... شرايط آن قدر سخت و سخت تر شد كه خداوند به پيامبرش دستور هجرت داد. پيامبرصلى الله عليه وآله شبانه مى بايست از مكه هجرت مى كرد. در آن زمانى كه چهل كافر قداره بند دور تا دور خانه ى او را در محاصره داشتند و چهل شمشير خون آشام لحظه مى شمردند تا خون او را به تساوى ميان خويش تقسيم كنند. اين جا اميرالمؤمنين عليه السلام جانفشانى كرد و به جاى پيامبرصلى الله عليه وآله در بستر او خوابيد. كفار حمله كردند؛ اما به جاى پيامبرصلى الله عليه وآله اميرالمؤمنين عليه السلام را در بستر يافتند. آن جا نمى دانستند كه اين على عليه السلام خود پيامبرصلى الله عليه وآله است. جان پيامبرصلى الله عليه وآله است. گوشت و پوست و استخوان او همان گوشت و پوست و استخوان پيامبرصلى الله عليه وآله است؛ لذا او را رها كردند؛ اما بعدها فهميدند كه چه اشتباهى را مرتكب شده اند. على خود پيامبرصلى الله عليه وآله بوده، و آن ها، آن شب او را رها كرده بودند؛ لذا وقتى فهميدند كه على همان پيامبر است و حضرت زهراعليها السلام همان على عليه السلام است، در يك فرصت مناسب، دوباره نقشه ى خود را تكرار كردند. ديد دشمن فاطمه جان على است بلكه با جانش نگهبان على است گفت بايد جان حيدر را گرفت از على دخت پيمبر را گرفت ديد جان مرتضى پشت در است از امام خويش هم تنهاتر است پاى تا سر بغض و خشم و كينه بود كينه هايش كينه ى ديرينه بود بغض حيدر شعله ور در سينه داشت سنگ بود و جنگ با آئينه داشت سنگ و آئينه نمى دانم چه شد آهن و سينه نمى دانم چه شد آن قدر گويم كه در بيت خدا قل هو اللَّه گشت از قرآن جدا آرزوى حيدر آن جا كشته شد هم پسر هم مادر آن جا كشته شد..........................................................منبع: گریزهای مداحی، محمد هادی میهن دوست، ص134.