اولین بیعت کننده با امیر المومنین(ع)
(پیامبر خدا(ص) پس از این که به رسالت مبعوث گردیدند و بعد از اینکه امیر المومنین(ع) و خدیجه کبری(س) به وی در همان ابتدا ایمان آوردند از خدیجه(س) به ولایت علی(ع) بعد خود اقرار گرفت...)
(پیامبر(ص) فرمود:)...ای خدیجه! دستت را بر روی دست علی بگذار و با او بیعت کن. -پس خدیجه آن گونه کرد- و خدیجه همان گونه که علی (ع) با پیامبر بیعت نموده بود با ایشان بیعت کرد لکن با این فرق که جهاد بر وی واجب نگردید.
سپس پیامبر(ص) فرمودند: ای خدیجه! این علی است مولای تو و مولا و امام مومنین بعد از من. خدیجه فرمود: راست فرمودی ای رسول خدا! همانا من همان گونه که شما فرمودی با او بیعت کردم؛ خداوند و تو را –بر این کار-شاهد می گیرم و همانا برای شهادت خداوند گواه و دانا کفایت می کند.
متن عربی:
...یَا خَدِیجَةُ ضَعِی یَدَکَ فَوْقَ یَدِ عَلِیٍّ فَبَایِعِی لَهُ فَبَایَعَتْ عَلَى مِثْلِ مَا بَایَعَ عَلَیْهِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع عَلَى أَنَّهُ لَا جِهَادَ عَلَیْهَا ثُمَّ قَالَ یَا خَدِیجَةُ هَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاکِ وَ مَوْلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ إِمَامُهُمْ بَعْدِی قَالَتْ صَدَقْتَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ بَایَعْتُهُ عَلَى مَا قُلْتَ أُشْهِدُ اللَّهَ وَ أُشْهِدُکَ وَ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیداً عَلِیماً.
بحارالأنوار ج : 18 ص : 234
اولین بیعت کننده با امیر المومنین(ع)
(پیامبر خدا(ص) پس از این که به رسالت مبعوث گردیدند و بعد از اینکه امیر المومنین(ع) و خدیجه کبری(س) به وی در همان ابتدا ایمان آوردند از خدیجه(س) به ولایت علی(ع) بعد خود اقرار گرفت...)
(پیامبر(ص) فرمود:)...ای خدیجه! دستت را بر روی دست علی بگذار و با او بیعت کن. -پس خدیجه آن گونه کرد- و خدیجه همان گونه که علی (ع) با پیامبر بیعت نموده بود با ایشان بیعت کرد لکن با این فرق که جهاد بر وی واجب نگردید.
سپس پیامبر(ص) فرمودند: ای خدیجه! این علی است مولای تو و مولا و امام مومنین بعد از من. خدیجه فرمود: راست فرمودی ای رسول خدا! همانا من همان گونه که شما فرمودی با او بیعت کردم؛ خداوند و تو را –بر این کار-شاهد می گیرم و همانا برای شهادت خداوند گواه و دانا کفایت می کند.
متن عربی:
...یَا خَدِیجَةُ ضَعِی یَدَکَ فَوْقَ یَدِ عَلِیٍّ فَبَایِعِی لَهُ فَبَایَعَتْ عَلَى مِثْلِ مَا بَایَعَ عَلَیْهِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع عَلَى أَنَّهُ لَا جِهَادَ عَلَیْهَا ثُمَّ قَالَ یَا خَدِیجَةُ هَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاکِ وَ مَوْلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ إِمَامُهُمْ بَعْدِی قَالَتْ صَدَقْتَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ بَایَعْتُهُ عَلَى مَا قُلْتَ أُشْهِدُ اللَّهَ وَ أُشْهِدُکَ وَ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیداً عَلِیماً.
بحارالأنوار ج : 18 ص : 234
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
سلام خداوند در شب معراج بر خدیجه(س)
رسول خدا(ص) فرمود: وقتی که در شب معراج ، جبرئیل مرا به سوی آسمانها برد و سیر داد، هنگام مراجعت به جبرئیل گفتم : «آیا حاجتی داری؟» جبرئیل گفت: « حاجت من این است که سلام خدا و سلام مرا به خدیجه برسانی» پیامبر (صلی الله علیه وآله) وقتی که به زمین رسید ، سلام خدا و جبرئیل را به خدیجه ابلاغ کرد. خدیجه گفت «همانا ذات پاک خدا سلام است، و از او است سلام، و سلام به سوی او باز گردد و برجبرئیل سلام باد.»
متن عربی:
[تفسیر العیاشی] عَنْ زُرَارَةَ وَ حُمْرَانَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ حَدَّثَ أَبُو سَعِیدٍ الْخُدْرِیُّ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ إِنَّ جَبْرَئِیلَ ع قَالَ لِی لَیْلَةَ أُسْرِیَ بِی حِینَ رَجَعْتُ وَ قُلْتُ یَا جَبْرَئِیلُ هَلْ لَکَ مِنْ حَاجَةٍ قَالَ حَاجَتِی أَنْ تَقْرَأَ عَلَى خَدِیجَةَ مِنَ اللَّهِ وَ مِنِّی السَّلَامَ وَ حَدَّثَنَا عِنْدَ ذَلِکَ أَنَّهَا قَالَتْ حِینَ لَقَّاهَا نَبِیُّ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ لَهَا الَّذِی قَالَ جَبْرَئِیلُ فَقَالَتْ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّلَامُ وَ مِنْهُ السَّلَامُ وَ إِلَیْهِ السَّلَامُ وَ عَلَى جَبْرَئِیلَ السَّلَامُ.
بحار الانوار ج۱۶،ص۷-تفسیر عیاشی
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
بی تابی فاطمه(س) در وفات مادر و بشارت پیامبر(ص) به وی
امام صادق علیه السّلام فرموده:
هنگامى که حضرت خدیجه رحلت نمود فاطمه علیها السّلام که کودکى بیش نبود دائماً خود را به رسول خدا علیه السّلام نزدیک مىکرد و در اطراف او مىگشت و مىگفت: اى رسول خدا! مادرم کجاست؟ ولى پیامبر به او پاسخى نمىداد و فاطمه به دنبال کسى بود که بتواند پاسخ این سؤال را از او بگیرد، و پیامبر خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم نیز در فکر بود که چه جوابى به او بدهد، در این حال جبرئیل بر او نازل گردیده و گفت: خداوند مىفرماید: به فاطمه سلام برسان و به او بگو که مادرت با آسیه همسر فرعون و مریم دختر عمران، در خانهاى است که در بهشت قرار دارد و دیوارهاى آن از طلا و ستونهاى آن از یاقوت سرخ است.
و فاطمه مىگفت: خدا سلام و سلامتى است، و سلام و سلامتى از او و به سوى اوست.
متن عربی:
رُوِیَ أَنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ خَدِیجَةَ لَمَّا تُوُفِّیَتْ جَعَلَتْ فَاطِمَةُ تَلُوذُ بِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ تَدُورُ حَوْلَهُ وَ تَسْأَلُهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَیْنَ أُمِّی فَجَعَلَ النَّبِیُّ ص لَا یُجِیبُهَا فَجَعَلَتْ تَدُورُ عَلَى مَنْ تَسْأَلُهُ وَ رَسُولُ اللَّهِ لَا یَدْرِی مَا یَقُولُ فَنَزَلَ جَبْرَئِیلُ فَقَالَ إِنَّ رَبَّکَ یَأْمُرُکَ أَنْ تَقْرَأَ عَلَى فَاطِمَةَ السَّلَامَ وَ تَقُولَ لَهَا إِنَّ أُمَّکِ فِی بَیْتٍ مِنْ قَصَبٍ کِعَابُهُ مِنْ ذَهَبٍ وَ عُمُدُهُ مِنْ یَاقُوتٍ أَحْمَرَ بَیْنَ آسِیَةَ امْرَأَةِ فِرْعَوْنَ وَ مَرْیَمَ بِنْتِ عِمْرَانَ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّلَامُ وَ مِنْهُ السَّلَامُ وَ إِلَیْهِ السَّلَامُ.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
خداوند متعال به خدیجه سلام می رساند
ابن هشام گوید که: کسی که به او اعتماد دارم برایم نقل کرد که جبرئیل(ع) بر پیغمبر(ص) نازل شد و گفت: اى محمد برسان سلام پروردگار را به خدیجه. پس آن حضرت به خدیجه فرمود که: اینک جبرئیل آمده و می گوید که پروردگار تو به تو سلام رسانید، خدیجه گفت که: اللَّه تعالى سلام است و از او سلام است، و بر جبرئیل سلام است.
متن عربی:
و قال ابن هشام حدثنی من أثق به أن جبرئیل أتى النبی ص فقال أقرئ خدیجة من ربها السلام فقال رسول الله ص یا خدیجة هذا جبرئیل یقرئک من ربک السلام قالت خدیجة الله السلام و منه السلام و على جبرئیل السلام.
کشف الغمة فی معرفة الأئمة،ج1،512
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
حسد عایشه بر خدیجه(س) به سبب اکرام پیامبر(ص)
عایشه می گوید: بحسد نورزیدم بر احدى از زنان پیامبر به اندازهاى که بر خدیجه حسد کردم با وجود این که او را هرگز ندیدم ولیکن پیامبر او را بسیار یاد مىکرد.
و هر وقت پیغمبر گوسفندى مىکشت بعد آن را قطعه قطعه مىکرد و براى دوستان خدیجه مىفرستاد. بعضا به او مىگفتم که گویا در دنیا جز خدیجه زن دیگرى نبود، مىفرمود: چرا بود ولى او مادر فرزندم بود.
عایشه گفت: «و لقد امره ربّه عزّ و جلّ ان یبشرها ببیت من قصب فی الجنّة»
متن عربی:
فَمِنْ ذَلِکَ مَا رَوَاهُ الْحُمَیْدِیُّ فِی الْجَمْعِ بَیْنَ الصَّحِیحَیْنِ فِی الْحَدِیثِ الثَّمَانِینَ فِی الْمُتَّفَقِ عَلَیْهِ مِنْ مُسْنَدِ عَائِشَةَ قَالَتْ مَا غِرْتُ عَلَى أَحَدٍ مِنْ نِسَاءِ النَّبِیِّ ص مَا غِرْتُ عَلَى خَدِیجَةَ وَ مَا رَأَیْتُهَا قَطُّ وَ لَکِنْ کَانَ یُکْثِرُ ذِکْرَهَا وَ رُبَّمَا ذَبَحَ الشَّاةَ ثُمَّ یَقْطَعُهَا أَعْضَاءً ثُمَّ یَبْعَثُهَا فِی صَدَائِقِ خَدِیجَةَ فَرُبَّمَا قُلْتُ لَهُ کَأَنَّهُ لَمْ تَکُنْ فِی الدُّنْیَا امْرَأَةُ إِلَّا خَدِیجَةُ فَیَقُولُ ص إِنَّهَا کَانَتْ وَ کَانَتْ لِی مِنْهَا وَلَدٌ وَ قَالَتْ عَائِشَةُ وَ لَقَدْ أَمَرَهُ رَبُّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یُبَشِّرَهَا بِبَیْتٍ مِنْ قَصَبٍ فِی الْجَنَّة.
الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف،ج1،291
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
بشارت پیامبر(ص) به خدیجه(س) در هنگام وفاتش
هنگامى که «خدیجه»، همسر رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله بیمار بود و به همان بیمارى هم از دنیا رحلت کرد، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بر اثر علاقه بىنهایتى که نسبت به او داشت خطاب به وى گفت: خوشایند نیستم از بیمارئى که در تو مشاهده مىکنم با توجه به اینکه مىدانم، خداى تعالى در این ناخوشایندى، خیر کثیرى قرار داده است. آیا به این حقیقت نرسیدهاى که خداى تعالى علاوه بر تو که در بهشت هم چنان همسر من خواهى بود، «مریم» دختر «عمران» و «آسیه» همسر «فرعون» و «کلثوم» خواهر موسى علیه السّلام را هم به همسرى من در خواهد آورد؟ «خدیجه» گفت: براستى خداى متعال آنچه را که فرمودى، انجام خواهد داد؟ در پاسخ فرمود: آرى! «خدیجه» که از این حقیقت خبردار شد اظهار داشت: اینک آسایشى در خود احساس مىکنم و دوست دارم فرزندانم از رحلت من، هیچ گونه نگرانى و ناراحتى به خود راه ندهند.
متن عربی:
(الهیثمى فى مجمعه ج 9 ص 218) قال: و عن أبى رواد، قال:
دخل رسول اللّه صلى اللّه علیه (و آله) و سلم على خدیجة فى مرضها الذى توفیت فیه، فقال لها: بالکره منى الذى أرى منک یا خدیجة، و قد یجعل اللّه فى الکره خیرا کثیرا، أما علمت أن اللّه عز و جل زوجنى معک فى الجنة مریم بنت عمران و امرأة فرعون و کلثم أخت موسى؟ قالت: و قد فعل اللّه ذلک یا رسول اللّه؟ قال: نعم، فقالت: بالرفاء و البنین (قال) رواه الطبرانى.
فضائل الخمسة من الصحاح الستة،ج1،167
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
فضائل حضرت خدیجه(س)
و روایت شده است که جبرئیل به حضور پیامبر (ص) آمد و در مورد خدیجه (رضی الله عنه) سؤال کرد و در آن هنگام خدیجه در خانه نبود. جبریل فرمود: چون خدیجه آمد به او خبر بده که خدایش بدو سلام مىرساند.پیامبر (ص) فرمودند: به خدیجه مژده دهید که خانهیى از قصب (زر، مروارید) خواهد داشت که نه هیاهویى در آن است و نه اندوهى. درباره معنى قصب از شریک که یکى از راویان این روایت است پرسیدند، گفت: یعنى زر، و در حدیث دیگرى مروارید معنى شده است.
انس مىگوید: رسول خدا (ص) به خدیجه از انگور بهشت خورانده است.
عایشه مىگوید: پیامبر (ص) خدیجه را ستایش مىفرمود. من گفتم: چه مقدار آن زن سرخ گونه را یاد مىکنید؟ همانا خداوند بهتر از او نصیب شما فرموده است. فرمود:
خداوند بهتر از او نصیب من نفرموده است، زیرا هنگامى که همه مردم مرا تکذیب مىکردند، او مرا تصدیق مىکرد و هنگامى که مردم مرا محروم مىداشتند او با اموال خود با من مواسات مىکرد و خداوند فرزندان مرا از او به من عنایت فرمود و حال آن که از غیر او فرزندى به من عنایت نفرمود.
و روایت شده است که پیرزنى به حضور پیامبر آمد و رسول خدا نسبت به او بسیار محبت فرمود. چون آن زن بیرون رفت، عایشه پرسید: این که بود؟ فرمود: در روزگار زندگانى خدیجه پیش ما مىآمد و وفادارى از ایمان است.
متن عربی:
وَ رُوِیَ أَنَّ جَبْرَئِیلَ أَتَى النَّبِیَّ ص یَسْأَلُهُ عَنْ خَدِیجَةَ فَلَمْ یَجِدْهَا فَقَالَ إِذَا جَاءَتْ فَأَخْبِرْهَا أَنَّ رَبَّهَا یُقْرِئُهَا السَّلَامَ
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص بَشِّرْ خَدِیجَةَ بِبَیْتٍ مِنْ قَصَبٍ لَا صَخَبَ فِیهِ وَ لَا نَصَبَ سَأَلَ شَرِیکٌ عَنِ الْقَصَبِ قَالَ قَصَبُ الذَّهَبِ: وَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ یَعْنِی قَصَبَ اللُّؤْلُؤِ.
قَالَ أَنَسٌ أَطْعَمَ رَسُولُ اللَّهِ ص خَدِیجَةَ مِنْ عِنَبِ الْجَنَّةِ
قَالَتْ عَائِشَةُ کَانَ النَّبِیُّ ص إِذَا ذَکَرَ خَدِیجَةَ أَحْسَنَ عَلَیْهَا الثَّنَاءَ فَقُلْتُ مَا تَذْکُرُ حَمْرَاءَ الشِّدْقِ قَدْ أَبْدَلَ اللَّهُ لَکَ خَیْراً قَالَ مَا أَبْدَلَنِی اللَّهُ خَیْراً مِنْهَا صَدَّقَتْنِی إِذْ کَذَّبَنِی النَّاسُ وَ وَاسَتْنِی بِمَالٍ إِذْ حَرَمَنِی النَّاسُ وَ رَزَقَنِیَ اللَّهُ مِنْهَا الْوَلَدَ إِذْ لَمْ یَرْزُقْنِی مِنْ غَیْرِهَا
وَ رُوِیَ أَنَّ عَجُوزاً دَخَلَتْ عَلَى النَّبِیِّ فَأَلْطَفَهَا فَلَمَّا خَرَجَتْ قَالَتْ عَائِشَةُ مَنْ هَذِهِ فَقَالَ إِنَّهَا کَانَتْ تَأْتِینَا زَمَنَ خَدِیجَةَ وَ إِنَّ حُسْنَ الْعَهْدِ مِنَ الْإِیمَان.
روضة الواعظین و بصیرة المتعظین،ج2،269،مجلس فی مناقب آل محمد ع ..... ص : 268