كارشناس:حجت الاسلام والمسلمين ميرباقري
تاريخ پخش: 16/01/93
بسم الله الرحمن الرحيم
و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين
در آن نفس كه بميرم، در آرزوي تو باشم *** بدان اميد دهم جان، كه خاك كوي تو باشم
به وقت صبح قيامت كه سر ز خاك برآرم *** به گفتگوي تو خيزم، به جستجوي تو باشم
به مجمعي كه درآيند شاهدان دو عالم *** نظر به سوي تو دارم، غلام روي تو باشم
حديث روضه نگويم، گل بهشت نبويم *** جمال او نجويم، دوان به سوي تو باشم
مي بهشت ننوشم، ز دست ساقي رضوان *** مرا به باده چه حاجت، كه مست روي تو باشم
آقاي شريعتي: سلام ميگويم به همهي بينندههاي خوبمان. خانم و آقايان. انشاءالله ايامتان پر خير و بركت باشد. ايامي كه منور و مزين به نام حضرت صديقهي طاهره (س) است. اين اولين برنامهي زندهي ما است كه در سال 1393 تقديم نگاه مهربان شما ميشود و خدا را از اين بابت شكر ميكنيم كه در سال جديد هم همراه شما و در كنار شما هستيم. البته ايام تعطيلات در خدمت شما بوديم و الطاف شما هم به ما ميرسيد، بسيار ممنون و متشكرم. حاج آقاي ميرباقري سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي ميرباقري: عليکم السلام و رحمة الله، من هم خيلي خوشحال هستم از اينكه خداي متعال دوباره اين توفيق را روزي كرد كه خدمت حضرتعالي و همکاران ارجمندتان و بينندگان ارجمند عرض سلام و ادب و احترام دارم و اميدوارم خداي متعال اين سال را براي همهي ما سال پربركتي قرار بدهد.
آقاي شريعتي: واقعاً از صميم قلب آرزو ميكنم كه امسال سال خوبي براي همهي هموطنان خوبمان باشد. استعانت ميجوييم از حضرت فاطمهي زهرا(س)، و برنامهي امروز و امسال را آغاز ميكنيم، ببينيم حاج آقاي ميرباقري براي اولين برنامهي زندهي ما در سال 1393 چه به ارمغان آوردهاند؟
حاج آقاي ميرباقري: بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله رب العالمين و صل الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين. [دعاي فرج] انشاءالله خداوند متعال سال و روز ما را پر بركت قرار بدهد به بركت صلوات بر محمد و آل محمد.
فرصت به اندازهاي كه اقتضاء كند يك بحثي را خدمت بينندگان عزيز تقديم ميكنم كه بحث معروفي در علم اخلاق و معارف است، به خصوص ريشهاش هم در معارف قرآني و معارف اهلبيت عليهمالسلام است. در معارف از دو نوع حجابي كه بين ما و حضرت حق وجود دارد و بايد تلاش كنيم از هر دو دسته حجاب رها شويم. يكي حجب ظلماني هستند به اصطلاح حجابهايي كه تاريك هستند و دركات هستند، درجات نيستند. دوم هم حجابهاي نوراني كه بين ما و حضرت حق است. اين بحث هم كه طرح ميكنم به خاطر اين است كه از مجموع معارف ميشود استفاده كرد كه عبور ما از حجاب ظلماني و سير در درجات حجاب نوراني، با وجود مقدس صديقهي طاهره فراهم ميشود. لذا يك مقداري به اندازهي امكان اين بحث را عرض ميكنم.
حجوب ظلماني در يك نگاه ساده اگر بخواهيم بگوييم، مثل گناهان ما هستند. گناه حجاب بين ما و خداي متعال است. منتهي حجاب از نوع ظلمت است. حجاب تاريكي است. در روايت دارد انسان هر گناهي كه ميكند، يك نقطهي تاريك در قلبش پيدا ميشود. اين يك نمونه از حجاب ظلماني است. اگر توبه نكرد، گناه بعدي را كرد، ظلمت ديگري پيدا ميشود و گاهي ممكن است همهي قلب تيره شود و ديگر قلب مسدود شود، و بسته شود. راه هدايت بر انسان بسته شود. اينكه دستور دادند بعد از هر گناهي يك توبه و استغفار و تداركي داشته باشيد، براي اينكه اين ظلمات متراكم نشود. از اين يك مقدار عميقتر، صفات رذيلهي ما حجاب ظلماني هستند. نه فقط اعمال ما، حسد و بخل ما، ريا و كبر ما، تعلق به دنيا، اينها حجابهايي هستند كه بين ما و خداي متعال قرار ميگيرند و نميگذارند ما حضور حضرت حق را درك و احساس كنيم. در حالي كه خداي متعال ما با هست، «وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ» (حديد/4) حجاب، حجاب ظلماني است.
از اين عميقتر، حبّ و بغضهاي ما است. اگر خداي نكرده تعلقي به دشمنان خدا و اولياي الهي داشته باشيم، حجاب ظلماني است. دوستي دشمنان خدا حجاب ظلماني است. دشمني دوستان خدا حجاب ظلماني است. از حجب قبلي مهمتر است. «وَ هَلِ الْإِيمَانُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْض» (كافي/ج2/ص125)، «عليٌ حبه الايمان و بغضه كفر» اين سنگينتر از آن حجاب است. تا استكبار علي الله! اگر در وجود انسان احساس كبريايي در مقابل خدا بود، به انسان احساس تعزز و عزتي دست داد، اين حجاب اصلي ظلماني انسان است. منتهي اينها اگر دنبال شوند اين حجابهاي ظلماني به يك عوالمي برميگردند. ما عوالمي داريم كه عوام ظلماني هستند، كه اينها حجب ظلماني به حساب ميآيند. عوالم كفر و فسوق و عصيان و معصيت خداي متعال، عوالمي هستند. اينها حجابهاي ظلماني هستند كه گاهي از آنها در معارف اين جلسات صحبت كرديم. در حديث عقل و جهل از آن بحث شده است و توضيح داديم كه در عوالم ما، عالم جهل، ريشه آن است. هر خانهاي كه ظلماني ميشود، ظلمت اوست كه خانه را تيره ميكند. براساس آيات قرآن هم يكي دو بار متعرض شديم، يكي در خود آيهي بعد از آيت الكرسي به خوبي قرآن بيان كرده است كه «وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ» (بقره/257) اين ظلماتي كه اولياي طاغوت، انسانهايي را كه كفر به خداي متعال ميورزند، سير در آن ظلمات ميدهند، «يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ» جهنم پايانش است. جهنم از حجب ظلماني است. آنهايي كه جهنمي هستند، جهنم وادي رحمت نيست، وادي عذاب است. حجاب ظلماني بين ما و خداي متعال است كه اين را هم اشاره كرديم كه باطن اين حجب دركات اولياء طاغوت است. نه درجات، آنجا درجه نيست. همه سقوط است. دركات وجودي آنها عوالم ظلماني است كه ممكن است انسان در آن عوالم ورود كند، اگر وارد شد، حجابي كه بين او و حضرت حق وارد ميشود، استكبار اولياي طاغوت است. كسي كه زير چتر آنها ميرود، استكبار آنها حجاب بين من و خدا ميشود و تا از عالم استكبار بيرون نيايم، اين حجاب هست. بنابراين استكبار در خود انسان، صفت رذيله در خود انسان، گناه در خود انسان يك رشتهاي از آن ظلمتي است كه در اولياي طاغوت هست كه ما را به ذيل ظلمت خودشان و ظلمات خودشان ميبرند و اصل وجود خودشان كه برابر با استكبار شدند، و اولياي طاغوت هستند. يعني وجود خودشان و عوالم خودشان حجاب اصلي است.
يكبار ديگر باز اشاره كرديم كه در آيهي سورهي مباركهي نور، در آيهي ظلمات به آن اشاره شده است. «أَوْ كَظُلُماتٍ في بَحْرٍ لُجِّي» (نور/40) مثلي است كه قرآن ميزند كه ظلمات در عمق يك درياي تاريك مواجي كه موجها بر فراز هم ميغلتند و بر فراز اين درياي ظلماني هم يك ابر تيره است. «أَوْ كَظُلُماتٍ في بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ» كه اين حجاب ظلماني كه در اينجا بيان شده در واقع يك عوالمي از ظلمت است كه هريك بر فراز ديگري هستند كه آدم از عالم اولي نجات پيدا كرد و گرفتار عالم دومي است و راه نور را بر انسان سد ميكنند. اين حجاب ظلماني ميشود كه نور در آنجا ديگر نيست. لذا كسي كه در آنجا گرفتار شد، «إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها» (نور/40) نميتواند تواناييهايش و راهش را ببيند. در حالي كه اگر انسان وارد وادي نور شد، در پرتو نور خودش و گذشته و آيندهاش را ميبيند. نه فقط خودش را ميبيند.
در روايتي حضرت فرمودند كه از اميرالمؤمنين (ع) سؤال شد اينكه فرموديد: «الْمُؤْمِنُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه» (بحارالانوار/ج65/ص355) يعني چه؟ فرمود: چون از نور الهي آفريده شده است، در بعضي روايات دارد كه از نور ما خلق شده است كه شعاع نور الهي است. لذا وجودش نوراني است. «الْمُؤْمِنُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه» بعد فرمود: «اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِن» از فراست او پروا كنيد. اينطور نيست كه بشود سر او را كلاه بگذاريد. ممكن است با شما همراهي كند. بعد ذيل همين روايت فرمود كه: مؤمنين از متوسمين هستند. متوسم يعني آن كسي كه در سيماي فرد عوالمش را ميخواند. نگاه به ظاهر او ميكند، ميفهمد عالم گذشتهاش چيست؟ الآن در چه عالمي است؟ سير بعدياش چيست؟ وقتي آدم نوراني شد و در فضاي نور قرار گرفت، هم خودش را ميبيند و هم محيط را ميبيند. اين نور هم يك عالمي است كه عوالم وجود مقدس نبي اكرم است. عوالم نوراني حضرت حجب نور ميشود تا به سرچشمهي نور برسيم. بنابراين وادي ظلمات عوالمي است كه در آنجا نور الهي ظاهر نيست. اگر كسي بخواهد از اين عوالم نجات پيدا كند، «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ» (نور/40) بايد يك نور الهي بيايد اين حجاب را خلق كند و به انسان در عمق اين درياي تاريك و ظلماني برسد و انسان را نجات بدهد و الا اين ظلمات، ظلماتي است كه همهي قواي انسان را تعطيل ميكند و فهم انسان از او گرفته ميشود. نه فقط خودش بيرون را نميبيند، خودش را هم نميبيند. «إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها» وادي ظلمات ميشود. لذا كسي كه در اين وادي است، خودش را در حد غرايزش و دست و دهانش ميبيند. نميتواند خودش را بشناسد.
يادم هست كه يك تعبيري مرحوم نراقي دارند، در مقدمهي معراج السعادة آنجا وقتي اين بحث را مطرح ميكنند كه از اين وادي وارد ميشوند، كه معرفت النفس مقدمهي معرفت خداست و مقدمهي عوالم معنوي انسان است، مقدمهي طريق سلوك است و طريق رسيدن به معرفت رب است. آنجا توضيح ميدهند كه انسانها دركشان از نفس خودشان متفاوت است. قط بعضيها نفس خودشان را در حد غرايز ميبينند. يعني نيازهاي غريزي و محركهاي غريزي ميدانند. گرسنگيشان را ميفهمد. بعد هم ميفهمد به طرف غذا خوردن تحريم ميشود. تشنگياش را ميفهمد. غرايز ديگر خودش را ميفهمد و ميفهمد كه اين محركهاي غريزي در انسان هستند. اما عوالم وجود ديگر خودش را نميتواند ببيند. ديگر نميتواند ببيند قلبي دارد كه در آن قلب صفات ظلماني يا صفات نوراني هست. متصل به عالم نور ميشود يا عالم ظلمت، ديگر نميتواند عوالم خودش را ببيند. اگر انسان در وادي ظلمات قرار گرفت، عوالم خودش را هم نميتواند ببيند. لذا منكر خودش ميشود. ميگويد: آدم در همين غريزه است. الآن شما تمدن غرب را ببينيد. سر و ته انسان را به غرايزش برميگردانند. اين براي همان محيط ظلماني است. يعني گذشته و آيندهي خودش، عوالم وجودي خودش را نميتواند درك كند. لذا خودش را انكار ميكند. ميگويد هرچه هست همين هفتاد سال است. اين در واقع انكار خود است. ما نه از دنيا شروع شديم و نه به دنيا ختم ميشويم. عالم ما فقط عالم غريزه است. اين براي محيط ظلماني است. «إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها» بيش از غريزهي خودش و دست و دهان خودش و دامن خودش را نميتواند ببيند. اين وادي ظلمات است.
آقاي شريعتي: هيچ راهي ندارد، كه نور وارد اين وادي شود؟
حاج آقاي ميرباقري: اين يعني حجاب ظلماني. عبور از حجاب ظلماني جز با نور ممكن نيست. «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ» (نور/40) عبور از حجب ظلماني با ظلمت نميشود. يعني با ظلمت نميشود از ظلمت خارج شد. آنوقت اين حجب ظلماني كه عرض كرديم عوالمي است در روايت به ولايت اولياي طاغوت و دشمنان نبي اكرم و اهلبيتشان تفسير شده است كه اينها عوالم وجودي دارند. لذا در همين آيه خداوند متعال ميفرمايند: «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ» حضرت فرمودند: اگر در اين عالم به نور نرسيد، تا قيامت هم در ظلمت است. يعني اين حجب ظلماني در عالم آخرت هم هستند. سيرش در آخرت هم ظلماني است و وارد جهنم هم كه ميشود، وادي ظلمات است. در جهنم نور نيست. يعني در آن وادي هم انسان خودش و عوالمش را باز نميبيند. دائم در ظلمت و حجاب است. پس يك عوالم ظلماني داريم كه گاهي در روايات دارد كه حجاب ملائكه هم در موقفي شدن يك مسأله است. همهي ظلمات ديگر هم فرع بر او هستند. گناه ما علت اينكه ظلماني است چون ورود به محيط ولايت آنهاست. يعني انسان يك راه را باز ميكند و آنها ظلمت خودشان را بر دل انسان جاري ميكنند.
آنها حق ندارند بدون اجازهي خود ما در ما تصرف كنند. اين اذن را خداي متعال به آنها نداده است. يعني به ابليس اجازه نداده تا ما راه ندهيم، بر ما تسلط پيدا كند. و الا جهنم رفتن ما از اختيار بيرون بود. به او اجازهي دعوت داده، تحريك داده، اوهام و خيالات انسان را ميشوراند و تزيين ميكند. اين كارها را ميكند، اما تا ما راه ندهيم، تسلط پيدا نميكند. بنابراين حجب ظلماني عوالم شيطان هستند. عوالم اولياي طاغوت هستند. عوالم دشمنان نبي اكرم و اهلبيتشان هستند كه عوالمي دارند. عدهاي در اين عوالم زندگي ميكنند. «أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ» (بقره/257) طبيعتاً ديگر عملشان ظلماني است. صفاتشان ظلماني است. فكرشان ظلماني است. ديگر اين ظلمت، ظلمت فرعي است. يعني گناه ما ظلمت اصلي نيست. گناه ما خودش يك رشتهاي از آن وادي ظلمات و عوالم ظلماني است كه در ما پيدا ميشود. خيال ميكنيم مثلاً گناه ما ظلمت است. اينطور نيست. در واقع گناه من هم يك رشته از آن حجب ظلماني است كه ميآيد، آن هم با اجابت خودم، اگر من شيطان را اجابت نكنم، او هم نميتواند مرا ظلماني كند. يعني قلب اول ميپذيرد، لذا در روايت داريم انسان گناه كه ميكند، قلبش به گناه راه ميدهد. و الا چشم نگاه نميكند. و الا چشم نگاه نميكند. يك غفلت قلب است. همين كه غفلت كردي، تير شيطان ميخورد. يك نقطهي ظلماني و يك نقطهي تاريك پيدا ميشود. يك سايهاي مياندازد. يك ابري روي دل انسان مياندازد. ديديد وقتي ابر بالاي سر آدم مي آيد، تاريك ميشود. يك ابري روي دل انسان مياندازد، دل را تاريك ميكند. اين محيط گناه خارج از وادي ايمن است. لذا وادي كفر است و فسوق است و عصيان. كما اينكه عالم نور وادي ايمان است. اينجا وادي ولايت اولياي طاغوت است. وادي دشمنان اكرم است. وادي مهجوريت و هجران از خداي متعال است. قرب در آن نيست. هجرت و دوري است. تاريكي است. انسان تنها چيزي كه درك نميكند اين است. لذا كساني كه در اين وادي بودند، خيلي اوقات در قيامت هم در حجاب هستند. «كَلاَّ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ» (مطففين/15) در قيامت هم در حجاب از ربّشان هستند. با اينكه روز ظهور همهي حقايق است. و الا اينها در حجاب هستند. در شك و حيرت و ضلال خودشان باقي ميمانند. هيچوقت در قيامت به نور يقين نميرسند. يعني عين اليقين و حق اليقين براي آنها معني ندارد. هيچوقت به حضرت حق يقين پيدا نميكنند. به آرامش برسند، به طومأنينه برسند. خودشان را در محضر حق ببينند. هيچوقت نگاه توحيدي به جهان پيدا نميكنند. اگر پيدا ميكردند، جهنم كه وادي توحيد نيست. اينطور نيست موحدين در جهنم باشند.
در دعاي كميل خوانديد كه موحدين هيچوقت جهنمي نميشوند. اصلاً در جهنم وادي موحدين نيست. به اين معنا وادي توحيد نيست. و الا الوهيت خداي متعال بر همهي عوالم حكومت ميكند. جهنميها موحد نيستند. اگر موحد بودند، جايشان آنجا نبود. پس وادي كفر و وادي ايمان و توحيد نيست. وادي معصيت است، وادي طاعت نيست. ودي فسق و خروج از محيط طاعت است. پس اين وادي دوم ميشود.
مقابل وادي ظلمات عوالم نور است. اگر كسي از اين وادي ظلمات كه وادي كفر و شرك و فسق است بيرون آمد، وادي توحيد ميشود. «كَلِمَةُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي» (بحارالانوار/ج49/ص126) وارد كلمهي «لا اله الا الله» و محيط ميشود. اين كلمه هم لفظ نيست. محيط لا اله الا الله و محيط توحيد است. لذا در قرآن گاهي به شجرهي طيبه تشبيه شده است. «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً» كه كلمهي «لا اله الا الله» است، «كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ» (ابراهيم/24) كلمهي «لا اله الا الله» مثل شجرهي طيبه است. «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ» در روايات ديديد، فرمود: اين شجرهي طيبه شجرهي توحيد است كه اصلش در عالم بالاتر از سماء است و فرعش در سماء است. «أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ، تُؤْتىِ أُكُلَهَا كلَُّ حِينِ بِإِذْنِ رَبِّهَا» (ابراهيم/24 و 25) دائماً هم درخت توحيد هميشه بهار است و هميشه ميوههاي توحيدي در آنجا براي موحدين آماده است. رزقهاي آسماني براي موحدين هميشه آماده است. كساني كه سماواتي ميشوند دائماً برايشان سفره پهن است. متنعم در نعمت توحيد هستند. آنوقت اين وادي توحيد كه وادي نور است، گاهي به شجره تشبيه شده است. آنوقت اين شجرهي توحيد را در روايات ملاحظه فرموديد، گاهي فرموده: اصل اين شجره نبي اكرم(ص) است. فرعش اميرالمؤمنين هستند. شاخههايش ائمه(ع) هستند. ميوههايش علوم ائمه عليهمالسلام هستند. گاهي از اين لطيفتر خلاصه كرده و فرموده: اصل شجره، نبي اكرم و اهلبيت هستند. فرع اين شجره محيط ولايتشان است. اگر كسي وارد محيط ولايتشان شد، آنوقت ميتواند ميوههاي توحيد را از اين درخت توحيد بچيند و دريافت كند. دائماً رزقش رزق توحيد است. توحيدش افزايش پيدا ميكند، اخلاصش، نورانيتش موحدتر ميشود.
اگر وارد فرع شد، كه فرع سماء است. آنوقت سيرش شروع ميشود. اگر از فرع به اصل سير كرد، به ريشهي درخت ميرسد. به اصل درخت ميرسد. كل كلمهي نور و كلمهي توحيد و كلمهي طيبه، نور است. كل اين شجره نور است. فرعش محيط ولايت آنهاست. اگر وارد شد، رزقهاي سماواتي دارد. علوم ائمه به قلبش ميرسد. با اين علوم موحد ميشود، انوار توحيد به قلبش ميرسد، اگر سير را از فرد به اصل ادامه داد، به اصل اين شجره ميرسد كه وجود مقدس نبي اكرم است. وقتي وجود مقدس نبي اكرم را اگر كسي بتواند بدون حجاب درك كند، معدن نور ميشود.
يك تعبير ديگري در قرآن در بيان اين است كه ما مكرر عرض كرديم. ولي اين آيه را اگر صد بار بخوانيد و صد بار هم معنا كنيد، باز دوباره باب معناي صد و يكم باز است. آيهي نور به نظر من تنزل جريان نور و هدايت الهي را تا آنجايي كه در دسترس ما قرار گرفته، جريان طهارت و توحيد را، جريان اخلاص را، جريان هدايت را در قوس نزولي توضيح ميدهد. اينكه چطور از عالم الهي اين نور تنزل پيدا كرده است. و همچنين مسير ما را در قوس صعود تا رسيدن به سرچشمهي نور توضيح ميدهد. همه با آيهي نور آشنا هستيد. آيهي نور قوس نزول و صعود هدايت است. يعني چطور هدايت نازل ميشود و ما چطور مهتدي ميشويم؟
در آيهي نور كه مكرر خواندهايم، ميفرمايد: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض» (نور/35) امام رضا فرمودند: «هُدَى مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَ هُدَى مَنْ فِي الْأَرْضِ» (بحارالانوار/ج4/ص15) جريان هدايت است. من گاهي اشاره كردم كه اين جريان خلقت نيست كه بعضيها اين را به اصل خلقت تفسير ميكنند. آيهي نور جريان هدايت است. «هُدَى مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَ هُدَى مَنْ فِي الْأَرْضِ» جريان هدايت را توضيح ميدهد. فرمود: نور الهي هادي همه عوالم است. اما اين نور يك مثل دارد. در توحيد صدوق هست، مثل نور خود نبي اكرم است كه همهي نور الهي در او متمثل شده است. ديگر كائنات نورشان را از او ميگيرند.لذا از حضرت تعبير به «والشمس» شده است. «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها» (شمس/1) حضرت شمس حقيقي هستند كه همهي انوار كائنات از ايشان ساطع ميشود و ايشان مثل نور خداست. انوقت اين مثل را خداي متعال به يك چراغدان تشبيه ميكند. چراغدانهايي كه در قديم بوده و در روي اين چراغ حبابي است، تا به «نُورٌ عَلى نُور» (نور/35) ميرسد. انواري كه در اين چراغ بر فراز همديگر ساطع ميشوند. شبكهي نور است. عوالم نور است. «نُورٌ عَلى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ» (نور/35) تا اين نوري كه متمثل در مثل شد، در يك چراغداني تجلي كرد، بعد اين چراغها روشن شدند، تا ميرسد به اينكه «في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ» (نور/36) اين نور در خانههايي ميآيد كه در اين خانهها اجازهي رفعت داده شده است. بيرون اين خانهها اجازهي رفعت نيست. هزار سال نماز بيرون اين خانهها يك قدم رفعت نميآورد. كما اينكه دو هزار ركعت چهار هزار سالهي ابليس نياورده است. يك نماز دو ركعتي در اين بيوت رفعت ميآورد. چرا؟ چون طريق هدايت الهي است. هدايت الهي اينطور نازل شده است. خودت را به محيط هدايت رساندي، هدايت الهي ما را ميبرد. «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض»، هدي الله است كه ما را ميبرد. هداي الهي است كه ما را ميبرد. آن خانههايي كه نام خدا به اذن خودش در آنها بلند است، اين خانههايي كه خداي متعال اجازهي ذكر در آنها داده است. بيرون اين خانهها اجازه ذكر و حضور نيست. ذكر با لفظ و تحول احوال ما كه پيدا نميشود. ذكر از عالم بالا ميآيد. اجازهي ذكر و رفعت ميان اين خانهها نيست. اگر كسي در اين خانهها وارد شد، به محيط نور وارد شده و از حجب ظلماني رها شده است. بيرون اين خانهها حجاب ظلماني است.
در حجاب ظلماني اجازهي ذكر نيست. اجازهي حضور نيست. عرض كرديم عوالم ظلماني وادي كفر و فسوق و عصيان هستند. وادي ايمان نيستند. در وادي كفر عبادتي نيست. عبادت هم باشد يك رياضت ظاهري است. شيطان «وَ كانَ مِنَ الْكافِرينَ» (بقره/34) شش هزار سال هم عبادت كرده است. پس در واقع اين عبادت نبوده است. رفعتي براي او نميآورد. آنچه رفعت ميآورد، عمل صالح است. عمل صالح عملي است كه در اين بيوت واقع ميشود. اصل ورود به اين بيوت عمل صالح است. اگر كسي وارد خانه شد، عمل صالح انجام داد، هركاري كه انجام بدهد، رفعت پيدا ميكند.
آقاي شريعتي: ورود به اين خانهها براي همه آزاد است؟
حاج آقاي ميرباقري: به اذن الله، اگر بخواهند اجازه ورود ميدهند. اتفاقاًٌ دعوت هم شدند. مگر حضرت « سِراجاً مُنيراً» (احزاب/46) نيست؟ «وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنيراً» اول به محيط تابش خودش دعوت ميكند. خودش چراغ است. خوب ما را به محيط تابش خودش دعوت ميكند. آيهي نور همين است. نور نبي اكرم في بيوت ميآيد، بعد هم ما را دعوت كرده در اين بيوت بياييم. اجابت كنيم، البته اجابتش آسان نيست. مكرر عرض كردم كه جلوي در از آدم امتحان ميگيرند. «أَنَا دَارُ الْحِكْمَةِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا» (بحارالانوار/ج40/ص203)، «أَنَا مَدِينَةُ الْحِكْمَةِ وَ عَلِيٌّ ع بَابُهَا» (بحارالانوار/ج25/ص223) ميخواهي به حكمت برسي كه توحيد است، بايد وارد خانهي نبي اكرم شويد. وارد اين مدينه شوي. براي ورد هم جلوي در از شما امتحان ميگيرند. اگرچه وقتي امتحان بدهي، تو را پاك ميكنند. پاك وارد ميشوي. ديگر از وادي ظلمات رها ميشوي. باب الحطة است. اگر سُجَّداً وارد شدي، پاك ميشوي. همهي غفلتهايت ميريزد. ذنوب ظاهري و باطني تو پاك ميشود، مطهر ميشوي. مطهر وارد بيت النور ميشوي. آلودهها را به بيت النور راه نميدهند. بايد اول جلوي در يك خشوعي كنند، اين خشوع مبدأ تطهيرشان شود. پاكشان ميكنند. باب الحطة است. با ولايت وقتي تطهير شدند، وارد وادي نبوت و توحيد ميشوند. پس تنزل نور از «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» تا «فىِ بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ» است. خود اين بيوت خيلي خانههاي عجيبي هستند. فرمود: همهي خانههاي انبياء جز اين بيوت هستند. پس سير در وادي نور، سير در حجب نور است كه بكيار يك روايتي را در باب نبي اكرم خواندم، كه از اميرالمؤمنين(ع) فرمودند: خداي متعال نور ايشان را آفريد. فرمود: «أنت المراد و أنت المريد» بعد از نور ايشان 12 حجاب را آفربد. حجاب قدرت و عزت را آفريد. بعد از اينكه از نور ايشان آفريده شد، يعني اين حجوب ذيل نبي اكرم هستند. حضرت مثل نور است. حجب نور ذيل حضرت هستند. آنوقت عوالمي هستند كه حضرت در هر عالمي رفته دوازده هزار سال متناسب با آن عالم عبادت كرده است كه ذكر آن عالم بوده است. بعد كار آن عالم را ساخته است. آبادش كرده است. عمرانش كرده و وارد عالم بعدي شده است. اينها حجب نور هستند. با نور نبي اكرم ساخته شدند و با عبادت نبي اكرم پرداخته شدند. اين حجب نور است. حجب نور ذيل نبي اكرم است. بعد فرمود: خداي متعال بحور العلم است. درياهاي علوم را آفريد. باز حضرت رفتند و آنجاها را نوراني كردند. هم از نور ايشان آفريده شد، هم دوباره متناسب با آن عالم حضرت در آن عالم خلق شدند. آن عالم را هم نوراني كردند. بعد عالم انبياء است كه آفريده شد. بعد عوالم عرض و فرش است، اينها ذيل حضرت هستند. عوالم نور ذيل حضرت هستند. از يك حدي هم كه ميگذرد عالم ظلمات نيست. وادي ظلمات ذيل عرش است. نور نبي اكرم فوق عرش است. اين عوالم نور ميشود كه حالا در آن روايت خوانديم، آيهي نور هم همين را به لطافت بيان كرده و خيلي لطيف است. «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ» اين مثل نور از همهي عوالم تنزل پيدا ميكند تا «فىِ بُيُوت أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَع» ميرسد. اگر ميخواهيد برويد به سرچشمهي هدايت برسيد، اين سير با هدايت الهي است. هدايت الهي ذيل اين نور است، حالا دنبال اين نور را بگيريد و بالا برويد. سير در عوالم نور است. عوالم نور عوالم توحيد است، عوالم ولايت نبي اكرم است. عوالم ولايت اميرالمؤمنين است. عوالم وجودي حضرت است.
سير ميكنيد تا به كجا ميرسيم؟ به سرچشمهي نور كه «مَثَلُ نُورِه» است. «مَثَلُ نُورِه» وجود مقدس نبي اكرم(ص) است. يك روايتي بخوانم كهد فريقين نقل كردند و مكرر هم سني و شيعه نقل كردند. حضرت فرمود: من و علي يك نور بوديم. تا صُلب عبدالمطلب از هم جدا شديم. پس «مَثَلُ نُورِه» وقتي نبي اكرم شد، اميرالمؤمنين هم هست. اين بيان خود حضرت است. پس «مَثَلُ نُورِه» هم نبي اكرم است، هم اميرالمؤمنين است. من و علي يك نور بوديم تا صلب عبدالمطلب جدا شديم. من در نسل عبدالله قرار گرفتم، او در نسل ابوطالب قرار گرفت. تا جدشان يكي بوديم. يعني در عوالم كه سير كرديم يك نور بيشتر نبوديم، آنجا از همديگر جدا شديم، يكي در عبدالله قرار گرفت، يكي در ابوطالب قرار گرفت. پس وادي نور اين است. وادي توحيد است، وادي ولايت است. لذا «كَلِمَةُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي» وادي ولايت است. وادي توحيد است. وادي ايمن است. وادي رحمت است. درجات نور است، درجات بهشت است. درجات است، رفعت است. كسي كه اينجا آمد دائم در حال رفعت است. «أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ» وادي ذكر است. چون ذكر خود نبي اكرم هستند. «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْر» (نحل/43) سائل اهل الذكر باشيد. اگر ميخواهيد به شما علم بدهند، «إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» (نحل/43) علم نور است، «العلم نور يقذف في القلب من يريد الله» (منية المريد/ص167) اگر ميخواهيد به علم برسيد، سائل شويد. «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً» (انسان/8) برويد سائل شويد. «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْر» اين فقط پرسش نيست، سؤال است. گدايي در خانهي اميرالمؤمنين است. علم ميخواهيد، در خانهي نبي اكرم بياييد و گدايي كنيد، خدا علم را به ايشان داده است.
اگر كسي سائل شد، «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْر» آنها اهل ذكر هستند. فرمود: ذكر وجود مقدس نبي اكرم هستند، ما اهلبيت، اهل الذكر هستيم. «في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ» (نور/36) چون حضور نبي اكرم در اين بيوت است. بيوت نبي اكرم هستند. ذكر در اين خانهها حضور دارند. رفتيد اجازهي رسيدن به ذكر را به شما ميدهند. بيرون اين خانهها كه بيرون ولايت نبي اكرم است، ذكري نيست. ذكر خود حضرت هستند. لذا خانههاي انبياء كه خانهي ذكر هستند، شعاع خانهي نبي اكرم هستند. فرمود: اين بيوت كجاست؟ فرمود: بيوت انبياء است.
اگر حجب نوراني هم معلوم شد، و به تعبيري حجاب نوراني را ميتوانيد از اينجا بگوييد. بگوييد: مثلاً صفات ما يقين ما، گاهي حجاب نوراني است. چون يقين ما كه يقين كامل نيست. تا به آن مرتبهي عالي يقين برسيد، سير در درجات يقين است. سير در درجات يقين سير در حجب نور است. سير در درجات اخلاص، سير در حجب نور است. ولي اگر خوب دقت كنيد، باز مثل همان ظلمات است. عالم نور يك عالمي است. عوالم نبي اكرم است. سير در درجات يقين سير در صفت يقين نبي اكرم است كه تنزل پيدا كرده است. «وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِين» (بحالانوار/ج22/ص308) حالا اگر في الجمله اين معلوم شد، نقش حضرت زهرا اين وسط چيست؟
در عبور از وادي ظلمات خيلي روشن است. در آيهي ظلمات خوانديم، وقتي انسان آنجا گرفتار شد، نميتواند خودش را ببيند، «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ» (نور/40) فرمود: «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً إِمَاماً مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ ع فَما لَهُ مِنْ نُورٍ» (كافي/ج1/ص195) اگر امامي از فرزندان حضرت زهرا در اين وادي ظلمات نتابند و قلب آدم را نوراني نكنند، تا قيامت هم در آن ظلمات باقي خواهند ماند. پس نجات از ظلمات به حضرت زهرا است. «وَ سَلَلْتَ مِنْهَا أَنْوَارَ الْأَئِمَّة» (بحارالانوار/ج97/ص199) مشكات نور است. هم چراغها و ائمه در او برافروخته ميشوند، هم زجاجه و حبابي است كه روي اين چراغها است. حضرت نور را تجلي ميدهد و محافظ نور خواهد بود. پس بنابراين اگر نجات از وادي ظلمات و ولايت اولياي طاغوت و وادي كفر و فسق و عصيان به نور ايمان و به نور امام است، امام خودش كلمهي نور است، اين نور تجلي از حضرت زهرا پيدا ميكند. «اخرج منها انوار ائمتي» انوار ائمه از نور حضرت زهرا تجلي ميكند. نور خود حضرت زهرا چيست؟ «نورٌ من نوري» (كشف الغمة/ج1/ص464)، «أسكنته في سمائي و خلقته من عظمتي » پس نجات از حجب ظلماني به واسطهي حضرت زهرا(س) است.
لذا در روايات دارد كه حضرت زهرا را زهرا ناميدند، به خاطر اينكه نورش درخشش بر عالم ملائكه پيدا كرد، آنوقت در يك روايت عجيبي دارد كه خداي متعال ميخواست ملائكه را امتحان كند، سحابي از تاريكي آمد طوري كه هرچه نگاه ميكردم، خلق نميشد. ملائكه از عالم نور هستند. نگاه آنها اين ظلمت را خلق نميكرد. التماس خداي متعال را كردند. نور حضرت زهرا را در عرش تجلي داد، اين حجاب برداشته شد. پس عالم ملائكه هم عبور از ظلمت شان با نور حضرت است.
اما حجب نور چه ميشود؟ حجب نور هم يك اشاره ميكنم. فرمود: شجرهي طيبه، كلمهي طيبه كه ما اگر وارد فضاي فرعش شويم، سير كنيم، به اصلش كه نبي اكرم است، ميرسيم، از ميوههاي توحيد بخوريم، فرمود: اصلش نبي اكرم است. فرعش اميرالمؤمنين، شاخههايش ائمه، ميوهاش علم ائمه هستند. يك روايت عجيبي دارد اين را بزرگان معنا كنند. فرمود: عنصر اين درخت فاطمهي زهرا است. در باب مؤمن ديدهايد ائمه عناصر خوبان عالم هستند. عنصر شجرهي توحيد را شما معنا كنيد. از فهم من خارج است. حضرت زهرا عنصر درخت هستند.
در آيهي نور هم عرض كردم وقتي تنزل نور و صعود را بيان ميكند، فرمود: مثل نور نبي اكرم هستند، مشكات قلب نبي اكرم است. اين قلب نبي اكرم حضرت زهرا است. «رُوحِيَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيَّ» (بحارالانوار/ج43/ص54) لذا در روايت كافي مشكات را حضرت زهرا تفسير كرده است. كما اينكه در بعضي روايات به قلب و صدر نبي اكرم(ص) تشبيه شده است. پس حضرت زهرا هم مشكات نور است. چراغهايي كه انوار ائمه است، «نوره» كه نور امام زمان است، «يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِه» (نور/35) اين نور به مقام غيب اضافه شده است. «يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِه» همهي ائمه انوارشان از حضرت زهرا است. سير در عوالم نور هم با اين مشكات نور است كه حضرت زهرا (س) هستند. لذا عرض كرديم حضرت حلقهي اتصال به وادي ولايت و نبوت هستند. حلقهي طهارت ما هستند. ايشان با بلا خودش عوالم را عبور ميدهد. ما بايد ولايت ايشان را تحمل كنيم و نبي اكرم و اميرالمؤمنين را در هرچه كه آوردهاند، تصديق كنيم. چون آنچه كه آوردند، عوالم توحيد فقط ظاهر نيست، اگر در اسرار هم تصديقشان كرديم، بلا حضرت زهرا ما را آماده ميكند، كه بتوانيم نبي اكرم را در مراتب دعوتي كه آورده است، دعوتش خيلي وقتها اسرار است. اگر تصديق كرديد سير در باطن دين برايتان امكان پذير است و الا هميشه در ظاهر دين ميمانيد. در درجات پايين بيوت النور ميمانيد.
آقاي شريعتي: خيلي ممنون و متشكرم نكات خيلي خوبي را شنيديم. امروز صفحهي 51 مصحف شريف را تلاوت ميكنيم. حضرت زهرا(س) ميفرمايند: من از دنياي شما سه چيز را بسيار دوست ميدارم. يكي نگاه كردن به چهرهي رسول خدا، دوم دستگيري از نيازمندان و فقرا و سوم تلاوت قرآن كريم. چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات را هديه كنيم به روح بلند حضرت فاطمهي زهرا(س). آيات دهم تا پانزدهم سورهي مباركهي آل عمران، صفحهي 51 قرآن كريم در سمت خداي امروز تلاوت ميشود، به بركت صلوات بر محمد و آل محمد.
«إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَن تُغْنىَِ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَ لَا أَوْلَادُهُم مِّنَ اللَّهِ شَيًْا وَ أُوْلَئكَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ(10) كَدَأْبِ ءَالِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَذَّبُواْ بَِايَاتِنَا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ اللَّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ(11) قُل لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ إِلىَ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمِهَادُ(12) قَدْ كَانَ لَكُمْ ءَايَةٌ فىِ فِئَتَينِْ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ وَ أُخْرَى كَافِرَةٌ يَرَوْنَهُم مِّثْلَيْهِمْ رَأْىَ الْعَينِْ وَ اللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَن يَشَاءُ إِنَّ فىِ ذَالِكَ لَعِبرَْةً لّأُِوْلىِ الْأَبْصَرِ(13) زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَنَاطِيرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعَمِ وَ الْحَرْثِ ذَالِكَ مَتَعُ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ اللَّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمََابِ(14) قُلْ أَ ؤُنَبِّئُكمُ بِخَيرٍْ مِّن ذَالِكُمْ لِلَّذِينَ اتَّقَوْاْ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِى مِن تحَْتِهَا الْأَنْهَرُ خَلِدِينَ فِيهَا وَ أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَ رِضْوَانٌ مِّنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصِيرُ بِالْعِبَادِ(15)»
ترجمه آيات:
«كافران را داراييها و فرزندانشان هرگز از عذاب خدا نرهاند. آنها خود هيزم آتش جهنمند. (10) به شيوه آل فرعون و پيشينيانشان آيات ما را تكذيب كردند. پس خدا آنان را به كيفر گناهانشان بازخواست كرد. و عقوبت خدا شديد است. (11) به كافران بگوى: به زودى مغلوب خواهيد شد و در جهنّم، آن آرامگاه بد، گرد خواهيد آمد. (12) در آن دو گروه كه به هم رسيدند، براى شما عبرتى بود: گروهى در راه خدا مىجنگيدند و گروهى ديگر كافر بودند. آنان را به چشم خود دو چندان خويش مىديدند. خدا هر كس را كه بخواهد يارى دهد. و صاحبنظران را در اين عبرتى است. (13) در چشم مردم آرايش يافته است، عشق به اميال نفسانى و دوست داشتن زنان و فرزندان و هميانهاى زر و سيم و اسبان داغ برنهاده و چارپايان و زراعت. همه اينها متاع زندگى اينجهانى هستند، در حالى كه بازگشتنگاه خوب نزد خدا است. (14) بگو: آيا شما را به چيزهايى بهتر از اينها آگاه كنم؟ براى آنان كه پرهيزگارى پيشه كنند، در نزد پروردگارشان بهشتهايى است كه نهرها در آن روان است. اينان با زنان پاكيزه، در عين خشنودى خدا، جاودانه در آنجا خواهند بود. و خدا از حال بندگان آگاه است: (15)»
آقاي شريعتي:
گفت نه اشتياق به گل دارم و نه ميل بهار *** مرا به غربت آن هجده خزان ببريد
انشاءالله همهي ما مشول شفاعت حضرت فاطمهي زهرا(س) بشويم. شايد خيلي تا پايان برنامهي امروز فرصت نداريم. حاج آقا بفرماييد.
حاج آقاي ميرباقري: من يك نكتهاي را اضافه كنم و آن اين است كه رها شدن از حجب نور و وارد وادي توحيد و ولايت شدن و سير در درجات نور تا مثل نور، همهي اين تفسير مشكات و چراغ اينها، همه مثل است. «مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاة» يعني نبي اكرم هستند، سرّ اميرالمؤمنين است كه اينطور تنزّل و تجلي پيدا ميكند. يعني وقتي ما وارد خانهها شديم رفعت پيدا ميكنيم. بايد عوالم را سير كنيم، كه به مثل نور برسيم. وقتي به سرچشمه رسيديم، ديگر آنجا بالاتر از آن براي ما ممكن نيست. حقيقت توحيد همين است كه بشود حضرت حق را در آينه تمام نماي نبي اكرم مشاهده كرد كه اگر كسي آنجا را ديد، حجاب را از او برداشتند، ميبيند كل عالم اگر تسبيح ميگويند، با لسان نبي اكرم و اميرالمؤمنين تسبيح ميگويند. زبان ايشان در كام عالم است كه «يسبح لله» ايشان به عالم تسبيح ميدهد. سير ما اينطور است. بالاتر از آن هم من چيزي نميفهمم. يعني كسي به حضرت حق برسد بدون اينكه از طريق اسم اعظم الهي كه نبي اكرم هستند، ببيند حضرت حق را بالاتر از نبي اكرم ديدند براي ما توهم است. اوهام و خيالات است. شيطان هم همين توهم را داشت. ميخواست بالاتر را مهر كند، از بهشت او را بيرون كردند. بهشت جنت نبي اكرم است. بالاترش را ميخواست مهر كند، او را بيرون كردند. جنت اميرالمؤمنين را نميشود بالاترش را مهر كني.
گاهي رستن از وادي ظلمات و به وادي توحيد رسيدن و سيرش گاهي فردي است. يعني ظهور جرئي نور حضرت زهرا ميشود. ظهور جزئي نور امام ميشود. «وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِين» يك موقع كل عالم روشن ميشود. آنچه در عصر ظهور اتفاق ميافتد، اين است. در دورهي اميرالمؤمنين بايد اين اتفاق ميافتاد. بايد اين كلمهي نور ظاهر ميشد، كل عالم، عالم نور ميشد. اين حجاب بايد كلاً براداشته ميشد، كما اينكه با تجلي حضرت زهرا از عالم ملائكه برداشته شد، بايد از عالم ما هم برداشته ميشد. ولي تا دورهي ظهور به تأخير افتاد. در دورهي ظهور اين همين مثل نور است كه تنزل پيدا ميكند و عالم نوراني ميشود. «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها» (زمر/69) همان مثل نور الهي است، هدايت الهي است. عالم را روشن ميكند، از مشكات حضرت زهرا نور امام زمان تجلي ميكند، وقتي از اين چراغدان تجلي كرد، عصر ظهور ميشود. كه در آن دوره ديگر سير در وادي نور در يك فضاي جمعي با يك كيفيت ديگري ممكن ميشود. لذا به حدي عالم نوراني به نور حضرت زهرا و نور نبي اكرم و نور امام زمان ميشود كه مثل سلمان و مالك اشتر و بعضي انبياء از آن عالم دوباره برميگردند و احساس ميكنند بهره نبردند. رجعت همين است. يعني ميبينند عالم طوري به نور نبي اكرم نوراني شد، دوباره بايد پاي درس نبي اكرم بيايي بنشيني و توحيد را ياد بگيري. دوباره بيايي از امام زمان توحيد ياد بگيري.
ظهور كلي هم در واقع تجلي نبي اكرم و مشكات نور نبي اكرم كه حضرت زهرا است، در چراغ امام زمان هست.
آقاي شريعتي: بهترينها را برايتان آرزو ميكنم. ضمن اينكه از حاج آقاي ميرباقري هم بسيار سپاسگزارم. هفتهي آينده انشاءالله با بحث «بسم الله الرحمن الرحيم» و تفسير قرآن كريم در خدمت شما هستيم. حاج آقا دعا بفرماييد و همه ما آمين بگوييم.
حاج آقاي ميرباقري: انشاءالله خداوند همهي ما را از فيض حضرت زهرا(س) برخوردار كند و با ولايت ايشان به حقيقت نبوت و ولايت و حقيقت طهارت و توحيد راه پيدا كنيم.