« بلی کانت فی أیدینا فدک من کلّ ما أظلّته السّماء فشحّت علیها نفوس قوم و سخت عنها نفوس قوم آخرین.»(1) سلیم بن قیس می گوید: همان سالی که عمر تمام حکّامش را احضار کرده و مال شان [یا نصفش] را مصادره نموده بود، ما در مسجد دور حضرت امیر علیه السلام نشسته بودیم. حضرت رو کرد به دوستانش و فرمود: می دانید چرا عمر از قنفذ چیزی نگرفت و مال او را مصادره نکرد؟ گفتیم: نمی دانیم.سلیم می گوید: تا ما گفتیم نمی دانیم، دیدیم که چشم های علی علیه السلام پر از اشک شد و فرمود: به دلیل تازیانه هایی که به زهرا زده بود.(2)دنیا بر امیرمؤمنان چنان تنگ شد که در خانه خودش غریب شد و زانوی غم را بغل کرد و با خودش سر کرد.من وقتی این روایت را می خوانم، ناراحتی خاصی احساس می کنم.این رویات در بحار است که رسول خدا صلی الله علیه و آله هر شب که می خواست بخوابد، می آمد به خانه فاطمه سلام الله علیها و اورا می بوسید و برمی گشت؛ البته در روایت داردکه حضرت دو جا را می بوسید: یکی سینه اش و دیگر صورتش را.(3)من حدس می زنم که یکی جای سیلی را می بوسید و یکی هم جای مسمار(میخ) را می بوسید.این ها خدمت حضرت امیر علیه السلام آمدند و عرض می کردند که ما به ملاقات زهرا سلام الله علیها رفتیم و او به ما اجازه حضور نداد؛ آیا می توانی اجازه بگیری، تا به خدمت حضرت بیاییم؟ اینها توقع داشتند که با آن همه زورگویی و ضایع کردن حق حضرت، اجازه ورود هم به آن ها داده شود! حضرت امیر علیه السلام چقدر تحمل داشته؟ چقدر صبر کرده است؟ نقل شده که حضرت امیر علیه السلام نزد بی بی آمد و فرمود: این ها می خواهند به ملاقات شما بیایند و می گویند ما رفتیم و زهرا به ما اجازه نداد. حضرت امیر علیه السلام تعبیری به این معنا دارند که: من به آن ها قول داده ام.پاسخ بی بی را به دو صورت روایت کرده اند؛ ولی بعضی این طور نقل کرده اند که ایشان فرمود: « البیت بیتک و الحرّة زوجتک؛(4) خانه، مال شماست و من هم کنیز شما هستم.».........................................................پی نوشت:1- نهج البلاغه، نامه 45 معروف به عثمان بن حنیف:«آری، تنها از آنچه آسمان بر آن سایه افکنده، فدک در دست ما بود؛ ولی گروهی از آن بخل ورزیدند؛ در حالی که گروه دیگر، سخاوت مندانه از آن چشم پوشیدند.»2- کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج2، ص675. 3- الخوارزمی، موفق بن احمد المکی، مقتل الحسین، ج1، ص66. 4- مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج43، ص198.منبع: روضه های آیت الله احمدی میانجی، ص38.