شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
تحویل امانت های امامت به امام رضا علیه السلام
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُسَافِرٍ قَالَ أَمَرَ أَبُو إِبْرَاهِیمَ ع حِینَ أُخْرِجَ بِهِ أَبَا الْحَسَنِ ع أَنْ یَنَامَ عَلَى بَابِهِ فِی كُلِّ لَیْلَةٍ أَبَداً مَا كَانَ حَیّاً إِلَى أَنْ یَأْتِیَهُ خَبَرُهُ قَالَ فَكُنَّا فِی كُلِّ لَیْلَةٍ نَفْرُشُ لِأَبِی الْحَسَنِ فِی الدِّهْلِیزِ ثُمَّ یَأْتِی بَعْدَ الْعِشَاءِ فَیَنَامُ فَإِذَا أَصْبَحَ انْصَرَفَ إِلَى مَنْزِلِهِ قَالَ فَمَكَثَ عَلَى هَذِهِ الْحَالِ أَرْبَعَ سِنِینَ فَلَمَّا كَانَ لَیْلَةٌ مِنَ اللَّیَالِی أَبْطَأَ عَنَّا وَ فُرِشَ لَهُ فَلَمْ یَأْتِ كَمَا كَانَ یَأْتِی فَاسْتَوْحَشَ الْعِیَالُ وَ ذُعِرُوا وَ دَخَلَنَا أَمْرٌ عَظِیمٌ مِنْ إِبْطَائِهِ فَلَمَّا كَانَ مِنَ الْغَدِ أَتَى الدَّارَ وَ دَخَلَ إِلَى الْعِیَالِ وَ قَصَدَ إِلَى أُمِّ أَحْمَدَ فَقَالَ لَهَا هَاتِ الَّتِی أَوْدَعَكِ أَبِی فَصَرَخَتْ وَ لَطَمَتْ وَجْهَهَا وَ شَقَّتْ جَیْبَهَا وَ قَالَتْ مَاتَ وَ اللَّهِ سَیِّدِی فَكَفَّهَا وَ قَالَ لَهَا لَا تَكَلَّمِی بِشَیْءٍ وَ لَا تُظْهِرِیهِ حَتَّى یَجِیءَ الْخَبَرُ إِلَى الْوَالِی فَأَخْرَجَتْ إِلَیْهِ سَفَطاً وَ أَلْفَیْ دِینَارٍ أَوْ أَرْبَعَةَ آلَافِ دِینَارٍ فَدَفَعَتْ ذَلِكَ أَجْمَعَ إِلَیْهِ دُونَ غَیْرِهِ وَ قَالَتْ إِنَّهُ قَالَ لِی فِیمَا بَیْنِی وَ بَیْنَهُ وَ كَانَتْ أَثِیرَةً عِنْدَهُ احْتَفِظِی بِهَذِهِ الْوَدِیعَةِ عِنْدَكِ لَا تُطْلِعِی عَلَیْهَا أَحَداً حَتَّى أَمُوتَ فَإِذَا مَضَیْتُ فَمَنْ أَتَاكِ مِنْ وُلْدِی فَطَلَبَهَا مِنْكِ فَادْفَعِیهَا إِلَیْهِ وَ اعْلَمِی أَنِّی قَدْ مِتُّ وَ قَدْ جَاءَنِی وَ اللَّهِ عَلَامَةُ سَیِّدِی فَقَبَضَ ذَلِكَ مِنْهَا وَ أَمَرَهُمْ بِالْإِمْسَاكِ جَمِیعاً إِلَى أَنْ وَرَدَ الْخَبَرُ وَ انْصَرَفَ فَلَمْ یَعُدْ لِشَیْءٍ مِنَ الْمَبِیتِ كَمَا كَانَ یَفْعَلُ فَمَا لَبِثْنَا إِلَّا أَیَّاماً یَسِیرَةً حَتَّى جَاءَتِ الْخَرِیطَةُ بِنَعْیِهِ فَعَدَدْنَا الْأَیَّامَ وَ تَفَقَّدْنَا الْوَقْتَ فَإِذَا هُوَ قَدْ مَاتَ فِی الْوَقْتِ الَّذِی فَعَلَ أَبُو الْحَسَنِ ع مَا فَعَلَ مِنْ تَخَلُّفِهِ عَنِ الْمَبِیتِ وَ قَبْضِهِ لِمَا قَبَضَ.
مسافر گفت: حضرت موسى بن جعفر علیه السّلام را وقتى خواستند ببرند به حضرت على بن موسى الرضا(ع) دستور داد هر شب در خانه اش بخوابد تا زنده است تا وقتى خبرى باو برسد. گفت: ما هر شب براى حضرت رضا در دهلیز رختخواب می انداختیم پس از نماز عشاء در آن جا می خوابید. صبح بمنزل خود می رفتند. همین وضع تا چهار سال ادامه یافت. تا این که یك شب رختخواب انداختیم ولى نیامدند. زن و بچه متوحش شدند و ناراحت گردیدند. از تأخیر ایشان خیلى ناراحت شدیم.
فردا صبح که به خانه آمدند داخل حرم شده و پیش ام احمد رفت فرمود: آنچه پدرم به امامت در اختیارت گذاشته بده. ام احمد ناله اى زده با دست به صورت خود نواخت و گریبان چاك زده گفت: بخدا آقایم از دنیا رفت! امام على بن موسى الرضا(ع) او را نگه داشت. به او فرمود: حرفى در این مورد نزن و اظهار ناراحتى نكن تا خبر رسمى به فرماندار برسد. زنبیلى كه محتواى امانت ها بود با دو هزار یا چهار هزار دینار در اختیار او گذاشت و به دیگرى نداد.
امام موسى بن جعفر علیه السّلام ام احمد را خیلى گرامى می داشت، ام احمد گفت: در یك خلوت و تنهائى به من گفت این امانت ها را به تو می سپارم. به هیچ كس چیزى مگو تا من از دنیا روم، پس از وفاتم هر كدام از فرزندانم آن ها را از تو خواست به او بده، بدان كه من از دنیا رفته ام. به خدا قسم اكنون علامتى كه به من فرموده بود بوقوع پیوسته.
تمام امانت ها را از ام احمد گرفتند و دستور داد همه از گریه و عزادارى خوددارى كنند تا خبر رسمى برسد. امام دیگر بعد از آن شب در رختخواب پدر خود نخوابیدند. چند روز بیشتر نگذشته بود که نامه اى رسید كه حاكى از درگذشت آن جناب بود. وقتى تاریخ را دقت كردیم و حساب روزهاى گذشته را نمودیم دیدیم در همان شبى كه حضرت رضا(ع) براى خوابیدن نیامدند و فردا صبح امانت ها را گرفتند، امام موسی بن جعفر(ع) از دنیا رفته بودند.
--------------------------------------------------------------------------------
اصول الكافی ج 1, ص382.