پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

 

شهادت امام حسین علیه السلام

پس از آنکه يزيد در محراب نشست و اسراي آل رسول در مسجد حاضر شدند براي تبرئه کردن خود از جنايتي که مرتکب شده و بخاطر عوام فريبي ، امر کرد خطيبي به منبر برود و از آل ابي سفيان و يزيد مديحه سرايي کند و علي بن ابي طالب و حسين بن علي عليهما السلام را مورد نکوهش و ملامت قرار دهد.

خطيب بر منبر رفت و چنين کرد که يزيد دستور داده بود. در چنين شرايطي امام سجاد عليه السلام سکوت را شکست و با خشم فرياد زد:

وَيلَکَ اَيُّهَا الخاطِب اِشتَرَيتَ رِضَا المَخلُوقِ بِسَخَطِ الخالِق فَتَبَوَّءَ مَقعَدَکَ مِنَ النّار

 يعني: واي بر تو اي خطيب تو خوشنودي مخلوق را به خشم خالق فروختي و جايگاه خود را در آتش دوزخ قرار دادي.

با اين فرياد نفس در سينه خطيب حبس شد و فضاي مسجد را سکوت فرا گرفت و مردم متوجه امام شدند.

آنگاه امام رو به يزيد فرمود: يا يزيد ائذن لي حتى أصعد هذه الأعواد فأتكلم بكلمات لله فيهن رضا ، و لهؤلاء الجلساء فيهن أجر و ثواب

 يعني: اي يزيد به من اجازه بده بالاي اين چوبها بروم و سخناني بگويم که رضاي خدا را در پي داشته باشد و و موجب ثواب و اجر حاضران گردد...

يزيد از اجازه دادن امتناع ورزيد ولي حاضران از هر طرف خواستند که يزيد اجازه دهد

 يزيد در جواب گفت : اگر به منبر برود پايين نمي آيد مگر اينکه آبروي من و آل سفيان را ببرد.

فرزند يزيد (معاويه) در جمع حاضر بود گفت: پدر اجازه بده به منبر رود صدايش به جايي نمي رسد.

يزيد جواب داد فرزندم شما اينها را نمي شناسيد اينها علم فصاحت را از پدرانشان به ارث برده اند مي ترسم از سخنانش فتنه اي رخ دهد که گريبان گير ما شود. حاضران مجددا اصرار کردند يزيد گفت:

إنه من أهل بيت قد زقوا العلم زقا

 او از اهل بيت محمد است که علم را چشيده اند بطور کامل.

سر انجام يزيد مجبور به اجازه شد و امام بر منبر قرار گرفت و و اينچنين فرمود:

أيها الناس أعطينا ستا وفضلنا بسبع : أعطينا العلم ، والحلم ، والسماحة ، والفصاحة ، والشجاعة ، والمحبة في قلوب المؤمنين ، و فضلنا بأن منا النبي المختار محمدا ، و منا الصديق ، و منا الطيار ، و منا أسد الله و أسد رسوله ، و منا سبطا هذه الأمة ، من عرفني فقد عرفني و من لم يعرفني أنبأته بحسبي ونسبي أيها الناس أنا ابن مكة و منى ، أنا ابن زمزم والصفا ، أنا ابن من حمل الركن بأطراف الردا ، أنا ابن خير من ائتزر وارتدى ، أنا ابن خير من انتعل واحتفى ، أنا ابن خير من طاف و سعى ، أنا ابن خير من حج ولبى ، أنا ابن من حمل على البراق في الهوا ، أنا ابن من أسري به من المسجد الحرام إلى المسجد الأقصى ، أنا ابن من بلغ به جبرئيل إلى سدرة المنتهى ، أنا ابن من دنا فتدلى فكان قاب قوسين أو أدنى ، أنا ابن من صلى بملائكة السماء ، أنا ابن من أوحى إليه الجليل ما أوحى ، أنا ابن محمد المصطفى ، أنا ابن علي المرتضى ، أنا ابن من ضرب خراطيم الخلق حتى قالوا : لا إله إلا الله أنا ابن من ضرب بين يدي رسول الله بسيفين ، و طعن برمحين ، و هاجر الهجرتين ، و بايع البيعتين ، و قاتل ببدر و حنين ، و لم يكفر بالله طرفة عين ، أنا ابن صالح المؤمنين ، و وارث النبيين ، و قامع الملحدين ، و يعسوب المسلمين ، و نور المجاهدين و زين العابدين ، و تاج البكائين ، و أصبر الصابرين ، و أفضل القائمين من آل ياسين رسول رب العالمين ، أنا ابن المؤيد بجبرئيل ، المنصور بميكائيل ، أنا ابن المحامي عن حرم المسلمين ، وقاتل المارقين والناكثين والقاسطين ، والمجاهد أعداءه الناصبين و أفخر من مشى من قريش أجمعين ، و أول من أجاب واستجاب لله و لرسوله من المؤمنين ، و أول السابقين ، و قاصم المعتدين ، و مبيد المشركين ، و سهم من مرامي الله على المنافقين ، و لسان حكمة العابدين ، و ناصر دين الله ، و ولي أمر الله ، و بستان حكمة الله ، وعيبة علمه سمح ، سخي ، بهي ، بهلول ، زكي ، أبطحي ، رضي ، مقدام ، همام صابر ، صوام ، مهذب ، قوام ، قاطع الأصلاب ، و مفرق الأحزاب ، أربطهم عنانا ، و أثبتهم جنانا ، و أمضاهم عزيمة ، و أشدهم شكيمة ، أسد باسل ، يطحنهم في الحروب إذا ازدلفت الأسنة ، و قربت الأعنة ، طحن الرحا و يذروهم فيها ذرو الريح الهشيم ، ليث الحجاز ، وكبش العراق ، مكي مدني خيفي عقبي بدري أحدي شجري مهاجري ، من العرب سيدها ، و من الوغى ليثها ، وارث المشعرين وأبو السبطين : الحسن والحسين ، ذاك جدي علي بن أبي طالب ثم قال: أنا ابن فاطمة الزهراء ، أنا ابن سيدة النساء العالمين انا ابن المقتول ظلما أنا ابن المحزوز الرأس من القفا ، أنا ابن العطشان حتى قضى ، أنا ابن طريح كربلاء ، أنا ابن مسلوب العمامة والرداء ، أنا ابن من بكت عليه ملائكة السماء ، أنا ابن من ناحت عليه الجن في الأرض والطير في الهواء ، أنا ابن من رأسه على السنان يهدى ، أنا ابن من حرمه من العرق إلى تسبى ، أيها الناس ان الله تعالى وله الحمد ابتلانا أهل البيت ببلاء حسن ، حيث جعل راية الهدى والعدل والتقى فينا ، و جعل راية الضلالة والردى في غيرنا.

حمد مخصوص خدايست که ابتدايي براي او نيست و هميشگي اي است که براي اوّليت او ابتدايي نيست و آخري است که براي او انتهايي نيست و بعد از فناي مخلوقات باقي است اندازه شبها و روزها را معين کرده و بين آنها تقسيم هايي را مقسم نمود پس بزرگ و با برکت است خدايي که پادشاهي بسيار داناست

 اي مردم خدا ما را به شش چيز برتري داد و به هفت چيز فضيلت بخشيد، به ما علم و حلم (بردباري) و سماحت(سخاوتمندي) و فصاحت و شجاعت و محبت در دلهاي مومنين ،عطا شده و به اينکه نبي مختار محمد (صلي الله عليه و آله وسلم) از ماست فضيلت داده شديم و صديق (امير المومنين عليه السلام مقصود است) از ماست و طيار(حضرت جعفر برادر امير المومنين که پيامبر بخاطر قطع شدن دستان مبارکش به او لقب طيار داد و فرمود : در بهشت دو بال دارد که با آن پرواز مي نمايد) از ماست و شير خدا و شير رسولش از ماست و دو فرزند اين امت دو آقايان جوانان اهل بهشت (مقصود امام حسن و امام حسين عليهما السلام است) از ماست.

اي مردم هر کس مرا ميشناسد که مي شناسد و هر کس مرا نمي شناسد به او خبر مي دهم از نسبم و جايگاهم:

من پسر مکه و مِني هستم ، من پسر زمزم و صفا هستم ، من پسر کسي هستم که رکن (مقصود حجر الاسود است) را در عبا (با گرفتن) اطرافش حمل نمود (اشاره دارد به اين واقه تاريخي: حجر الاسود بر اثر خراب شدن کعبه از مکانش خارج گرديده بود و عده اي از بزرگان مکه گرد آمده بودند و هر چه حجر الاسود را در جاي خود مي گذاردند قرار نمي گرفت  زيرا طبق آنچه در روايات شيعه آمده حجر الاسود بايد به دست معصوم در جاي خود قرار گيرد ، براي همين متحير بودند که چه کنند در اين هنگام حضرت ختمي مرتبت (ص)که در آن هنگام هنوز به رسالت مبعوث نگرديده بود ، وارد مسجد الحرام گرديد و به آنها فرمود: براي اينکه همه در اين شرافت شريک باشند عبايي پهن کنند و حجر الاسود را در ميان آن بگذارند و آن را حمل کنند تا کنار کعبه، آنگاه با دستان مبارکش آن را در جاي خود قرار داد و حجر در جاي خود قرار گرفت) من پسر کسي هستم که بهترين قبا پوش هاست و بهترين کسي است که کمر بند بست (کمر را در راه خدا محکم بست) ، من پسر کسي هستم که نعلين و لباس احرام پوشيد ، من پسر بهترين طواف و سعي کنندگانم ، من پسر بهترين حج کنندگان و لبيک گويانم ، من پسر کسي هستم که با براق در هوا حمل شد ، من پسر کسي هستم که از مسجد الحرام تا مسجد الاقصي سير داده شد ، من پسر کسي هستم که با جبرئيل تا صدرة المنتهي رسيد ، من پسر کسي هستم که (در معراج) بالا رفت و نزديک شد تا گرديد محل اتصال دو قوص بلکه بالاتر ، من پسر کسي هستم که با ملائکه آسمان نماز خواند ، من پسر کسي هستم که (خداي) جليل بر او وحي نمود آنچه وحي نمود ، من پسر محمد مصطفايم (صلي الله عليه و آله) من پسر علي مرتضايم ، من پسر کسي هستم که به خرطومهاي (بيني ها) خلق (خدا) زد تا گفتند: لا اله الا الله ، من پسر کسي هستم که در حضور رسول خدا با دو شمشير مي جنگيد ، و با دو نيزه ضربه ميزد ، و دو هجرت داشت و دو بيعت نمود و به سوي دو قبله نماز خواند و در بدر و حنين جنگيد و (به اندازه) حرکت چشمي به خداوند کفر نورزيد ، من پسر صالح ترين مومنان و وارث انبيا و از بين برنده روي برگردانان از حق و پادشاه مسلمانان و نور جهاد کنندگان و زينت عبادت کنندگان و تاج گريه کنندگان و صبر کننده ترين صبر کنندگان و با فضيلت ترين قيام کنندگان از آل يس و آل رسول خداي عالميانم
 من پسر کسي هستم که با جبرئيل تاييد گرديد ، به ميکاييل ياري گرديد ، من پسر کسي هستم که از حرم مسلمانان حمايت نمود و با ناکسين ( پيمان شکنان ، اشاره به جنگ جمل دارد)  و قاسطين (يعني ظالمان ، که مقصود معاويه و اصحاب اوست ، اشاره به جنگ صفين) و مارقين (از دين خارج شدگان ، اشاره به جنگ نهروان) جنگيد و با دشمنان ناصبي خود جنگيد و بهترين رويه ها و خلق و خوي ها را در ميان تمام قريش دارا بود و در ميان مومنين اولين کسي بود که به دعوت خداوند (توسط پيامبرش) جواب داد و ديگران را هم براي جواب دادن دعوت نمود و پيشتر از تمام سبقت گيرندگان و شکننده تجاوزگران و پراکنده کننده مشرکان و تيري از تيرهاي خداوند بر منافقان و زبان حکمت خداي عالميان و ياري کننده دين خداوند و صاحب (و نگهبان) امر خداوند و باغ حکمت خداوند و مخزن علم خداوند بود ، او که بخشنده ، سخاوتمند ، خير وصلاح ، پاکيزه و ابطحي(نام ديگر سرزمين مني) و مکي و راضي به رضاي خداوند و مورد رضاي اوست ، مقدام و بزرگوار و شکيبا و بسيار روزه دار و پاکباخته ي شجاع ، قمقام و قطع کننده ريشه ها (ي کفر و نفاق) و پراکنده کننده گروهها (ي باطل) بود.

در ميان مبارزان ميدانهاي نبرد عنان گيرترينشان ، در فنون رزم ثابت ترينشان ، در گفتار (رجزها) گوياترينشان ، در اراده محکمترينشان ، در حمله و پيشروي شديد ترينشان بود.

شيري شجاع ، باراني رگبار ، با نيزه ضربه ميزد آنگاه که نوک نيزه ها و لجام مرکبها به هم نزديک مي گرديد ، مانند آسياب  خرد مي نمود ، آنها را در هم مي پيچيد مانند بادي که در نيزار افتد ، شير حجاز بود و قهرمان عراق ، مکي بود و مدني ، ابطحي ( ابطح نام سر زمين مني) بود و تهامي ، خيفي بود و عقبه اي ، بدري بود و اُحُدي ، شجري بود و مهاجري ، در ميان عربها آقايشان و در ميان عجمها شيرشان بود ، او وارث دو مشعر و پدر دو سبط (پيامبر) حسن و حسين بود ، محل ظهور عجائب و پراکنده کننده سپاهيان دشمن و شهاب درخشان و شير پيروز خداوند و مطلوب هر طلب کننده اي بود ، او جد من علي بن ابي طالب عليه السلام است.

من پسر خديجه کبري هستم ، من پسر پاره تن پيامبر فاطمه زهرا بانوي تمام زنان عالميان عليهما السلام هستم.

من پسر کسي هستم که به ظلم کشته شد ، من پسر کسي هستم که از قفا سر از بدنش جدا شد ، من پسر کسي هستم که تشنه بود تا جان داد ، من پسر کسي هستم که (بدنش) در کربلا رها شد ، من پسر کسي هستم که امامه و ردا از او گرفته شد ، من پسر کسي هستم که ملائک آسمان بر او گريستند من پسر کسي هستم که جنيان در زمين و پرندگان در هوا بر او نوحه گري نمودند ، من پسر کسي هستم که سرش بالاي نيزه هدايت گري مي نمود ، من پسر کسي هستم که حرمش (خانواده اش) از عراق تا شام به اسيري برده شدند.

اي مردم بدرستيکه خداوند بلند مرتبه که حمد مخصوص اوست امتحان نمود اهل بيت را به بلايي نيکو از اين لحاظ که پرچم هدايت و عدل و تقوي را در ميان ما قرار داد و پرچم گمراهي و ارتداد (بي دين شدن) را در غير ما قرار داد.

در اين هنگام شور و هيجان عجيبي بر جمعيت حاضر مسلط گرديد کسي نمي توانست از شدت گريه اشک خود را کنترل نمايد عده اي خشمگين فرياد مي زدند و عده اي ديگر به يزيد و دستگاهش دشنام مي دادند و مي رفت که اين اتفاق به انقلابي مبدل گردد.

يزيد که سخت مضطرب شده بود به موذن گفت اذان بگو و هدفش اين بود که با بلند شدن صداي اذان امام را ساکت کند.

موذن بر خاست و گفت: الله اکبر

 تا صداي موذن بلند شد امام عليه السلام سکوت نمود و تا کلمه تکبر موذن تمام شد امام فرمود:

کبيرا لا يقاس و لا يدرک بالحواس

 يعني: بزرگي که با چيزي مقايسه نمي شود و با حواس درک نمي گردد.

وقتي موذن گفت : اشهد ان لا اله الا الله امام فرمود:

شهد بها شعري و بشري و لحمي و دمي و مخي و عظمي

 يعني: به لا اله الا الله شهادت مي دهد مو و پوست و گوشت و خون و مغز و استخوانم.

موذن گفت: اشهد ان محمدا رسول الله

 در اين هنگام امام امامه از سر گرفت و رو به موذن فرمود: تو را به اين محمد صلي الله عليه و آله ساعتي خاموش باش. سپس حضرت رو به يزيد فرمود: اي يزيد! اين محمد که نام او با عظمت برده مي شود جد توست يا جد من؟ اگر بگويي جد توست همه مي دانند تو دروغ گفته اي و اگر جد من است چرا پدرم را مظلومانه کشتي؟ اموالش را به غارت بردي و اهل بيتش را اسير کردي؟

 در اين لحظه امام عليه السلام با دست مبارک گريبان لباسش را پاره کرد و سخت گريست سپس فرمود: به خدا قسم! اگر در دنيا کسي باشد که جدش رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم  باشد آن شخص منم.

آنگاه امام سجاد ع رو به مردم نمود و فرمود: مردم! چرا يزيد پدرم را کشت؟ چرا ما را مانند آنها که از اسلام بيگانه اند اسير کرد؟

 آنگاه رو به يزيد فرمود: يزيد! با اين همه جنايات باز تو مي گويي اشهد ان محمدا رسول الله و در مقابل قبله مي ايستي؟ در حاليکه در روز قيامت جدم و پدرم دشمن تو هستند.

يزيد که اوضاع را براي خود نامناسب مي ديد فرياد زد و به موذن گفت: بگو قد قامت الصلاه
 در اين هنگام بين مردم همهمه شد بعضي نماز خواندند (يعني به يزيد اقتدا کردند) و بعضي نماز نخوانده متفرق شدند.
 
--------------------------------------------------------------------------------

منابع:

1- بحار الانوار(علامه مجلسي) ج 45 ص 138و174.

 2- العوالم الامام حسين ع (شيخ عبد الله بحراني) ص 438.

 3- معالم المدرستين(سيد مرتضي عسکري) ج 3 ص166.

 4- کتاب الفتوح(احمد بن اعثم کوفي)ج 5 ص 133.

 5-حقوق ال البيت ع في الکتاب و السنه باتفاق الامه(شيخ محمد حسين الحاج)ص 86.

 6- الاحتجاج(شيخ طبرسي) ج2 ص 39.

 7- مناقب ال ابي طالب( ابن شهر آشوب) ج 3 ص 305.

 8- لواعج الاشجان (سيد محسن امين) ص 236.

 9- رجال ترکوا بصمات علي قسمات التاريخ( سيد لطيف قزويني)ص 136.

 10- بلاغه الامام علي بن الحسين ع( جعفر عباس الحائري) ص 97.

 11- چهارده نور پاک (دکتر عقيقي بخشايشي)ج6.

 12- من اخلاق الامام حسين(عبد العظيم مهتدي بحراني)ص 271.

 13-موسوعه شهادت معصومين ع (لجنه الحديث في معهد باقر العلوم ) ج 2 ص 380.

 14- شرح احقاق الحق (السيد مرعشي)ج 12.

 15- الاخلاق الحسينيه ع (جعفر بياتي) ص 108.

 16- جهاد الامام سجاد ع (سيد محمد رضا جلالي) ص 51.

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group