دلم به شوق تو باز آنچنان که می دانی ست، به شوق صحنه سرایت شبم چراغانی است. دوباره در نفسم می دوند آهوها، درون سینه ام انگار دشت حیرانی ست. دلم عجیب گرفته است روبه پنجره ات، هوای عاشقیم تا همیشه بارانی ست. مگر نسیم تو هر صبح بشکفاندمان، اگرنه حاصل این بادها پریشانی ست. همیشه شاعرتان بوده ام حرم به حرم، کبوتر غزلم لهجه اش خراسانی ست. زبان مادری عاشقان دلتنگت، همان نگاه غریبانه ای که می دانی ست.
سوال- درخصوص عوالمی که گذرانده ایم تا به دنیا رسیده ایم توضیح بفرمایید.
پاسخ – اگر حقیقت ایمان به قلبی برسد، همه ی مراتب وجودی انسان را در بر می گیرد. بنابراین یک فرد مومن دارای قلب، فکر، قوای ظاهری و حتی حس مومن است. هرکدام از قوای انسان باید سهم ایمان را داشته باشند. ایمان هرکدام ما را بی نیاز از ایمان دیگری نمی کند. ایمان دارای ظاهر و باطن است. ظاهر آن در اعمال جلوه می کند. زمانی که ایمان یک مقدار قوی تر شود در روحیات و خلقیات انسان نمایان می شود. فرد مومن باید دارای صفات حمیده بوده و از صفات رذیله دور باشد. مومن باید دارای تولی به نبی اکرم و انبیاء و اولیاء داشته باشد و از دشمنان خدا تبری بجوید. این تبری و تولی باطن رفتار و صفات حمیده است و طریقی است برای اینکه انسان بتواند به حقیقت و سِرّ توحید که خشوع تام در برابر خداوند متعال و محبت تام او است دست پیدا کند. بنابراین ایمان، غیر از اینکه در قوای مختلف منتشر می شود، دارای ظاهر و باطن است. و هر مرتبه ای ظاهر است برای مرتبه ی باطن. مومن بودن انسان بر محور امام است. همه ی عوالم خلقت با امام آغاز شده و به امام نیز ختم می شوند. نبی اکرم و انبیاء عوالمی دارند. اینطور نیست که ما امام را تنها در عالم جسمانی خود ببینیم. امام نه تنها در عالم جسم بلکه در تمام عوالم حضور دارد. ما در این عوالم مختلفی که امام دارند سیری با ایشان و نبی اکرم داشتیم. مومنین این سیر را در عوالم مختلف داشته اند. مومن کسی است که در همه ی عوالم با نبی اکرم بوده است. ما الان در این عالم هستیم و از ما می خواهند که در این عالم نیز همان راه را ادامه دهیم. اگر در آن راه کند بودید، کندی خود را جبران کنید و اگر افراط داشتید آن را جبران کنید. ما باید میثاق های گذشته ی خود را ادامه داده و نقایص خود را نیز جبران کنیم. همانطور که انسان در مورد یک بیماری آسیب های خود را می شناسد. مجموعه ای از عوامل است که به ما کمک می کند تا ضعف های خود را بشناسیم. ما باید بدانیم که عوالمی را پشت سر گذاشته ایم و به این دنیا آمده ایم، در این دنیا نیز باید همراهی کنیم. و در عوالم بعدی نیز این همراهی باید ادامه پیدا کند. رکن مومن بودن، این همراهی است. به تعبیر دیگر ما جزایر مستقل نداریم که هر کس برای خود مومن باشد. نبی اکرم و اهل بیت ایشان مومن هستند و بقیه و حتی انبیاء نیز باید درهمراهی ایشان مومن شوند. همانطور که معصومین دارای عوالمی هستند ما نیز به تبع آنها برخی از آن عوالم را داشته و طی کرده ایم. آنطور نیست که ما فقط در این عالم این همراهی را داشته باشیم. همه ی عوالم مومن با امام او است. زیارت جامعه ی کبیره اجمالی از همین همراهی است. روح نبی اکرم و اهل بیت در ارواح مومنین ساری است. محور روح مومنین روح امام است. اکر قبور مومنین که یکی از عوالم آنها است، نورانی است بخاطر شعاعی از نور امام است. در همه ی عوالم امام حضور داشته و همراه مومن است. این همراهی اصل ایمان است. و این همراهی با امام به همراهی بین مومنین نیز ختم می شود. ما در عوالم مختلف خود از جمله روح، طینت، نفس و جسم و همینطور عوالم بعدی از جمله برزخ و قیامت با امام همراهی داریم. این مسائل در فهم روایاتی مانند صفات مومنان اثر می کند. برخی از اینها در ارتباط با همراهی در عمل است. برخی راجع به همراهی روحی است که می گوید صفات مومن باید چگونه باشد. بعضی از آنها در ارتباط با سرشت و طینت است و برخی نیز در ارتباط با تولی و تبری است. این مقدمات گفته شده در فهم روایاتی که مومن را توصیف می کند بسیار به ما کمک می کند. زمانی که شما یک معادله ی چند مجهولی را ساده کرده و آن را یک مجهولی می کنید در واقع نمی خواهید آن را حل کنید. اگر مسئله ی تهذیب، سلوک و اصلاح نفس انسان جدی باشد باید همه ی جوانب آن دیده شود. اینکه گاهی بزرگان اخلاق می گفتند که اگر یک مربی اخلاق می خواهد سرپرستی یک شاگرد را به عهده بگیرد باید عوالم او را ببیند، به این خاطر است که می دانستند تربیت یک کار ساده نیست. اینطور نیست که انسان در عالم دنیا ظاهر کار را ببیند و شروع به تربیت کند. در زیات جامعه ی کبیره خوانده اید که انبیاء نه تنها بر ظاهر بلکه بر سِر ما نیز شاهد هستند. فرمود زمانی که امام(ع) به امامت می رسد عمودی از نور بین او و خدای متعال قرار می گیرد که در او باطن انسان ها را هم می بیند. امام جزو افرادی است که در سیما باطن شخص را می بیند. خدا نه به این خاطر که می خواهد سر مومنین را فاش کند این قدرت را به امام می دهد بلکه به این خاطر که امام می خواهد سرپرستی کند. مومن به امام ملحق بوده و به منزله ی فرزند او است. کسی که می خواهد ما را سیر دهد باید عوالم ما را ببیند. فسئلوا علی الذکر یعنی معارف و دین خود را از ما سوال کنید. گفت آیا واجب است که شما هم جواب دهید. فرمود: نه، این آیه تکلیف ما را معین نمی کند. اینکه دین به امام واگذار شده به این معنا است که امام هم امین و هم محیط و مشرف بوده و عوالم را می بیند. مسئله را ساده کردن، حل مسئله نیست. البته زمانی که مسئله از جوانب مختلف دیده می شود باید به راه حل های روشنی برسد. اینکه یک فرد می خواهد اصلاح شود چه معنایی دارد؟ فکر نکنید رعایت واجبات و محرمات کافی است. مگر اینکه واجبات و محرمات را آنقدر گسترش دهیم که همه ی عوالم را در بربگیرد. بگویید یک دسته از واجبات این است که انسان صفت خود را تهذیب کند. یا محرمات این است که صفت رذیله داشته باشد. اگر واجبات و محرمات را فقط به واجبات و محرمات عملی منتهی کنید، برای کمال انسان کافی نیست. باید تولی و تبری را جزو واجبات بگیرید. خشوع، سجده و رسیدن به مقام خضوع تام را جزو واجبات بگیرید. وگرنه صرفاً با رعایت واجبات و محرمات ظاهری به کمال لازم نمی رسید. اگر انسان فقط عوالم این دنیا را اصلاح کرده و عوالم دیگر را نبیند برای صالح شدن کافی نیست. در این دنیا حول محور امام یک فضای ایمانی شکل می گیرد و حول محور اولیاء طاقوت یک فضای کفر شکل می گیرد. مومن در این دنیا نیز باید مراقب باشد که فضای نور خارج نشود. این سمت فضای نور و آن سمت فضای ظلمت است. اصولاً در این دنیا آمیختگی بین امام مومن و امام کفار نیست ولی این دو طینت که مختص به مومن و کافر است به هم آمیخته شده است. این آمیختگی باعث انتقال برخی صفات ظاهری از مومن به کافر یا از کافر به مومن می شود. این دنیا برای ما عالم اختلاط است. هیچ اختلاطی بین امام کفر و امام ایمان نیست. ولی مومنین و کفار یک آمیختگی دارند که گاهی انتقال رفتار وصفات به همراه می آورد. باید در این دنیا مراقب باشیم که از عالم فارغ نشویم. حقیقت درست بندگی کردن در این عالم حرکت در صراط مستقیم است. امام در این عالم صراط مستقیم است. بنابراین ما در این عالم نیز باید با عهد های خود ایستاده و از این وادی خارج نشویم. ما در عوالم قبل نیز عهد و میثاق هایی داشتیم. بعنوان اشاره سه عالم عبارتند از: عالم ارواح، عالم طینت و عالم ذر.
در همه ی این عوالم میثاق وجود دارد. میثاق توحید بوده و میثاق نبوت و ولایت هم بوده است. ما در آن عالم میثاق ها را بسته ایم، در اینجا نیز اصل تکلیف همین است. اصل دینداری و تهذیب نفس این است که میثاق های آن عالم را در این عالم نیز رعایت کنیم. در روایت داریم که خدای متعال از صلب حضرت آدم ذریه اش را بیرون آورد، سپس خود را به آنها ارائه کرد. اشهدهم الی انفسهم، خود آنها را به خود نشان داد. و در آینه ی مشاهده ی خودشان و فقر خودشان غنای حضرت حق را دیدند. خداوند از آنها میثاق گرفت که آیا من پروردگار شما هستم یا نه؟ همه گفتند: بله. البته روایت می فرماید که برخی حقیقتاً گفتند: بله و برخی نیز آنجا نفاق به خرج دادند. در روایات داریم که آن موقف را فراموش کردند اما معرفت آن باقی مانده است. اگر مشاهده ی آن عالم وجود نداشت احدی پروردگار خود را نمی شناخت. انبیاء ما را متذکر می شوند، اگر آن معرفت نبود هیچ راهی برای شناخت خدای متعال وجود نداشت. البته جزئیات آن مشاهده را ما فراموش کرده ایم اما می شود آن را دوباره متذکر شد. اینکه ما عالم میثاق داشته ایم و در یک عوالم قبلی از ما عهد و پیمان گرفته اند و ما با اختیار و آگاهی پیمان هایی بسته ایم و اینکه می گوییم ما یک عوالمی داشته ایم و در آن عالم خلق شده ایم، نباید امر شگفت انگیزی به نظر بیاید. در روایات بحث های پردامنه ای در رابطه با عوالم خلقت وجود دارد. بسیاری از این روایات در باره ی معراج آمده است. زمانی که حضرت به معراج رفتند و عوالم وجود را مشاهده کردند، آن عوالم را تبیین کردند. می گویند: در آن عالم جبرائیل به حضرت گفتند که مابین حضرت حق و مخلوقات نود هزار حجاب وجود دارد. البته بین ما که ملک هستیم و حضرت حق چهار حجاب است. در بحارالانوار یک بابی وجود دارد که روایت آن بسیار سنگین است. در آنجا بحث شده که بین ما و خدای متعال چه حجاب هایی وجود دارد. حتی ملائک مقرب نیز حجاب دارند. در روایت داریم که تنها کسانی که هیچ حجابی ندارند نبی اکرم و اهل بیت ایشان هستند. ما در سیر خود باید این حجوب را پشت سر بگذاریم. اگر کسی فکر کند که راه سلوک راه ساده ای است و انسان به راحتی می تواند به معدن عظمت برسد سالک نیست. باید در خصوص این حجوب و عوالم خلقت بحث شود. یک بابی در بحار وجود دارد که عوالم را توضیح می دهد. فردی به امام سجاد(ع) عرض کرد که من منجم هستم، حضرت فرمودند: همین الان که تو اینجا نشسته ای فردی است که بدون اینکه از جای خود حرکت کند چهارده عالم را پشت سر گذاشته است و هرکدام از آن عوالم چندین برابر عالمی هستند که شما در آن زندگی می کنید. آن فرد پرسید :او چه کسی است؟ حضرت فرمودند: بنده. روایات توصیف کرده و خداوند دوازده هزار عالم داشته که چنین و چنان است. بنابراین عوالم وجودی فراوانی وجود دارد. بسیاری از این عوالم هم عرض هستند. یعنی الان موجود هستند. بسیاری از آنها را حتی با چشم ظاهری می توان مشاهده کرد. خدای متعال می فرماید: ان الذین قالوا ربنا الله ثم الستقاموا. کسانی که توحید را پذیرفتند و اقرار کردند به ربوبیت حضرت حق و پای حرف خود ایستادند، ملائک بر آنها نازل شده و می گویند که غصه دار نباشید و بهشت را به آنها بشارت می دهند. این آیه بتونی دارد که در روایات آمده است. روایات زیادی داریم که فرمودند این آیه مربوط به ائمه است. آنان می فرمودند که هم اکنون ملائکه بر ما نازل شده و بر روی فراش ما می نشینند و با بچه های کوچک ما ملاطفت می کنند. در روایت است که امام حسین(ع) فرمودند: اگر به منزل ما در راه کربلا آمده بودید، آثار جبرائیل را به شما نشان می دادم. افرادی که فکر می کنند دین خدا را بهتر از ما می فهمند و برای ما تکلیف معین می کنند، ما محل رفت و آمد جبرائیل هستیم اگر آمده بودید آثار ملائک را به شما نشان می دادم. از امام صادق (ع) نقل شده که در محل و مسجدی که امام باقر(ع) عبادت می کردند من حضور داشتم و پدرم مشغول عبادت بودند که پیرمردی با سیمایی نورانی و جذاب و در محضر پدر من نشست. طولی نکشید که جوانی با همان سیما آمد و به او گفت: شما مأمور نیستید به این مکان، چرا متوقف شده اید؟ دست او را گرفت و رفت. پدرم فرمود: می دانید این ها چه کسانی بودند؟ آن پیرمرد عزائیل بود و آن دیگری نیز جبرائیل بود. این مسئله راجع به بسیاری از مومنین است. در روایت داریم که خانه ای که در آن تلاوت قرآن می شود ملائکه نازل می شوند. اگر کسی چشم داشته باشد نزول ملائکه را می بیند. این مقامات مختص معصوم نیست. فرمود :اگر در خانه ای لهو و لعب و موسیقی باشد شیاطین رفت و آمد می کنند. برخی افراد آن را با همین چشم سر می بینند. گفته می شود که به موذن گفتند: بلند شو و اذان مغرب بگو. موذن می گوید: هنوز مغرب نشده است. آن فرد می گوید :مگر نمی بیند که ملائک در حال تعویض پست خود هستند. ملائک روز می روند و ملائک شب می آیند. بنابراین این مسائل چیزهایی نیست که اختصاص به معصوم داشته باشد. بسیاری از آنها را با همین چشم سر می توان دید اما یک نکته وجود دارد. دیدن این عوالم یک قاعده ای دارد . خدای متعال در قرآن به افرادی که منکر آخرت هستند می فرماید: چرا خود را انکار می کنید؟ خیال می کنند که واقعاً تمام می شوند و خود را محدود می بینند. چرا عوالم خود را نمی بینید؟ شما یک موجودی نیستید که ظرفیت شما در حد هفتاد سال باشد. بجای اینکه این ظرفیت ماندگار را انکار کنید، به خدا و رسولش و نوری که ما نازل کردیم ایمان بیاورید. در کافی آمده که ابوخالد به حضرت عرض کرد: این نوری که خدا نازل کرده چیست؟ حضرت فرمود :آن نور ما ائمه هستیم. بعد فرمود: امام که نور الهی است قلب مومن را نورانی می کند و اگر قلب مومن به نور امام رسید از خورشید وسط روز آشکارتر است. قرآن یاد می دهد که اگر می خواهید عوالم خود را ببینید به این نور رو بیاورید. اگر مومن شدید و این نور در وجود شما قرار گرفت می توانید عوالم بعدی خود را ببینید. حکما گفته اند که انسان دارای قوه ی عاقله است حس او نیز عقلانی است. حیوان که عقل ندارد حس او نیز به همان صورت است. اگر نور امام در قلب مومن ظهور کند، چشم او نیز مومن می شود یعنی با همان چشم می تواند بسیاری از حقایق را ببیند. ما یک عوالمی داریم که در آن عوالم در تکلیف این عالم و در سیر ما دخیل است. اگر عوالم قبل خود را نشناسیم مانند عوالم بعد خود، نمی توانیم خوب عمل کنیم. اینطور نیست که انسان فقط باید عوالم بعد خود را ببیند تا خوب بتواند کار کند. وقتی که شما می خواهید برای بیست سال آینده ی خود برنامه ریزی کنید باید گذشته ی خود را نیز ببینید. همانطور که دیدن آینده در برنامه ریزی لحظه ای ما موثر است، دیدن گذشته نیز موثر است. حضرت وارد مسجد شدند و دیدند که عده ای دور یک نفر جمع شده اند. حضرت علت را پرسیدند. گفتند: این فرد علامه است و علم انساب را می داند. حضرت فرمودند: این که علم نیست این یک فضلی اضافه است. همانطور که آینده شناسی در برنامه ریزی ما دخیل است گذشته شناسی نیز به همین صورت است. اگر حجاب برداشته شود فرد می تواند عوالم گذشته ی خود را وقوف و شهود کند. آن موقع روشن تر می تواند عمل کند و می فهمد که چه سرمایه ای دارد و تا کجا می تواند برود. و در افزایش سرمایه ی خود چکاری باید انجام دهد. فریقین نیز روایات زیادی از نبی اکرم و ائمه در خصوص عوالم نقل کرده اند. حضرت در زمان معراج عوالم را دیدند و بعداً آن را شرح دادند. در این سلسله مباحث بسیاری از آنها مورد وفاق و اجمال مسلمین است. برخی از آنها نیز مورد وفاق امامیه است. برخی مطالب نیز مورد اختلاف است. حتی در مورد تفسیر برخی مطالب در بین علمای امامیه وحدت نظر وجود ندارد. ورود ما به این فضا و بحث ها ورود تفضیلی نیست. اینکه بین مناقشات عالم ذره کدام درست و کدام غلط است، بسیاری از این مناقشات با استدلال حل و فصل نمی شود. همینقدر که انسان فهمید یک عالمی است باید یک راه های دیگری را برود تا آن عوالم خود را دریابد و بتواند در تربیت خود از آن استفاده کند و گرفتار بحث های نظری نشود. بحث هایی که خلاف غرض قرآن است. استادی می گفت که قرآن آمده تا با بازیگری مبارزه کند. بعضی وارد قرآن که می شوند می خواهند در آن بازیگری کنند باید مراقب باشیم که به آن مبتلا نشویم. بنابراین دو نکته وجود دارد: اول اینکه در این عوالم مومن و کافر صف خود را از هم جدا کرده اند. یعنی یک عده پذیرفته اند و مومن شده اند اما یک عده نپذیرفته اند. در برخی عوالم آمده که این عالم میثاق تکرار شده است. لذا گاهی به ذر ثانی و ذر ثالث تعبیر شده است. این میثاق ها گرفته شده، عده ای مومن و عده ای کافر شده اند. در ضمن این کفر و ایمان در سرنوشت بعدی آنها دخالت کرده است. یعنی حتی وقتی خواسته اند برای آنها طینتی بزنند بگونه ای عمل کرده اند که آن طینت با آن نوع اختیار آنها تناسب داشته است. کما اینکه در این عالم هم به همین صورت است. اگر کسی مومنانه رفتار کند رزق حلال روزی او می شود. و اگر این رزق جذب وجود او شود، قوای نورانی بوجود می آورد. اگر هم دنبال حرام برود، رزق او حرام شده و قوای ظلمانی در او بوجود می آورد. عوالم قبلی نیز به همین صورت است. یک طینتی برای فرد شکل گرفته که خیلی از آنها متناسب با تکالیف و عهدهای آنها بوده. در همان عوالم نیز ملحق شدن به صف انبیاء و جبهه ی انبیاء و یا جدا شدن از آنها شکل گرفته است. در برخی از آن عوالم حتی خیلی واضح خدای متعال آتشی را برافروخت و به اصحاب یمین در حالی که ذراتی بودند دستور داد به آن آتش وارد شوند، همین کار را کردند. به اصحاب شمال دستور داد اما وارد نشدند. تفسیر این مسئله در روایت وجود دارد. وقتی اصحاب یمین وارد شدند این آتش برای آنها گلستان شد. وقتی اصحاب شمال دیدند، اشتباه کردند و به خدای متعال گفتند که تکلیف را تجدید کند. خداوند توبه ی آنها را پذیرفت و تکلیف را تجدید کرد. برای بار دوم مومنین وارد شدند اما آن دسته ورود نکردند. سه بار این مسئله تکرار شد تا صف ها کاملاً از هم جدا شد. بهشت همیشه پوشیده به سختی ها است اما باطن آن بهشت است. عبور از نفس و عالم ظلمانی طاغوت کار دشواری است. ولی باطن آن بهشت، عبودیت و وادی توحید و ولایت است. البته شهوت رانی کار آسانی است اما باطن آن جهنم و اولیاء طاغوت است. در روایت است که پرسیدند: وقتی ما ذره بودیم چگونه می توانستیم این تکالیف را عمل کنیم؟ فرمود: آنچیزی که لازمه ی تکلیف بود خدا در آن عالم داد. یعنی حضرت می خواهند بگویند که به صورت ظاهری و نمادی نبوده بلکه یک امتحان واقعی بوده. واقعاً در آن عالم مومنین و کفار از یکدیگر جدا شدند. عده ای توحید و ولایت انبیاء و معصومین را قبول کردند. حتی در روایت است که از انبیاء میثاق خاص گرفته شده. این مسئله درقرآن نیز آمده است.
سوال- لطفاً در خصوص آیات 103 تا 126 سوره ی مبارکه ی صافات توضیح بفرمایید.
پاسخ – داستان امتحان ابراهیم خلیل در این آیات آمده است. خدای متعال در سن پیری به حضرت ابراهیم یک فرزندی دادند که جزو انبیاء هستند. از همان اول تکلیفی برای ایشان مقرر شد که فرزند را در کنار بیت الله الحرام در یک بیابانی قرار دهند. حضرت این کار را کردند تا به زمان رشد ایشان رسید. در آن زمان تکلیف شد که فرزند را در منا قربانی کنند. این مسئله را حضرت ابراهیم با این فرزند در میان گذاشتند و کار را انجام دادند. وقتی هردو تسلیم خدای متعال شدند که منظور نظر خدای متعال نیز بود و حضرت اسماعیل به صورت گذاشته شد تا قربانی شود . این خیلی مهم است که در مقام ذکر و توجه به خدای متعال تردیدی وجود نداشته باشد. در این مرحله نیز شیطان وارد شد تا تردید ایجاد کند اما حضرت او را رجم کرد. زمانی که حضرت با قاطعیت کار را انجام دادند، به ایشان ندا رسید که تکلیف انجام شد. یک نکته این است که آن تکلیفی که خدای متعال از حضرت می خواست، مقام تسلیم بود و بیش از آن لازم نبود. وقتی مقام تسلیم ظاهر شد و فرزند را در راه خدا داد، خدای متعال یک فرزند صالح دیگر نیز به نام اسحاق به او عطا کرد. بسیاری از امتحان هایی که خدای متعال از ما می گیرد به همین صورت است. این امتحان مقدمه ی قطع تعلقات ما است. خدای متعال نمی خواهد چیزهایی را از ما بگیرد، حتی گرفتن های خدای متعال به ظاهر گرفتن است باطن آن اعطا است. به همین خاطر است که خدا را در بیماری و پیری نیز باید حمد کرد، چون خدای متعال در گرفتن نیز اعطا می کند. او اهل گرفتن نیست مگر اینکه بنده مستحق عذاب شده باشد. حضرت ابراهیم در این امتحان رشد خود را کرده وبه کمال رسید و هدف تأمین شد. باید همه ی عوالمی که ما در گذشته داشته ایم محور برنامه ریزی برای ما باشد و به معنای جبر نیست. هیچکدام از آن عوالم در این عالم جبر را بوجود نمی آورد وباید با توجه به گذشته و آینده ی وسیع و با اختیار برنامه ریزی کرد.