پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

امشب شب روضه است،فقط اجازه بدید یه اشاره بکنم،ببرمت در خونه خانم حضرت خدیجه سلام الله علیها،راوی خود این خانمه،در مجالس المتقین آورده این حدیث رو، خانم حضرت خدیجه سئوال کرد از آقا رسول الله یا رسول الله میشه برا من از قیامت و از حساب و کتاب روز قیامت بگید،یه وقت دید آقا رسول الله شروع کرد گریه کردن،این بی بی طاقت گریه پیامبر رحمتُ لِلعالمین رو نداره،عرضه داشت آقا جان مگه من حرف بدی زدم چرا دارید گریه می کنید ،فرمود:نه خدیجه جان،تو منو یاد دریای رحمت پروردگار انداختی ،حالا که سئوال کردی برات میگم،روز قیامت بنده رو میارن،میخوان محاسبه کنن اعمالش رو،یک به یک یاداوری میکنن،یادته فلان روز فلان ساعت فلان کار رو انجام دادی،جایی نیست اونجا کسی بخواد بگه،نه،من نبودم،این حرفها مال این دنیاست،عرضه میدارد آن بنده،بله خدای من یادمه،فلان کار رو یادته بله یادمه،هی یک به یک میرسه،تا یه جاهایی میرسه که این بنده وقتی ازش سئوال میکنن،سرش رو پایین میندازه،شرم میکنه«امام صادق علیه السلام فرمود:برا این شرم و خجالت،که شاید از اون عذابه خیلی دردناک تر باشه،اگه انسان تو این دنیا سر به کوه و بیابان بذاره،جا داره،»سر به زیر میندازه،ندا میرسه چیه ؟چرا سرت رو پایین انداختی؟میگه:خدایا حیا میکنم،خطاب میرسه تو که لعین و پستی از من حیا میکنی،من با این کرامتم از تو حیا نکنم،خطاب میرسه،این گناهای بنده ی من رو،بین دو حیای ندامت و کرامت بپوشونید،دستور میده میگه بنده ی من رو ببرید.پیغمبر گریه میکرد،اما یه گریه هم مثل فردا آقا رسول الله،بالا سر بستر خانمی که همه ی عمرش رو صرف دین خدا کرده،پیغمبر گریه میکرد،بعضی وقت ها مادرها با دخترها بیشتر و راحت ترند،رفیق ترند،راحت میتونه حرفاشو بزنه،لذا خانم خدیجه حیا کرد بخواد به پیغمبر بگه،فرمود:فاطمه جان تو به بابات بگو،من دیگه هیچی ندارم از مال دنیا،یه کفنم ندارم،بگو پیغمبر اون جامه ای که،بر تن میکرد،وحی بر او نازل میشد،با اون جامه ای که عبادت خدا رو میکرد،من رو با همون دفن کنه ،کفنم کنه،وقتی خانم حضرت زهرا پیغام مادر رو آورد،پیغمبر خیلی گریه کرد،خیلی اشک ریخت،
پاکی ، زلالی ، مثل دریایی ، خدیجه تاج سر زنهای دنیایی خدیجه
تو همسر محبوب من بودی و هستی همخانه ام در عرش اعلایی خدیجه
من بارها با دیدن تو جان گرفتم از بسکه آرام و شکیبایی خدیجه
تو هستی خود را برایم خرج کردی در آسمان عشق یکتایی خدیجه
شایسته تر از تو زنی بین عرب نیست تو مادر اُم ابیهایی خدیجه

گاهی که پیغمبر را سنگ می زدند، یه دفعی خانمی می اومد خودش را سپر قرار می داد، سنگ ها را به جان می خرید، اون خدیجه بود ... باید از چنین مادری دختری مثل فاطمه (سلام الله علیها) بیاید که سپر ولایت بشه ... .
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
امشب شب روضه است،فقط اجازه بدید یه اشاره بکنم،ببرمت در خونه خانم حضرت خدیجه سلام الله علیها،راوی خود این خانمه،در مجالس المتقین آورده این حدیث رو، خانم حضرت خدیجه سئوال کرد از آقا رسول الله یا رسول الله میشه برا من از قیامت و از حساب و کتاب روز قیامت بگید،یه وقت دید آقا رسول الله شروع کرد گریه کردن،این بی بی طاقت گریه پیامبر رحمتُ لِلعالمین رو نداره،عرضه داشت آقا جان مگه من حرف بدی زدم چرا دارید گریه می کنید ،فرمود:نه خدیجه جان،تو منو یاد دریای رحمت پروردگار انداختی ،حالا که سئوال کردی برات میگم،روز قیامت بنده رو میارن،میخوان محاسبه کنن اعمالش رو،یک به یک یاداوری میکنن،یادته فلان روز فلان ساعت فلان کار رو انجام دادی،جایی نیست اونجا کسی بخواد بگه،نه،من نبودم،این حرفها مال این دنیاست،عرضه میدارد آن بنده،بله خدای من یادمه،فلان کار رو یادته بله یادمه،هی یک به یک میرسه،تا یه جاهایی میرسه که این بنده وقتی ازش سئوال میکنن،سرش رو پایین میندازه،شرم میکنه«امام صادق علیه السلام فرمود:برا این شرم و خجالت،که شاید از اون عذابه خیلی دردناک تر باشه،اگه انسان تو این دنیا سر به کوه و بیابان بذاره،جا داره،»سر به زیر میندازه،ندا میرسه چیه ؟چرا سرت رو پایین انداختی؟میگه:خدایا حیا میکنم،خطاب میرسه تو که لعین و پستی از من حیا میکنی،من با این کرامتم از تو حیا نکنم،خطاب میرسه،این گناهای بنده ی من رو،بین دو حیای ندامت و کرامت بپوشونید،دستور میده میگه بنده ی من رو ببرید.پیغمبر گریه میکرد،اما یه گریه هم مثل فردا آقا رسول الله،بالا سر بستر خانمی که همه ی عمرش رو صرف دین خدا کرده،پیغمبر گریه میکرد،بعضی وقت ها مادرها با دخترها بیشتر و راحت ترند،رفیق ترند،راحت میتونه حرفاشو بزنه،لذا خانم خدیجه حیا کرد بخواد به پیغمبر بگه،فرمود:فاطمه جان تو به بابات بگو،من دیگه هیچی ندارم از مال دنیا،یه کفنم ندارم،بگو پیغمبر اون جامه ای که،بر تن میکرد،وحی بر او نازل میشد،با اون جامه ای که عبادت خدا رو میکرد،من رو با همون دفن کنه ،کفنم کنه،وقتی خانم حضرت زهرا پیغام مادر رو آورد،پیغمبر خیلی گریه کرد،خیلی اشک ریخت،
پاکی ، زلالی ، مثل دریایی ، خدیجه
تاج سر زنهای دنیایی خدیجه
تو همسر محبوب من بودی و هستی
همخانه ام در عرش اعلایی خدیجه
من بارها با دیدن تو جان گرفتم
از بسکه آرام و شکیبایی خدیجه
تو هستی خود را برایم خرج کردی
در آسمان عشق یکتایی خدیجه
شایسته تر از تو زنی بین عرب نیست
تو مادر اُم ابیهایی خدیجه
خیلی خواهش از تو کردم خانمم،اما این دم آخر یه خواهش بیشتر ازت ندارم
یک بار دیگر باز کن آغوش خود را
در بر بگیر این دختر خاموش خود را
حالا از اینجا آقا رسول الله میخواد براتون روضه ها بخونه
ای در میان موج غمها غمگسارم
بعد از تو غیر از فاطمه یاری ندارم
حس می کنم وقتی که جای خالیت را
بر روی پای کوچکش سر می گذارم
شعب ابیطالب تو را از من گرفته
همراه زهرا در عزایت سوگوارم
آرام می گرید که من آرام گیرم
آرام می گرید که من طاقت بیارم
طاقت ندارم اشک زهرا را ببینم
از گریه هایش عاقبت جان می سپارم
پیغمبر چه آرزویی کرده
ای کاش عالم قدر زهرا را بداند
ای کاش صدها سال بعد از من بماند
یا رسول الله قدرش رو دونستند،تو برا پیغمبر نگی چه خبر شده،خود پیغمبر خبر داره،میخواد به تو خبر بده،به دخترش هم خبر داد،به همسرش هم خبر داد،حالا داره برا خدیجه روضه ی دختر میخونه،
قلبم ز چشمان ترش آتش گرفته
بر حال و روز مضطرش آتش گرفته
می آید آن روزی که یاسم در گلستان
حالا اونهایی که تا حالا گریه نکردن
گلبرگهای پرپرش آتش گرفته
کسی نگه امشب نخونم ،امشب شبه بی مادر شدن فاطمه است
قرآن ناطق بین کوچه دست بسته است
در صحن خانه کوثرش آتش گرفته
این یه خط رو میخونم رد میشم،اگه فاطمیه زنده نبودیم،همین یه خط رو از ما بذارن بسمونه
زینب به چشمان خودش می بیند آنجا
دار و ندارش مادرش آتش گرفته
صدها فرشته تا قیامت در طوافند
آن خانه ای را که درش آتش گرفته
وقتی دل نگران بود،هی نگاه به فاطمه اش میکرد،اشک میریخت،هر مادری دوست داره عروس شدن بچه اش رو ببینه،مادر خیلی کمک حاله اون لحظه برا دخترش،اسماء قول داد،گفت: من هستم،تا آخر هستم،وقتی پیغمبر شبی که دست امیرالمؤمنین علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها رو در دست هم داد،فرمود:اسماء تو هم میخوای بری برو،خدا خیرت بده،عرضه داشت یا رسول الله،من به خدیجه قول دادم،کجا برم،قول دادم براش مادری کنم،پیغمبر فرمود:خدا دنیا و آخرت خیرت بده اسماء،یه جای دیگه هم شنیدید اسماء بوده، بین درو دیوار،این اون جایی بود که مادر برای وضع حمل بچه،برا نوه اش،یه مادر بزرگ میاد کمک میکنه،اما اینجا دیگه هیچ مادری نمی آد،اینجا دیگه از هیچ مادری نمی خواد،یه جای دیگه اسماء بود،اون ساعتی که امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمود:اسماء آب بریز رو بدن فاطمه ام.آب بریز اما آروم آروم،هنوز علی از چیزی خبر نداره،میگه آروم آب بریز،اسماء میگه یه مرتبه دیدم دست از غسل دادن کشید،سر به دیوار گذاشت،هی داره بلند بلند ناله میزنه،گفتم چی شده آقا؟ مگه خودت بچه ها رو آروم نکردی،مگه نمی گفتی آروم گریه کنن،فرمود:اسماء دست از دلم بردار،ببین پهلوش شکسته،ببین صورتش کبوده،مادر مادر مادر،این اشکارو کف دست بگیر بالا بیار،بگید خدا به حق این روضه هایی که خونده شد،به حق این اشک هایی که ریخته شد،دیگه فرج آقامون رو برسون،تا کی مدینه بریم سرگردون باشیم.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
وصیت هاى حضرت خدیجه سلام الله علیها
حضرت خدیجه در آخرین لحظات زندگى وصایایى به شرح زیر به پیامبر اکرم(ص) نمود:
1. براى او دعاى خیر کند.
2. او را با دست خود در خاک قرار دهد.
3. پیش از دفن در قبر او وارد شود.
4. عبایى را که به هنگام نزول وحى بردوش داشت، روى کفن او قرار دهد.(1)
حضرت خدیجه که همه اموال منقول وغیر منقولش را به حبیب خود بخشیده بود، در مقابل فقط یک عبا مطالبه نمود و آن را مستقیماً طلب نکرد، بلکه به وسیله حضرت فاطمه سلام الله علیها تقاضا کرد.(2) آنگاه پیک وحى فرود آمد وکفن بهشتى از سوى پروردگار از بهشت آورد.
ام ایمن وام الفضل (همسر عباس) پیکر مطهر حضرت خدیجه(س) را شستشو دادند و براى آخرین بار وداع کردند.(3)
پیامبر(ص) رحمت نخست با عباى خود او را کفن کرد، آن گاه کفن بهشتى را بر روى آن قرار داد. حضرت خدیجه سلام الله علیها در آن لحظات آخر در مورد حضرت زهرا سلام الله علیها ابراز نگرانى کرد، اسماء بنت عمیس تعهد نمود که در شب زفاف او به جاى خدیجه(س) نقش مادرى ایفا کند.(4)
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
عهد حضرت خدیجه(س)‌ در هنگام وفات با اسماء در مورد شب عروسی فاطمه(س)
اسماء گفت: هنگامى که خدیجه وفات کرد گریه مى‏نمود، به او گفتم: تو سرور زنان دو عالم هستى و گریه مى‏کنى؟ تو همسر رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم هستى که پیامبر با زبان خودش به تو وعده بهشت داده است ولى گریه مى‏کنى؟ گفت: چرا گریه نکنم در حالى که هر دخترى در شب زفافش نیاز به زنى دارد که مراقبش باشد و بدون سر و صدا نیازهایش را برآورده کند و من مى‏ترسم فاطمه بزرگ شود و چنین کسى را نداشته باشد. و من به او اطمینان دادم: اى خاتون من! بر ذمّه من این عهد باشد که اگر تا آن زمان زنده بودم، آن چه را که یک مادر براى دخترش انجام مى‏دهد انجام دهم. پس هنگامى که رسول خدا به زنان دستور داد تا از منزل فاطمه خارج شوند من ماندم، و فرداى آن روز که رسول خدا نزد على و فاطمه آمده بود مرا دید و پرسید: تو کیستى؟ گفتم: اسماء. فرمود: مگر نگفته بودم که از منزل فاطمه خارج شوید؟
گفتم: پدر و مادرم به فدایت! گفته بودى، و من نیز قصد تخلّف از فرمان شما را نداشتم، ولى با همسرتان خدیجه فلان عهد و پیمان را داشتم. وقتى پیامبر داستان عهد و پیمان مرا با خدیجه شنید، گریست و براى من دعا کرد.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
بی تابی فاطمه(س) در وفات مادر و بشارت پیامبر(ص) به وی
امام صادق علیه السّلام فرموده:
هنگامى که حضرت خدیجه رحلت نمود فاطمه علیها السّلام که کودکى بیش نبود دائماً خود را به رسول خدا علیه السّلام نزدیک مى‏کرد و در اطراف او مى‏گشت و مى‏گفت: اى رسول خدا! مادرم کجاست؟ ولى پیامبر به او پاسخى نمى‏داد و فاطمه به دنبال کسى بود که بتواند پاسخ این سؤال را از او بگیرد، و پیامبر خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم نیز در فکر بود که چه جوابى به او بدهد، در این حال جبرئیل بر او نازل گردیده و گفت: خداوند مى‏فرماید: به فاطمه سلام برسان و به او بگو که مادرت با آسیه همسر فرعون و مریم دختر عمران، در خانه‏اى است که در بهشت قرار دارد و دیوارهاى آن از طلا و ستونهاى آن از یاقوت سرخ است.
و فاطمه مى‏گفت: خدا سلام و سلامتى است، و سلام و سلامتى از او و به سوى اوست.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
گریه پیامبر(ص) در فراق خدیجه پس از سال ها
(امیر المومنین(ع)‌ در ماجرای خواستگاری از حضرت زهرا(س) این گونه می فرمایند که:)
در بین راه با امّ ایمن خدمتکار پیامبر اکرم مواجه شدیم، و چون وى را از تصمیم خود آگاه نمودیم، گفت: شما این کار را انجام ندهید، بگذارید ما زنان این مطلب را با آن حضرت در میان بگذاریم زیرا سخن زنان در این باره بهتر در دل مردان جاى خواهد گرفت.
پس از این جریان من نزد امّ سلمه رفتم و او را از این موضوع آگاه نمودم، وى هم زنان پیغمبر اکرم را آگاه و جمع نمود، آنان به حضور پیامبر که در خانه عایشه بود رفتند و پس از اینکه در اطراف آن حضرت حلقه زدند گفتند:
اى رسول خدا! پدر و مادرمان به فداى تو! ما براى موضوعى نزد تو آمده‏ایم که اگر خدیجه زنده بود موجب روشنى چشمش مى‏شد.
امّ سلمه مى‏گوید: وقتى ما نام خدیجه کبرى را بردیم آن حضرت گریان شد و فرمود: مثل خدیجه پیدا نخواهد شد. خدیجه در آن هنگام که مردم مرا تکذیب کردند، مرا تصدیق نمود، و مرا با ثروت خود براى پیشرفت دین خدا یارى نمود.
خدا به من دستور داد خدیجه را به قصر زمرّدى که در بهشت دارد و هیچ رنج و زحمتى در آن نیست بشارت دهم.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group