نهایت مظلومیت
امامی که در زمان حیاتش غریب، تشییع جنازهاش غریب، قبرش هم غریب، داخل خانه هم غریب است و محرم رازی ندارد.
پیامبر ص: چشمی که برای حسنم گریه کند، کور وارد محشر نمیشود. دلی که برای حسنم بسوزد در قیامت غصهدار نشود. هر قدمی که قبر حسنم را زیارت کند در پل صراط نلغزد.
امام مجتبی علیهالسلام روزه بودند، بعد افطار کمی استراحت کرد، وقتی بیدار شد حضرت، کمی آب نوشید، تا آب نوشید صدا زد: آه جگرم. بهجای اینکه به همسرش جعده بگوید، به کنیزها فرمود: بروید بگویید خواهرم زینب بیاید، بیبی تا رسید کنار بستر برادر دید حال حضرت منقلب، دوید در کوچههای بنیهاشم صدا زد حسینم بیا، عباسم بیا، عون بیا، جعفر بیا، حسنم دارد جان میدهد. همه آمدند کنار بستر امام مجتبی.
حضرت فرمود: خواهرم طشتی بیاور، طشت رو مقابل حضرت قرار دادند، شاید دلش خوش بود که الآن حضرت زهر رو برمیگرداند، اما یک وقت دیدند حال برادر خراب منقلب شد.
گریز: این یک طشت بود که زینب کبری در مدینه دید، یک طشت هم در شام.
گریه در بالین برادر
امام حسن چشم باز کرد دید ابیعبدالله دارن گریه میکنن، فرمود: چرا گریه میکنی؟ – چطور گریه نکنم درحالیکه میبینم برادرم رو مسموم کردند! امام مجتبی: اگرچه مرا با زهر مسموم کردند، ولی هرچه بخواهم اطرافم مهیا است، همه کنار بسترم جمعاند؛ اما لا یوم کیومک یا اباعبدالله، حسین جان؛ هنگام شهادت تو، دشمن به دورت حلقه میزند. حسین جان؛ تو با لب عطشان شهید میشوی، سرت بالای نیزه.
جنازهای تیرباران
شب شهادت سبط اکبر پیغمبر اکرم، خودتان را پشت پنجرههای بقیع ببینید، برای کریم اهل بیت، غریب مدینه اشک بریزید.
هر غریبی وارد مدینه میشد خانه امام مجتبی رو نشانش میدادند، اما چه کردند با این پسر فاطمه، میآمد مسجد لعن و ناسزا میگفتند، آقا رو مسموم کردند، بدنش رو تیرباران کردند.
اولین جنازه از اهل بیت که روز تشییع شد، بدن امام مجتبی ع بود، بدن مطهر رسول الله رو در خانهاش دفن کردند، بدن مادر سادات فاطمه زهرا رو شبانه به خاک سپردند، بدن امیرالمؤمنین رو نیمه شب تشییع کردند، ای کاش بدن امام مجتبی هم شب تشییع میشد! تا دیگه کسی بدن شریفش رو تیرباران نمیکرد! هفتاد چوبه تیر بر بدن حضرت نشست.