شهادت امام حسین علیه السلام
در صبح روز عاشورا (هنوز جنگ شروع نشده بود) وقتي سالار شهيدان به سپاه عمر سعد نگريست دست هاي مبارکش را به سوي آسمان بلند کرد و چنين دعا نمود:
اللهُم انتَ ثِقَتي في کُل کَرب وَ انتَ رَجايي في کُل شِده و ...
خدايا تو در هر غم و اندوه پناهگاه و در هر پيشامد ناگواري مايه اميد مني و در هر حادثه اي تکيه گاه مني و اعتمادم به توست چه بسيار گرفتاري ها که دل در مقابل (تحمل) آن ضعيف و حيله و در مقابل آن کم مي شد و دوستان رها مي کردند (دوستان خود را) و دشمنان زبان به شماتت مي گشودند ( که من آن گرفتاري ها را ) به پيشگاه تو آوردم و به درگاه تو شکايت نمودم بخاطر آنکه از ما سواي تو بريدم و به تو اميد داشتم و تو آن گرفتاري را بر طرف نمودي و از بين بردي پس تو صاحب اختيار هر نعمتي و صاحب هر نيکي هستي و منتهاي هر مقصودي.
سپس امام (عليه السلام) مرکب خويش را خواست و بر آن سوار گرديد و با صداي بلند فرمود :
اي اهل عراق ((همه صداي حضرت را مي شنيدند)) سخنم را بشنويد و شتاب زده عمل نکنيد تا وظيفه اي که در نصيحت شما دارم انجام دهم و دليل بي تقصير بودن خود را در آمدنم به اين ديار بيان کنم پس اگر عذرم را پذيرفتيد و سخنم را تصديق کرديد و با من از در انصاف در آمديد، به همين خاطر سعادتمند ميگرديد و اگر دليلم را نپذيرفتيد و با من به انصاف معامله نکرديد همه شما دست به دست هم داده و هر تصميمي که در مورد من داريد اجرا کنيد و مهلتم ندهيد همانا يار و پشتيبان من همان خداييست که کتاب را فرو فرستاد و او صاحب اختيار و ياور صالحين است.
حاضران اندکي سکوت کردند و حضرت حمد و ثناي الهي را به جاي آورد و بر پيامبرش حضرت محمد (صلي الله عليه و اله و سلم) و فرشتگان درود فرستاد
آنگاه فرمود : اما بعد (اي مردم) نسبتم را بگوييد که من کيستم سپس به خود آييد و خويشتن را سرزنش کنيد و بنگريد آيا کشتن و در هم شکستن من براي شما رواست آيا من فرزند دختر پيامبر شما نيستم ؟! آيا من فرزند وصي و پسر عموي پيامبر شما شما نيستم؟ مگر من فرزند کسي نيستم که پيش از همه مسلمانان به خدا ايمان آورد و قبل از همه رسالت پيامبر را تصديق نمود؟ آيا حمزه سيدالشهدا عموي پدر من نيست؟ آيا جعفر طيار که با دو بال در بهشت پرواز مي کند عموي من نيست؟ آيا شما سخن پيامبر را نشنيده ايد که در حق من و برادرم فرمود : اين دو سروران جوانان اهل بهشتند.
اگر مرا در گفتارم تصديق کنيد که حق است و هيچ گاه دروغ نگفته ام و اگر مرا دروغ گو مي شماريد پس در ميان شما کساني هستند که اگر از آنها بپرسيد به شما خبر ميدهند. از جابر بن عبد الله انصاري و ابا سعيد خدري و سهل بن سعد ساعدي و زيد بن ارقم و انس بن مالک بپرسيد ، آنها به شما خبر خواهند داد که اين سخن را از رسول خدا شنيده اند ، آيا اين خبر بازدارنده شما از ريختن خون من نيست؟
شمر بن ذي الجوشن (لعنه الله عليه) سخن حضرت را قطع کرد و گفت : اگر او (امام حسين) بداند چه مي گويد خدا را بر يک خرف پرستش مي کند ( يعني او خدا را واحد نمي داند)
حبيب بن مظاهر در پاسخ وي گفت : گواهي ميدهم که تو خدا را به هفتاد حرف مي پرستي (يعني مشرکي) و سخنان امام را درک نمي کني ، خداوند بر دلت مهر زده.
سپس حضرت سيدالشهدا (عليه السلام) سخنان مبارکش را از سر گرفت و فرمود پس اگر شک داريد در اين (سخنانم) در اينکه آيا من پسر دختر پيغمبر شما هستم هم آيا شک داريد؟ پس بخدا قسم آيا مابين مشرق و مغرب پسر دختر پيغمبر غير از من در ميان شما و غير شما هست؟ واي بر شما آيا کسي از شما را کشتم که در مقابل خون وي مرا به قتل برسانيد؟ آيا مالي از شما هدر داده ام يا جراحتي وارد ساخته ام تا قصاصم کنيد؟
هيچ يک از آنان (لشکر عمر سعد لعنت الله عليه) بدان حضرت پاسخ نداد.
سپس بار ديگر آنها را مخاطب قرار داده و فرمود : اي شبث بن ربعي و اي حجار بن ابجر و اي غيث بن اشعث و اي يزيد بن حرث آيا شما به من نامه ننوشتيد که ميوه هايمان رسيده و درختانمان سبز و خرم هست و در انتظار تو دقيقه شماري ميکنيم ، لشکرياني مجهز و آماده در اختيار توست؟
غيث بن اشعث در پاسخ امام گفت : ما نميدانيم چه ميگويي ولي به اطاعت پسرعم خودت (يزيد (لعنت الله عليه)) گردن بنه زيرا که آنان جز رضايت تو چيز ديگري در نظر ندارند.
امام در پاسخ وي فرمود : تو برادر برادرت هستي (منظور محمد بن اشعث بود که در قتل مسلم بن عقيل شريک بود) آيا ميخواهي بيش از خون بهاي مسلم از تو مطالبه گردد؟ (يعني ميخواهي خون من هم به گردن شما بيفتد؟)
سپس حضرت سيدالشهدا (عليه السلام) ادامه داد :
وَاللهِ لا اُعطيکُم بِيَدَيّ اِعطاءَ الذّليل وَ لا اَفِرّ فِرارَ العَبيدِ يا عِبادَاللهِ اِنّي عُذتُ بِرَبّي وَ رَبّکُم مِن کُلّ مُتِکَبّر لا يُومِنُ بِيَومِ الحِساب
بخدا قسم نه دست ذلت در دست آنان مينهم و نه مانند بردگان فرار ميکنم اي بنده هاي خدا! من به خداي خودم و خداي شما پناه ميبرم که گفتار او را دور مي افکنيد . به خداي خودم و خداي شما پناه ميبرم ازهر متکبري که ايمان به روز حساب ندارد.
سپس حضرت شتر خود را خوابانيد و عقبه بن سمعان زانوهاي شتر حضرت را بست و لشکر عمر سعد پيشروي خود را به سمت امام آغاز نمودند و اسبانشان را به حرکت درآوردند. امام (عليه السلام) مرتجز (لباس پيامبر) و اسب رسول خدا و عمامه و زره و شمشير آنحضرت را خواست و لباس رزم حضرت رسول اکرم را بر تن کرد سپس سوار اسب شده و در برابر سپاهيان قرار گرفت و آنان را به سکوت دعوت کرد ، ولي نپذيرفتند امام (عليه السلام) به آنها فرمود : واي بر شما شمارا چه مي شود که براي سخنانم سکوت نمي کنيد و به کلامم گوش فرا نمي دهيد؟ همانا من شما را به راه رشد دعوت مي کنم و هر کس از من اطاعت کند راه رشد را يافته است و هر کس از من سرپيچي کند از هلاک شوندگان است ، و اينکه همه شما نافرماني ام مي کنيد و به سخنانم گوش نمي کنيد بخاطر انست که شکمتان را از حرام پر نموده ايد و بر قلبهايتان مهر زده شده است ، واي بر شما آيا ساکت نمي شويد؟! آيا نمي شنويد؟!
سپس لشکر عمر سعد يکديگر را سرزنش کرده و ساکت شدند . سيدالشهداء (عليه السلام) آنان را مورد خطاب قرار داده حمد و سپاس خداي را به جا آورد و آنان را به وجود مقدس خودش و سخناني که رسول خدا درباره اش فرموده بود و به اسب و زره و عمامه و شمشير آنحضرت سوگند داد.
لشکر عمر سعد در پاسخ به آنحضرت همه سخنان وي را تصديق کردند ، سپس امام حسين (عليه السلام) از آنان پرسيد پس چرا براي قتل من کمر بسته ايد؟ در پاسخ حضرت گفتند : بخاطر اطاعت از فرمان فرمانرواي خويش.
بار ديگر سيدالشهدا (عليه السلام) آنان رو مورد خطاب قرار داده و فرمود ننگ و ذلت و حزن و حسرت بر شما باد که ما را با اشتياق به فريادرسي دعوت کرديد و ما فرياد شما را پاسخ داديم و بسوي شما شتافتيم شمشيرهاي ما که در دستان شما بود بر عليه ما به کار گرفتيد و آتشي را بر عليه ما برافروختيد که ما آن را بر عليه دشمن ما و شما برافروختيم ، به نفع دشمنانتان بر ضد پيشوايان خود حرکت کرديد بي آنکه (دشمنانتان) در عدل و داد قدمي براي شما بردارند و يا آرزوي خيري در آنان داشته باشيد پس بسيار واي بر شما ما را رها کرديد در حاليکه تيرها در غلاف ، دلها آرام و راي و نظر معلوم بود مانند لشکريان ملخ بسوي ما آمديد و چون پروانه فرو ريختيد . رويتان سياه باد اي بردگان زنان ، اي باقيمانده گروه هاي فاسد که قرآن را پشت سر انداختيد و اي تحريف کنندگان کلام (کلام خدا) و اي خيانت کاران و اي پيروان شيطان و خاموش کنندگان سنت (پيامبر) واي بر شما ، آيا ياري آنها (يزيديان) ميکنيد و ما را رها مينماييد ؟ آري به خدا سوگند خيانت در ميان شما از قديم بوده ريشه شما بر آن (خيانت) استوار است و شاخه هايتان با آن تقويت شده پس شما خبيث ترين ثمره هاييد که به پرورش دهنده خود (باغبانتان) خيانت ميکنيد (يعني در گلوي باغبان خود گير ميکنيد) و خوراکيد براي غاصبان (دزدان) آگاه باشيد که پست و فرومايه فرزند پست و فرومايه مرا بين دو راه قرار داده ، بين شمشير و ذلت پذيري و دور است از ما ذلت ، نميپسندد براي ما خداوند و رسول او و مومنين و دامن هاي پاک و طاهر(مادران) و مردان غيرتمند (پدران) و انسانهاي والا تبار که اطاعت از فرومايگان را بر کشته شدن با کرامت ترجيح دهيم ، آگاه باشيد با اين تعداد کم و کمي ياور (براي جنگ به پيش خواهم رفت) .
سپس حضرت اشعار فروه بن مسيک مرادي را زمزمه فرمود:
اگر بر دشمن پيروز گرديم در گذشته نيز پيروز مند بوده ايم و اگر شکست بخوريم باز شکست از آن ما نيست ، ترسي به دل راه نمي دهيم ، ولي براي ما حوادثي رخ داد و سودي به ديگران رسيد . به سرزنش کنندگان ما بگو چنانچه ما را سرزنش کردند شما نيز بزودي با سرزنش کنندگان روبرو خواهيد شد.
و حضرت ادامه داد : بخدا سوگند پس از اين جنگ به شما مهلت داده نميشود که بر اسب مراد خود سوار شويد (يعني رنگ خوشبختي نميبينيد) مگر به اندازه کمي که سوارکاري بر ايبش بنشيند و پياده شود و به گردش درآييد مانند سنگ آسياب گرد محورش ، اين عهدي است که پدرم از جدم با من بسته است ، پس«نيرويتان را جمع کنيد و شريکان خود را بياوريد پس از آنکه حق بر شما روشن گرديد ، آنچه ميخواهيد بر من انجام دهيد و به من مهلت ندهيد» (سوره يوسف آيه 71) «من بر خدا توکل ميکنم که پروردگار من و پروردگار شماست . هيچ جنبنده اي نيست مگر اينکه خداوند آنرا در تحت قدرت خويش فرمان ميدهد ، بدرستي که پروردگار من بر راه راست است » (سوره هود آيه 55)
سپس امام (عليه السلام) دستان مبارک خويش را بسوي اسمان بلند نمود و خدا را چنين خواند :
خدايا باران آسمان را از ايشان بادار و سالهاي (قحطي) مانند سالهاي (قحطي) يوسف (عليه السلام) بر آنها بگمار و بر آنها جوان سقفي را مسلط گردان که به آنها جام (خواري و ذلت) بخوراند تا بينا شوند .
پس به درستيکه آنها ما را تکذيب کردند و دست از ياري ما کشيدند ، تو پروردگار مايي ، توکل ما برتوست و بازگشت ما بسوي توست.
--------------------------------------------------------------------------------
منابع:
ارشاد (شيخ مفيد) ج 2 ص 98.
مناقب آل ابي طالب (ابن شهر آشوب) ج3 ص224.
مثير الاحزان (ابن نما حلي) ص 37.
بحار الانوار (علامه مجلسي) ج 44 ص 191.
العوالم الامام حسين (شيخ عبد الله بحراني) ص 46 و ص 251.
ابصار العين في انصار الحسين (شيخ محمد طاهر سماوي) ص 33.
سلحشوران طف ص 49.
مستدرک سفينة البحار (شيخ علي نمازي شاهرودي) ج 5 ص 372.
اعيان الشيعه ( سيد محسن امين) ج1 ص 62.
اعلام الوري باعلام الهدي ( شيخ طبرسي) ج 1ص 459.
الدر النظيم (ابن حاتم عاملي) ص 553.
حياة الامام حسين ع ( شيخ باقر شريف قرشي) ج1 ص 114.
موسوعه شهادت معصومين ع (لجنة الحديث في معهد باقر العلوم) ج 2 ص ص200.
شرح احقاق الحق (سيد مرعشي) ج11 ص620.
لقد شيعني الحسين (ادريس حسيني مغربي) ص 303.
احقاق الحق (تستري) ج11 ص 600.
مستدرک الوسايل (نوري) ج17 ص404.