پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

 

شهادت حضرت اباعبدالله علیه السلام

السّلام علیک یا اباعبدالله.
 
کانون خانواده باید کانون گرمی باشد. خانواده ی امیرالمؤمنین علیه السلام و زهرای مرضیه علیها السلام از نظر مادی خانواده ی ساده ای است. خانه ای کوچک و ساده، اما این کانون گرم است. با محبت است. با عاطفه است. شما خانواده ی امیرالمؤمنین را ببینید چهار تا فرزند، با امیرالمؤمنین و زهرای مرضیه. ممکن است سر سفرع، غذای یک نفر را دو نفر استفاده کنند. در بعضی نقل ها دیدم که فاطمه ی زهرا و امیرالمؤنین به هم غذا می خوردند، حضرت زهرا علیها السلام لقمه ای کوچک یا خالی بالا می آوردند که امیرالمؤمنین سیر شوند.
 
این ها محبت و روابط طرفین است. گاهی آن ها [ امیرالمؤمنین و فاطمه علیها السلام] گرسنه می خوابیدند که بچه ها سیر شوند. گاهی بچه هاگرسنه می خوابیدند که میهمان سیر شود. . گاهی همه ی غذا را به میهمان می دادند. چنین خانواده ای با این عظمت و با این نشاط، طبیعی است که زینب باید در آن تربیت شود، امام حسن و امام حسین باید در ان تربیت شوند. اما من می خواهم عرض کنم این خانواده خیلی دوام نیاورد، خیلی استقرار نیافت.
 
یک روز زینب کبری خدمت پیغمبر گرامی اسلام آمد و عرض کرد: یا رسول الله، در عالم رؤیا دیدم صحرایی بود طوفانی. و من در این صحرا بودم که باد وزیدن گرفت، من سراغ درختی رفتم، درخت از جا کنده شد. آن درخت چهار شاخه داشت هر شاخه ای را که گرفتم شکست، و من در میان آن طوفان و آن صحرا تنها ماندم.
 
پیامبر فرمود: آن تنه ی درخت من هستم به زودی مرا از دست خواهی داد. آن چهار شاخه: پدر، مادر و برادرانت حسن و حسین هستند. یک، یک آن ها را از دست خواهی داد.(1) لذا زینب کبری داغ پنج تن را دیده است. مدتی نگذشت که رحلت پیامبر اکرم در مقابل چشمان زینب، امیرالمؤمنین، فاطمه، امام حسن و امام حسین اتفاق افتاد و مدتی بعد شهادت مادرش زهرای مرضیه را دید.
 
من ایستاده بودم دیدم که مادرم را                             دشمن گهی به کوچه، گاهی به خانه می زد
 
در مقابل چشم زینب مادر را غسل دادند و از خانه بیرون بردند. مدتی نگذشت که دید بابا را با سر شکافته به خانه آوردند. یکی یکی این صحنه ها را زینب دارد می بیند. خیلی سخت است برای کسی که بیشتر عمر میکند و حوادث بیشتری را می بیند، بیشتر اذیت می شود.
 
یک روز هم شهادت امام حسن را دید. اما تا آن روز همان گونه که رسول خدا درباره ی آن ها فرموده بود؛ هر کدام از پنج تن آل کساء [ یعنی کسانی که تحت عبای پیغمبر گرامی اسلام جمع شدند] به شهادت رسید و فقط یکی از آن ها باقی بود. پیغمبر به شهادت رسید، چهار نفر باقی بود. با شهادت پیغمبر چهار تن و با شهادت فاطمه ی زهرا سه تن باقی بودند. با شهادت امیرالمؤمنین، امام حسن و امام حسین باقی بودند. و تا روزی که پاره های خون از حلقوم حسن جاری گشت و خبر تیر باران کردن جنازه را آوردند، هنوز حسین باقی مانده بود. یعنی از آن درخت و شاخه ها فقط یک شاخه باقی مانده بود.
 
زینب حق دارد این شاخه را محکم نگه دارد. حق دارد از این شاخه هیچ جا جدا نشود. حق دارد با او مکه بیاید. حق دارد کربلا با او باشد. باید از مدینه با وی خارج بشود.
 
در شب عاشورا وقتی اباعبدالله اعلام کرد فردا من هم به شهادت می رسم، این جا بود که عقیله ی بنی هاشم صدا زد: برادر، لیت الموت اعدمنی الحیاة؛(2) کاش دعا می کردی زینب قبل از تو بمیرد. ای یادگار آل کساء، ای یادگار گذشتگان! پدرم رفت، مادرم رفت، برادرم رفت، امیدم به تو بود اکنون با مصیبت تو چه کنم؟!
 
حضرت دست روی سینه ی زینب گذاشت، فرمود: خواهرم، صبور باش. خواهرم هنوز حوادثی پیش رو داری، صبر و بردباری پیشه کن.(3) زینب به امامش قول داد، عرضه داشت: صبری کنم آن گونه که تو دوست داری. آن گونه که تو می طلبی. صبر را به عجز می آورم. لذا روز عاشورا صبر ار در همه جا نشان داد. کنار همه ی بدن ها، کنار بدن قاسم، کنار بدن علی اکبر، کنار بدن علی اصغر، هنگام آمدن به خیمه ی امام حسین، هنگام به میدان رفتن ابالفضل. صبر کرد تا زمانی که امام حسین عازم میدان شد. این جا بود که دیگر زینب باورش شد آخرین یادگار را از دست می دهد لذا پشت سرش دوید:
 
ای یادگار مادرم                      ای مهربان برادرم
 
آهسته رو آهسته رو                  آهسته رو   آهسته رو
 
صبری نما تا خواهرت                     قرآن بگیرد بر سرت
 
آهسته رو آهسته رو                       آهسته رو آهسته رو
 
داداشم صبر کن؛ مهلا مهلا یابن الزهرا
 
کرده وصیت مادرم                تا ببوسم حنجرت
 
آهسته تر آهسته تر                 آهسته تر آهسته تر
 
امام ایستاد، فرمود: خواهرم، نگفتم از خیمه بیرون نیا. تو که قول دادی صبر کنی. تو که قول داده بودی تحمل کنی. زینب گفت: چشم برادر، برمی گردم. برگشت و دیگر بیرون نیامد. میدانید چه وقت بیرون آمد؟ لحظه ای که حسین در قتلگاه دست وپا می زد!
 
از حرم تا قتلگه زینب صدا می زد حسین                           دست و پا می زد حسین، زینب صدا می زد حسین
 
شما هم امروز با زینب هم ناله شوید، صدا بزنید: حسین جان.
 
--------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت:
 
1- فاطمةالزهرا، ص58؛ به نقل از کتاب زینب قهرمان، اردستانی، ص56و57.
 
2- بحارالانوار، ج45، ص223؛ اللهوف، ص82؛ مثیرالاحزان، ص49.
 
3- منتهی الآمال، ص474؛ سوگنامه آل محمد، ص239.
 
منبع: روضه های استاد رفیعی، ص93.

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group