من مثل تو و تو مثل من چشم به راه ما چشم به راه مردی از کوچه ی ماه بگذار دوباره جمعه را ثبت کنیم ندبه، گریه ،عهد، فرج، باز گناه.
سوال – در مورد خلاصه ای از بحث حقیقت تشیع و فضائل شیعه توضیحاتی بفرمایید.
پاسخ – در باب تشیع دو اصطلاح وجود دارد: اصطلاح تشیع سیاسی در دوران ائمه ی مصادیق زیادی داشته است که آنها شیعه ی سیاسی بوده اند یعنی از ائمه حمایت می کردند و حمایتی هم از آنها داشته اند ولی آنها را امام نمی دانستند و مقام و شئون امام را رعایت نمی کرند. حتی آنها در کنار امام می ایستادند و کشته می شدند. ما در مورد آنها بحث نمی کنیم. بعضی از افرادی که نزد ائمه می آمدند و می گفتند که ما شیعه هستیم ولی ائمه آنها را نمی پذیرفتند زیرا آنها شیعه سیاسی بوده اند یعنی محب بودند.
اصطلاح دیگر شیعه ی اعتقادی هستند که پیامبر و اهل بیت را خلفاء الهی می دانستند و این خلافت را برای غیر قائل نبودند و معتقد هستند که این یک منصب الهی است. یعنی امامت منصب الهی است ،خلافت نبی اکرم است و دست مردم از نصب یا عزل امام بیرون است.
شیعه ی اعتقادی درجاتی دارد از نازل ترین مرحله شروع می شود تا به شیعه ی کامل می رسد .ابراهیم خلیل مصداقی از شیعه ی اعتقادی کامل است که شیعه ی نبی اکرم و امیرالمومنین است. بحث ما درمورد شیعه ی اعتقادی است. فضائلی که در روایات آمده است در مورد شیعه ی اعتقادی است.
فضائلی برای شیعه آمده است که این فضائل بین همه ی درجات شیعه ی اعتقادی مشترک است. اما کسانی که شیعه ی سیاسی هستند از دائره این فضائل خارج هستند. گاهی اوقات ایمان عاریتی است یعنی کسی مومن است ولی قلبش حامل ایمان نیست و ایمانش تا مرحله ای است و بعد در امتحانی از امام فاصله می گیرد .زیرا ایمان در سرشت و طینت او وجود ندارد. او درعوالم قبل مومن نبوده و در عوالم بعد هم مومن نبوده زیرا ایمان را از قلب نپذیرفته است. در اثر معاشرت هایی فرهنگ هایی در او پیدا شده است ولی بعدا این ایمان جمع می شود. شیعه کسی است که ایمانش مستعار نیست، ایمان عاریتی ندارد و ایمانش واقعی است. یعنی خودش مومن است .گاهی انسان عطر می زند ولی گاهی خودش معطر است. کسی که عطر می زند عطرش می پرد ولی کسی که معطر است خودش عطر می شود.
اگر ایمان در کسی محقق شد و حقیقت ایمان به کسی داده شد، این ایمان، از باطن و سِر و قلب انسان شروع می شود و در تمام قوایش جاری می شود. یعنی نمی شود که کسی مومن باشد ولی زبان و گوشش مومن نباشد. حتی اگر در درجه ی اول ایمان باشد. پس کسی که در درجه ی اول ایمان است باید ایمان در گوش و قلبش هم بیاید. خدا می گوید که اگر می خواهی گوش و چشمت هم مومن باشد چه جاهایی را نگاه کن و چه جاهایی را نگاه نکن، چه کسی را نگاه کن و چه کسی را نگاه نکن ،چه کسی را دوست داشته باش و چه کسی را دوست نداشته باش، اینها آداب ایمان است که باید در زندگی وجود داشته باشد. نمی شود کسی مومن باشد ولی نسبت به مناسک ایمان لاابالی باشد.
پس درجات ایمان صرفا قلبی نیستند که در قلب انسان ظاهر بشوند بلکه باید آثار ایمان در وجود انسان ظاهر می شود. معنای این حرف این نیست که مومن معصوم است. عصمت غیر از ایمان است. ممکن است که انسان به درجه ای از ایمان برسد که عصمت تبعی بدست بیاورد مثل سلمان که با تبعیت از رسول، منا اهل بیت شده است. حتی باید درجه ی پایین ایمان هم درهمه ی قوا منتشر بشود. لذا یک مومن نسبت به مناسک و آداب لاابالی نیست ولی معصوم هم نیست. یعنی ممکن است که گناه بکند. مومن اهل اصرار بر گناه نیست یعنی بلافاصله متذکر می شود.و بعد از تذکر به استغفار می رسد. مومن عمل بد خودش و دیگری را دوست نمی دارد ولی عمل خوب دیگری و خودش را دوست می دارد. مومن از بدی خودش لذت نمی برد.
بعد از اینکه ایمان از باطن شروع شد باید آثار آن در اعمال انسان ظاهر بشود. گرچه باید ایمان و اعتقاد درعمل ظاهر بشود اما اصل کرامت انسان به ایمانش است به تعبیر دیگری اصلی ترین تکلیف و عهدی که خداوند از ما خواسته، عهد قلبی است. وقتی خداوند می خواهد فرشتگان را به توحید امتحان کند انسان را خلق می کند. و حقیقت نورانی را در پوشش گِل قرار می دهد و به فرشتگان دستور می دهد که بر انسان سجده کنند. شیطان از این دستور تخلف کرد .شیطان حاضر بود که باز نماز ( دور کعت نماز شیطان چهار هزار سال طول می کشیده )بخواند ولی خداوند قبول نکرد و فرمود که این بندگی من نیست. اصل بندگی این است که انسان نسبت به خداوند متواضع و خاشع باشد و راهش این است که انسان نسبت به خلفای الهی در مقام تسلیم باشد. خداوند خطاب به پیامبر می فرماید: اینها ایمان نمی آورند در آنچه اختلاف دارند مگر اینکه تو را حَکم قرار بدهند. در زندگی اجتماعی اختلاف پیش می آید و پیامبر حکم آنها می شود .خدا می فرماید: آنها نباید نسبت به داوری تو دلتنگ بشوند و تسلیم محض تو باشند. پس اصل تکلیف این است .اگر کسی در این تکلیف با خداوند مخالفت کرد. مثلا اگر کسی گفت که من ولایت پیامبر را قبول ندارم و خودم برای خودم تصمیم می گیرم. و بعد فهمید که یپامبر فرموده :دروغ نگویید و گفت که این حرف پیامبر خوب است پس آنرا قبول می کنم، این فرد از تسلیم بهره ای نبرده است. پس ایمان تسلیم بودن در برابر خداوند متعال است که همه آنرا قبول دارند حتی ابلیس ولی وقتی مورد امتحان قرار می گیرند بعضی ها تسلیم محض نمی شوند. امام رضا(ع) می فرماید: امامت خیلفة الله است. این سِمت قرار دادی نیست .کسی که تسلیم امام شد، ایمان دارد و به شرایع هم عمل می کند البته ممکن است که بعضی مواقع تخلف هم بکند که این عمدی نیست. این تخلف استکبار بر خداوند نیست بلکه لغزش است.
اگر کسی بگوید که من فلان تکلیف را قبول ندارم چرا باید به تکالیف دیگر عمل کنم؟ تکلیف ما نسبت به امر ولایت است. خدا برما ولایت دارد و عده ی خاصی که ولایت خدا را قبول کرده اند. پیامبر فرمود: وقتی درعالم میثاق توحید عرضه شد اولین کسی که باتمام وجود اقرار کرد و حقیقت بندگی در وجودش قرار پیدا کرد من بودم. لذا خداوند به ملائکه خطاب کرد که من ولایت پیامبر بر جهان جاری کردم. و پیامبر حامل ولایت الله شد. کسی که حامل ولایت الله شده است ،اگر کسی نسبت به او تخلف کند دیگر نمازخواندن و روزه گرفتن کارگشا نیست. ایمان اصل است و عمل فرع است. عمل به تنهایی باعث رشد انسان نمی شود البته ممکن است که ثمرات دنیوی و اخروی داشته باشد ولی رشدی برای انسان ایجاد نمی کند. اگر کسی بندگی خدا می کند و دروغ نمی گوید، رشد می کند. ممکن است که عده ای در ایمان ضعیف باشند یا حجت بر آنها تمام نشده باشد، آنها با دروغ نگفتن و رعایت کردن خوبی ها زمینه ایمان آوردن را برای خودشان فراهم می کنند( زمانی که ایمان به آنها عرضه شد) ولی تا انسان به قبول ایمان نرسد رشد نمی کند. ممکن است زمان رسیدن به ایمان این افراد به تاخیر افتاده باشد. این انحراف در زمان ائمه بوده است و الان هم هست. بعضی خیال می کنند که اصل عمل است. بعضی ها دروغ نمی گویند و به عهدشان وفا می کنند ولی چون به خدا ایمان ندارند رشد نمی کنند. و با داشتن صفات خوب به جایی نمی رسد. بزرگانی گفته اند: ما در اروپا اسلام را ندیدیم ولی مسلمانی را دیدیم. مسلمانی صرفا اعمال دنیا نیست. اگر کسی دنیایش منظم باشد، ولی ایمان نداشته باشد دارای درجات نمی شود.
بعضی ها به امام صادق(ع) می گفتند که بعضی از دوستان شما بعضی از امور را رعایت نمی کنند ولی شیعه و مومن هستند .امام می فرمود: آنها قابل سرزنش نیستند زیرا ایمان دارند. آنها می گفتند :از طرفی افرادی هستند که به شما ایمان ندارند ولی درعمل شان نظمی دارند .امام می فرمود :این اعمال به کارشان نمی آید و این دین نیست. امام می فرماید: کسی که دنبال امام حرکت می کند سرزنش نمی شود اگر در جایی لغزید و اگر کسی به دنبال امام الهی حرکت نمی کند به سوی خدا نمی رود و این فرد هم دین ندارد. حضرت فرمود که خدا در قرآن می فرماید: کسانی که به خدا ایمان آوردند ،از ظلمات و خطاهایشان به سوی نور حرکت می کنند و کسانی که به طاغوت ایمان آوردند به سمت ظلمات حرکت می کنند. اما کفر و ایمان را به عهد اصلی تطبیق کرده اند. کسی که زیر بار امام نمی رود که مقام ولایت دارد و دنبال امام حرکت نمی کند از نور به سمت ظلمات می رود و نور اسلام از او گرفته می شود.
داریم که اگر کسی دنبال امام عادل حرکت کند و خلیفة الله را قبول داشته باشد، خطاهایش مغفور است و خداوند حیا می کند که او را عقاب کند و گاهی خوبی های امام روی گناهان او را می پوشاند. روایتی از پیامبر داریم که می فرماید: محبت امیرالمومنین حسنه ای است که سیئات انسان به آن ضرر نمی زند. بعضی ها این روایات را غلط متوجه شده اند و فکر می کردند معنایش این است که اگر نسبت به امام حب داشته باشی کافی است و نیاز به مناسک عملی نیست. لذا لاابالی گری می کردند. افرادی در زمان امام صادق(ع) بودند که این عقاید را منتشر می کردند که کافی است شما تولی و تبری نسبت به ائمه داشته باشید و نیازی به نماز خواندن ندارید. ائمه بشدت با این فرقه ها مقابله کردند، آنها را لعن و طرد کردند و در مقابل این اندیشه می فرمودند که ما برای شما کاری نمی کنیم، بروید اهل عمل باشید.
داریم که در وادی سلوک ما نمی توانیم بدون امام قدم از قدم برداریم. و باید دنبال امام حرکت کنیم. این روایات نمی خواهد بگوید که ما برای کسانی که مومن و اهل عمل هستند شفاعت نمی کنیم،منتها می خواهند با انحرافات مقابله کنند تا کسی خیال نکند که اگر تحمل خلفای الهی را بکند و ایمان داشته باشد ،این عهد اصلی است و نیازی به عمل ندارد. این کار دیگر ایمان نیست.
امام صادق(ع) می فرماید که این افراد حرف های ما را شنیده اند ولی خوب نفهمیده اند و دیگران را هم به اشتباه می اندازند، مومن باید اهل عمل باشد ولی مومن معصوم نیست. ضرورت ایمان ملازمت با عصمت ندارد. ممکن است که بلغزد و لغزشش تدارک بشود یا ممکن است که نلغزد و در سیر درجات به ایمان به شفاعت واقع بشود. انسان بدون شفاعت نمی تواند از وادی اول ایمان به وادی دوم ایمان سیر بکند. انسان بدون سرپرستی رشد نمی کند. کسی که مرتبه ی کامل بندگی را دارد یعنی امام باید دیگران را دستگیری کند و حقیقت سیر عباد با شفاعت او واقع می شود. وقتی یک معلم کارآزموده مسائلی را که دانش آموز باید در یک هفته بحث کند در یک جلسه بحث می کند این می شود شفاعت. یک وقت معادله ای است که خود دانش آموز اگر تامل کند آنرا می فهمد ولی زمانی است که معادله قابل فهم نیست. خدا به پیامبر فرمود: ما چیزهایی به شما یاد دادیم که امکان داشت شما آنرا بفهمید.
پس سیر درجات جز با ولی و امام ممکن نیست. داریم :سیر جز با هادی واقع نمی شود.
عمل اصلی ما ایمان ،اقرار و تسلیم محض بودن است و این ایمان باید در تمام جوارح انسان جاری بشود.یعنی انسان نمی تواند باایمان باشد ولی در عمل لاابالی باشد. ریشه ی عمل صالح در ایمان است. دین مناسک این عمل صالح را بیان می کند که گوش و چشم و... شما چه آدابی را باید انجام بدهد. بین افراط و تفریط عمل نکنید. اگر کسی از نظر فکری مستضعف باشد و اسلام به او نرسیده باشد ،ممکن است که اعمال خوب او بستری را فراهم کند که به ایمان برسد. وِالا بدون ایمان وارد درجات جنات نخواهد شد. شجره ی دین، ریشه اش ایمان و شاخ و برگ میوه اش اعمال است .
حقیقت همه ی کمالاتی که برای مومن ذکر می کنیم برای امام است. یعنی اصل کمالات برای امام است. از طرفی باید تحمل حقیقت باشد، اگر تحمل این حقیقت نباشد ایمان در قلب و قوای انسان جاری نمی شود .در روایات داریم :تحمل ایمان امر سختی است. و انسانی که مرسل است یا ملک مقرب است می تواند آنرا حمل کند.
به فرض انسان می خواهد صفت حسد را از خودش دور کند و صفت مقابل را در خودش بوجود بیاورد. تحمل هر کدام از این صفات نیاز به تحمل دارد و انسان باید امتحان هایی را پس بدهد تا بتواند از حسد فاصله بگیرد. اگر انسان می خواهد چشمش را مومن کند باید سختی ها و دشواری هایی را پشت سر بگذارد صبر و تحمل داشته باشد تا حقیقت ایمان به چشم انسان برسد. انسان بدون صبر و تحمل و امتحان پس دادن به ایمان در چشم یا زبان نمی رسد. ایمان در قلب هم همین طور است. با اینکه تحمل ایمان کار سختی است اصل خیر در ولایت است. به انسان موحد انوار توحید داده می شود. ولی خدای متعال اصل است. یک عبدی که تعلق دارد و اولوهیت خدا در او محقق می شود موحد می شود و می شود بنده. او می شود الله و این می شود عبد. این کار سنگینی است و خیلی قیمت دارد. لذا داریم که قیمت مومن درعالم معلوم نمی شود و در قیامت هم معلوم نمی شود. مومن قابل توصیف کردن نیست .پس همه حسنات از طرف خدا نیست. هم مِن الله است و هم عندالله . اصل صفات خوب ،ایمان و توحید به نبی اکرم و اهل بیت داده شده است. آنها بیت النور و حامل انوار توحید و نور الهی هستند. خداوند همه ی قلب ها را نورانی می کند و مَثَل نور نبی اکرم است. همه ی هدایت در پیامبر خلاصه می شود. خداوند صفات توکل را مستقل به هر انسانی عطا نمی کند. خداوند صفت توکل را به نبی اکرم می دهد و اگر کسی می خواهد به توکل برسد باید آنرا از نبی اکرم بگیرد.در مورد یقین، صبر، رضا و خشوع هم همین طور است. ایمان و همه ی کمالات معنوی که بدست می آوریم و سیر مقامات توحیدی و حجاب هایی که برداشته می شود تا به توحید برسیم، در وجود پیامبر محقق است. خداوند به احدی صفتی نداده است مگر پیامبر اکرم. تنها حبیبی که خداوند دوست می دارد پیامبر است زیرا پیامبر حقیقت بندگی را بجا آورده است. و خداوند همه ی صفات را به پیامبر داده است و بقیه باید آنها را از پیامبر بگیرند. بنابراین اگر مومن به ایمان و درجه ی توحید می رسد از طرف پیامبر است. به تعبیری خوبی مومن برای امام است. ما در همه ی خوبی ها محتاج به شفاعت هستیم. خداوند به دست پیامبر اکرم به انسانها چیزی می دهد. در قیامت همه دامن شیعیان را می گیرند و شیعیان هم دامن امیر المومنین را می گیرند و ایشان هم دامن پیامبر را می گیرند. و هم پیامبر هم متمسک الهی است. نبی اکرم صاحب مقام محمود است. همه ی سیر در مقامات توحیدی به شفاعت نبی اکرم است . در عالم ارواح پیامبران هم مقام توحید را از پیامبر اکرم یاد گرفته اند. و ملائک در حول العرش ،توحید را از پیامبر اکرم تعلیم گرفته اند.
همه ی خیرات و همه ی عوالم برای نبی اکرم و اهل بیت است. و بقیه به اندازه ای که مهمان می شوند و به شفاعت راه پیدا می کنند، به حقیقت و صفات درجه ی ایمان راه پیدا می کند. اگر مومنین عوالمی را طی کردند همه ی عوالم شان در ذیل عالم امام شان بوده است و کفار هم در همه ی عوالم از عالم امام جدا شده اند. معنای این جملات این نیست که اختیاری درکار نبود بلکه منظور این است که اختیار قبل از این عالم شروع شده است. همانطور که انسان می تواند در این دنیا مومن باشد و زیر بار خلیفة الله برود یا از آن شانه خالی کند،در عوالم قبلی هم این طوری بوده است . مثلا کفار در عوالم قبلی ولایت را قبول نکرده اند .همه ی خیرات برای امام است امام عوالمی را دارد تا به دنیا می آید و بعد عوالمی را سیر می کند تا به عالم قیامت برسد. از این عوالمی که امام داشته است مومنین هم از جایی با امام شان همراه شده اند و در دنیا با امام شان هستند و در برزخ و قیامت هم با امام شان هستند.
سوال – عوالم بشر قبل از این دنیا کدامند؟
پاسخ - همه ی افراد بشر قبل از این دنیا عوالمی را داشته اند و بعد از این دنیا هم عوالمی را خواهند داشت. فرق کافر و مومن این است که کافر از مرگ بعنوان یک تجزیه شدن یاد می کند. از نظر آنها با مرگ همه چیز تمام می شود مومنین عوالم دیگری را قائل هستند. بعد از این دنیا ،عوالم برزخ و قیامت و بهشت و جهنم است. ما انسان ها عوالمی را داشته ایم.
عالم طینت عالمی است که از طینت شروع شده است تا انسان ها صورت داده شدند و این صورت عوالمی را طی کرده است تا به عالم دنیا رسیده است.
عالم دیگر عالم عهد و میثاق است که عالمی است که خداوند حقیقت وجودی ما را در آنجا عرضه کرده است و وقتی ما حقیقت وجودی خودمان را دیده ایم به عبودیت خدا اقرار کرده ایم و ربوبیت او را هم قبول کرده ایم.
عالم دیگر عالم نور عالمی است که برای مومنین است. مومنین از آن انوار به این دنیا آمده اند. عوالم دیگر مثل عالم صُلب که ما آنرا طی کرده ایم و خصوصیاتی برای ما در آنجا در نظر گرفته شده است. رحم مادر را پشت سر گذاشته ایم. عوالم دیگر هم وجود دارد.
انشاء الله به برکت صلوات بر محمد و آل محمد این جلسات مورد مرضی خداوند قرار بگیرد.