شهادت امام علی علیه السلام
عمربن عبدود، سردار لشکر کفر، در جنگ خندق با تکبر و غرور جاهلانه اش، ندای هل من مبارز سر داده بود. امیرالمؤمنین علیه السلام با اصرار از پیامبر صلی الله علی و آله و سلم اجازه میدان گرفت و با ضربه ای برق آسا پشت کفر را به خاک رساند. همان ضربه ای که پیامبر صلی الله علی و آله و سلم در شأنش فرمود: یک ضربت علی در روز خندق برتر از عبادت جن و انس است. باید کار او را تمام می کرد که دوزخ در انتظارش بود. عبدود تا امیرالمؤمنین علیه السلام را روی سینه خود دید، جسارتی کرد. همه دیدند امیرالمؤمنین علیه السلام از روی سینه عبدود بلند شد. چند دور، دور میدان راه رفت تا خشم، عنان حملش را تصاحب نکند و کاری را برای نفس خویش انجام ندهد. بعد از فرو نشستن خشمش برای خدا کار او را یکسره کرد.
این جا امیرالمؤمنین علیه السلام به خاطر رضای خداوند از روی سینه دشمن برخاست؛ اما این جریان یک بار دیگر هم در زندگی امیرالمؤمنین علیه السلام تکرار شد. آن جا هم برای خدا و حفظ دین خدا از روی سینه دشمن برخاست. وقتی حال و روز فاطمه اش را پشت در دید و فریاد مظلومی یا فضه ی او را شنید و در خانه را نیم سوخته مشاهده کرد، برق غیرت در چشم های خشمناکش درخشید. خندق وار حمله کرد. ملعون را بلند کرد و به زمین کوبید. گردن و بینی اش را به خاک مالید و چون شیر غرید: قسم به خدایی که محمد را به پیامبری برانگیخت، اگر مامور به صبر و سکوت نبودم، به تو می فهماندم که هتک حرمت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم یعنی چه؟
--------------------------------------------------------------------------------
منابع:
مستدرک الوسائل، ج3،ص32.
رنجها و فریادهای فاطمه سلام الله علیها، ص143.