وفات حضرت زینب سلام الله علیها
حضرت زينب عليهاالسلام در كوفه دو خطبه خواند، حذيم بن شريك اسدي مي گويد: به زينب عليهاالسلام نگاه كردم، سوگند به خدا تا آن روز بانوي پوشيده و نجيبي را همانند او نديده بودم كه آن چنان شيوا، قاطع و شيرين سخن بگويد، گويي سخنانش از زبان حضرت علي عليه السلام فرو مي باريد، به مردم اشاره كرد كه ساكت باشيد، با اين اشاره نفس ها در سينه ها حبس شد، زنگ هايي كه در گردن اسب ها و استرها بود از حركت باز ايستاد، آن گاه خطبه را با حمد و سپاس خدا و درود به پيامبر صلي الله عليه و آله و خاندانش شروع كرد آن چنان خطبه زينب عليهاالسلام مردم را تحت تاثير قرار داد كه صداي گريه و شيون آنها بلند شد، آنها در ماتم عميق فرو رفتند، حيران و بهت زده، اظهار پشيماني مي كردند كه چرا به ياري امام حسين عليه السلام نشتافته اند در بخشي از اين خطبه چنين مي خوانيم: يا اهل الختل و الغدر و الخذل اتبكون؟... انما مثلكم كمثل التي نقضت غزلها من بعد قوه انكاثا؛ اي نيرنگ بازان و بي وفايان و پراكندگان! آيا به حال ما گريه مي كنيد؟... مَثل شما مثل آن زني است كه به شدت رشته هاي خود را پس از تابيدن باز مي كرد شما نيز عهدشكني كرديد و در فراز ديگر فرمود: ويلكم يا اهل الكوفه اتدرون اي كبد لرسول الله فريتم، و اي كريمة له ابرزتم...؟؛ اي مردم كوفه! واي بر شما، آيا مي دانيد كه چه جگري از رسول خدا صلي الله عليه و آله را بريديد؟ و چه افراد پوشيده از حجاب را از حرمش بيرون كشيديد؟ و چه خوني را از او ريختيد؟ و چه احترامي را از او هتك كرديد؟... آيا براي شما شگفت آور است كه آسمان براي اين ماجرا خون ببارد؟ همانا شكنجه و عذاب جهان آخرت ننگين تر خواهد بود، و كسي شما را ياري نكند، و به مهلتي كه به شما داده شده است بهره مند نخواهيد شد زينب عليهاالسلام در قسمت آخر خطبه، براي مصائب جان سوز برادرش حسين عليه السلام اشعاري خواند و گريه كرد، در اين حال به قدري منقلب شد و پر احساس مي گريست و سخن مي گفت كه امام سجاد عليه السلام او را اين چنين تسلي خاطر داد: ... و انت بحمدالله عالمه غير معلمه، فهيمه غير مفهمه...(1)؛ تو به حمدالله دانشمند بدون استاد، و داناي خود ساخته هستي، بدان و تحمل داشته باش كه گريه و ناله، رفتگان را باز نمي گرداند حضرت زينب عليهاالسلام به سخن امام سجاد احترام كرد و سكوت نمود.
--------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
1- علامه طبرسي، احتجاج، ج2، ص31/ محدث قمي، نفس المهموم، ص215 و 217.
منبع: سخنراني حجة الاسلام مرحوم محمد محمدي اشتهاردي رحمه الله علیه.