حجت الاسلام والمسلمین میر باقری-درک مقام حضرت زهرا(سلامالله عليها
كارشناس:حجت الاسلام والمسلمين ميرباقري
تاريخ پخش: 24/12/92
بسم الله الرحمن الرحيم
و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين
اگر شبيه كسي باشي ، شبيه نيمه شب قدري
شبيه آيه تطهيري! شبيه سوره «اعطينا»!
شناسنامه تو صبح است ، پدر تبسّم و مادر نور
سلام ما به تو اي باران ، درود ما به تو اي دريا!
كبود شعله ور آبي! سپيده طلعت مهتابي!
به خون نشستن تو امروز، به گل نشستن تو فردا!...
مگر که آب وضوي تو، ز چشمه سار فدك باشد
وگرنه راه نخواهي برد، به کربلا و به عاشورا
آقاي شريعتي: سلام ميگويم به همهي بينندههاي خوبمان، خانمها و آقايان. سالروز شهادت حضرت صديقهي کبري، فاطمهي زهرا(س) را به محضر همهي شما تسليت عرض ميکنم. خيلي خوشحاليم که امروز هم با سمت خدا مهمان خانههاي شما هستيم و خدمت حاج آقاي ميرباقري عزيز. آقا سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي ميرباقري: عليکم السلام و رحمة الله، خدمت شما و همکاران عزيزتان و بينندگان گرامي عرض سلام دارم و اين روز را خدمت همهي آنها تسليت عرض ميکنم. و ادب و احترام دارم.
آقاي شريعتي: سلامت باشيد. از طرف خودم و از طرف بينندههاي خوبمان امروز را به شما هم تسليت ميگويم. امروز مهمان سفرهي پر برکت حضرت فاطمهي زهرا(س) خواهيم بود با بيان نوراني حاج آقاي ميرباقري عزيز، خدمت شما هستيم و بحث شما را ميشنويم.
حاج آقاي ميرباقري: بسم الله الرحمن الرحيم. و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين. [داعاي فرج]
در باب صديقهي طاهره(س) هم صحبت زياد شده و در عين حال واقعاً صحبت کردن دشوار است. همهي عزيزان اين حديث نوراني را مکرر شنيدند که از امام صادق(ع) ذيل سورهي قدر وارد شده است. فرات ابن ابراهيم در تفسير نقل کرده است، در بعضي از آيات ديگر قرآن هم در بعضي موارد ديگر هم اين روايت مشابهاش نقل شده که حضرت وقتي ميخواهند قدر را تعريف کنند، فرمودند: «الليلة فاطمة و القدر الله» (تفسير فرات/ص581) «لَيْلَةِ الْقَدْر» يعني وجود مقدس صديقهي طاهرهاي که منسوب به حضرت حق است. لَيْلَةِ الْقَدْري است که منسوب به خداي متعال است و خداي متعال ديديد که در قرآن، شب قدر را که توصيف ميکند ميفرمايد: «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فىِ لَيْلَةِ الْقَدْرِ، وَ مَا أَدْرَئكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ» (قدر/1 و2) آغاز سوره بحث نزول قرآن در شب قدر است. بعد ديگر مابقي سوره توصيف شب قدر است. يک سوره شب قدر را توصيف کرده که شب قدر، «خَيرٌْ مِّنْ أَلْفِ شهَْرٍ» (قدر/3) از هزار ماه بهتر است. اين شب قدر را حضرت فرمودند يعني وجود مقدس فاطمهي زهرا(س). عنايت داريد ما يک شب قدري در هر سال داريم که تکرار ميشود و ترديدي نيست. «تَنزََّلُ الْمَلَئكَةُ وَ الرُّوحُ» (قدر/4) هر سال ملائکه همراه با روح در شب قدر نازل ميشوند، بنابراين شب قدر در هر سال تکراري دارد. ولي شايد يک شب قدري هم داشته باشيم در کل عالم که ظرف نزول قرآن هم هست و حقايق در آن نازل شده است. اين روايت را من در تفسير صافي ديدم، الآن دقيق در خاطرم نيست. ولي در تفسير صافي است. مصدر اوليهاش يادم نيست. آنجا نقل کرده بودند که حضرت فرمودند: شب قدر همهي حقايق، حتي حقيقت ولايت در آن تقدير شده است. خيلي باعظمت است. نميشود بگويي اين چقدر عظمت دارد که تقدير حقيقت ولايت هم در آن واقع شده است. از آنجاست که مقدرات همهي کائنات، از جمله اين امر عظيم شکل ميگيرد، اين شب قدري که يک شب قدر است در همهي عالم و هر شب قدر هم نازلهاي از آن و تجلي از آن در شب بيست و سوم ماه رمضان. يا مثلاً شب ديگري از شبهاي ماه رمضان، که براساس روايت ما عمدتاً شب بيست و سوم است و آن شب وقتي تکرار ميشود ملائکه همراه با روح بر ولي خدا تنزل پيدا ميکنند و امام دوران خودشان و مقدرات عالم را ميآورند، اين شب قدر وجود مقدس حضرت زهرا(س) است. که همهي مقدرات کائنات در آن تقدير ميشود و در آن مقام ايشان فقط انتساب به حضرت حق دارند و به تعبير ديگر فاطمة الله هستند.
خوب اين وجود مقدس با اين مقام حضرت فرمودند: اگر کسي به معرفت ايشان برسد، به درک شب قدر رسيده است. «فمن عرف فاطمة حق معرفتها فقد أدرك ليلة القدر» (تفسير فرات/ص581) و بعد فرمودند: «و إنما سميت فاطمة لأن الخلق فطموا عن معرفتها» خداي متعال ايشان را فاطمه ناميده است، به خاطر اينکه مخلوقات از معرفت او مفطوم هستند. عنايت داريد در اين روايت شريف، يک نکته اين است که اسامي که براي معصومين است به خصوص اسامي است که از عالم بالا نازل شده است و متناسب با مقاماتشان است و متناسب با کسي است که اين نام را براي آنها گذاشته است. يعني شما گاهي اوقات نام ميگذاريد، براي کسي لقب ميگذاريد، از منظر نگاه خودتان است. آدم موقفي دارد، نگاهي دارد، نگاهها متفاوت است، ممکن است به يک نفر دو جور لقب بدهند، ده جور لقب بدهند از زاويهي ديد خودشان! ولي اگر خداي متعال به کسي لقب داد، از موضوع نظر حضرت حق اين القاب بر کسي منطبق شد، علامت يک حقايقي است. اين است که در اسامي معصومين(ع) حروفش هم معني دارد. هر حرفش نازل بر مقامي از مقامات است. نه اينکه کل کلمه. حتي در باب اسامي ديگران هم گاهي اينطور است، ديديد آنهايي که با علوم غريبه سر و کار دارند، و علم و حروف و امثال اينها فرد را با اسمش و محاسباتي که روي اسمش ميکنند، خصوصياتش را بيان ميکنند، حوادث آينده را بيان ميکنند. بين اين اسمي که انسان دارد با واقعيت وجودي انسان يک تماس و ارتباطي است. حالا تشبيه، تشبيه غلطي است. همينطور که قرآن وقتي نازل ميشود آن حقيقت قرآن در قالب الفاظ ميرود. اين الفاظ هم الفاظ وحي است. اين الفاظ حامل آن معاني است. ظرف آن معاني است. اسامي که براي معصومين است، ظرف حقيقت وجودشان است و خود اين اسم حقيقت وجودشان را منعکس ميکند. لذا فاطمه يک لفظ نيست، بلکه معنايي دارد و لذا براي همين يک نام اسرار مهمي در روايات بيان شده است. در روايات متعددي که مرحوم صدوق در علل الشرايط اينها را جمع کردند. براي اين نام اسراري بيان شده است. يکي همين است که حضرت فرمودند. فرمودند: خداي متعال او را فاطمه ناميد، «لأن الخلق فطموا عن معرفتها» همهي خلايق از معرفت او مفطوم و بريده هستند.
حالا راجع به چنين شخصيتي که ليلة القدر عالم است و ظرف نزول قرآن و ظرف تجلي انوار ائمه (ع) که خودشان نور الله هستند و عالم به نور آنها منور است در عالم ما است و ليلة القدر همهي ما و ليلة القدر وجود مقدس نبي اکرم است. يعني هم ليلة القدر ما است، که ما ميتوانيم با معرفت ايشان راه صد ساله را يک شبه برويم و هم ليلة القدر نبي اکرم است که حضرت کارشان در دنيا به وسيلهي ايشان به انجام ميرسد. فرق است بين اينکه ليلة القدر ما باشند، يا ليلة القدر وجود مقدس رسول الله(ص) در پيش برد مقصدشان. خوب صحبت کردن بسيار دشوار ميشود. فقط ميشود ايشان را با بيانات خداي متعال و با بيانات معصومين معرفي کرد. آن هم به اندازهي فهمي که ما پيدا ميکنيم.
من در اين فرصت کوتاهي که هست، براي اينکه اين مطالبي که عرض ميکنيم در خاطرها بماند، آن زيارت کوتاهي که در تهذيب مرحوم شيخ طوسي نقل کردند، همان را ترجمه ميکنم، به شرح و بسط هم که نه من ميتوانم و نه مجال هست. اين زيارت معروف است و کوتاه است، خيلي پر معناست و مداومت بر آن خوب است. اين زيارت اين است. «يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَك» (تهذيب/ج6/ص9) خطاب به حضرت است که ايشان، آن وجود مقدسي است که خداي متعال قبل از خلقت ايشان را مورد امتحان قرار داده است. امتحان کننده خداي خالق، امتحان شونده وجود مقدس صديقهي کبري، قبل از اينکه ثوب بشر بپوشند و در لباس بشر خلق شوند. موضوع امتحان چه بوده است؟ من حدسم اين است و گمان ميکنم که غير از اينکه موضوع مسألهي عبوديت و توحيد باشد، همهي امتحانات به عهد بندگي برميگردد، ما غير از اين امتحان چيزي نداريم. همهي امتحان تفصيل توحيد است. يعني ما همهي امتحانهايي که مي دهيم، امتحان به توحيد است. امتحان به غير توحيد که نيست. بعد تفصيل پيدا ميکند. منتهي اولياء و انبياء يک امتحان ديگر هم در وادي توحيد دادند، غير از اينکه خودشان در مقام عبوديت تام هستند، با خدا يک عهدي بستند که بار هدايت ديگران و رساندنشان را به وادي توحيد هم بکشند. حجاب از حقيقت معنويت و توحيد را در اين عالم بردارند. اين عهد هم بستند. اين معلوم نيست، ما از اين عهدها نداريم. ما خودمان بنا بود بنده باشيم. ولي آنها عهد دیگری هم دارند، عهد نشر بندگي، بسط بندگي، اقامهي توحيد و رساندن ديگران به وادي توحيد را که يک عهد ديگري است و خيلي هم سنگين است.
يک موقع عرض کردم بسياري از عبادتهاي رسول اکرم(ص) و رياضتهايشان براي همين است. که مردم را برسانند. يعني براي شفاعت است. براي دستگيري است، حضرت رنج دستگيري مردم را ميکشيدند. اين يک چهرهاش بود. کما اينکه شما در باب سيد الشهدا(ع) داريد. يک چهرهي حادثه آن عهد با حضرت حق است، مقام بندگي خودشان است ولي چهرهي ديگر حادثه «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ الْجَهَالَة» (تهذيب/ج6/ص59) و اين عهد را هم حضرت از عالم ازل بستند. که فداکاري کنند که ديگران برسند. راه توحيد توأماً باز باشد. بنابراين تلقي حقير اين است که اين امتحاني که از حضرت گرفته شده، يک چهرهاش همين امتحان هدايت و شفاعت است. حضرت ميخواستند واسطهي تنزل حقيقت، و معنويت و توحيد در عالم ما شوند و موانع و حجاب را از حقيقت توحيد و نبوت و ولايت، حجاب شرک و کفر و استکبار را بردارند. و مردم را به حقيقت ولايت، به حقيقت نبوت راهبري کنند. يعني پيامبر و اهلبيت(عليهمالسلام) که آمدند ايشان با خدا عهد بستند که حجاب ولايت و نبوت را بردارند. و مردم را به اين دو حقيقت برسانند. چون ميدانيد ايشان نسبتشان با امامت و ولايت يک چنين نسبتي است. در زيارت حضرت خوانديد، «وَ سَلَلْتَ مِنْهَا أَنْوَارَ الْأَئِمَّةِ وَ أَرْخَيْتَ دُونَهَا حِجَابَ النُّبُوَّة» (بحارالانوار/ج97/ص199) ايشان مصدر تجلي انوار ائمه در عالم ما هستند. پيداست از مصدر ايشان، فقط حامل جسم ائمه نيستند. حقيقت نوراني ائمه هم ايشان در عالم دنيا آوردند و نسبت به حقيقت نبوت هم که خيلي مقام عظيمي است و به راحتي نميشود به آن دست پيدا کرد. ما گاهي ارتباطمان با نبي اکرم از آنهايي که در وادي نور هستند، به واسطهي دهها حجاب نور است. که موقعي روايت را در مقام حضرت ميخواندم، که نور حضرت در عالم حجب چطور سير کردند و در بحار علوم چطور سير کردند؟ بين ما و حضرت حجابهاي نوراني فراواني است. بايد عوالمي را طي کني تا به حضرت برسيم. استثنا پيدا ميشوند موجوداتي که بتوانند برسند. و الا همه در وادي هستند. مؤمنين، موحدين در وادي هستند و از فيض نبي اکرم بهرهمند هستند. اخبار از آنجا به اينها ميرسد. ولي با حجاب، گاهي دهها واسطه ميشود! دهها حجاب ميشود، آنطور نيست که آن حقيقتي که دست حضرت است بتوانند بيحجاب تلقي کنند. هر قدمي که معرفتي حاصل ميشود يعني حجابي از آدم برداشته شده است. اصلاً معرفت يعني رفع اين حجب تا انسان به معدن العظمة و آن سرچشمهي توحيد و معرفت برسد.
از حضرت زهرا(س) حجاب برداشته شده است. اين معناي متوسط اين عبارت است. اين عبارت معناي از اين لطيفتر هم دارد. «وَ أَرْخَيْتَ دُونَهَا حِجَابَ النُّبُوَّة» حجاب نبوت از ايشان برداشته شده است. حقيقت نبوت! ايشان دستشان به اين حقيقت نبوت ميرسد. به آن سر ميرسد. لذا ايشان مشکات انوار الهي هستند. قلب نبي اکرم هستند.
آقاي شريعتي: به خاطر عظمتشان يا به خاطر امتحانهايي که ايشان دادند؟
حاج آقاي ميرباقري: نه عظمت وجودي است. ايشان نسبتش با نبوت و ولايت اينطور است. مصدر تجلي انوار ائمه است و متصل به حقيقت نبوت، حجاب نبوت از ايشان برداشته شده است. عرض کردم از اين لطيفتر هم اين عبارت قابل معنا است. «وَ أَرْخَيْتَ دُونَهَا حِجَابَ النُّبُوَّة» يعني چه؟
کسي که اين مقام را دارد، عهد با خدا هم بسته که با تحمل خودش، با صبر و رياضت خودش، موحدين را به حقيقت وادي توحيد، به حقيقت وادي نبوت و ولايت برساند. من گمانم اين است آن امتحان اين است. خداي متعال هم ايشان را صابر يافته است. بعد در اين عالم که حضرت آمدند به اين عهد عمل کردند. لذا اطلاعاتي که حضرت داشتند جزء اعظم اطلاعات عالم است که يک نمونهاش مصيبت حضرت سيد الشهدا(ع) است که عهدش را خداي متعال از حضرت زهرا گرفته و حضرت هم قاعدتاً سر اين مسأله پايداري کردند، و ميدانيد مصيبت ايشان بر سيد الشهداء خيلي مصيبت عظيمي است. پس بنابراين شايد ترجمهي جملهي اول اين باشد که ايشان، آن وجود مقدس عهدي را با خداي متعال قبل از اينکه در پوشش بشر، در عالم ما بيايند بستند، غير از عهد عبوديت، و به تعبيري در ادامهي عهد عبوديت و بندگي خودشان اين است که بندگي را بسط بدهند و مردم را به حقيقت نبوت و ولايت برسانند. موانع و حجابهايي که بر سر اين راه است، بردارند و اين کار را هم با بلاي خودشان در عالم کردند.
اين نکته را يک موقعي در باب سيد الشهداء(ع) اشاره کرديم که ما ميتوانيم با مرکب بلاي اولياي خدا به سمت خداي متعال حرکت کنيم. اگر کسي بخواهد وارد اين وادي شود و از فيض شفاعت ايشان برخوردار شود بايد چند قدم را با ايشان بردارد.
قدم اول اين است که «وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَكِ أَوْلِيَاء» (تهذيب/ج6/ص9) اين فراز دوم زيارت است. ما گمانمان اين است که جزء اولياي شما هستيم. جزء دوستان شما هستيم. رابطهي محبت و ولايت با شما داريم. ما شما را تصديق ميکنيم. بالاخره ايشان در اين عالم مأموريتي داشتند، صف بندي داشتند. عدهاي را دوست داشتند، با عدهاي دشمن بودند. با عدهاي درگير شدند. عدهاي نسبت به عدهاي تبرّي داشتند. يک جريانهايي در عالم بوده، حضرت موضعگيري کردند. تبري داشتند، حبّ و بغض داشتند. رضاء و سخط داشتند. اينکه در روايت هست «إن الله ليغضب لغضب فاطمة و يرضى برضاها» (بشارة المصطفي/ص208) خداي متعال با غضب حضرت زهرا غضب ميکند، با رضاي حضرت راضي ميشود. پس حضرت يک رضا و سخطي در عالم دارند و رضا و سخطشان مدار رضا و سخط الهي است. تصديق معنايش اين است که ما بتوانيم هرکجا ايشان ايستادند ما هم همانجا بايستيم. شک نکنيم! تا صف بندي کردند ما در صف ايشان باشيم. اگر از کسي راضي بودند، ما راضي باشيم. اگر غضب داشتند، غضب داشته باشيم. تبرّي داشتند، تبرّي داشته باشيم. يعني در اين اوصاف پشت سر حضرت حرکت کنيم. اين همان است که در زيارت حضرت داریم، در انتهاي زيارت يک تعبيري است که زائر وقتي به مقام زيارت ميرسد، در انتهايش خدا و انبياء و ملائکه را شاهد ميگيرد. «أُشْهِدُ اللَّهَ وَ رُسُلَهُ وَ مَلَائِكَتَه» (تهذيب/ج6/ص10) بعد هفت نکته نسبت به حضرت زهرا آنجا بيان ميشود، «أَنِّي رَاضٍ عَمَّنْ رَضِيتِ عَنْه» من از هرکس شما راضي هستيد، راضي هستم. «سَاخِطٌ عَلَى مَنْ سَخِطْتِ عَلَيْهِ» نسبت به هرکسي شما سخط داريد، من هم سخط دارم. پس انسان بايد در رضا و سخطش مدارش حضرت زهرا باشد. جدا نشود، يا از هرکس، نسبت به هرکس شما راضي هستي حق همين است. اين معناي تصديق ما است. يکي از مقامات تصديق اين است که انسان واقعاً اگر ايشان صف بندي کرده است «رَاضٍ عَمَّنْ رَضِيتِ عَنْهُ سَاخِطٌ عَلَى مَنْ سَخِطْتِ عَلَيْهِ مُتَبَرِّئٌ مِمَّنْ تَبَرَّأْتِ مِنْه» شما از کساني تبرّي جستيد، من هم تبرّي ميجويم. «مُوَالٍ لِمَنْ وَالَيْت» نسبت به هرکس شما موالات داريد، من هم موالات دارم. «مُعَادٍ لِمَنْ عَادَيْت» با هرکس شما معادات و دشمني داشتيد، من هم دشمني دارم. «مُبْغِضٌ لِمَنْ أَبْغَضْتِ» نسبت به هرکس شما بغض داشتيد، من هم بغض دارم. «مُحِبٌّ لِمَنْ أَحْبَبْت» يعني حضرت را تراز و شاقول حق قرار بدهد. هرکجا حبّ و بغض ايشان رفته است بدانيد اين حبّ و بغض معصوم است. کسي که مصداق آيهي تطهير است، «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً» (احزاب/33) اينکه ايشان فرد اين آيه هستند، اجماعي است و محل خلاف نيست. کسي که خداي متعال او را تطهير محض کرده است، در مقام اخلاص محض است، نميشود رضا و سخطش ناروا باشد. رضا و سخطش، رضا و سخط الهي است. صفبنديها و مرز بنديها، صف بنديهاي الهي است. حبّ و بغضش، حبّ و بغض الهي است. اينکه پيامبر اينقدر تأکيد ميکردند، «إن الله ليغضب لغضب فاطمة و يرضى برضاها»، «اول من يدخل الجنة» است، اينها همين را ميخواستند بگويند. ميخواستند بگويند اين تراز است. به اين تراز عمل کنيد. کار وقتي مشکل شد، تشخيص حق و باطل مشکل شد، شما اگر بخواهيد فقط بر ترازوي خودتان تکيه کنيد، قطعاً نميتوانيد وزن کنيد. هر ترازويي يک حدي براي وزن کردن دارد. شما که نميتواند با يک ترازوي کوچک کرهي زمين را وزن کنيد. وقتي حق و باطل در اين مقياس عظيمش ميخواهد ترازو شود، آدم بفهمد کجا حرکت ميکند، ترازوي متناسب با خودش را ميخواهد. اينکه حضرت ميفرمايد: «إن الله ليغضب لغضب فاطمة و يرضى برضاها» يعني يک جايي شما بايد برويد ببينيد رضاي خدا کجاست؟ خودتان را به رضاي خدا برسانيد. خيلي کار سخت است. اصلاً ديگران آنجا نبايد حضور داشته باشند. اگر روي ديگران ميخواهيد حساب باز کنيد، به اشتباه ميافتيد.
خوب حالا وقتي مدار حضرت زهرا شد، مدار رضا و غضب رب بنابراين ما بايد دنبال حضرت حرکت کنيم. حضرت صف بندي داشتند، هرکجا حضرت ايستادند، ما هم بايستيم. نسبت به هرکس راضي بودند، راضي شويم. نسبت به هرکس سخط داشتند، سخط داشته باشيم. تبرّي داشته باشند، تبرّي بجوييم. موالات و معادات ما، حبّ و بغض ما دنبال حضرت حرکت بدهيم. در همهي امور حضرت را تصديق کنيم. يعني نگوييم حضرت خيلي مقامات داشتند، اما اينجا اين درگيريشان ناروا بود. اين نارضاييشان ناروا بود. تصديق خيلي کار سختي است. اينکه انسان بتواند اولياي خدا را تصديق کند اين بعد از مقام تسليم است. آدم اگر تسليم محض نشد، در درونش يک غوغايي بود، اين يکجايي صفش را جدا ميکنيم که اينجا پيغمبر بد قضاوت کردند. يعني آيهي قرآن در شأن نزولش نوشتند که کسي با زبير يک مناظرهاي داشت، در محضر رسول الله(ص) آمد و حضرت قضاوت کردند. قضاوت حق هم کردند. «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى» (نجم/3) حرفهايش وحي است. بعد آن طرف گفت، نه! حضرت طرف قوم و خويششان را گرفتند. اين آيه نازل شد که «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليماً» (نساء/65) بايد تو را که حکم ميکنند، تسليم محض تو باشند. به طوري که در دلشان هم حرجي پيدا نشود. تسليم محض يعني همهي قواي انسان، قلب انسان، تسليم باشد به طوري که وقتي حضرت چيزي گفتند، کاملاً آدم بپذيرد.
آقاي شريعتي: يعني شما ميگوييد تصديق بعد از تسليم است، ما که تصديق ميکنيم. ولي با اين نکتهي شما...
حاج آقاي ميرباقري: لذا اينجا ميگويد:«وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَكِ أَوْلِيَاء» يقين ما هم در اين وادي زعم است. آنکه تصديق ميکند سلمان است. ما اصلاً نميفهميم که افق فعل حضرت کجاست، تصديق کنيم. «وَ زَعَمْنَا» حضرت در افق ديگري در عالم دارند کار ميکنند، ما اصلاً آن افق را نميبينيم. در افق خودمان «وَ زَعَمْنَا» اين زعم به معني گمان نيست. ما يقين داريم. اما اعتقاد ما در اين وادي گمان است. ما به گمان خودمان با شما همراه هستيم. اما شما چه کار ميکنيد؟ شما در افق خودتان حرکت ميکنيد. ما در افق خودمان حرکت ميکنيم. گفت: آقا خدا را توصيف کنيد. ميخواست خدا را در يک جمله دريابد. حضرت فرمود: «صرف جبرائيل» يک قدم يک قدم راه بيا. جبرئيل را توصيف کن تا برسي به توصيف خداي متعال! مگر شناختن همينطوري است!
پس حضرت زهرا مدار حق و باطل در عالم هستند. معيار هستند. صف بندي داشتند، در اين عالم که بيکار نبودند. درگيري حق و باطلي در عالم است. نميشود شما درگيري حق و باطلي که در عالم است بگوييد: نبي اکرم(ص) که اشرف انبياء، افضل انبياء، «أَوَّلِ النَّبِيِّينَ مِيثَاقاً وَ آخِرِهِمْ مَبْعَثا» (بحارالانوار/ج97/ص177) نميشود بگويي اين پيغمبر که در اين درگيري نقشي نداشته، خنثي است. ايشان نقطهي کانوني درگيري هستند. ما بايد دنبال حضرت حرکت کنيم. تصديق يعني اين. يعني هرکجا حضرت ايستاد بايستي و شک هم نکني. اينکه در اوصاف اصحاب سيد الشهداء، در اوصاف حضرت ابالفضل، «أَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلِيمِ وَ التَّصْدِيق» (تهذيب/ج6/ص65) تصديق کردن ولي خدا وقتي امتحان سخت ميشود خيلي کار سختي است. آدمي که در قلبش تسليم محض نيست، يک شاقولي در درون خودش دارد، ميخواهد ترازو بگذارد، ببيند اينجا امام درست رفت يا نرفت، نميتواند تصديق کند. انساني ميتواند تصديق کند که ترازويش امام باشد. هرچه از اين ترازو درآمد بگويد: همين درست است. ترازوي ديگري نيست.
ما وقتي تصديق نميکنيم، چرا تصديق نميکنيم؟ چون يک ترازويي ميگذاريم شروع ميکنيم امام را در ترازوي خودمان ميگذاريم، ميگوييم: امام شايد اينجا اشتباه کرده است. حالا ترازوي شما ميتواند ظرف فعل امام باشد. آن فعلي که در افق کائنات دارد اتفاق ميافتد، اصلاً با ترازوي شما وزن ميشود؟ شما ميتوانيد يک حق و باطلي که درتاريخ هست، ما بايد در جبههي حق تاريخي باشيم. يک حق و باطلهاي در جريانهاي اجتماعي است. ما اگر بخواهيم ترازوي خودمان را مبنا قرار دهيم، نميتوانيم به راحتي بفهميم. آن ترازويي که ميتواند مقياس حرکتهاي تاريخي باشد و اين ترازو را وقتي ميگذاري، يقين داري اين شاقول خوب تراز ميکند. درست حق و باطل را نشان ميدهد. فرقان حقيقي حضرت زهرا هستند. مشکات نور هستند. کسي که مشکات نور ميشود، فرقان است. فرقان حقيقت نور الهي است که حائز بين حق و باطل است.
پس ببينيد ما در قدم دوم اين است که بايد حضرت را تصديق کنيم. کجا تصديق کنيم؟ حضرت وارد درگيري حق و باطل در عالم شدند. ايشان شاقول حق و باطل در عالم هستند. عرض کردم اين حديث را فريقين نقل کردند. علما معنايش کنند. من نميفهمم! «إن الله ليغضب لغضب فاطمة و يرضى برضاها» نميخواهد بگويد تراز براي شما بايد حضرت زهرا باشد. ببينيد کجا ايستادند، همانجا بايستيد. از هرکس راضي بودند، راضي باشيد. از هرکس سخط داشتند، سخط. و اين حرف نيست. انسان اگر در درون خودش، خودش را شانه نکرده باشد، يک ميلي مخالف ميل اولياي خدا در انسان باشد، يک جايي اين ميل آدم را جدا ميکند، در داوري نميتواند تصديق کند. پس ببينيد قدم اول موالات است، قدم دوم تصديق است، قدم سوم پايداري است. «وَ صَابِرُونَ لِكُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوكِ ص وَ أَتَانَا بِهِ وَصِيُّهُ» (تهذيب/ج6/ص9) هرچيز حضرت آورده ما پاي اين حرف ايستاديم. اين قدم بعد است. اگر کسي در راه دنبال حضرت حرکت نکند پايداري بعدي ممکن نميشود. يک جايي صفش را جدا ميکند. آن هم در تماميت دين.
ميدانيد بعضيها اينطور بودند. آمده ميگويد: «سَأَلَ سَائلُ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ» (معارج/1) ديگر شايد فريقين، بله فريقين اين حديث را نقل کردند. اين از رواياتي است که اهل سنت و شيعه هردو نقل کردند که بعد از غدير آمد گفت: آقا از طرف خودت است، يا از طرف خداست؟ حضرت فرمود: از طرف خدا. من در اين امر دخالت نميکنم. گفت: پس بنابراين «سَأَلَ سَائلُ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ» که ما نميتوانيم تحمل کنيم. ما نباشيم. که آن عذاب سنگين آمد و از بين رفت. يعني ميگويد: من تا اينجا هستم، از اين به بعد ديگر نيستم. تا يک حدي ميتواند تصديق کند.
پس بنابراين ببينيد حضرت با بلاي خودشان، تلقي من اين است. معبري زدند، از وادي ظلمات، معبري زدند از فتنهها، معبري زدند از تاريکيها به سمت نور. ما بايد از اين معبر عبور کنيم. وقتي ميتوانيم از اين معبر عبور کنيم و با سفينهي وجود ايشان اين درياي ظلماني و مواج را طي کنيم که تصديق کنيم. خوب اگر کسي اين اقدامات را کرد. يعني اگر کسي نگاهش را از حضرت زهرا برنداشت، ديد خداي متعال ايشان را تراز کرده است. نبي اکرم ايشان را تراز قرار داده است. جملاتي که راجع به ايشان گفتند، جملات عجيبي است. اقداماتي که داشتند، حضرت وقتي مسافرت ميرفتند، آخرين خانهاي که خداحافظي ميکردند، خانهي ايشان بود. اولين خانهاي که براي احوالپرسي ميآمدند، خانهي ايشان بود. در باب ايشان مکرر فرمودند، «فداها ابوها» من نميدانم پيغمبر خداست. «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى». در احوالات حضرت نوشتند وقتي فاطمهي زهرا(س) وارد ميشدند، به استقبال فاطمه ميآمدند. ايشان را سر جاي خودشان مينشاندند. گاهي نقل است خم ميشدند و دست ايشان را ميبوسيدند. من که نميفهمم اين يعني چه؟ مگر پدرهاي عادي در اوج عاطفه اين کار را نسبت به دخترشان ميکنند که خم شوند و دستش را ببوسند؟ که پيغمبر خاتم که همهي عالم ردپايي در دلش ندارند، حبيب خداست نه خليل خداست. «فوق خلة» همهي انبيايي که مثل حضرت ابراهيم خليل در مقام «خلة» بودند، فاني در محبت خدا بودند، يک شعاعي از محبت خدا در دل نبي اکرم بود در وجود آنها افتاده بود. کسي که در مقام محبت است، «لَا حَبِيبَ إِلَّا هُوَ وَ أَهْلُه» (بحارالانوار/ج53/ص171) کسي که در مقام «خلة» مطلق است و خليل الله به معني تمام کلمه است، اين آدم خم شود دست يک بزرگواري را ببوسد، يعني چه؟ اينکه حضرت زهرا را ببويد و بفرمايند: من بوي بهشت ميشنوم. بهشت نبي اکرم که بهشت ما نيست.
حاج آقاي سازگار يک تعبيري دارند، اين روايت را معنا کردند. اي بهشت قرب احمد، نه بهشت ما! بهشت ما که پيغمبر مشتاق بوي بهشت ما نيست. بهشت ما يک نسيمي، نمي از يم بهشت نبي اکرم است. اصلاً چه ربطي دارد؟ يک شعاعي از بهشت نبي اکرم همهي بهشتها است. حضرت ميگويند: من بوي بهشت ميشنوم. مشتاق بوي حضرت زهرا هستم.
کسي که در روايات ديديد، وقتي در محراب عبادت ميايستاد خوب حضرت طوري متصل به حضرت حق ميشد، در روايت ديديد فرمود: اينقدر عبادت کرده بود که «تَوَرَّمَتْ قَدَمَاه» (بحارالانوار/ج10/ص40) سر پا ايستاده بود، «تَوَرَّمَتْ» خداي متعال وقتي حضرت زهرا در محراب ميايستاد، مباهات به ملائکه ميکرد. «انْظُرُوا إِلَى أَمَتِي فَاطِمَةَ» (بحارالانوار/ج43/ص172) «تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهَا مِنْ خِيفَتِي» ببينيد چطور از خوف من همهي قوائم وجودش ميلرزد؟ کسي که در آن مقام محبت و قرب است، اين مقام خوف اينطور، فرمود: وقتي در محراب عبادت ميايستاد، طوري متصل به حضرت حق ميشد، طوري نوراني ميشد، انوار الهي بر ايشان ظاهر ميشد که اولاً همهي زمين روشن ميشد، سه وعده. البته هر چشمي نميتواند ببيند. خيال نکنيد وقتي روشن ميشود هر چشمي ميتواند ببيند. کل مدينه نوراني ميشد. در تولد حضرت زهرا هست که وقتي متولد شدند، کل عالم نوراني شد، سماوات نوراني شد. در امالي مرحوم صدوق است. وقتي در محراب عبادت ميايستاد، طوري ميدرخشيد، که نه فقط زمين روشن ميشد، ملکوتيها نوراني ميشدند، انوار عبادت حضرت عالم را روشن ميکرد، البته براي اهلش! ميدانيد در روايات هست در خانهاي که قرآن خوانده ميشود، نور قرآن در آن ديده ميشود ولي ملائکه ميبينند. همه که نميبينند. نوراني ميشود. وقتي اينطور است. حضرت زهرا وقتي در محراب عبادت ميايستند نوراني ميشوند، همه نميتوانند ببينند. منتهي فرمود: اينقدر اين نور نجيب بود، حضرت امير(ع) که نور الله في سماوات و الارض است، مشغول به اين نور ميشدند. چشم حضرت را جلب ميکرد. حضرتي که نور کائنات از خود اوست. چنين شخصيتي يعني چه؟
ديديد يکي از وجوه اينکه نام حضرت را زهرا گذاشتند همين است. شخصيتي که اينطور است، و مدار حق و باطل است، شخصيتي که خداوند متعال در وجه تسميه حضرت به زهرا اين روايت آمده است که چرا به حضرت زهرا ميگويند؟ مرحوم صدوق در امالي يک روايت فوق العادهاي را نقل کردند. اينطور خاطرم است. در علل الشرايط، که در جلد 43 بحار اين حديث قطعاً هست. به نظرم براي علل الشرايط بود. که حضرت عالم ملائکه با يک حجاب ظلماني مواجه شدند، که در مضيقه افتادند، در تنگنا افتادند، به خداي متعال روي آوردند و تضرع کردند که خداي متعال اين ظلمت را بردارد. خداي متعال نور حضرت زهرا را در عرش تجلي داد. آن نور قبلاً بود، اين حجاب از عالم ملائکه برداشته شد. اينقدر اين نور عظمت داشت که ملائکه وقتي مشاهده کردند، در مقابل عظمت الهي به سجده افتادند. از خداي متعال پرسيدند اين چه بود؟ اين از کجا آمد؟ ميدانيد عالم ملائکه عالم نور است. عالم ملکوت است. از نور هستند بعد حجابي آمده است، حجاب عالم ملائکه و ملکوت شده است، با تجلي حضرت از عرض اين برداشته شده است. خداي متعال اين نور را تجلي داده است. ملائکه گفتند: خدايا اين نور چيست؟ خداي متعال توصيف کرده، چند وصف هست که واقعاً هر وصفش براي عظمت حضرت کافي است. «نُورٌ مِنْ نُورِي» (بحارالانوار/ج43/ص12) نوري است که بدون حجاب، از نور خود من است. اين را بايد بزرگان معنا کنند. «خَلَقْتُهُ مِنْ عَظَمَتِي» از عظمت خود من آفريده شده است. واسطه ندارد. «وَ أَسْكَنْتُهُ فِي سَمَائِي» محل قرار اين نور عالم شما نيست. بله يک تجلي در عالم شما ميکند، حجاب را از شما برميدارد، ولي مستقر اين نور سماء منسوب به خداي متعال است. آن عالم بالا است. «وَ أَسْكَنْتُهُ فِي سَمَائِي» تنزلش در عالم دنيا اينطور است، «أُخْرِجُهُ مِنْ صُلْبِ نَبِيٍّ مِنْ أَنْبِيَائِي أُفَضِّلُهُ عَلَى جَمِيعِ الْأَنْبِيَاء» او را از صُلب پيامبري در اين دنيا ميآورم، که سرآمد همهي انبياء است. تازه پيامبر گرامي وقتي ميخواهند اين نور را با خودشان بياورند در چند مرحله، اول معراج ميروند. آن مقامي که از جبرئيل پشت سر ميگذارند، نور حضرت زهرا بر ايشان منتقل ميشود. بعد در چند مرتبه در دنيا که هستند طعام بهشتي بر ايشان ميآيد، در مجموع اين نور منتقل ميشود. «وَ أُخْرِجُ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ أَئِمَّة» انوار ائمهي خودم را از اين وجود مقدس در عالم دنيا ساطع ميکنم.
خوب يک چنين شخصيتي است. فرمود: علت اينکه به او زهرا ميگويند، به خاطر اين درخششي است که دارد. باز ميفرمايد: به او زهرا ميگويند، چون وقتي در محراب عبادت ميايستد، به نظر من اين دومي مهمتر است، دومي خيلي مهمتر است، وقتي در محراب عبادت ميايستاد درخششي از نور الهي در حضرت پيدا ميشد، که اميرالمؤمنين (ع) مشغول ميشدند. چيزي که حضرت را مشغول نميکند. همهي سماوات و ارض چيزي ندارد که حضرت را مشغول کند. چه تجلي از حقيقت در ايشان در موقع عبادت واقع ميشد، چه اتصالي از حقيقت الهي در اينها پيدا ميشد، خوب يک چنين وجود مقدسي است. اين وجود مقدس آمده با بار مصيبت خودش راه را بر ما آسان کند. عرض کردم يکي قصهي سيد الشهدا است، که بقيه را هم شما ميدانيد. اگر ما بتوانيم از اين وادي و معبري که ايشان بر ما باز کرده، براي عبور از وادي دنيا، عبور از وادي ظلمات، عبور از وادي استکبار و عرض کنم ولايت مستکبرين و اولياي طاغوت و اين معبري که ايشان زده براي اينکه ما از متن جهنم که عبور ميکنيم، نسوزيم! هرکسي زير چادر حضرت باشد، نميسوزد. يک موقعي اين روايت را خواندم که مؤمن وقتي از جهنم عبور ميکند، بسم الله الرحمن الرحيم ميگويد، جهنم ميگويند: «نُورَكَ قَدْ أَطْفَأَ لَهَبِي» (مستدرک/ج4/ص388) نور قرآن آتش جهنم را خاموش ميکند. حضرت زهرا که ليلة القدر است و نور قرآن از ايشان ساطع شده، «إِنَّا أَنْزَلْناهُ في لَيْلَةِ الْقَدْرِ» خوب اين وجود مقدس معبر ما از اين وادي خطرناک است. راه عبور سلامت، ولايت، موالات و تصديق و صبر است. اگر اين سه قدم را با حضرت برداشتيم، حضرت دو کار براي ما انجام ميدهند. اين دو کار به دست حضرت واقع ميشود.
يکي اينکه «فَإِنَّا نَسْأَلُكِ إِنْ كُنَّا صَدَّقْنَاكِ إِلَّا أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِيقِنَا لَهُمَا» (تهذيب/ج6/ص9) درک حقيقت نبوت و ولايت، و برداشته شدن حجاب بين ما و حقيقت نبوت و ولايت و ورود به وادي نبوت و ولايت جز اسرار عالم است، صعب مستعصب است. «أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَب» (بحارالانوار/ج2/ص71) اين بدست ايشان است. اگر کسي با ايشان همراه شد بدست مبارک ايشان حجاب نبوت و ولايت به اندازهي خود آدم از آدم برداشته ميشود. حقيقت آن ابواب الهي و غيب نبي اکرم، غيب اميرالمؤمنين راه پيدا ميکند. اين يک مرحله است، که درک کل نبوت و ولايت در ظرف خود انسان براي انسان به شفاعت حضرت واقع ميشود. ايشان يک چنين شخصيتي است. حلقهي اتصال ما است. بلاي ايشان، عهد ايشان معبر ما به حقيقت نبوت و ولايت است وگرنه در وادي ظلمات ميمانيم. اين هم که در ذيل آيهي ظلمات دارد «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً إِمَاماً مِنْ وُلْدِ فَاطِمَة» (کافي/ج1/ص195) يعني همين! يعني عبور از اين وادي جز با حضرت زهرا ممکن نيست. به نظر من حضرت هم ميخواستند همين را بگويند. ميفرمودند: «إن الله ليغضب لغضب فاطمة و يرضى برضاها» و بقيهي رواياتي که در فضيلت ايشان وارد شده، اين مسير است. وقتي کار سخت ميشود، عرض کردم ما در امور جزئي زود ميتوانيم محاسبه کنيم. دو دو تا چند ميشود؟ ميگوييم: چهار تا! وقتي معادلهي چند مجهولي شد ديگر حلش به اين آساني نيست. يک رياضيدان بايد بنشيند معادله را حل کند. وقتي کار پيچيده ميشود، آن تروازويي که ميتواند، فرقاني که ميتواند حق و باطل را از هم جدا کند، و کاملاً هم جدا کند، ذرهاي حق و باطل با هم آميخته نشوند، اين وجود مقدس است.
پس ما بدست ايشان ميتوانيم به حقيقت نبوت و ولايت راه پيدا کنيم. دومين نکته هم اين است که بعد از اينکه انسان به وادي نبوت و ولايت راه پيدا کرد، حجابهايي است که نميگذارد. جزء آنها نيست. نميگذارد ما وارد وادي نبوت و ولايت شويم. بعد هم در وادي نبوت و ولايت سير در طهارت شروع ميشود. تا انسان به مقام اخلاص برسد. به مقام توحيد برسد. به مقام طهارت محض برسد. چون ميدانيد طهارت يعني توحيد! سير ما تا رسيدن به مقام طهارت محض با حضرت زهرا(س) واقع ميشود. «لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوَلَايَتِكِ» (تهذيب/ج6/ص9) يعني اگر کسي تصديق کرد ايشان را در فعل عظيمي که در عالم انجام داده، که فعلش مدار حق و باطل است. حق و باطل را از هم جدا کرده است. در اين عالم که آمده به اذن الله با اين فعل حضرت اگر همراه شدي، شما به وسيلهي حضرت به طهارت محض و به توحيد ناب ميرسي. ميدانيد طهارت مقام اخلاص است. انسان تا در مقام اخلاص نباشد، ذرهاي شرک درونش باشد، اين طاهر محض نيست. «لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوَلَايَتِكِ» همهي سير ما براي طهارت است. ما ميخواهيم به طهارت نفس برسيم. نميخواهيم کار ديگري کنيم. ميخواهيم از غير خدا پاک شويم.
آقاي شريعتي: بسيار خوب، خيلي ممنون و متشکرم. من که اگر بفهمم حاج آقاي ميرباقري مات و مبهوت عظمت حضرت زهرا (س) هستند و اميدوارم که اين توصيفي که شما از مقام حضرت کردي ما را به آن موالات برساند و بعد هم انشاءالله آن تسليم و تصديق و صبر و ثبات قدم کار خاصي بايد انجام بدهيم. يعني يک خرده اگر بخواهيم يک رفتاري، يک حرکتي، يک اتفاق خوب براي نزديک شدن به آن حضرت و در اين مدار قرار گرفتن، اتفاق خاصي بايد بيفتد و کار خاصي بايد بکنيم؟
حاج آقاي ميرباقري: يک اتفاقاتي وسيعي بايد بيفتد که قبل از اين دنيا هم بعضيهايش شروع شده ولي در اين دنيا اولين کار اين است که انسان چشمش را از حضرت برندارد. و ايشان را مدار حق و باطل بداند و اينکه ايشان کجا رفتند، دنبال سر ايشان حرکت کند. اول کسي است که به شهادت و روايتي که فريقين نقل کردند وارد بهشت ميشود، اگر دست شما به چادر ايشان بود در بهشت ميروي. اگر دنبال ايشان حرکت کردي، به بهشت ميرويد. دنبال حرکت کردن در امور جزئي که مهم نيست، در امور کلي عالم يعني آن جايي که حق و بال از هم جدا ميشوند، آنجايي که مرزبنديها شکل ميگيرد، آنجايي که درگيريها شکل ميگيرد.
آقاي شريعتي: ما هم درگير اين درگيريها هستيم؟
حاج آقاي ميرباقري: حتماً هستيم. منتهي در اين درگيريها يک عدهاي در جبههي حق هستند، يک عدهاي در جبههي باطل هستند. بايد در جبههي حق بود. وقتي در جبههي حق بود اين آدم بايد تلاش کند جزء فرماندهانش باشد. جزء پيشکسوتانش باشد. ولي اصل بودن در جبههي حق در اين صف بندي حق و باطل است. يعني حق و باطل در عالم بوده است. يک جريان تاريخي است. و قرآن از اول تا آخر بحث اين درگيري تاريخي حق و باطل را بيان ميکند، براي اينکه انسان در درگيري حق و باطل آنجايي که کارش پيچيده ميشود، اشتباه نکند بايد دنبال يک نوري حرکت کند. دنبال فرقان! ايشان فرقاني است که براي همهي خوبان عالم فرقان است. آنجايي که کار سخت ميشود، تشخيص خيلي دشوار ميشود اين فرقان کارگشا است.
آقاي شريعتي: انشاءالله چشممان را از نور حضرت برنداريم. خيلي ممنونم از شما حاج آقاي ميرباقري، خيلي ممنون از توجه شما. چقدر خوب است ثواب تلاوت آيات امروز را هديه کنيم به روح بلند و ملکوتي و آسماني حضرت صديقهي طاهره فاطمهي زهرا(س). صفحهي 30 قرآن کريم قرار روزانهي امروز ما است. آيات 191 تا 196 سورهي مبارکهي بقره. اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجب فرجهم.
«وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُم مِّنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ لَا تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ المَْسْجِدِ الحَْرَامِ حَتىَ يُقَاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِن قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذَالِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ(191) فَإِنِ انتهََوْاْ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(192) وَ قَاتِلُوهُمْ حَتىَ لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انتهََوْاْ فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلىَ الظَّالِمِينَ(193) الشهَّْرُ الحَْرَامُ بِالشهَّْرِ الحَْرَامِ وَ الحُْرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ(194) وَ أَنفِقُواْ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ وَ لَا تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلىَ التهَّْلُكَةِ وَ أَحْسِنُواْ إِنَّ اللَّهَ يحُِبُّ الْمُحْسِنِينَ(195) وَ أَتِمُّواْ الحَْجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْىِ وَ لَا تحَْلِقُواْ رُءُوسَكُمْ حَتىَ يَبْلُغَ الْهَدْىُ محَِلَّهُ فَمَن كاَنَ مِنكُم مَّرِيضًا أَوْ بِهِ أَذًى مِّن رَّأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِّن صِيَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ فَإِذَا أَمِنتُمْ فَمَن تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلىَ الحَْجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْىِ فَمَن لَّمْ يجَِدْ فَصِيَامُ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ فىِ الحَْجِّ وَ سَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كاَمِلَةٌ ذَالِكَ لِمَن لَّمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِى الْمَسْجِدِ الحَْرَامِ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ(196)»
ترجمه آيات:
«هر جا كه آنها را بيابيد بكشيد و از آنجا كه شما را راندهاند، برانيدشان، كه فتنه از قتل بدتر است. و در مسجد الحرام با آنها مجنگيد، مگر آنكه با شما بجنگند. و چون با شما جنگيدند بكشيدشان، كه اين است پاداش كافران. (191) و اگر باز ايستادند، خدا آمرزنده و مهربان است. (192) با آنها بجنگيد تا ديگر فتنهاى نباشد و دين تنها دين خدا شود. ولى اگر از آيين خويش دست برداشتند، تجاوز جز بر ستمكاران روا نيست. (193) اين ماه حرام در مقابل آن ماه حرام و شكستن ماههاى حرام را قصاص است. پس هر كس بر شما تعدى كند. به همان اندازه تعدىاش بر او تعدى كنيد و از خدا بترسيد و بدانيد كه او با پرهيزگاران است. (194) در راه خدا انفاق كنيد و خويشتن را به دست خويش به هلاكت ميندازيد و نيكى كنيد كه خدا نيكوكاران را دوست دارد. (195) حج و عمره را براى خدا كامل به جاى آريد. و اگر شما را از حج بازداشتند، آن قدر كه ميسّر است قربانى كنيد و سر متراشيد تا قربانى شما به قربانگاهش برسد. اگر يكى از شما بيمار يا در سرش آزارى بود به عنوان فديه روزه بدارد يا صدقه دهد يا قربانى كند. و چون ايمن شويد، هر كه از عمره تمتّع به حج باز آيد، آن قدر كه او را ميسّر است قربانى كند. و هر كه را قربانى ميسّر نشد سه روز در حج روزه بدارد و هفت روز چون از حج باز گردد، تا ده روز كامل شود. و اين حكم براى كسى است كه از مردم مكه نباشد. از خدا بترسيد و بدانيد كه خدا به سختى عقوبت مىكند. (196)»
آقاي شريعتي: انشاءالله خانههايمان منور به نور قرآن باشد و منور به نور حضرت زهرا(س) خيلي خوشحاليم که با سمت خدا در خدمت شما هستيم. حاج آقا اگر نکتهاي هست بفرماييد.
حاج آقاي ميرباقري: يک نکتهاي را من ذيل همين قسمت بگويم که رسيدن به طهارت و توحيد به واسطهي حضرت زهرا(س) است. در سورهي «هَلْ أَتى» ديديد. آنجا خداي متعال وقتي اقرار را توصيف ميکند، در آيات پاياني ميفرمايد: «وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً» (انسان/21) پروردگار به آنها شراب طهور ميخوراند. شراب طهور را در روايت معنا کرده است يعني «يطهرهم عن ما سوي الله» وقتي ميخورند محبت غير خدا از دلشان بيرون ميرود و پاک ميشوند. يعني صحبت از تسليم است که نهري است. فرمود: اين نهر مختص اميرالمؤمنين است. مثل کوثر است که براي رسول خدا(ص) است. دري در بهشت است وقتي وارد آن ميشوند حسدشان از بين ميرود. ما وقتي ميخواهيم پاک شويم بايد شستشو شويم. به ما يک شراب مطهري را بخورانند. محبت حضرت زهرا آن شراب طهور است. اصلاً سورهي «هل اتي» قصهي همين است. قصهي کفار و ابرار است. قصه اين است که خداي متعال ما را به سبيل هدايت کرده است. سبيل صراط مستقيم و امام است. يا کافر يا شاکر هستيم. شاکر ميشوند آنهايي که ابرار هستند. عباد الله اهلبيت هستند. سوره، سورهي اهلبيت است. آنوقت قرآن نشان ميدهد که اين اهلبيت چطور به يتيم و مسکين و اسير رسيدگي ميکنند و نان خودشان ميگذرند؟ اين اطعام دنيا مقدمهي اطعام آخرت اينها است. در آخرت هم سفرهي اينها پهن و گسترده است و همينطور که طعامهاي ظاهري ميدهند، طعامهاي باطني هم به دست آنها تقسيم ميشود. آن رحمت رحيمي خدا، شرابهايي که، نوشيدنيهاي بهشتي که مطهر انسان است و آلودگيها را از بين ميبرد، همه از آستانهي اهلبيت و از آستانهي وجود مقدس صديقهي طاهره(س) جاري ميشود، و همهي ما را انشاءالله طهارت ميکند.
آقاي شريعتي: انشاءالله. خيلي خوب، خيلي متشکرم حاج آقاي ميرباقري. خيلي بحث خوبي را شنيديم در سالروز شهادت حضرت زهرا. يکبار ديگر امروز را به فرد فرد شما تسليت ميگويم. انشاءالله همهي ما مشمول شفاعت حضرت زهرا(س) و مشمول دستگيري آن حضرت بشويم. حاج آقا دعا بفرماييد و همه آمين بگوييم.
حاج آقاي ميرباقري: انشاءالله همهي ما را مسکين و يتيم و اسير حضرت زهرا قرار بدهد. انشاءالله از سفرهي خودشان به ما اطعام کنند و کارمان ساخته شود. انشاءالله خداوند متعال به حق صديقهي طاهره مسلمانان را در هر کجاي عالم هستند، به پيروزي برساند. دشمنان اسلام را نابود کند. هرکجا مؤمني گرفتار هست، مريضها و غير مريضها، جامع مريضان به حق حضرت زهرا شفاي کافي و عاجل و سريع و عافيت به آنها عنايت کند، و قلوب ما را به معرفت خودش و اولياي خودش منور کند.
آقاي شريعتي: خيلي ممنون و متشکرم. فردا انشاءالله با حضور حاج آقاي عالي خدمت شما خواهيم رسيد. والحمدلله رب العالمين و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.