«و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم» این «رحماء بینهم» درجش خیلی باید افزایش پیدا بکنه.
من یه روضه برای شما بخونم. آرامش دادن خیلی مهمه. من خواهش می کنم هر وقت خواستید برای امام حسین خودتونو عزیز کنید، از تن لرزه های بچه های اباعبدالله الحسین گریه کنید.
اونم دختر بچه ها. اصلا بحث رو تو رو خدا هیچ وقت به تازیانه نکشونید. بچه، زدن اونقدر براش مهم نیست که عدم امنیت براش مهمه.
عدم امنیت برای بچه، بچه های کوچک تر از 7 سال. بچه های سه ساله.
عجیب وحشتناک اثر نابود کننده دارد. این از این که به خود بچه دو سیلی بزنی بدتره.
خود بچه رو کتک بزنی بدتره. لذا تو اخلاق و رفتار برخورد کردن با بچه ها، آقا من دارم یه چیزی می گم، یه چیزی می شنوی.
خدا به امام حسین اجازه داده، اذن داده. حسین من. یک انسان در دنیا برای معبود خودش چقدر می تونه زجر بکشه؟! اذنش رو به تو دادم بکشی.
لذا بالاتر از زجرهایی که امام حسین کشیده و بچه هاش، اصلا امکان نداره کسی تو دنیا بکشه.
خدا اجازه نمی ده. درد از یه حدی بخواد رد بشه، آدم بیهوش می شه. دردهای روحی و روانی از یه حدی بخواد رد بشه، آدم منگ می شه.
یه اتفاقایی براش می لفته دیگه از یه حدی به بعد، بیشتر آدم دیگه درد نکشه. دردهای روانی، آدم یهو بازسازیهایی می کنه. من نمی خوام وارد بحثش بشم.
ولی خدا این رو برداشته. حسینم اجازه داری درد بکشی. بچه هاتم اجازه دادن درد بکشن.
از اون اولی که اباعبدالله الحسین راه افتاد توی مسیر رنج کشیدن، صدا زد خدایا فقط من اجازه دارم زجر بکشم؟
کس دیگه ای رو هم می خوای حسینم شریک کنی؟!
زینبم! زینبم هم با من بیاد. این دو نفر بینهایت کشیدن. خدا وایساد نگاه کرد.خدا وایساد نگاه کرد. حضرت ابراهیم تا شمشیر رو گذاشت گلوی پسرش خدا گفت بسه. بسه منم خدام. طاغت ندارم.
طواف خانه ی کعبه رفتی. من امسال خیلی این روضه رو برا خودم خوندم.
الهی نابود بشن اونهایی که نمی ذارن کنار خانه ی کعبه روضه ی حسین خونده بشه. الهی نابود بشن. تا طواف میکنی، طواف سخته دیگه خسته می کنه آدمو.
از قدیمم این جوری بوده. خدا یه دفعه ای هزار نفر آدمُ جمع می کنه تو یه گله جا می گنه همین جا دور بزنید.
اونورتر نرید ها! اسم یه جاییش حطیمه. حطیم یعنی جایی که مردم به هم فشرده می شن. طراحی کرده. خواسته اذیت بشین.
همچین که هفت دورُ طواف میکنی، بعد خودش یه مستحباتی گذاشته، مستحباتش رو نگاه کن.
می فرماید بلافاصله بعد از طواف این جا چشمس بیا آب بخور. به خدا می گفتم خدایا طاغت نمیاری کسی تشنگی بکشه؟!
می گی مستحبه تا بلکه آب بخوریم؟ بعدش باید بری سعی کنی. قبل از سعی مستحبه رو کوه صفا بشینی استراحت کنی.
میگه هر چی بیشتر بشینی، بیشتر بهت ثروت می ده. با مستحبات ها! خسته نشی؟ گفت سر تا پای من خونین و زینب خسته بود.
خدا دل نداره اصلاً. خدا خیلی برخورداش عجیب و غریبه. ولی تو کربلا یه قرار گذاشتن دیگه. یه قولی به امام حسین داده.
لذا در مصائب اباعبدالله تفکر کنید. یکی از مصائب عجیب کربلا این سلب آرامش بچه هاست. بچه ها آرامششون سلب شد.
امام حسین به ابن عباس فرمود نظرت چیه درباره ی قومی که آرامش بچه های پیغمبر رو از بین بردن؟ چقدر توجه داره امام حسین؟ آرامش اهل بیت پیغمبرُ از بین بردن.
نگران اون ها رو آواره ی بیابان ها کردن. نظرت چیه؟ ببین دارن چیکار می کنن؟ آرامش خیلی اهمیت داره.
نمی دونم این روضه ای که می خوام بخونم.
شب عاشورا هلال بن نافع می گه که امام حسین فرمود که من دیگه با اصحاب کاری ندارم می خوام برم خیمه ی خواهرم زینب. گفتم آقا بفرمایید. تا دم خیمه مشایعت کردم.
اومدم رد بشم. یه دفه شنیدم. دیگه به گوشم خورد. گوش وای نستاده بودم.
دیدم زینب سوال می کنه داداشم به یارانت اطمینان داری؟ آتش گرفتم. اومدم گفتم حبیب بیچاره شدیم. بدبخت شدیم.
نشستیم این جا برا چی؟ گفت چی شده؟ همه چی خوبه. همه چی درسته. جامونو که دیدیم. گفت زینب نگرانه. پرسید، به یارانت اطمینان داری یا نه؟ آرامش دهنده باشید.
میگه حبیب بلند شد و گفت همه ی اصحاب بیان. بنی هاشم هم اومدن. بعد اومد جلوی بنی هاشم. گفت. بنی هاشم شماها رو نگفتم. نوکرا بیان. شما آقایید. بفرمایید شما.
گفتن نه چیکار داری خب ما هم هستیم. گفت نه کار مال شماها نیست. کار مال ماهاست. همه جمع شدن. بُرَیر. چه ادبی.
همه ی اصحاب نوعاً سن بالا، پیر مرد بودن. بنی هاشم هم نوعا جوون بودن و نوجوون. مسنشون اباالفضل العباسه که حدود سی سال داره.
اونجا 50 سال، مفسرین قرآن. چه ادبی. حسین تو کربلا چه شهر قشنگی جمع کردی. حیف 10 روز بیشتر این شهر عمر نکرد.
چه شهری همونجا هم اباعبدالله الحسین به زینبش فرمود: زینبم بهترینِ زیر آسمان کبود رو من دور خودم جمع کردم. خیالت راحت باشه.
فدات شم. کاروان رو جمع کرد. گفت زیبت از داداشش سوال کرده. این یعنی ته دلش یه ذره نگرانه. تجربه ی باباشو داره. تجربه ی داداششو داره.
نامردی های اونا رو دیده. ما فرق می کنیم. بریم با زینب صحبت کنیم. اومدن پشت خیمه ی زینب.
السلام علیکم یا اهل بیت النبوة. حسین اومد بیرون. چیه؟! چی شده جمع شدید؟! گفتن یا اباعبدالله می خوایم همین جا پشت پرده دو کلمه با خواهرت زینب صحبت کنیم.
اون دیگه آخرین باری بود که دیگه کسی از پشت پرده با زیبت صحبت کرد. فرمود خب صحبت کنید.
من همش سر این قصه ی آرامش دهنده بودن حرف دارم ها! اصحاب شروع کردن . دختر امیرالمؤمنین . ما اگر هفتاد جان داشته باشیم. یکی این گفت، یکی اون گفت.
و زینب می شنید دعا می کرد. هی زیر لب دعا می کرد. اباعبدالله الحسین فرمود صبر می کنید یه لحظه؟ یه لحظه صبر کنید. این کار حسین منو کشته. گفت اصحاب من عزیزان من.
صبر کنید یه لحظه سکوت کنید. چی کار می خواید بکنید یا اباعبدالله؟ فرمود زینبم. حالا برگشت تو خیمه.
زینب می شه دخترا رو هم بگی بیان اینا رو بشنون؟ یه شبه ها! خانما و دخترا رو بگو همه بیان بشنون. چه بحث خوبی دارن می کنن.
اینا دارن آرامش می دن. رفت خبر کرد. سکینه، رقیه، رباب، همه بیاین. همه یکی یکی جمع شدن. بعد امام حسین فرمود حالا بگید.
همونارم دوباره بگید. می خواد یه ذره آرامش بگیره. خیلی آرامش دادن مهمه. ان شاء الله ان شاء الله ما هم مایه ی آرامش قلب امام زمان می شیم.
همچین می ریم تو مجلس حسین. امام زمان مایه ی آرامشش می شیم خواشحال می شه ان شاء الله. به خدا ما هم بودیم. همین کارا رو می کردیم.
نمی کردیم کربلا؟! می رفتیم انقدر می گفتیم تا این زینبُ بچه ها از زبان ما آرامش بگیرن. آخه بگو حسین آخه این چه فایده داره. یه شبه. یه شب خودتم هستی. عباسم هست. علی اکبر هست. گفت این همین چند کلمه ی این ها آرامشه. بذار این بچه ها آرامش پیدا کنن.
ألا لعنة الله علی القوم الظالمین.