یا صاحب الزمان! شمائید که بر احوال ما آگاهید، از حوائج و خواسته های ما آگاهید. یابن زهرا! ان شاء الله خداوند به زودی فرجتان را برساند. ما از فراق و دوری شما اشک می ریزیم همان گونه که امام صادق (ع) فرمودند:
« باید آن قدر اشک بریزید و گریه کنید و ناله کنید تا خداوند مهدی را به فریادتان برساند. »
یابن الحسن؛ آقا جانم:
اشک ریختن ما در مصائب جد غریب شما سید الشهداء؛ اشک برای فراق و دوری شما نیز هست. آقا جان؛ تا کی در مصائب جد غریب شما سید الشهداء تنها و بدون شما اشک بریزیم؟
مهدی جان ما از دوری و فراق شما اشک می ریزیم و بسی ناله سر میدهیم که زودتر بیایی و با هم به کربلا برویم.
بیا که سینه هامون تنگه تنگه
دل آئینه هامون بی تو سنگه
بیا هم شویم کرب وبلایی
که با تو کربلا رفتن قشنگه
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
شب قدر است مولا جان کجایی؟!
چرا از جمع عشاقت جدایی؟!
سر از بالین عشقت بر ندارم
به دیدارم بیایی یا نیایی
آقا جان خیلی دلم برای شما تنگ شده است؛ اما این بار معاصب من باعث جدایی من از شما شده. آقا بیا و به این جدایی پایان بده.
چون روح مطهر امیرالمؤمنین از بدنش مفارقت نمود، از خانه ی حضرت صدای شیون و ناله بلند شد مانند آن روزی که حضرت رسول از دنیا رفته بودند چون شب تاریک شد و آفاق آسمان متغیر شد و زمین لرزید و صداهای تسبیح و تقدیس از میان هوا به گوش مردم می رسید. می دانستند که صداهای ملائکه است. صدای گریه و نوحه و مرثیه ی جنیان را می شنیدند
@@@@@@@@@@@@@@@@@@
ز هجر تو شدم حیران و نالان
شبیه مرغ پر بسته به زندان
ندارم طاقت هجران و دوری
شده پر، چوب خط جمعه هامان!
آقا جان؛ این چند روز عزاداری، محبان حسینی خیلی برای جد غریب شما حسین (ع) اشک ریختند و ناله زدند.
هر جمعه سحر دلم هوایی باشد
چشمش به ره مرد خدایی باشد
ای کاش که مهدی ز سفر آید و دل
این جمعه دگر کرب و بلایی باشد
زبان حال همه ی گریه کنان این جمله است:
« این الطالب بدم المقتول بکربلاء »
خدایا به حق لحظه ای که اهل خیام ذوالجناح را متحیر و وحشت زده در حالی که صیحه می کشید دیدند و از آمدن اباعبدالله ناامید شدند، لحظه ای که دیدند به سراغ خیمه ی صاحبش سیدالشهداء می آید، ما را از این سرگردانی نجات عنایت بفرما.
ذوالجناح، تلّ زینبیه:
در آن هنگام که امام حسین در گودی قتلگاه افتاده بود، اسب حضرت همهمه کرده و از میان کشتگان رد شد و کنار بدن حضرت توقف کرد. یال و کاکل و پیشانیش را بر زمین زد و صیحه می زد به طوری که صدایش بیابان را پر کرده بود، تا جائیکه مردم از کارهایش متعجب شده بودند. ذوالجناح با آن حال به خیمه ها برگشت.
اهل خیام همین که صدای ذوالجناح را شنیدند، همه از خیمه ها بیرون دویدند و اطراف او را گرفتند، هر کسی از ذوالجناح سؤال می پرسید. زینب (س) فرمود: ذوالجناح بگو سالار زینب چه شد؟ سکینه (س) آمد جلو و گفت: « یا جواد هل سُقی ابی قُتل عطشاناً » ذوالجناح بگو ببینم آیا پدرم را آب دادند، یا با لب تشنه به شهادت رساندند؟
ذوالجناح جلو افتاد و بقیه به دنبال او تا رسید بالای تلّ زینبیه که مشاهده کردند ابا عبدالله در گودی قتلگاه افتاده است.
زینب که دید همه ی دشمن اطراف قتلگاه را گرفته و هر کسی هر چه در دست دارد به طرف حسین نشانه می گیرد یکی شمشیر می زند، عده ای سنگ می زنند ...
صدای زینب بلند شد « أما فیکم مسلم؟ » مگر بین شما یک مسلمان پیدا نمی شود؟ که ناگهان مشاهده کرد: « الشمر جالس علی صدره ... » شمر لعنه الله بر روی سینه ی برادرش نشسته است...
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
الا ای طراوت باران بیا بیا مولا
رسیده بر لب ما جان بیا بیا مولا
بسوخت خیمه ی شاه شهید کرب وبلا
برای شام غریبان بیا بیا مولا
یا صاحب الزمان! آنقدر آرزو داشتم در این ایام لحظه ای در کنار شما زانو می زدم و برای جد غریبتان اشک می ریختم.
آقا جان امشب که شام غریبان شهدای کربلاست، یتیمان کربلا نه خیمه ای دارند، نه پناهی؛ تنها پناه یتیمان زینب (س)، عمه ی بزرگوار شماست. شما را به دردهای دل عمه جانتان قسم می دهم که ما را مشمول لطف و مرحمت خود بگردانید.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
به دل عشق تو مادرزاد دارم
ز هجر روی تو فریاد دارم
برای دیدنت تا صبح جمعه
به دستم تیشه ی فرهاد دارم
آقا جان یا صاحب الزمان، شما در این چند روز بیش از همه عزادار و گریانید. چرا که شما صحنه وداع امام حسین را با عمه ی بزرگوارتان زینب (س) به چشم می بینید آن وقت که این برادر و خواهر می خواستند از هم جدا شوند.
نقل می کنند مقدس اردبیلی به همراه جمعی از طلبه ها برای زیارت سیدالشهداء به کربلا رفته بودند، رسیدند به حرم آقا امام حسین علیه السلام، طلبه ای با ایشان بود که برایشان روضه ی اباعبدالله را می خواند. بعد از خواندن زیارت نامه منتظر روضه خواندن ماندند تا بیاید و روضه بخواند یک مرتبه میان جمعیت آقایی جلو آمد و فرمود: مقدس می خواهی من برایت روضه بخوانم؟ عرض کرد: آری آقا! یک نگاه به ضریح شش گوشه امام حسین انداخت؛ از نگاه کردنش معلوم بود که پسر فاطمه است. فرمود: حسین جان یادم نمی رود و از ذهنم نمی رود آن لحظه ای که تو می خواستی از خواهرت زینب خداحافظی کنی؛ مگر می توانند این خواهر و برادر از یکدیگر خداحافظی کنند و از یکدیگر جدا شوند؟ امام حسین همه را دلداری داد و به صبر امر نمود، اما کسی که از همه بیشتر بی تابی می کند، زینب (س) است.
نقل شده است: مرحوم مجلسی را در عالم خواب دیدند که در صحن حضرت سیدالشهداء منبر رفته است و پس از موعظه که خواست روضه بخواند شنیده شد که کسی به مجلسی می گوید: حضرت زهرا می فرمایند: « اذکر المصائب المشتمله علی وداع ولی الشهید. » یعنی مصیبت وداع فرزند شهیدم حسین را بخوان.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
یا صاحب الزمان! شمائید که بر احوال ما آگاهید، از حوائج و خواسته های ما آگاهید. یابن زهرا! ان شاء الله خداوند به زودی فرجتان را برساند. ما از فراق و دوری شما اشک می ریزیم همان گونه که امام صادق (ع) فرمودند:
« باید آن قدر اشک بریزید و گریه کنید و ناله کنید تا خداوند مهدی را به فریادتان برساند. »
یابن الحسن؛ آقا جانم:
اشک ریختن ما در مصائب جد غریب شما سید الشهداء؛ اشک برای فراق و دوری شما نیز هست. آقا جان؛ تا کی در مصائب جد غریب شما سید الشهداء تنها و بدون شما اشک بریزیم؟
مهدی جان ما از دوری و فراق شما اشک می ریزیم و بسی ناله سر میدهیم که زودتر بیایی و با هم به کربلا برویم.
بیا که سینه هامون تنگه تنگه
دل آئینه هامون بی تو سنگه
بیا هم شویم کرب وبلایی
که با تو کربلا رفتن قشنگه
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
الا ای مونس باغ و بهارم
تمام هستی ام دار و ندارم
بیا این جمعه قلبم را مسوزان
تمام جمعه ها چشم انتظارم
آقا جان یک روز عاشورای دیگر هم گذشت و نیامدی؛ آرزو کرده بودم که امسال روز عاشورا در کنار شما بنشینم و روضه ی جدّ غریبتان را از زبان شما بشنوم. یا صاحب الزمان! امسال هم عاشورا گذشت و تو نیامدی. آقا جان من به جرم و گناهم اعتراف می کنم؛ اگر من و امثال من گناه نمی کردیم شما می آمدی. آقا! شما عنایتی بفرما؛ اشک چشمی بر گونه هایم سرازیر شود که دیگر پایان گناه و معصیتم باشد.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
سر راه تو نشستن چه صفایی دارد
دل من با تو عجب شور و نوایی دارد
چه شود یک نظری گوشه ی درگاه کنی
آخر ای دوست حریم تو گدایی دارد
بس که با ناله ی تو انس گرفتم همه شب
دل من زمزمه ی کرب وبلایی دارد
آقا جان اگر « برات کربلا » را به من عنایت کنی، اگر شما من را به امام حسین حواله بدهی! وقتی در زیر آن قبه ی نورانی که دعا مستجاب است بایستم صدا می زنم: خدایا امام زمانمان را به فریادمان برسان.
یا صاحب الزمان اگر بدون عنایت و توجه شما زائر کربلا شوم، اگر زیارتم بدون عنایت شما باشد، بدون توجه شما باشد، با این کوله بار سنگین گناهی که دارم می ترسم اربابم حسین به من نظر نکند. آقا جان می ترسم آن عشق و صفا را درک نکنم.
آقا ترحمی، لطفی، محبتی، گوشه ی چشمی! یا صاحب الزمان شما خودتان فرمودید: « و الله! لاَنا اَرحمَ بکم مِنکم بانفسکم ... »
به خدا سوگند! که من نسبت به شما از خود شما مهربان تر و رحیم تر هستم.
آقا جان، عزیز دلم می دانم و اعتراف می کنم که اگر محبت و مهربانی شما نبود من کجا و مناجات و درد با شما کجا؟
اما من به محبت و مهربانی شما محتاج ترم.
آقا جان نگاه به عمل بدم نکن. اگر من بدم شما خوبی، شما فرزند فاطمه ای، کریمی، رحیمی، یابن زهرا، یک لحظه دست های نازنینت را بلند کن یک دعایی در حق ما بفرما.
« یا ولی الله ان بینی و بین الله عزوجل ذنوباً لا یدتی علیها الا رضاکم. »
یابن الحسن بین من و خداوند گناهان فاصله و جدایی انداخته، احساس می کنم دیگر صدای ناله و گریه ی من اثری ندارد.
یا صاحب الزمان اگر شما من را نبخشی، اگر از دستم راضی نشوی، خدا از من راضی نمی شود.
آقا چه کنم که بعد از مجالس ماه عزای جدّتان به شما نزدیک شده باشم؟
آقا چه کنم اشک چشمم مورد قبول شما واقع شود؟
آقا جانم یا صاحب الزمان، امام زین العابدین فرمود: اگر گرفتارید و اگر حاجتمندید خدا را به حق دردهای دل عمه ام زینب قسم دهید.
خدایا به حق زینبی که از لحظه ی ورود به کربلا اشک چشمش خشک نشده بود چرا که او اسیری و بی برادری خود را نظاره می کرد و خبر از این مصیبت عظمی داشت، ما را ببخش.
مصائبی که زینب دید در مدینه، در کربلا، در نجف، در شام، در... خیلی بود نمی دانم کدام را به شما بگویم، در مدینه مصیبت مادر را در سنین چهار یا پنج سالگی دید، بعد از مادر، داغ پدرش علی را دید، بعد از داغ پدر، جگر پاره پاره ی برادرش امام حسن را دید، بعد از امام حسن که فرمود: لا یومک یا اباعبدالله، داغ پشت داغ در کربلا دید، داغ علی اکبر، داغ فرزندان خودش، داغ طفلان امام حسن، داغ علی اصغر، داغ برادرش عباس و از همه مهمتر از روی تل زینبیه! یا اباعبدالله! دید که شمر لعین روی سینه حسین ...
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
سیره امام زمان حضرت ولی عصر (عج) در رابطه با عزاداری و گریه برای مصائب امام حسین (ع) بیانگر آن است که آن حضرت اهتمام بسیار به آن داده است، تا آنجا که دو زیارت ناحیه 1. زیارت امام حسین (ع) 2. زیارت شهدای کربلا از ناحیه مقدس آن بزرگوار نقل شده که در هر دو، فرازهائی بسیار از ذکر مصائب جانسوز امام حسین (ع) ذکر شده است.
امام زمان (عج) در فرازی از زیارت ناحیه امام حسین (ع) عرض می کند «وَلَأَبکِیَنَّ بَدَلَ الدُّموعِ دَماً؛ برای مصائب تو، به جای اشک ها، خون گریه می کنم. » شایان توجه این که طبق بعضی از روایات، هنگامی که امام زمان (عج) در کنار کعبه ظهور کند، و مردم جهان را مورد خطاب قرار می دهد، در همین خطابه ی جهانی و حساس یادی از امام حسین (ع) نموده و ذکری از مصیبت آن حضرت می نماید. و آن روایت چنین نقل شده:
هنگامی که حضرت قائم بین حجرالاسود و مقام ابراهیم ظهور می کند، صدای خود را به پنج ندای زیر بلند کرده می فرماید:
«أَلا یا أهْلَ الْعالَمِ اَنَا الامامُ القائمُ الثانی عَشَرَ
أَلا یا أهْلَ الْعالَمِ اَنَا الصّمْضامُ المُنْتَقِم
أَلا یا أهْلَ الْعالَمِ اَنَّ جَدّیَ الْحُسَیْن قَتَلوهُ عَطْشاناً
أَلا یا أهْلَ الْعالَمِ اَنَّ جَدّیَ الْحُسَیْن طَرَحوهُ عُریاناً
أَلا یا أهْلَ الْعالَمِ اَنَّ جَدّیَ الْحُسَیْن سَحَقوهُ عُدواناً
ای مردم جهان! من امام قائم هستم، ای مردم جهان من شمشیر بران انتقام گیرنده هستم. ای مردم جهان! جدم حسین (ع) را بعد از کشته شدن برهنه بر زمین انداختند. ای مردم جهان! پیکر جدم حسین (ع) را پس از کشته شدن، از روی دشمنی، پامال سم اسبان و ستوران قرار دادند. »
چنان که ملاحظه می کنید امام قائم (عج) در این فرازها از سه مصیبت جانسوز امام حسین (ع) یاد کرده است که عبارتند از: تشنگی او، و برهنه انداختن بدن او، و پایمال نمودن پیکر نازنین او.
قابل ذکر است که واژه (سحق) در فارسی به معنی له کردن می آید.
اینها همه بیانگر آن است که باید به ذکر مصیبت امام حسین (ع) اهمیت داد و همواره از آن استاد و اسوه عشق و ایثار و شهادت، الهام گرفت.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
آفتابا بس که پیدایی نمی دانم کجایی
دور از مایی و با مایی نمی دانم کجایی
هر طرف رو آورم روی دل آرای تو بینم
جلوه گر از بس به هر جایی نمی دانم کجایی
کعبه ای یا کربلا یا در نجف یا کاظمین
یا کنار قبر زهرایی نمی دانم کجایی
ای یوسف زهرا! کجا خیمه زده ای و برای جد مظلومیت اشک می ریزی؟ ای خیمه نشین زهرا (س) در کدام بیابان به سر می بری؟
کعبه ای یا کربلا یا در نجف یا کاظمین
یا کنار قبر زهرایی نمی دانم کجایی
اما امشب را می شود حدس زد امام زمان (عج) کجا هستند. اربعین حسینی (ع) است، اگر امام کربلا نباشد پس کجا می خواهد باشد؟ یا بن الحسن سرتان سلامت ...
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
« این معزّ الأولیاء و مذلّ الاعداء » ما الان این فراز ها را می خوانیم. « این معزّ الأولیاء... أین بقیه الله... » اما در کربلا اگر خوب گوش کنی ناله دل حضرت زینب (س) این است « أین الحسن و أین الحسین » حسنی داشتیم، کجاست حسن (ع)؟ حسینی داشتیم، قاسم و عبدالله داشتیم، عباس آب آور داشتیم ... « این ابناء الحسین (ع) » صالح بعد صالح و صادق بعد صادق ...
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
فرشته ها امام زمان (عج) را بردند به آسمان ها تا زیارتش کنند، مادرش آمد گهواره را خالی دید، شروع کرد گریه کردن، بسیار گریه کرد. امام عسگری (ع) به او دلداری داد، و فرمود: او را فرشته ها برای زیارت برده اند و بر می گردانند، اما مادر امام زمان (عج) همچنان نگران بود و گریه می کرد.
این مادر می دانست فرزندش بر خواهد گشت اما با این حال این چنین نگران بود و گریه می کرد، اما دل ها بسوزد برای مادر شش ماهه ی کربلا علی اصغر (ع). درون خیمه ها منتظر است که امام حسین (ع) علی اصغر (ع) را سیراب برگرداند اما یک وقت شنید یکی از کودکان به زبان حال می گوید:
بچه ها دست بابا خونی شده
گمونم شش ماهم قربونی شده
عباشو طوری رو اصغر کشیده
گمونم خیلی خجالت کشیده
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
هنگامی که به خانه ی امیرالمومنین علیه السلام هجوم آورند. در خانه را آتش زدند. آن هنگامی که حضرت زهرا سلام الله بین در و دیوار قرار گرفت و در به پهلوی خانم فشار آورد، همه می گویند، خانم فرمود: « یا فضه الیک فخذینی ... » اما از علامه امینی نقل شده که حضرت زهرا سلام الله در این هنگام صدا زد « یا مهدی ».
بیا مهدی بیا، مادر غمین است
ببین بر پشت در نقش زمین است
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
یابن الحسن! در زیارت جامعه می خوانیم:
عادتکم الاحسان و سجیتکم الکرم
آقا جان شما عادتتون کرم و نیکی به بندگان است، شیوه و روش شما کرم و بزرگواری است.
بابی انتم و امی و نفسی بموالاتکم
پدر و مادرم فدای شما بواسطه ی دوستی و ولایت شما.
یابن الحسن:
اگر محبت و دوستی شما در دل ما نبود، من چطور و چگونه به محبت الهی می رسیدم!
امشب شب رحلت امام رحمت، حبیب خدا حضرت محمد مصطفی هست.
امشب پاره ی تن مصطفی نگران است! چرا که برای مثل فردایی که پدر را از دست می دهد این امت با او و همسرش چه کار خواهند کرد؟
حضرت رسول چند روز در خانه ماندند و مردم مدینه بسیار دل تنگ ایشان بودند. بعد از 3 روز رسول الله در حالی که تکیه به امیرالمؤمنین و فضل بن عباس زده بودند از منزل بیرون آمدند و وارد مسجد شدند، آن قدر بیمار بودند که پله اول منبر نشستند.
مردم که این حال بیماری پیامبرشان را دیدند شروع به گریه کردند. رسول الله پس از لحظاتی با حالت بیماری به مردم فرمودند: مردم من به زودی از میان شما می روم، ولی برای شما 2 چیز گرانبها یعنی قرآن و عترتم را باقی می گذارم. مردم از این 2 محافظت کنید تا گمراه نشوید ... پیامبر در روز دوشنبه 28 صفر سال 11 هجری در سن 62 سالگی دیده از جهان فرو بستند.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
غم عشقت مرا بیچاره کرده
دل تنگ مرا صد پاره کرده
هوای دیدن روی تو یک عمر
مرا در کوچه ها آواره کرده
یابن الحسن ، یابن الحسن
به تنگ آمد دلم از این جدائی
عزیزم جان جانم کی می آئی
سراپا از غم هجر تو دردم
بیا ای نازنین دورت بگردم
آقا به جان عمّه ات زینب بیا (نام عمه ی امام زمان حضرت زینب آمد) آقا خیلی عمه اش را دوست دارد حتی فرموده اند: به شیعیان و دوستان ما بگویید که خدا را به حق عمه ام، حضرت زینب (ع) قسم دهند که فرج مرا نزدیک گرداند. همان عمّه ای که در کوچه های مدینه دنبال مادر می دوید.
به طفلیت پیر و جوان گریه کرد
چشم زمین قلب زمان گریه کرد
تو دیدی آتش زدن خانه را
سوختن لحظه ی پروانه را
تو دیده ای نقش گل یاس را
نشانده ای بر جگر الماس را
تو نوبهار خود خزان دیده ای
تو داغ مادر جوان دیده ای
نمی دانم کدام روضه را بخوانم که نام زینب نباشد هر روضه را بخوانیم نام زینب است، مدینه زینب، کنار بستر مادر زینب، کوفه کنار بستر بابایش علی زینب، کنار طشت پر از خون امام حسن زینب، کربلا زینب، خیمه گاه زینب، قتلگاه زینب، دمّ دروازه ی کوفه زینب، تو مجلس یزید زینب، خرابه ی شام زینب، اربعین کربلا زینب، همه جا زینب است. امّا وقتی برگشت مدینه، از بس داغدیده، عبدالله بن جعفر زینب را نشناخت.
صدا زد: عبدالله! حق داری زینب را نشناسی ! زینبی که داغ شش برادر دیده است.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
دل های ما لب تشنه ی باران نورت
چشم انتظار صبح زیبای ظهورت
می باری عطر روشنای صبحدم را
بر جاده های شب زده وقت عبورت
ما را ببر با خود به دیدار خداوند
از سمت سهله جمکران، از کوه طورت
آقا اگر هم قلب ما از جنس سنگ است
شاید شود نیمه شبی سنگ صبورت
هر روز بین کوچه های فاطمیه
لبریز ماتم می شود چشم غیورت
صاحب عزا با واهمه می خوانم امشب
مرثیه های مادرت را در حضورت
آقا کی می خوای بیای و شیعه رو از این بدبختی و فلاکتی که به وجود آمده نجات ببخشی، هر کجا که نگاه می کنی دارن به شیعه ظلم و جنایت بی حد و حساب می کنند. شیعه دلش به شما خوش است؛ یابن الحسن. آقا جان بعد از پیامبر (ص) خنده روی لب زهرا (س) نیومد الا یه جا که امشب با مدد شما میخوام روضه شو بخونم: در چند حدیث از طریق شیعه و اهل سنت آمده که اسماء می گوید :
فاطمه زهرا (س) در هنگام وفات خود به من فرمود: مادر جان! من از این وضعی که درباره ی حمل جنازه ی زنها مرسوم است شرم می کنم و خوش ندارم که جنازه ی زنان را روی تخته ای می گذارند و پارچه ای روی آن می اندازند و پستی ها و بلندی های بدن او برای بیننده آَشکار است.
اسماء می گوید: به او عرض کردم: من چیزی را که در حبشه دیده ام، هم اکنون ترتیب داده نزد شما می آورم و نشانت می دهم، سپس چند عدد چوب تر و تختی آوردم و آن چوبها را خم کرده، دو طرف آن را بر کنار تخت بسته و چادر روی آن کشیدم، فاطمه آن را که دید، خوشحال شد و تبسم کرد. اسماء می گوید: از روزی که رسول خدا (ص) از دنیا رفته بود، تا به آن روز تبسم بر لبان دختر پیغمبر را ندیده بودم.
در روایتی دیگر است که فرمود: چه چیز خوب و نیکویی است که بدان وسیله جنازه ی زن از مرد تشخیص داده نمی شود. و در حدیثی است که فرمود : « اِصنعی لی مثله استرینی سَتَرک الله من النار» برای من نیز یک چنین چیزی را درست کن و مرا مستور کن، خدایت از آتش دوزخ مستور دارد.
کجا بودی فاطمه ببینی که پسرت حسین بدون تابوت حتی کهنه پیراهنی هم که داده بودی برای کفن از او به غارت بردند، نامردان بدن قطعه قطعه ی حسین رو سه روز و شب روی خاک گرم کربلا...
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
شکسته از غم این روزگار می آیم
پر از تلاطم غم، بیقرار می آیم
به پا بوسی دریا، به محضر خورشید
شبیه قطره شبیه غبار می آیم
شهود اشک و تماشای آه و آیینه ست
به شوق رؤیت این جلوه زار می آیم
چقدر تشنه ی صبح زیارتش هستم
چهل شب است که من روزه دار می آیم
دوباره جمعه ی سردی گذشت اما باز
و با حقیقت تلخی کنار می آیم
آقا جان امشب شب آخر مجلس فاطمیه ی ماست، تو را به مظلومی علی خانه نشین قسم می دهم که به مجلس ما سری بزنی.
طبق وصیت حضرت فاطمه، امیر المؤمنین با چند نفر از اصحاب خاص خود، شبانه حضرت زهرا را دفن کردند، امیر المؤمنین برای این که قبر حضرت مخفی بماند با دست مبارکشان صورت چهل قبر را در بقیع درست کردند. صبح فردا که دشمنان از دفن حضرت مطلع گشتند، ابوبکر گفت تا افراد مطمئنی بروند و این قبرها را بشکافند و قبر حضرت را بیابند و بر او نماز بخوانند. تا این خبر به علی رسید، دستور داد تا پیراهن زردی را که در روزهای سخت می پوشید، بیاورند. پیراهن را پوشید، ذوالفقار را در دست گرفت و در حالی که خشمگین بود و چشم هایش سرخ و رگ های گردنش پر از خون شده بود، وارد قبرستان بقیع شد.
مردم گفتند: این علی بن ابیطالب است که می آید در حالی که سوگند یاد کرده که اگر یک سنگ از این قبرها جابجا شود، تمام شما را خواهد کشت. در این هنگام غاصب دوم که با جمعی از اصحابش حاضر بود، جلو آمد و گفت: ای ابوالحسن! این چه کاری است که انجام داده ای؟ سوگند به خدا که قبر زهرا را نبش می کنیم و بر او نماز می گذاریم. حضرت علی که ناراحت و خشمگین بودند دست بر دامن غاصب دوم زد و او را به زمین کشید، غاصب دوم به زمین خورد. حضرت خطاب به او فرمودند: ای پسر سودای حبشیه! من از حق خود گذشتم از بیم این که مردم از دین خارج گردند، اما در مورد قبر فاطمه سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، اگر چنین کنید، زمین را از خون شما سیراب میکنم. پس آنان هراسان شدند و پا به فرار گذاشتند. اولی که این وضع را مشاهده نمود، واسطه شد و به حضور امیر المؤمنین رسید و گفت: تو را به حق رسول خدا و به حق کسی که بالای عرش است سوگند می دهم که غاصب دوم را رها کن. ما چیزی که شما نپسندید را انجام نمی دهیم. آن گاه حضرت او را رها کردند و آنها هم از فکر نبش قبر منصرف شدند و قبرستان را ترک کردند.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
شب قدر است مولا جان کجایی؟!
چرا از جمع عشاقت جدایی؟!
سر از بالین عشقت بر ندارم
به دیدارم بیایی یا نیایی
آقا جان خیلی دلم برای شما تنگ شده است؛ اما این بار معاصب من باعث جدایی من از شما شده. آقا بیا و به این جدایی پایان بده.
چون روح مطهر امیرالمؤمنین از بدنش مفارقت نمود، از خانه ی حضرت صدای شیون و ناله بلند شد مانند آن روزی که حضرت رسول از دنیا رفته بودند چون شب تاریک شد و آفاق آسمان متغیر شد و زمین لرزید و صداهای تسبیح و تقدیس از میان هوا به گوش مردم می رسید. می دانستند که صداهای ملائکه است. صدای گریه و نوحه و مرثیه ی جنیان را می شنیدند.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
آقا جان یابن الحسن سرت سلامت آقا! آخه امشب شب روضه ی عموی نشکفته ی سادات حضرت محسن بن علی است آقا جان. یه سری به این محفل بی ریای ما بزن آقا جان. آقا شما که جریان به آتش کشیدن خانه ی جدت امیرالمؤمنین جلوی چشماتونه و مطمئناً این ماجرای دردناک رو دیدید برای ما روضه خون باشید. آقا جان معذرت می خوام که این طور می گم اما اگه امشب این رو نگم و این شعر رو نخونم نمی دونم چی باید بخونم.
آن فرقه که زهرای جوان را کشتند
ناموس خدای مهربان را کشتند!
افسوس که با کشتن محسن پسرش
یک سوم سادات جهان را کشتند
یا زهرا یا زهرا ...
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
آقا جان ممنونم که بازم امشب من رو سیاه رو به مجلس روضه ی مادرتان راه داده اید. ممنونم با این بار گناه که هیچ کجا راهم نمیدن شما منو به مجلس عزای مادرتان برای این که پاکم کنی راه داده اید.
آقا جان! توی این ایام فاطمیه شما کجا برای مادر پهلو شکسته ات مجلس عزا برپا کرده اید؟
آقا جان امشب بیا با هم یه سری بزنیم به مدینه! مدینه بعد از رحلت یا به روایتی شهادت پیغمبر اکرم (ص) یه خبرایی هست! توی ایامی که امیرالمؤمنین در پی مراسم دفن و کفن بدن رسول گرامی اسلام هست، یه عده نامرد توی سقیفه جمع شدن و برای غصب خلافت برنامه ریزی کردن آقا جان سرت سلامت! یا صاحب الزمان!
آجرک الله فی مصیبت امک فاطمه الزهرا سیده نساء العالمین ...
فاطمه نخستین کسی که به پیامبر ملحق شد: در لحظات آخر عمر شریف پیامبر اکرم (ص)، حضرت فاطمه به حضور پیامبر آمد و پیامبر مطلبی در گوش او فرمود که خندان شد! عایشه می گوید: من از علت تبسم فاطمه سؤال کردم؟ آن حضرت فرمود الان صلاح نیست. وقتی که پیامبر خدا از دنیا رحلت کرد، من راجع به آن تبسم از او پرسیدم. حضرت فاطمه فرمود: وقتی پیامبر خبر وفاتش را به من داد من گریان شدم، چون فرمود " تو اولین کسی هستی از اهل بیتم که به من ملحق می شود " و از ابن عباس روایت شده است که: پیامبراکرم (ص) زمان مرگ صدیقه طاهره را هم تعیین کرده و به دخترش فاطمه زهرا فرمود: " دخترم گریه نکن بعد از من هفتاد و دو روز بیشتر عمر نمی کنی تا به من ملحق شوی " و از این خبر حضرت زهرا سلام الله علیه متبسم شد.