يكشنبه 4 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

 

برنامه سمت خدا

موضوع برنامه: بهره‌اي از معارف قرآن كريم

كارشناس:حجت الاسلام والمسلمين ميرباقري

تاريخ پخش: 17/12/92

بسم الله الرحمن الرحيم

و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين

زخم‌هايي بر تن اين چنگ باقي مانده است *** خاطراتي تار از آن آهنگ باقي مانده است

تكه‌اي از آسمان بوده است روزي اين زمين *** رعد و برقي در دل هر سنگ باقي مانده است

همدم اي كاش‌هاييم و غبار آهمان *** روي كاشي‌هاي آبي‌رنگ باقي مانده است

كم نمي‌آيد خدا را شكر من پرسيده‌ام *** غم براي يك جهان دلتنگ باقي مانده است

راه كوتاه است، يك آه است تا فاني شدن *** گرچه زاهد گفت: صد فرسنگ باقي مانده است

مرغ بسم ال خوان، بسم الله الرحمن الرحيم *** در گلو يك صد هزار آهنگ باقي مانده است

آقاي شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين. سلام مي‌گويم به همه‌ي شما دوستان خوب و بيننده‌هاي خوب برنامه‌ي سمت خدا. آرزو مي‌کنم در هرکجا که هستيد، انشاءالله خداوند متعال پشت و پناهتان باشد و انشاءالله به همه‌ي ما توفيق بدهد، در مسيري گام برداريم كه او مي‌پسندد و مورد رضايت اوست. «اللهم وفقنا تحب و ترضي و اجعل عاقبة امرنا خيرا». حاج آقاي ميرباقري سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي ميرباقري: عليکم السلام و رحمة الله، خدمت حضرتعالي و همکاران عزيزتان و بينندگان ارجمند عرض سلام و ادب و احترام دارم.

آقاي شريعتي: ما خيلي خوشحال هستيم كه خدمت شما هستيم و خدمت دوستان خوبمان. همانطور كه مي‌دانيد قرار شد روزهاي شنبه در محضر حاج آقاي ميرباقري عزيزمان نكات ناب قرآن كريم را بشنويم. در ذيل بحث سوره‌ي كافرون و تفسير آن در همان بسم الله در جلسه‌ي گذشته مانديم و اگر در يك خط بخواهم خلاصه‌ي فرمايشات حاج آقا را عرض كنم ايشان فرمودند: بسم الله يعني «استعينوا في اموري كلها بالله» درست است؟ بسيار خوب. ما خدمت شما هستيم و بحث امروز شما را مي‌شنويم.

حاج آقاي ميرباقري: بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله رب العالمين و صل الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين. [دعاي فرج]

عرض كرديم كه سُور قرآن با بسم الله الرحمن الرحيم آغاز مي‌شوند، كه جزء سوره هم هست. اين بسم الله اعظم آيات قرآن هم هست. نكته‌اش هم حالا بعد بيشتر عرض مي‌كنم. اجمالش اين است كه ورود به وادي قرآن و سالك شدن با قرآن و ورود به ساحت اين كتاب الهي و مهاجر شدن به سوي خدا با اين كتاب نياز به بسم الله دارد. انسان تا در مقام بسم الله نباشد، ورود به ساحت قرآن پيدا نمي‌كند. اين اجمالش است.

در مقام بسم الله عرض كرديم كه براساس روايتي كه مرحوم صدوق(ره) در توحيدشان نقل كردند، از امام عسگري(ع) در خاطرم هست كه حضرت بسم الله را اينطور معنا كردند. «بِسْمِ اللَّهِ أَيْ أَسْتَعِينُ عَلَى أُمُورِي كُلِّهَا بِاللَّه‏» (بحارالانوار/ج89/ص232). عنايت داريد كه در «بسم الله الرحمن الرحيم» عرض كرديم غير از اينكه تك تك حروف معاني دارند ولي هر فراز معنايي دارد. يكي «بسم» است، «الله» است. باء «بسم»، خود «بسم»، «الله»، «الرحمن»، «الرحيم». اينها بايد دانه دانه معنا شود.

عرض كرديم از ظاهر اين روايت پيداست كه فرمودند: بسم الله يعني «استعينُ بالله» آن با متعلق به «استعينُ» است. يعني «استعينُ» استعانت مي‌جويم «بِسْمِ اللَّهِ أَيْ أَسْتَعِينُ عَلَى أُمُورِي كُلِّهَا بِاللَّه‏». بعد الله را هم كه حضرت در اين حديث معنا فرمودند اينطور معنا كردند كه «اللَّهُ هُوَ الَّذِي يَتَأَلَّهُ إِلَيْهِ عِنْدَ الْحَوَائِجِ وَ الشَّدَائِدِ كُلُّ مَخْلُوقٍ» (بحارالانوار/ج4/ص182) هر مخلوقي در حوائج و در سختي‌ها به او روي مي‌آورد. همه‌ي زندگي ما حاجت است. «الله» يعني آن وجود مقدسي كه همه و همه مخلوقات دائماً احتياجاتشان را به او ارجاع مي‌دهند. به تعبير ديگر به او مستحق هستند. ما بخواهيم و نخواهيم مضطر به خداي متعال هستيم. البته يك شرطي اين رجوع به حضرت حق دارد و آن شرط اين است «عِنْدَ انْقِطَاعِ الرَّجَاءِ مِنْ كُلِّ مَنْ دُونَهُ» وقتي اميدها از ما بقي قطع شد، منقطع شد، «وَ تَقَطُّعِ الْأَسْبَابِ مِنْ جَمِيعِ مَنْ سِوَاهُ» دست‌ها از غير خدا قطع شد، وقتي اينطور شد همه به او روي مي‌آورند. آنوقت «يَقُولُ بِسْمِ اللَّهِ أَيْ أَسْتَعِينُ عَلَى أُمُورِي كُلِّهَا بِاللَّه‏ الَّذِي‏» باز دوباره الله را يك معنا كردند. الله يعني «لَا تَحِقُّ الْعِبَادَةُ إِلَّا لَه‏» و بعد هم يك لطيفه‌اي ذيل اين است كه حالا اين را توضيح مي‌دهم. «الْمُغِيثِ إِذَا اسْتُغِيثَ وَ الْمُجِيبِ إِذَا دُعِي‏» خدايي كه وقتي استغاثه شود حتماً اغاثه مي‌كند و حتماً وقتي از او بخواهيد او را بخوانيد، حتماً اجابت مي‌كند. اين اجمالش بود.

عرض كرديم كه ما همه مضطر به خداي متعال هستيم. نكته‌اش هم اين است كه الله يعني آن حقيقتي كه در روايات باز ديديد. روايت بعدي از امام سجاد(ع) هست باز در توحيد صدوق اين را نقل كرده است. حضرت فرمودند: الله اسم اعظم الهي است كه هيچ مخلوق ديگري نمي‌تواند روي آن اسم بگذارد. حتي وقتي مي‌خواهيد اسم گذاري كنيد، اسم الله را نمي‌شود روي هيچ مخلوق ديگري گذاشت. اين اسم اعظم الهي است كه عرض كرديم همه‌ي اين اسماء الحسني خدا ذيل اين اسم اعظم است. هزار اسم جوشن كبير ذيل اين اسم است و لذا قرآن هم وقتي خداي متعال را تعريف و توصيف مي‌كند، از اول تا آخر اوصاف ذيل الله هستند. «اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّوم‏» (بقره/255) يا «وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظيمُ» (بقره/255) يا «هُوَ اللَّهُ الَّذي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ» (حشر/23)

آقاي شريعتي: جامع و جميع اسماء و صفات خداوند متعال.

حاج آقاي ميرباقري: خوب اين اسماء در عالم چه‌كاره هستند؟ مي‌دانيد همه‌ي عالم با اسماء الله اداره مي‌شود. در دعاي كميل هم خوب خوانديم و حفظ هستيم. «بأسمائك التي ملأت أركان كل شي‏ء»، «و بعظمتك التي ملأت كل شي‏ء» اسماء الهي در عالم كار مي‌كنند. خوب حالا عنايت كنيد، اگر ما مضطر به اسماء الهي هستيم و بايد از حضرت حق بخواهيم، هر تكيه‌اي كه به غير خداي متعال مي‌كنيم، غباري از شرك روي دل ما مي‌نشيند ولو شرك خفي. كه در روايات فرمود: اگر شما كمترين اقدامي را به بسم الله كنيد، غبار شرك در دلتان مي‌نشيند.

خوب حالا اين اللهي كه ما اضطرار به او داريم و همه‌ي عالم هم مضطر به او هستند و او حاضر است و با حضور او عالم اداره مي‌شود، و اگر او حاضر نباشد چيزي نيست، نمي‌شود ما باشيم و او نباشد. او هست كه ما هستيم. «هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّوم‏» همين است. خوب حالا عنايت كنيد اين الله، پس چرا ما در حجاب و در غيبت هستيم؟ ما اضطرارهايمان را نمي‌فهميم. حضور او را درك نمي‌كنيم. شايد نكته‌اش اين است كه در همين حديث آمده است كه ما متكي به اسباب هستيم تا انسان منقطع از غير نشود و دستش را از دامن غير رها نكند، نمي‌تواند دامن حضرت حق را بگيرد. «يَا أَنِيسَ مَنْ لَا أَنِيسَ لَه‏»، «يَا جَارَ مَنْ لَا جَارَ لَه‏»، «يَا رَفِيقَ مَنْ لَا رَفِيقَ لَه‏» تا ما براي خودمان رفيق داريم جايي براي خدا نيست. در روايت ديديد، خداي متعال بهترين شريك است. مي‌فرمايد: «أَنَا خَيْرُ شَرِيكٍ» (كافي/ج2/ص395) ديديد در روايت هست كه خداي متعال بهترين شريك است. مي‌فرمايد: «أَنَا خَيْرُ شَرِيكٍ» اگر كاري را براي من و ديگري انجام دادي، من همه را به تو مي‌دهم. «أَنَا خَيْرُ شَرِيكٍ» خداي متعال اينطور است كه تا آدم براي خودش رفيق دارد جايي براي رفاقت حضرت حق نيست. تا با ديگران مأنوس هستي، جايي براي انس با حضرت حق نيست. تا انسان همسايه‌ي‌ ديگران است و در پناه ديگران است و براي خود جاري دارد، نمي‌تواند در جوار حضرت حق باشد. بنابراين نكته اين است كه ما بايد به مرحله‌ي تقطع و انقطاع برسيم. همين كه حضرت در اينجا فرمودند: همه‌ي مخلوقات وقتي منقطع شدند در حوائج‌شان دست به دامن او مي‌شوند. تا ديگران هستند دست به دامن ديگران هستند. خوب شرك هم همين است. با اينكه بقيه هيچ كاره هستند، ما دست به دامن هيچ كاره‌ها هستيم، وتكيه به حضرت حق نمي‌كنيم. لذا در روايت امام صادق همين را مي‌گويد. به حضرت عرض كرد: آقا من از متكلمين خيلي حرف شنيدم، ولي بر حيرتم افزوده است. نمي‌گويم آن بحث‌ها مفيد نيست. آن‌ بحث‌ها مي‌تواند مفيد باشد ولي آرامش و اطمينان نفس با استدلال و برهان حاصل نمي‌شود. اينها را انسان بايد داشته باشد در مجادله با نفسش، با شياطين، با كفار، با كساني كه مي‌خواهند ايمان انسان را از بين ببرند، بايد با برهان و استدلال بايستيم، و اعتقادات خودمان را مبرهن كنيم و اين دستگاه حق اينچنين است. مي‌تواند اعتقادات خودش را با استدلال تمام كند حتي براي كساني كه منكر هستند. ولي آنچه اطمينان مي‌آورد اين نيست. اطمينان همين است كه انسان حضور حضرت حق را احساس كند و مانع اين حضور همين تكيه به ديگران است.

آمد به حضرت عرض كرد، آقا من حرف‌هاي متكلمين را شنيدم. ولي اضطراب من از بين نرفته، حيرت من از بين نرفته، يكطور خدا را به من معرفي كنيد كه حيرت من از بين برود، من به آرامش برسم. حضرت احاطه‌اي به او داشتند. امام هستند. يك تجربه را براي او بيان كردند كه سوار كشتي شدي، گفت: بله. يادتان هست كشتي شكست؟ بله! وقتي كشتي شكست، ديگر از همه مأيوس شدي، احساس كردي ديگر در اين فضايي كه همه هيچ‌كاره هستند، يك كسي است كه كار از او ساخته است و مي‌شود بر او تكيه كني. يافتي؟ عرض كرد: بله. فرمود: او خداست. ببينيد وقتي انسان منقطع شد، حضور حضرت حق را مي‌يابد. خوب چطور منقطع شويم؟ ببينيد عده‌اي از اولياي خدا هستند كه ازلاً و ابداً منطقع بودند و اصلاً غير را هيچوقت نديدند. اين تعبيري كه در باب اميرالمؤمنين(ع) هست، در باب بقيه‌ي معصومين است، «ما أشرك بالله طرفة عين» (ارشاد القلوب/ج2/ص229) به اندازه‌ي يك چشم بر هم زدن به خداي متعال شرك نداشته است. اين مقصود شرك جلي كه نيست كه بت نمي‌پرستيده، يعني شرك خفي هم به اندازه‌ي پلك بر هم زدن در وجود حضرات نبوده است. هيچوقت به غير تكيه نكرده است. غيري نديده است كه تكيه بكند. هرچه ديده حضرت حق است. همه آيات است، همه مخلوقات هستند. نمي‌شود به مخلوق تكيه كني. ما مخلوق بودن مخلوق را نمي‌بينيم كه بر او تكيه مي‌كنيم. اگر مي‌ديديم به خالق تكيه مي‌كرديم. حضور حضرت حق را احساس مي‌كرديم. يك عده اينطور هستند. «ما أشرك بالله طرفة عين» لذا به امامت هم مي‌رسند. «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ» (بقره/124) عهد امامت به كساني كه ظالم هستند، شرك دارند، ولو شرك خفي نمي‌رسد. بايد در مرحله‌ي اخلاص تام باشند. به امامت مي‌رسند، اين عهد براي آنهاست.

يك عده‌ي ديگر هستند كه نه، مبتلا به شرك خفي يا شرك علني هستند، بايد منقطع شوند، خوب اين انقطاع گاهي آرام آرام آدم با اختيار خودش منقطع مي‌شود، كه حالا اين را عرض مي‌كنم و اين خيلي هم خوب است. انسان با ذكر، با فكر، با عمل خودش آرام آرام، با عبادت، با ترك معصيتي كه انسان مي‌كند، دستش را از حرام كنار مي‌كشد، اين آدم را از غير منقطع مي‌كند. به خصوص در شرايطي كه همه اسباب به انسان حكم مي‌كند كه تو بايد گناه كني، بايد دروغ بگويي، بدون دروغ كاسبي نمي‌چرخد. بدون غيبت نمي‌شود زندگي كني و خداي متعال هم مي‌فرمايد: غيبت نكن و دروغ نگو. اگر انسان طرف خدا را گرفت و متقي بود، خداي متعال انسان را از اتكا به اسباب بيرون مي‌برد. يك معنايي كه براي اين آيه كردند، اين است. «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» (طلاق/2) اين آيه يك معنايش اين است كه آدم كه گرسنه بوده، سيرش مي‌كند اگر دست به لقمه‌ي حرام نزد. كسي كه تحت فشار غريزه‌ بوده اگر به خاطر خداي متعال، آنجا كه خداي متعال صحنه‌ي حرام را پيش آورد، چشم پوشيد، خداي متعال راه حلال را به او باز مي‌كند و تأمينش مي‌كند، اين يك معنايش است. ولي معناي لطيف‌ترش اين است كه «يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» يعني او را از تكيه‌گاه به اسباب بيرون مي‌برد. از محيط شرك كه خيال مي‌كند اينها دارند من را اداره مي‌كنند، بدون اينها نمي‌شود زندگي كني بيرون مي‌رود و مي‌بيند نه، اوست كه دارد انسان را اداره مي‌كند. «وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِب‏» (طلاق/3) اين «حَيْثُ لا يَحْتَسِب‏» بودن هم براي همين است كه آدم به اسباب وابسته است. ولي يك نكته‌ي ديگري است كه از اين لطيف‌تر است. و آن اين است كه خداي متعال بهترين بت شكن عالم است. يعني بت‌هاي ما را مي‌شكند. بتكده‌ي ما را ويران مي‌كند. چه بتكده‌هاي علني ما و چه بتكده‌هايي كه با شرك خفي براي خودمان درست كرديم. هزار واسطه درست كرديم، به اينها تكيه مي‌كنيم، با اينها خوش هستيم. از اينها لذت مي‌بريم، به آنها دل بستيم، به آنها اميدوار هستيم، از نبودن آنها مي‌ترسيم. خداي متعال بهترين ويرانگر اين بت‌خانه‌ها است. البته وقتي هم ويران مي‌كند نه قصد اذيت و آزار ما را دارد. هيچ! فقط دنبال اين است كه ما را به خودش دعوت كند. آن حقيقت را به ما بفهماند. چون لا اله الا الله يك حقيقت است. اينها كه اله نيستند، اينها هيچ كاره‌هاي عالم هستند. قرآن مي‌فرمايد: اينهايي كه صدايشان مي‌زنيد، نه مي‌شنوند و نه عنايت مي‌كنند. اگر مي‌شنيدند هم عنايت نمي‌كردند. ولي صداي شما را نمي‌شنوند. و خصوصياتي كه قرآن براي اينها ذكر مي‌كند. مي‌گويد: اينهايي كه صدايشان مي‌زنيد، همه‌شان دست به دست هم بدهند براي خودشان نمي‌توانند يك پشه خلق كنند. براي شما مي‌توانند چه كاري انجام بدهند؟ «إِنَّ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا» (حج/73) همه‌ي مله و خورشيد و زمين و آسمان و دوست و رفيق و همسر، اينهايي كه ما خيال مي‌كنيم در عالم كاره‌اي هستند، همه با هم نمي‌توانند يك پشه خلق كنند. «وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ» (حج/73) از اين لطيف‌تر، اگر پشه يك چيزي از آنها بگيرد، نمي‌توانند پس بگيرند. يعني نه مي‌توانند به شما نفع برسانند، نه مي‌توانند براي خودشان، براي شما كه هيچ، نه آنقدر نفع براي خودشان دارند نه از خودشان اينقدر مي‌توانند دفع خطر كنند. ديديد وقتي ذكر استغفار مي‌كنيم، استغفاري است براي غروب پنجشنبه، شب جمعه، «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ» (بحارالانوار/ج87/ص215) وقتي مي‌خواهد به خداي متعال رجوع كند، بايد حالش اينطور باشد. « تَوْبَةَ عَبْدٍ خَاضِعٍ مِسْكِينٍ مُسْتَكِينٍ لَا يَسْتَطِيعُ لِنَفْسِهِ صَرْفاً وَ لَا عَدْلًا وَ لَا نَفْعاً وَ لَا ضَرّاً» نه مالك نفع خودش است، نه مالك ضرر خودش است. «وَ لَا مَوْتاً وَ لَا حَيَاةً وَ لَا نُشُورا» اگر آدم اينطور خودش را نديد، نمي‌تواند به حضرت حق رجوع كند. رجوع به حضرت حق توبه وقتي اتفاق مي‌افتد كه انسان احساس كند «لَا يَسْتَطِيعُ لِنَفْسِهِ صَرْفاً وَ لَا عَدْلًا وَ لَا نَفْعاً وَ لَا ضَرّاً وَ لَا مَوْتاً وَ لَا حَيَاةً وَ لَا نُشُورا» تا آدم احساس مي‌كند خودش مي‌تواند براي خودش كاري كند به خدا رجوع نمي‌كند. اين حجاب انسان است. تا انسان احساس مي‌كند ديگران برايش كار انجام مي‌دهند، اين نمي‌تواند خدا را بيابد، بنابراين اسباب بايد از كار بيفتد، خداي متعال اين اسباب را مي‌شكند. ويران مي‌كند براي اينكه نشان بدهد اينها هيچ كاره بودند. «وَ هُوَ الَّذي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ» (زخرف/84) ازلاً و ابداً او اله بوده و هست. ديگران هيچ كاره هستند. اله نيستند. معبود حقيقي، آن كسي كه بايد بپرستيم، دائم همه‌ي زندگي ما سجده‌ي در مقابل او باشد. خوردنمان، خوابيدن ما، نكاح ما، همه استعانت از او باشد. مي‌دانيد بزرگترين پرستش استعانت جستن است. فرمود: «ادْعُوني‏ أَسْتَجِبْ لَكُم‏ إِنَّ الَّذينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي‏» (غافر/60) از خداي متعال نخواستن و خود را غني ديدن استكبار است. استكبار از عبادت است. بنابراين خواستن، دعوت، تقاضا كردن، استعانت بالاترين عبادت است. اعلام فقر، اعلام اضطرار بالاترين عبادت است. و هيچ مخلوقي نيست كه، هيچ حقيقتي نيست كه مخلوقات به او فقير باشند. لذا اله نيست، معبود نيست. معبود يعني آن كسي كه اين حقيقتي كه همه‌ي مخلوقات فقير به او هستند. اسماءالحسني او عالم فقرا را تأمين مي‌كند. «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّه‏» (فاطر/15) اين معبود مي‌شود. «وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ» معبود بودن يعني اين كه مي‌گويند: غير خدا شايسته‌ي عبادت نيست، قراردادي كه نيست. چون واقعاً اله نيست. اله بودن كه لفظ نيست.

اگر بخواهيم حجاب از ما رفع شود، عرض كردم بايد تكيه‌هاي ما به خودمان نباشد، به غير نباشد، اين يك مقدار با عبادت و تمرين و رياضت و تفكر و تأمل واقع مي‌شود، عمده‌اش با بت‌شكني خود خداي متعال است. يعني خداي متعال اين آبرويي كه يك عمر جمع كرده يكجا مي‌ريزد. اين آبرو حجاب شده، يكجا مي‌ريزد. اين وسايلي كه به آن تكيه كردي، پول يكباره از توهمه‌اش را مي‌گيرد. مي‌برد تو را سوار كشتي مي‌كند، كشتي مي‌كشند. از اين كارها خود حضرت حق مي‌كند. آنوقت «فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّين‏» (عنكبوت/65) آدم خدا را مي‌يابد.

يك نمونه‌ي ديگرش را بگويم. يك نمونه‌ي ديگرش اين است كه خداي متعال همه را پير مي‌كند. اگر در اين دنيا بمانند پير مي‌شوند. يعني چه؟ يعني هرچه به آنها داده، از آنها مي‌گيرد. خوب اين بت‌شكني خداست. آدمي كه خيال مي‌كرد من هم عالم هستم، توانا هستم، ثروتمند هستم، زور بازو دارم، جمال دارم، همه را مي‌گيرد. اين بت شكني است. براي چه؟ خاصيتش اين است كه بفهمي كه اوست. و اگر خاصيت شكستگي و پيري همين يك كلمه باشد كه آدم بفهمد، هيچ نبوده است. خيال مي‌كرده است. بفهمد هرچه بوده حضور حضرت حق و رحمت او و عنايت او بوده است، همين براي پيري انسان كافي است. خداي متعال چيزي غير از اين از ما نمي‌خواهد. كه ما بفهميم ما هيچ‌كاره هستيم و همه كاره به او رجوع مي‌كند.

آقاي شريعتي: البته اگر اهل تفكر نباشيم و اهل تذكر نباشيم، شايد اين هم فايده نداشته باشد. .

حاج آقاي ميرباقري: اين ناخودآگاه شكستگي مي‌آورد. براي اينكه بگويد: پيري اينطور است. آدم وقتي يال و كوپالش مي‌ريزد، متوجه حضرت حق مي‌شود. البته آنهايي كه عبد هستند، در متن قدرت فقير و مضطر هستند. ما معمولاً اينطور نيستيم. تا كشتي ما نشكند، نمي‌فهميم و يا الله نمي‌گوييم. خداي متعال اين كشتي را مي‌شكند. يك نمونه ديگر از بت شكني خداي متعال اين است كه آنهايي هم كه به پيري نرسيدند، همه چيزشان را در لحظه‌ي مرگ از آنها مي‌گيرد. «وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى‏ كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّة» (انعام/94) اين بت شكني خداي متعال بهترين چيز براي رسيدن به توحيد است منتهي عرض كردم يك عده‌اي هستند جز خدا نديدند. آنهايي كه غير خداي متعال ديدند، وقتي خداي متعال مي‌شكند چند جور با اين بت شكني حضرت حق مواجه مي‌كنند.

يك دسته هستند وقتي سوار كشتي شدند، وقتي كه خدا كشتي‌شان را شكست. مي‌دانيد اين شكستن حالا بعد اشاره مي‌كنم. همراه با خوف شديد است. تكيه‌گاه‌هاي آدم وقتي فرو مي‌ريزد آدم خيلي مي‌ترسد. درست است، خوف از مرگ هم همين است. چون يكبار عرض كردم آلهه‌ي ما مي‌ميرند، والا اگر خود ما مي‌مرديم خيلي مهم نبود. آنچه وحشت دارد اين است كه تكيه‌گاه‌هاي ما، بت كده‌ي تو خراب مي‌شود. و الا خوب من بميرم اگر خداي من زنده است و من از اين عالم در اين عالم مي‌روم. اينكه ديگر لذت بخش است. آدم بايد منتظر باشد برود آن سرا را ببيند. اينكه ما مي‌ترسيم براي اين است كه ان آلهه مي‌شكند. شرك‌هاي ما است كه اين خوف‌ها را مي‌آورد. پس ببينيد وقتي بت كده را خداي متعال ويران مي‌كند، تعلقات انسان را ويران مي‌كند. اوهام انسان را ويران مي‌كند. شيطان براي انسان بت سازي مي‌كند. يكي از مهم‌ترين كارهايش اين است. در عالم خيالات براي انسان تكيه‌گاه درست مي‌كند. چيزي كه نيست در رحم انسان مي‌نماياند. نيست و اوهام است. اين عالم اوهام را خداي متعال مي‌شكند. وقتي مي‌شكند براي انسان خيلي خوف پيدا مي‌شود. خداي متعال وقتي مي‌خواهد انسان را از عالم اوهام شيطاني عبور بدهد، انسان را خوف برمي‌دارد. چون عالم رحم است. عالمي درست شده، تكيه كردي، سرابي بوده، به او دل بستي. اين سراب را خداي متعال از بين مي‌برد. اين اوهام را مي‌شكند، اوهام شيطاني را و اين كار خود خداي متعال است. وقتي خداي متعال شكست، آدمي كه تعلقات خودش را ويران شده مي‌بيند، تكيه‌گاهش را از دست رفته مي‌بيند، گاهي اوقات مي‌گويد: خوب الحمدلله اين دستي را كه اين بت‌ها را شكست، مي‌بوسد و در مقابلش سجده مي‌كند، كه عجب بت شكني بود. و ديگر بعد از اين هم مي‌فهمد كه اين چيزهايي كه در لحظات حساس تو را رها مي‌كنند، هيچوقت نبايد به اينها تكيه كني. در وادي توحيد مي‌ماند.

يك عده‌اي هستند دوباره اعراض مي‌كنند. غافل مي‌شوند، خداي متعال از اين‌ها، گلايه مي‌كند. «فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ» ما اينها را به ساحل مي‌آوريم و نجاتشان مي‌دهيم. كس ديگري نجات نمي‌دهد. خودشان هم مي‌دانند ولي «إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ» بلافاصله مشرك مي‌شود، زير پايش سفت مي‌شود يادش مي‌رود. حالت خودتان را ديديد، آدم سوار هواپيما شود طوفاني شود، آيت الكرسي مي‌خواند. پايش را زمين مي‌گذارد، همه چيز يادش مي‌رود. آن صلوات آخر را كه مي‌فرستند براي همين است. وقتي روي زمين مي‌نشيند، براي اين است كه راحت مي‌شوند. دوباره بت كده برپا مي‌شود، تكيه‌گاه‌ها زنده مي‌شوند، انسان دوباره به فضاي خودش مي‌رود. بعد هم خداي متعال يك تهديد خيلي لطيف كرده است. فقط «أَفَأَمِنْتُمْ أَنْ يَخْسِفَ بِكُمْ جانِبَ الْبَر» (اسراء/68) حالا كه روي زمين آمديد، امنيت داريد، نمي‌ترسيد همينطور كه در آب فرو مي‌برد در زمين فرو مي‌برد. مگر شلي آب از خودش بود، سفتي زمين از خودش همينطور قارون را بلعيد، شما را هم مي‌بلعد. نمي‌ترسيد! خيالتان راحت شد؟ من زير پاي شما را شل كنم، زمين سفت‌تر از دريا نيست. كماا ينكه اگر به من تكيه كرديد، روي هوا هم راه مي‌رويد. خيالتان هم راحت است. پس ببينيد يك دسته هم اينطور هستند. كه وقتي خداي متعال اين بت را مي‌شكند، دوباره اعراض مي‌كنند، از بت شكني غافل مي‌شوند.

يك دسته هم كه معترض هستند. خداي متعال بت‌ها را مي‌شكند، دوباره سعي مي‌كنند بتي براي خودشان دست و پا كنند. دوباره يك انيسي، رفيقي، بي‌رفيق شدند، خوب بي‌رفيق شدن مقدمه‌ي رفيق خدا شدن است. آدم بايد از بي‌رفيق شدن استقبال كند. بايد از غربت استقبال كند. آدمي كه غريب شد، رحمت خدا به سراغش مي‌آيد. «ارحم في هذه الدنيا غربتي» (بلد الامين/ص210) و تا غريب نيستي كاري با رحمت خدا نداري. نه اينكه خدا بخيل است.

خدا رحمت كند يك استادي داشتيم، مي‌گفت: ديديد از بالاي ماشين هندوانه پرت مي‌كند. در لحظه‌اي كه رويت را اين طرف كني، هم هندوانه مي‌شكند، هم تو آلوده مي‌شوي. وقتي خدا رحمت را مي‌فرستد، اگر رويت آن طرف بود هم تو ضايع مي‌شوي، هم رحمت. عنايت فرموديد؟ رويش را برمي‌گرداند. پس يك عده اينطور هستند كه وقتي خدا بت‌ها را مي‌شكند، دوباره دست و پا مي‌كند، يك بت ديگري را يعني يك انيسي، رفيقي، خداي متعال انيس‌هايت را از تو گرفت تا با خودش مأنوس شوي، شروع مي‌‌كند انيس دست و پا كردن، رفيق دست و پا كردن، و گاهي با خدا دعوايش مي‌شود. اين دعاي افتتاح را خوانديد، «تتحببوا الي فاتبغضوا اليه» تو به من محبت مي‌كني، من با تو دشمني مي‌كنم. اين «اتبغضوا» يعني تو بت مرا مي‌شكني، آبرويي كه حجاب بود، مانع بود، پولي كه مانع بود، سلامتي كه مانع بود، مي‌گيريد، من با تو دعوايم مي‌شود. اين روايت را مكرر شنيديد كه موساي كليم به خداي متعال عرضه داشت، بهترين بنده‌ي زمان را به من نشان بده. مأمور شد و رفت ديد يك آدم جزامي و زمين‌گير و فلج زبانش به ذكر خدا مشغول است. عنايت فرموديد. موساي كليم به جبرئيل فرمود: بنده كجاست؟ فرمود: همين است. با او هم صحبت شو. چشم‌هايش را هم جبرئيل جلوي موسي از او گرفت. همين كه چشم را گرفت و نابينا شد، گفت: الحمدلله خدايا نعمتي داده بودي، گرفتي. من اينطور از تو نمي‌برم «يَا بَارُّ يَا وَصُول‏» (بحارالانوار/ج88/ص189) يعني خيلي به من نيكي مي‌كني، دائم خودت را به من پيوند مي‌دهي. يعني همين كه خدا چشمش را گرفت، چشمش را گرفته كه خودش را به او بدهد. معني «يَا بَارُّ يَا وَصُول‏» يعني در چشم گرفتن هم وصل خدا را مي‌بيند نه قطع. رحمت را مي‌بيند، نه قحط. موسي كليم گفت: اين چه بار و وصولي است كه فلج است، زمين‌گير است، نمي‌دانم جزامي است، در خرابه زندگي مي‌كند، اين هم چشم‌هايش. گفت: موسي در اين ده، در اين قريه يك نفر خداشناس است آن هم من هستم. همه چيز از من گرفته و خودش را به من داده است. گفت: چشمت را به تو برگردانم؟ گفت: نه، من آنچه خدا دوست دارد، دوست دارم. غرض من اين يك كلمه است. كه ببينيد يك عده با خدا اينطور هستند. وقتي خدا مي‌شكند، چشم را مي‌گيرد، الحمدلله مي‌گويد. چشم را گرفتي كه خودت را ... عنايت فرموديد.

مقام بسم الله هم اين است. پس خداي متعال بت‌شكني‌اش را مي‌كند. يعني ويران مي‌كند. مي‌گويم: يك نمونه‌اش ويران كردن عالم دنيا است. همه‌ي ما را در عالم برزخ مي‌برد. يك نمونه‌ي ويرانگري‌اش قيامت است. بساط را جمع مي‌كند. همه‌ي تكيه‌گاه‌ها را بر هم مي‌ريزد. درست است؟ چرا به هم مي‌ريزد؟ براي اينكه در اين به هم ريختن‌ها خودش را پيدا كند. اين اگر كاره‌اي بود بايد در روز سختي به داد من برسد.

آقاي شريعتي: آنوقت دير نيست؟

حاج آقاي ميرباقري: نه براي مؤمنين دير نيست. مؤمنين خيلي وقت‌ها در همان لحظات، البته مي‌گويم يك عده‌اي هستند كه وقتي خدا هم مي‌شكند ديگر لوازمش را مي‌پذيرند. وقتي خدا شما را سوار هواپيما كرد، ديدي همه هيچ‌كاره هستند، تعلقات را مي‌بري. روي زمين مي‌آيي، وقتي بريدي راحت مي‌شوي. تا نبريدي، خوف تعلقات آدم را مي‌گيرد. خوف جدايي از اوهام شيطاني و... بريدي راحت مي‌شوي. خلاص مي‌شوي، به حضور حضرت حق مي‌رسي. احساس مي‌كني «عِنْدَ انْقِطَاع‏ الاسباب»

آقاي شريعتي: مي‌گويند انقطاع قيامت و برزخ و اينها دير نيست؟

حاج آقاي ميرباقري: براي مؤمنين نه! براي آنهايي كه معاند هستند، فايده ندارد. براي فرعون فايده ندارد. ولي براي مؤمنين چرا. مؤمنين كه مي‌خواستند، در وادي بودند، منتهي به اخلاص نرسيده بودند. هنوز شرك خفي در دلشان بوده، خداي متعال آن شرك‌ها را مي‌شويد و در بهشت مي‌برد. يك سري را دم مرگ مي‌شويد، يك سري را در دنيا مي‌شويد. مؤمنين را مي‌شويد. و الا خداي متعال چرا مؤمن را مريض كند؟ چرا مؤمن را فقير كند؟ مگر ندارد بدهد؟ مگر بخيل است؟ چه دركي است كه ما از خداي متعال داريم؟ خوب پيداست مي خواهد يك چيزي به آدم بدهد كه آدم را فقير مي‌كند. يك چيز بهتر از پول مي‌خواهد بدهد. مگر پول كاره‌اي بود كه حالا وقتي گرفت، ما ناراحت شويم؟ اين شرك‌هاي ما است.

عنايت كنيد وقتي سختي‌هايش را تحمل كنيم اگر شاكر بودي آرام آرام محبت‌ها مي‌آيد. مي‌بيني بابا چه كار خوبي كردي، اين پول مزاحم ما بود. اين رفيق مزاحم ما بود. اين آبرو مزاحم ما بود. ما يك استادي داشتيم مي‌گفت: ما به اين ليوان آب بيشتر از خودمان فكر مي‌كنيم. بلورش چه شكلي باشد؟ جنسش، متناسب با اين ميز باشد، نباشد. با پارچش جور باشد. هزار تا فكر مي‌كنيم. اين ليوان را براي چه مي‌خواهم؟ ولي به خودمان به اندازه‌ي يك ليوان فكر نمي‌كنيم. خوب اين خداي متعال وقتي آدم را قطع مي‌كند، يك فراغتي پيدا مي‌شود به خودت برسي. خداي خودت را پيدا كني. پس يك عده اينطور هستند كه وقتي خداي متعال از آنها مي‌گيرد، دست و پا مي‌كنند. حتي عرض كردم در قبر هم آدم يك نگراني دارد. امام سجاد(ع) مي‌فرمايد: «وَ ارْحَمْ فِي ذَلِكَ الْبَيْتِ الْجَدِيدِ غُرْبَتِي» (بحارالانوار/ج95/ص90) آدم وقتي به غربت رسيد، قاعدتاً مقدمه‌ي انس با خداست. ولي بعضي‌ها در اين غربت عالم برزخ هم كه «وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى‏» (انعام/94) دنبال يك بتي مي‌گردد. «وَ ارْحَمْ فِي ذَلِكَ الْبَيْتِ» خدايا در آن خانه، وقتي من در قبر رفتم، تو به من ترحم كن، «حَتَّى لَا أَسْتَأْنِسَ بِغَيْرِكَ» با غير تو مأنوس نشوم. يعني حتي آنجا هم اين امكان وجود دارد. آنجا هم با مار و عقرب‌ها آدم مأنوس مي‌شود. ديديد اينهايي كه مار باز هستند، آدم يك چيزهاي هست بعيد مي‌داند. نه ماربازهاي هند را ديديد؟ مارش را بيشتر از بچه‌اش دوست دارد. پس آدم مي‌تواند با مار و عقرب هم انيس شود. با شياطين هم انيس شود. و از بودن با آنها هم احساس... ولي اضطراب و رنج است. خداي متعال ما را در عالم برزخ مي‌برد، مي‌گويد: اينجا كه ديگر تنها هستي. با خودم انيس باش. اگر آنجا هم انيس دست و پا كردي، اگر رحمت خدا نباشد، «وَ ارْحَمْ فِي ذَلِكَ الْبَيْتِ الْجَدِيدِ غُرْبَتِي حَتَّى لَا أَسْتَأْنِسَ بِغَيْرِك‏» پس ببينيد يك عده‌اي هم هستند كه اصلاً با خدا ديگر دعوايشان مي‌شود. ما گاهي به نظرمان مي‌آيد، ما جز هر دسته‌اي باشيم، جز اين دسته نيستيم.

داستان حضرت ابراهيم خليل را شنيديد. داستان بت شكني! نبي اكرم وارد كعبه شدند، بعد از فتح مكه، وارد حرم و كعبه شدند و همه‌ي بت‌ها را شكستند. يك بت آن بالا بود، حضرت امير به اذن خود حضرت روي دوششان رفتند، بت را انداختند. باور كنيد اين مشركين اگر دستشان مي‌رسيد، اين دست را مي‌شكستند. تا آخر هم كه كينه داشتند، به خاطر اين بود كه اين بت را شكست. داستان حضرت ابراهيم را داريد. خوب بتكده را ويران كرد. بايد اين دست را ببوسند. نبايد ببوسند. بعد هم اتمام حجت كرد. تبر را بر گردن بت بزرگ گذاشت، بعد هم در دادگاه كه تشكيل شد گفت: از بت‌ها بپرسيد. تبر گردن او است. از من نپرسيد. گفتند كه از اينها كاري برنمي‌آيد. اينها كه نمي‌توانند حرف بزنند. فرمود: اين بتي كه در دادگاه نمي‌تواند از خودش دفاع كند، نفس آدم اينطور است. كفار اينطور هستند. نفس هم اينطور است. يك خدايي مي‌خواهد كه بگذار و بردارش كند. در اختيارت باشد. بالا ببريد، پايين بياوريد، به او نسبت بدهي، از طرف او حرف بزني. بگويي: اينطور مي‌گويد. آن خدايي كه متصرف است و خداي حقيقي است، نفس نمي‌پذيرد. اين بتكده را ويران كرد، خوب به جاي اينكه دست حضرت ابراهيم را ببوسند حرفشان چه بود؟ «حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُم‏» (انبياء/68) او را به آتش بكشيد، از بت‌هايتان دفاع كنيد. خيلي وقت‌ها نفس ما هم اينطور است. خداي متعال بت را مي‌شكند، مال را مي‌گيرد، آب را مي‌گيرد، جواني را آرام آرام مي‌گيرد، در اين گرفتن هم عرض كردم همه رحمت است. آدم اگر دستش برسد العياذ بالله مي‌گويد: خدايا اگر دستم مي‌رسيد «حَرِّقُوهُ» خداي نكرده!

آقاي شريعتي: مقياس كوچكش همين شكايت‌هايي است كه مي‌كنيم.

حاج آقاي ميرباقري: اينها «حَرِّقُوهُ» نيست، ولي مي‌تواند به آنجا هم ختم شود كه اگر آدم دستش به خدا مي‌رسيد، اين داستان را مكرر شنيده‌ايد.

مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني فرمودند: عيادت كسي رفتند كه يك بزرگي بود. يك استثنايي اينطور پيش مي‌آيد. دم مرگش مي‌گفت: ظلمي كه خدا به من كرده به احدي نكرده است. الله اكبر! چون براي خودش بت دست و پا مي‌كرده دنبال يك چيزهايي بوده و به آنها نرسيده است. خوب براي چه دنبال آنها مي‌رفتي؟ خداي متعال اصلاً شكسته كه نروي. چون خبري نبوده نه اينكه خبري بوده مي‌خواسته بگويد نرويد. نه خبري نيست.

آقاي شريعتي: يكوقت‌هايي همين اسباب ظاهري هم كار ما را راه مي‌اندازند. حالا اصلاً اين تعبير درست باشد يا نه به ظاهر كار ما را راه مي‌اندازند.

حاج آقاي ميرباقري: نه حتماً اينها وسايط فيض هستند. تمام مرز توحيد و شرك همين‌جا است. اگر خداي متعال به اينها خاصيت نمي‌داد كه احدي مشرك نمي‌شد. چون از اين طريق خداي متعال عالم را اداره مي‌كند، مردم مشرك مي‌شوند. چون آدم يك موقعي يك پشه را نمي‌توانسته از خودش دور كند، كم كم خداي متعال با رحمت خودش به انسان قدرت مي‌دهد، توانايي مي‌دهد، اين رحمت خداست، والا من همان بچه‌ي دوره‌ي طفوليت، همان بچه‌ام. همان طفل هستم و كاري از من ساخته نيست. اينكه آدم نفهمد كه بابا تو همان هيچ‌كاره هستي. و الا اينكه اسباب كار مي‌كنند، اگر اسباب كار نمي‌كردند، كه به تعبير ديگر اگر اينها مجاري فيض حضرت حق نبودند كه كسي مشرك نمي‌شد. منتهي تا از اين وسايط عبور نكني، اول حجاب ظلماني، يعني حجاب اوهام شيطاني، حجاب اوهام نفس از انسان برداشته نشود. وهم انسان به آدم مي‌گويد: اين آب كاره‌اي است. يك خرده تأمل مي‌كني، تجربه‌اش مي‌كني مي‌بيني واقعاً هيچ كاره است. همين آب را مي‌خوري، كسي كه استثغا دارد بر عطشش افزوده مي‌شود. پس يك رحمتي در اين است. يك چيزي دارد وگرنه ديديد طفل ليوان را به دهان مي‌زند. خيال مي‌كند ليوان رفع عطش مي‌كند. ما بزرگتر شديم، خودمان مي‌فهميم ليوان رفع عطش نمي‌كند. ديديد طفل خيال مي‌كند اين شير آب به ما مي‌دهد. مي‌فهمد نه بابا اين شير آب نيست، لوله‌ها هستند و بعد هم مي‌فهمد اين شبكه‌ي لوله‌هاي زير زمين هم نيستند. منابع آب هستند. بعد مي‌فهمد منابع آب هم نيستند، چشمه‌ها هستند. جلوتر مي‌رود، مي‌بيند آن چشمه‌ها هم نيستند. به حضرت حق مي‌رسد. درست است؟ اين اوهام شيطاني است. خيال است كه آدم خيال مي‌كند اينها دارند ما را تر و خشك مي‌كنند، بگذار و بردار مي‌كنند. معني رب همين است. «رَبُّنَا الَّذي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏» (طه/50) خلقت و هدايت با اوست. رب العالمين يعني همين. اوهام شيطاني است. ببينيد اينها وسايط هستند. اگر واسطه نبود كه مشكلي وجود نداشت.

بنابراين قصه اين است كه ما بايد به مقام بسم الله برسيم. يعني مقامي كه در همه‌ي احوال اتكاي ما به او باشد و به غير او تكيه نكنيم. اگر بسم الله نگفتيم، غبار شرك روي دل ما مي‌نشيند. اين غبار شرك را خداي متعال با بت شكني برمي‌دارد به اندازه‌ي خودش. يكبار شرك تو غليظ شده تو را وسط دريا مي‌برد، كشتي تو را مي‌شكند. يكبار هم نه آدم متذكري هستي. غفلت لحظه‌اي بوده است. پايت به چهارچوب در گير مي‌كند و زمين مي‌خوري. مي‌نشيني روي صندلي، صندلي مي‌لغزد و با سر روي زمين مي‌آيي. اين با سر روي زمين آمدن براي اين است كه بي‌خود به آن تكيه كردي. داستانش را داريد كه من در تفسير برهان ديدم.

حضرت امير(ع) وارد شد، روي صندلي نشست و زمين خورد. سرش شكست و زخم به استخوان رسيد. حضرت اول لطف كردند دست كشيدند و شفا دادند و بستند و هرچه بود. وقتي دردش آرام شد، فرمودند: الحمدلله خداي متعال مزد دشمنان ما را در دنيا داده است. مستحق مزد نيستند، براي خدا كار نمي‌كنند و... دوستان ما هم به اصطلاح مجازاتشان را در دنيا قرار داده است. حضرت فهميد چه مي‌گويند. گفت: من چه جرمي كردم؟ فرمود: چرا بسم الله نگفتي؟ من اين را مكرر به رفقايم مي‌گويم. مي‌گويم: ما روي صندلي مي‌نشينيم اگر ميخ‌هايش شل باشد، چهل تا بسم الله مي‌گوييم. همين كه ميخ‌هايش را مي‌كوبيم و سفت مي‌شود ديگر بسم الله نمي‌گوييم. خوب اين بي‌انصافي نيست. يعني اين ميخ شما را نگه مي‌دارد؟ آنوقت مستحق نيستيم كه خداي متعال همين صندلي سفت را بلغزاند و بعد هم زمين بخورد، همين كه زمين خورد و دردش گرفت، يا الله مي‌گويد. مي‌فهمد بابا از اين جز رنج حاصل نمي‌شود. تكيه‌گاه نيست. همه همينطور است. اين ليوان را برمي‌داري بدون بسم الله مي‌خوري خوب در گلويت گير مي‌كند. پس ببينيد بت شكني‌هاي خداي متعال گاهي كوچك است، چون غفلت‌ها كوچك است. گاهي اوقات هم يك دفعه بزرگ است. آنهايي هم كه يك عمر غافل بودند دم مرگ يكباره مي‌شكند. اين ويرانگري خداي متعال بهترين پايگاه براي رسيدن به مقام حضرت حق و مقام بسم الله است. شايد يك معناي «بك عرفتك و أنت دللتني عليك‏» همين است. خودش ما را از شرك‌ها نجات مي‌دهد.

آقاي شريعتي: بسيار خوب، خيلي ممنون و متشكرم. خيلي نكات خوبي را شنيديم. خيلي ممنون از توجه همه‌ي بيننده‌هاي خوبمان. آرزو مي‌كنم به بركت اين آيات نوراني كه تا لحظات ديگر به محضر قرآن كريم مشرف خواهيم شد، حضور همه‌ي ما در مقام بسم الله الرحمن الرحيم، دائمي باشد و لحظه‌اي و چشم بر هم زدني از ياد او غافل نباشيم. و همه چيز را با نام و ياد او آغاز كنيم. آيات 146 تا 153 سوره‌ي مباركه بقره در سمت خداي امروز تلاوت مي‌شود. انشاءالله زندگي شما منور به نور صلوات بر محمد و آل محمد باشد.

«الَّذِينَ ءَاتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِيقًا مِّنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ(146) الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْترَِينَ(147) وَ لِكلُ‏ٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا فَاسْتَبِقُواْ الْخَيرَْاتِ أَيْنَ مَا تَكُونُواْ يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعًا إِنَّ اللَّهَ عَلىَ‏ كلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ قَدِيرٌ(148) وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلّ‏ِ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ إِنَّهُ لَلْحَقُّ مِن رَّبِّكَ وَ مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ(149) وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلّ‏ِ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ حَيْثُ مَا كُنتُمْ فَوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنهُْمْ فَلَا تخَْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنىِ وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتىِ عَلَيْكمُ‏ْ وَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ(150) كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِّنكُمْ يَتْلُواْ عَلَيْكُمْ ءَايَاتِنَا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَ الحِْكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُم مَّا لَمْ تَكُونُواْ تَعْلَمُونَ(151) فَاذْكُرُونىِ أَذْكُرْكُمْ وَ اشْكُرُواْ لىِ وَ لَا تَكْفُرُونِ(152) يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اسْتَعِينُواْ بِالصَّبرِْ وَ الصَّلَوةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابرِِينَ(153)»

ترجمه آيات:

«اهل كتاب هم چنان كه فرزندان خود را مى‏شناسند او را مى‏شناسند، ولى گروهى از ايشان در عين آگاهى حقيقت را پنهان مى‏دارند. (146) آنچه از جانب خدا بر تو نازل شده، حقّ همان است ترديد مكن. (147) هر كسى را جانبى است كه بدان روى مى‏آورد. پس در نيكى كردن بر يكديگر سبقت گيريد. هر جا كه باشيد خدا شما را حاضر مى‏آورد، كه او بر هر كارى تواناست. (148) از هر جاى كه بيرون شوى روى خود به جانب مسجد الحرام كن. حق همان است كه پروردگارت بدان امر فرموده. و خدا از كارهايتان ناآگاه نيست. (149) از هر جاى كه بيرون شوى روى خويش به جانب مسجد الحرام كن. و هر جا كه باشيد روى بدان سوى كنيد تا هيچ كس را، جز ستمكاران، با شما مجادله‏اى نباشد. از ايشان مترسيد، از من بترسيد تا نعمت خويش بر شما تمام كنم، باشد كه هدايت شويد. (150) هم چنان كه پيامبرى از خود شما را بر شما فرستاديم تا آيات ما را برايتان بخواند و شما را پاكيزه گرداند و كتاب و حكمت آموزد و آنچه را كه نمى‏دانستيد به شما ياد دهد. (151) پس مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم. مرا سپاس گوييد و ناسپاسى من مكنيد. (152) اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، از شكيبايى و نماز مدد جوييد كه خدا با شكيبايان است. (153)»

آقاي شريعتي: اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم. چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات نوراني را هديه كنيم به روح بلند و ملكوتي حضرت زينب(س) كه ديروز سالروز ولادتشان بود. يك نكته هم من بگويم، بعد انشاالله جمع بندي حاج آقاي ميرباقري را از مباحث امروز بشنويم و آن هم اينكه به مناسبت ميلاد با سعادت حضرت زينب كبري(س) تالار ايده‌هاي پايگاه اينترنتي برنامه‌ي سمت خدا افتتاح شده است. همه‌ي طرح‌هايي كه در برنامه‌ي سمت خدا مطرح شد، از ابتدا تا كنون و همينطور طرح‌هاي خوب شما دوستان گرامي، و طرحي كه حاج آقاي ماندگاري در روز چهارشنبه مطرح كردند، روي اين سايت و در تالار ايده‌ها قرار داده شده است. خواهش مي‌كنم، مي‌توانيد مراجعه كنيد و نظراتتان را آنجا بگذاريد. حاج آقاي ميرباقري شايد خيلي فرصت نداشته باشيم، جمع بندي كنيد مباحث امروز را و دعا بفرماييد.

حاج آقاي ميرباقري: اجمال عرايضم اين بود كه ما در ورود به ساحت قرآن و در مقام بسم الله الرحمن الرحيم باشيم. منقطع از غير و متوجه به حضرت حق تا ورود به ساحت قرآن ممكن شود. يك موقع عرض كردم قرآن اذن دخول مي‌خواهد. اذن دخول همه‌ي سُور «بسم الله الرحمن الرحيم» است. و الا اگر آدم در مقام بسم الله نبود اصلاً ورودي به فضاي سوره و معاني سوره پيدا نمي‌كند و معني اين مقام بسم الله مقام انقطاع از غير است و اتكا به حضرت حق، در همه‌ي عرصه‌ها، كه عرصه‌ي نيازهاي ما فقط نيازهاي ظاهري ما نيست كه فقط براي خورد و خوراك و استراحت ما در مقام بسم الله باشيم. بايد در مقام سير باطني و معنوي و سير و سلوك‌مان هم در مقام بسم الله باشيم. اينكه مي‌بينيد در كارهاي مهم بيشتر تكيه شده كه با نام خدا شروع كنيم، وقتي مي‌خواهيد در حرم امام برويد با بسم الله وارد شويد، «بسم الله و بالله» چون مي‌خواهي وارد وادي ولايت شوي. نمي‌شود همينطور پا به اين وادي گذاشت. بايد آدم در مقام بسم الله باشد. و الا نمي‌شود پا در وادي توحيد بگذاريم. وادي قرآن هم همينطور است. براي ورود به كتاب الهي مقام بسم الله لازم است و مقام انقطاع از غير و توجه به حضرت حق در خود سير با قرآن.

آقاي شريعتي: خيلي ممنون و مشتكرم. فردا انشاءالله با حضور حاج آقاي عالي به خدمت شما خواهيم رسيد. دعوت مي كنم بيننده‌ي برنامه‌ي فردا هم باشيد، حاج آقا دعا بفرمايند و همه‌ي ما هم آمين بگوييم.

حاج آقاي ميرباقري: خداي متعال همه‌ي ما را از معارف نوراني قرآن بهره‌مند كند به شفاعت نبي اكرم و اهلبيت ايشان.

آقاي شريعتي: الهي آمين. خيلي ممنون از توجه شما. والحمدلله رب العالمين و صل الله علي محمدٍ و آله الظاهرين.

 

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group