شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
آری، زهرای مرضیه همه ی زندگی اش در دفاع از امیر المؤمنین علیه السلام صرف شد. حتی جانش را نیز در دفاع از ولایت خرج نمود. گرچه برخی از مذاهب قایل به مرگ طبیعی فاطمه هستند و خیلی اصرار دارند که بگویند حضرت به مرگ طبیعی از دنیا رفته است.فاطمه در گذشته، مریضی خاصی هم نداشته است، کسی هم چیزی در تاریخ ننوشته است. اما چه طور شد این حادثه بعد از رحلت رسول خدا اتفاق افتاد؟ از امام صادق علیه السلام سؤال کردند: چرا مادرتان در جوانی به شهادت رسیدند؟ اامام فرمود: به خاطر ضربه ای که پهلوی مادرم زهرا زدند، به خاطر آن تازیانه ای که قنفذ به بازوی زهرا علیها السلام زد.(1) امام کاظم علیه السلام فرمود: « انّ فاطمة صدیقة شهیدة»(2) ائمه علیه السلام عنایت داشتند تا این فرهنگ را القاء کنند که مادرمان به شهادت رسیده است. مادر ما صدیقه شهیده است. فاطمه زهرا علیها السلام میان خانه جان داد. امشب هم شب سختی بود، بدن را غسل داد، کفن کرد، سلمان با چشم اشک بار آمد، مقداد آمد، اباذر آمد، چند نفرآمدند بدن را برداشتند. نمی دانم کجا بردند؟ آیا کنار قبر پیامبر بود؟ آیا در بقیع یا خانه ی خودش بود؟ چون سفارش کرده بود بدنم را خودت به خاک بسپار، کسی از محل آن با خبر نباشد، لذا امیرالمؤمنین علیه السلام خودش آمد کنار قبر «غاذا بقبر محفور»؛ قبر از قبل حفر شده بود، آماده بود. بعضی از نقل ها دارد: نوری در آسمان زد کسانی که همراه بودند متوجه نشدند که کجا فاطمه ی زهرا به خاک سپرده شد؟ ممکن بود شکنجه کنند، برقوردی کنند مجبور شوند، بگویند؟ لذا نوشته اند حتی دور و بری ها هم متوجه نشدند، خود امی المؤمنین علیه السلام آمد کنار قبر، آماده شد: یا رسول الله، امانت را آورده ام، همان امانتی که دستش را در دستم گذاشتی و فرمودی: علی جان، « هذه ودیعتی»؛ این امانت من است حفظش کن. یک امانت دار خیلی حواسش جمع است تا امانت را صحیح و سالم برگرداند، یا رسول الله، من خیلی مراعات کردم من نمی گویم چه شده؛ چون خودم خیلی خبر ندارم، ولی شما از فاطمه بپرسید راز شکستگی پهلو را، راز تورم بازویش را، نوشته اند با دست مبارک سنگ لحد گذاشت و صورت زهرا علیها السلام را روی خاک نهاد و خاک ریخت. فاطمه ی من هستی ام بودی رفتی از دستم تو چرا رفتی من چرا هستم رفتی ای زهرا پیش پیغمبر علی تنها شده تنها تر نوشته اند: دست ها را تکانی داد؛ یعنی خدا، هستی ام رفت، دیگر دستم خالی شد. بعد یک جمله فرمود: فاطمه جان،«ابکی محافة ان تطول حیاتی». بعضی نوشته اند: فضای دل امیرالمومنین را خیلی غم فرا گرفت؛ « هاجبه لاحزن»؛ غم های عالم در دلش ریخت. (3) چه طور علی آرام شد؟ قرآن می فرماید: « واستعینوا بالصبرو الصلاة»، لذا کنار قبر زهرای جوان نماز خواند، قرآن خواند. و بعد خم شد صورتش را گذاشت روی خاکزهرا؛ « وضع خده علی التراب قبرها». نَفسِی عَلی زَفَراتِها محبوسةٌ یا لیتها خرجتْمع الزَفراتِ لا خَیرَ بعدَکِ فی الحیوة و انّما ابکي مخافةَ أن تَطولَ حیاتی(4) فاطمه جوان من همسر مهربان من زهرای نوجوان من عزیز قد کمان من زهرای من زهرای من پرپرشدن گلم به چشمم دیدم من ناله او ز پشت در بشنیدم در پیش حسین و حسن و زینب او با دست خودم بر او کفن پیچیدم چون خواستم او را به دل خاک نهم دستان پیامبر خدا را دیدم .............................................. پی نوشت: 1- دلائل الامامه،ص45،چاپ جدید، ص134. 2- کافی، ج1،ص458. 3- منتهی الآمال، 194-195؛ سوگنامه آل محمد، ص35. 4- بحارانوار، ج43، ص213. منبع: روضه های استاد رفیعی، ص23.