دربارۀ شهادت امام کاظم(ع) مورخان اختلاف دارند که چه کسی به ایشان زهر داد! در این باره نام سه نفر در تاریخ مطرح است:
الف. یحیی بن خالد:
برخی گویند: یحیی به سندی دستور قتل حضرت را داد و او به دو نفر از خدمتکارانش که نصرانی بودند، دستور داد تا امام را میان فرشی پیچیدند و لگدکوب کردند تا حضرت وفات یافت. مقاتل الطالبین: ۵۰۴
ب. فضل بن یحیی:
برخی گویند: وقتی امام به زندان او منتقل شد، هر روز فضل بن ربیع برای حضرت سفره غذا میبرد؛ ولی روز چهارم خود فضل بن یحیی غذای مسموم خدمت حضرت برد و ایشان را مسموم کرد. عیون اخبار الرضا(ع)
ولی این قول درست نیست؛ زیرا فضل معروف به گرایش به علویان است و موقعی که امام در زندان او بودند، بر ایشان سخت نگرفت و به همین جهت، هارون او را علنا شکنجه کرد.
ج. سندی بن شاهک:
بیشتر مورخان، برآنند که: هارون الرشید به سندیبنشاهک دستور کشتن حضرت را داد.
چگونگی زهردادن
مشهور آن است که: هارون الرشید خرمایی را به زهر کشنده آلوده ساخت و به سندی دستور داد این خرما را به حضور امام ببرد و او را مجبور کند تا خرما را بخورد و این باعث شهادت امام کاظم(ع) شد. عیون الاخبار
برخی: هارون به سندی دستور داد و خود سندی خرما خرید و زهرآلود ساخت و به امام داد. حضرت ده عدد خرما خوردند، سندی گفت: بیشتر بخورید؛ امام با گوشه چشم نگاهی کردند و فرمودند: کافی است! مقصود تو بهعمل آمد! بیش از این نیازی نیست.
همین که امام چند دانه خرما تناول کرد، زهر در تمام بدن اثر کرد. از طرفی نیز، هارون به سندی دستور داده بود که اطراف حضرت با بدترین کلمات به امام پرخاش میکرد و جلوی تمام امکانات را گرفته بود.
باقر شریف قرشی، تحلیلی از زندگانی امام کاظم علیهالسلام
متن روضه شهادت امام کاظم علیهالسلام
شب شهادت امام کاظم(ع) است! جان به قربان آن آقایی که «لا یزال ینتقل من سجن الی سجن».
در زندان عیسی بن جعفر بن منصور دوانیقی در بصره جز عبادت از امام ندیدند
در زندان فضل بن ربیع روزها روزه و شبها عبادت
زندان سندی بن شاهک یهودی سیاهچالی تاریک بود و هر وقت وارد زندان میشد تازیانه بر بدن موسیبنجعفر
عاقبت هم حضرت را به شهادت.
«وَ الْمُعَذَّبِ فِي قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِيرِ ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُودِ وَ الْجَنَازَةِ الْمُنَادَى عَلَيْهَا بِذُلِّ الِاسْتِخْفَافِ»
اعلام کردند که میخواهند موسیبنجعفر را آزاد کنند، شیعیان پشت در زندان منتظر، یک وقت دیدند چهار نفر بدنی را غریبانه از زندان بیرون آوردند و یک نفر پیشاپیش جنازه فریاد میزند: «هذا امام الرفضة، فاعرفوه»
دیدند بدن امام سنگین است، خدایا بدنی که سالها گوشه زندان بوده، چرا اینقدر سنگین؟! تا عبا را کنار بزنند ببینند هنوز غل و زنجیر بر بدن موسیبنجعفر!
گریز: امام شیعیان آمدند، تشییع جنازه مفصلی کردند، بدن امام رو گلباران کردند، در کفن گرانبهایی کفن کردند. اما لا یوم کیومک یا اباعبدالله، امام سجاد خواست بدن باباش حسین رو بدن کند، صدا زد بنیاسد بروید یک قطعه حصیر بیاورید.
به کربلا کفن مگر به غیر بوریا نبود؟ *** مگر حسین تشنهلب عزیز مصطفی نبود؟!