الا ای رحمت الله یگانه برایت قلبها گردیده خانه
توئی موسی بن جعفر ای گل نور خوشا آنکس که گردد با تو محشور
توئی موسی بن جعفر ای نگارم به الطاف تو امیدوارم
ترا با معرفت هر کس بخواند گره در کار او هرگز نماند
نگاهت عقده از دل می گشاید نه تنها عقده ، دل را می رباید
نگاهم کن که محتاج نگاهم چرا چون من گرفتار گناهم
هر آنکس با ولای تو بمیرد خدای مهربان دستش بگیرد
ترا از زندگانی سیر کردند ترا در کنج زندان پیر کردند
در زندان چو بر او باز می شد
بمیرم من کتک آغاز می شد
عاشقان موسی بن جعفر ، انشاء الله کاظمین عرض ادب کنیم ، دو نفر مرگ خودشان را از طلب کردند ، یکی مادرش فاطمه بود ، هی می گفت : خدا دیگر مرگ زهرا را برسان . یکی هم میوۀ دلش موسی بن جعفر ، آخر هر روز وقتی غروب می شد آنقدر سندی بن شاهک ، آقا را تازیانه و سیلی می زد دیگر روزهای آخر لحن مناجات امام تغییر کرد هی صدا می زد : خدا دیگر مرگ موسی بن جعفر را برسان . دعای امام مستجاب شد . اما آی دلهای آماده ، اما وقتی که بدنش را زندان غریبانه بیرون آوردند خواهرش نبود ببیند ، دخترش نبود ببیند ، کربلائی ها ، من بمیرم ، کربلا تو گودی قتلگاه زینب بدن بی سر برادر را دید ، سکینه بدن بی سر را دید ، بجای دلداری و تسلیت هم دختر را زدند ، کاری کردند که سکینه صدا می زند : بابا پاشو ببین عمه ام را دارند می زنند .