شهادت امام حسین علیه السلام
یارانی که شب عاشورا در کربلا بودند، هیچ ادعا و تقاضایی از سیدالشهداء نداشتند. وقتی امام حسین علیه السلام سخنرانی کرد، این ها حرف شان این بود که ما در کربلا می مانیم و برای رسول خدا صلی الله علیه و آله شما را یاری می کنیم. ما از حرم رسول خدا صلی الله علیه و آله دفاع می کنیم؛ شاید شفاعت ایشان شامل حال ما بشود. مؤمن، همین طور است. مؤمن، به عمل خود مغرور نمی شود. با این که آن ها به شهادت خودشان شک نداشتند، هیچ گونه غروری به آن ها دست نداد. حبیب بن مظاهر، شخص بزرگواری بود؛ بلکه از کسانی بود که علم منایا و بلایا(1) می دانست و جزء صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله به شمار می رفت. او بیش از هشتاد سال داشت. مسلم بن عوسجه نیز همین طور بود. همه این ها افراد ممتازی بودند و امتیازشان هم این بود که در آن عصر توانستند این سد را بشکنند و از میان این همه مسلمان، همین تعداد اندک با امام حسین علیه السلام باشند. امتیاز دیگر آن ها، این بود که می دانستند همه کشته می شوند. حضرت فرموده بودند که همه کشته می شوند؛ ولی در عین حال، این کشته شدن را بر زنده ماندن ترجیح دادند. شاعر چه خوب گفته است: ای گروه هر که ندارد هوای ما سر گیرد و برون رود از کربلای ما نا داده تن به خواری و نا کرده ترک سر نتوان نهاد پای به خلوت سرای ما این ها تا آخر ایستادند؛ حتی بعضی از آن ها جلوی امام علیه السلام می ایستادند تا تیرها به حضرت نخورد و آن قدر تیر می خوردند تا می افتادند و باز این مسأله تکرار می شد. بنابراین، مقام شان خیلی عالی است. از این رو، ائمه علیهم السلام به ما دستور داده اند که بگوییم: « السّلام علیکم یا انصار دین الله، السّلام علیکم یا انصار رسول الله»(2) خودشان هم این کار را می کردند. در این میدان، مثل جبهه های ما، بچه بود، بزرگ بود، پیر بود، جوان بود. حضرت، غلامی داشت که مثل این که هیچ کاری از دستش بر نمی آمد؛ فقط کارش این بود که دست بچه ها را می گرفته و به کوچه می برده تا[ تفریح کنند]. در دستگاه ائمه علیهم السلام از این غلام ها زیاد بودند. روز عاشورا امام حسین علیه السلام او را خواست و ـ به تعبیر من ـ به او فرمود: شما بر سر سفره ما، از نعمت های بسیاری استفاده کردی؛ یعنی آن وقتی که ما خانه داشتیم، خانواده داشتیم، تشکیلات داشتیم، نعمت داشتیم، شما هم استفاده می کردید؛ اما حالا وضع طور دیگری شده، شما را آزاد کردیم تا بروید. در بعضی از روایات دارد که حضرت او را به امام سجاد علیه السلام بخشید و امام سجاد علیه السلام نیز آزادش کرد. حضرت به او فرمود: برو، این غلام سیاه عرض کرد: « یا ابن رسول الله! آنّ لونی لأسود»؛(3) رنگ من سیاه است و بوی بدن من، خوب نیست و شخصیت اجتماعی هم ندارم. آیا شما راضی نیستید خون من با خون شما مخلوط گردد؟ حضرت فرمود: ما چنین چیزی نگفتیم. صحبت رنگ نکردیم، صحبت شخصیت اجتماعی نکردیم؛ ما می خواستیم شما گرفتار نشوید. بالاخره، این غلام، از حضرت اجازه گرفت و به میدان آمد، رجز خواند و جنگ کرد و پس از آن که روی زمین افتاد، چشمش را باز کرد و دید که اباعبدالله علیه السلام بر بالینش نشسته است. حضرت در این جا این طور دعا کرد: « اللهم بیض وجهه و طیّب ریحه؛(4) خدایا! صورتش را سفید و بویش را معطر بگردان». می گویند: وقتی آمدند که دفنش کنند، دیدند که از بدن این جوان، بوی عطر متصاعد است. حضرت، غلام دیگری نیز داشت. نقل کرده اند که وقتی به بالین آن غلام آمد، خم شد و صورت به صورت او گذاشت. بعضی مقاتل نوشته اند: امام حسین علیه السلام احساس کرد که از این دوستان با وفا هیچ نمانده؛ نه از بنی هاشم و نه غیر از بنی هاشم، کسی نمانده است. از خیمه ها برگشت و فرمود: « هل من ذاب یذن عن حرم رسول الله؛(5) آیا کسی هست که از ما دفاع کند؟» هیچ جوابی نیامد. آن وقت، به آن بدن های قطعه قطعه شده و به خون آغشته نگاه کرد و فرمود: « یا ابطال الصّباح و فرسان الهیجاء ما لی اندیکم؛ ای پهلوانان روز جنگ! ای سواران میدان جنگ! آیا محبت شما نسبت به من کم شده؟» بعد حضرت خودش جواب خویش را این طور داد: شما مردانی با وفایی بودید؛ اما میان من و شما، فاصله افتاده است. گفته اند که حضرت در رثای آن ها فرمود: « قوم إذا نودا لدفع ملمّة والخیل بین مدعّس و مکردس لبسوا القلوب علی الدّروع کانهم یتهافتون الی ذهاب الانفس»(6) یعنی: شما مردانی بودید که وقتی شما را صدا می زدم، قلب هایتان را به زره می پوشاندید. ................................................................................. پی نوشت: 1- قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، ج1، ص475. 2- همان، ج98، ص200؛ شیخ طوسی، ابی جعفر محمد بن الحسن، مصباح المتهجد، ص722. 3- مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار،ج45، ص22؛ ابن طاووس، سید علی، اللهوف، ص108؛ ابن نما حلی، نجم الدین محمد بن جعفر، مثیرالاحزان، ص63. 4- مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار،ج45، ص23. 5- ابن طاووس، سید علی، اللهوف، ص115؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج45، ص12. 6- ابن طاووس، سید علی، اللهوف، ص112. منبع: روضه های آیت الها احمدی میانجی قدس سره، ص89.