آمد جلوي خيام حرم، صدا زد: آي بي بي ها حسينم رفت. همه از ميان خيمه ها بيرون آمدند دور حسين را گرفتند. يکي مي گفت: آقا بيا ما را به مدينه برگردان؛ يکي صدا
مي زد: حسين جان با اين زن وبچه ها چه کنم. تمام زنها و بي بي ها را امام حسين ساکت کرد اما ديد کسي که ساکت کردنش مشکل هست، زينب هست، زينب را
نمي شود ساکت کرد. واشارت بيده عليه السلام اذا قلب اخته؛ يک اشاره کرد به دل زينب،نمي دانم آن اشاره کرد؟ زينبي که امام حسين را گرفته بود و مي گفت،
نمي گذارم که ميدان بروي، يک دفعه اي يک حالي در او ايجاد شد و صدا زد حسين جان اگر مي خواهي بروي برو.
سوار بر ذوالجناح و روانه ميدان شد
ذوالجناح اي اسب و مرکبم آي اسب مي روم اما به فکر زينبم
آي اسب، ذوالجناح ای حامل آيات نور آی اسب، امشب بايد رفت تا کنج تنور
يه چند قدمي رفت، يه وقت ديد يه نفر از پشت سر صدا مي زند
مهلا مهلا يابن الزهرا
--------------------------------------------------------------------------------
منبع: اقتباس از روضه خواني حجت الاسلام کافي رحمه الله.