كارشناس:حجت الاسلام والمسلمين میرباقری
تاريخ پخش: 20/02/93
بسم الله الرحمن الرحیم
و صل الله علی محمدٍ و آله الطاهرین
با حضورت ستارهها گفتند: نور در خانهي امام رضاست
كهكشانها شبيه تسبيحي، دست دردانه امام رضاست
مثل باران هميشه دستانت رزق و روزي براي مردم داشت
بركت در مدينه بود از بس، چهرهات رنگ و بوي گندم داشت
زير پايت هميشه جاري بود، موج در موج تشتي از دريا
به خدا با خداتر از موسي، بيعصا ميگذشتي از دريا
رزق و روزي شعر دست شماست، تا نفس هست زير دين توييم
تا جهان هست و تا نفس باقيست، ما فقط محو كاظمين توييم
من به لطف نگاهت اي باران، سوي مشهد زياد ميآيم
دست در روي سينه هر بار است، سمت باب الجواد ميآيم
آقای شریعتی: سلام میگویم به همهی بينندههاي خوبمان، خانم و آقايان. عيد ميلاد امام جواد(ع) انشاءالله مباركتان باشد. حاج آقای میرباقری سلام علیکم و رحمة الله.
حاج آقای میرباقری: علیکم السلام و رحمة الله، من هم خدمت حضرتعالي و همکاران عزيزتان و بینندگان ارجمند عرض سلام و ادب و احترام دارم و اين ميلاد سراسر نور و سعادت و خير و بركت را خدمتشان تبريك عرض مينمايم.
آقای شریعتی: انشاءالله زيارت مشهد الرضا، باب الجواد نصيب همه بينندگان خوب ما شود. بحث ما در هفتههاي گذشته با حاج اقا ميرباقري تفسير بسم الله الرحمن الرحيم بود. نكات بسيار خوبي را شنيديم.
حاج آقای میرباقری: بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صل الله علی سيدنا محمدٍ و آله الطاهرین. [دعای فرج]
اشاره كرديم كه معناي بسم الله اين است كه ما در همه امور خودمان، هر كار ظاهري و باطني كه انجام ميدهيم، فعاليتهاي معنوي و عبادتمان، سلوكمان، امور ظاهريمان همه بايد با استعانت از خداي متعال باشد كه همه فقير او هستند و همه مضطر به او هستند و او هم وقتي دستي به سوي او دراز شد، اين دست را خالي رد نميكند. «الْمُغِيثُ إِذَا اسْتُغِيثَ وَ الْمُجِيبُ إِذَا دُعِي» (بحارالانوار/ج3/ص41) اگر كسي واقعاً از او كمك بخواهد، حتماً دستگيري ميكنند و حتماً آنجايي كه اجابت نميشود، دعا اتفاق نيافتاده است والا از ناحيه خداي متعال هيچ نقصي نيست.
خدايي كه رحمان و رحيم است و اگر به ما عطا ميكند از سر طمع و عجز و اضطرار نيست. همه بخششهايش را به رحمت عام او برميگردد، يا به رحمت خاص و مستقري كه براي مؤمنين دارد. آنهايي كه دعوت خدا و انبياء را اجابت ميكنند و به سوي خداي متعال حركت ميكنند، دست و دل از غير خدا ميشويند، خداي متعال از آنها پذيرايي خاص دارد. هرچه به ما ميرسد، ناشي از اين رحمت و رحمانيت و رحيميت است. اينجا باز يك نكتهاي را عرض كنم.
ما فقير و مضطر هستيم. اين اضطرارهاي ما هم نقطه ضعف ما است و هم نقطه قوت ما است. بالاخره ما گرسنه ميشويم. تشنه ميشويم، خسته ميشويم. ثروت ميخواهيم، درآمد ميخواهيم. در اين دنيا خيلي نيازهاي كوچك و گسترده و فراواني داريم. اينها همان نقطه ضعفهاي ما هستند كه اگر شيطان بخواهد در ما نفوذ كند از طريق همين نقطه ضعفها نفوذ ميكند. اگر ما اين نقطه ضعفها را قطع كنيم و راه شيطان را ببنديم، اين نقطه ضعفها تبديل به نقطه قوت خواهد شد. شيطان بخاطر نياز ما به ثروت است كه در ما نفوذ ميكند و ما را وادار به اين ميكند كه براي تأمين ثروت از حقايق دست برداريم و از خدا و اوليائش دست برداريم. اگر ما يك پناهگاه و تكيهگاهي براي نيازهاي خودمان فراهم نكنيم، بيشك شيطان از طريق نيازها بر ما تسلط پيدا ميكند.
معناي بسم الله هم همين است كه همه اضطرارهاي خودتان را به خدا تكيه بدهيد كه اگر به خداي متععال تكيه نداديد، منفذ شيطان ميشود و از همينجا باب شرك را به سوي شما باز ميكند. قدم به قدم انسان را پيش مي برد تا جايي كه واقعاً شركهاي انسان تبديل به شركهاي آشكار ميشود. به تعبير روايات شركها، شركهاي مغفور هستند. مورد مغفرت و بخشش واقع ميشوند. ولو شرك باشد. انسان براي خدا شريك قرار داده و اين خيلي گناه بزرگي است ولي مغفور است. ولي شركهايي است كه شركهاي مغفور نيست. شرك غير مغفور يعني آدم صريحاً براي خداي متعال در همه امور شريك قرار ميدهد. اين نكته اول است.
نكته دومي كه در جلسات گذشته هم به آن پرداختيم، قرار بود از يك زوايهي ديگر بحث كنيم، اين است كه اگر قرار است ما از غير خداي متعال نخواهيم و اتكاي به غير خداي متعال شرك است، پس چطور ما صريحاً در روايات و دستورات داريم كه ما اهلبيت(ع) را واسطه بين خودمان و خداي متعال قرار ميدهيم. اين شرك نيست؟ اين سؤال را به يك تعبير عامي جواب داديم كه نوع نگاه ما به وسائط هست كه ما را موحد يا مشرك ميكند. ما بدون حجاب معمولاً از دست خداي متعال دريافت نميكنيم، رحمت عام و خاص خدا معمولاً به ما از طريق وسائط ميرسد. منتهي اين وسائط را اگر كسي واقعاً در او حضور حضرت حق را ديد موحدانه زيست ميكند. اگر هم نديد و به خود آنها تكيه كرد، مشركانه زيست ميكند. مهمترين واسطه بين ما و خداي متعال نبي اكرم و اهلبيتشان هستند كه سبب ارتباط عوالم به حضرت حق هستند. فيض از طريق ايشان جاري ميشود و معناي كلي شفاعت حضرت هم اين است، دنيا و آخرت هم اين قانون عوض نميشود. رحمت موصوله هستند، همهجا هستند. معدن رحمت خدا هستند، بنابراين از دست آنها گرفتند، دقيقاً از دست خدا گرفتن است. به خصوص دستي كه «وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى» (انفال/17) دستي كه وقتي با او بيعت ميكنند، خداي متعال ميفرمايد: «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِم» (فتح/10) دست خدا بالاي سر اين دستها بوده و چنين دستي از او گرفتن، عيناً از دست خداي متعال گرفتن است. در يك روايتي مفصلاً من اين را بحث كردم، «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُم» (كهف/110) اخلاص اين است كه انسان فقط از دست نبي اكرم و اهل بيتش بگيرد. اخلاص در توحيد، اخلاص در بندگي، به اخلاص در تولي است و اتفاقاً شرك در اين است كه انسان از دست غير نبي اكرم بگيرد. اگر از وسائط حضرت گرفت، همه واسطه نور هستند. اگر از دست غير گرفت، واسطه حرام ميشود. رزقهاي باطني و ظاهري، علم باشد، علوم ظاهري باشد، هرچه از دست غير نبي اكرم بگيريم، رزق حرام است و اين ما را به وادي ظلمات سوق ميدهد.
نكتهي ديگري را اشاره كنم كه به تفسير آيه هم برميگردد و آن اين است كه اگر ما بخواهيم از خدا استعانت كنيم، چرا بالله نگفته است؟ البته در تعابير ما «بسم الله و بالله» هم داريم. ولي در آيه ميبينيد كه صريح ميگويد: «بسم الله الرحمن الرحيم» استعانت از اسم است. اين اسم چه هست كه ما از او استعانت ميجوييم. چند نكته در باب اسم عرض كنم كه انشاءالله به بحث كمك كند.
نكته اول اين است كه ببينيد اسم كه در يك كلمه نشان دهنده خصوصيات و كمالات غير است، نشان دهنده اين است كه آن كسي كه اين اسم را بر او ميگذارد دو نوع است. گاهي يك اسمهايي قراردادي است. ممكن است ما اسم يك جاهل را «عالمين» بگذاريم. ما يك اسمايي داريم كه حقيقي هستند. يعني واقعاً نشان دهنده واقعيتي در مسماي خودشان هستند. اسامي خداي متعال همه اينگونه هستند. وقت ميگوييم: خداي متعال حيّ و قيوم است، حقيقتاً نشان دهنده اوصاف كمال و جمال الهي است. نه اينكه واقعاً يك لفظي است. اين يك نكته است.
نكته دوم اينكه اسامي كه ما براي معرفي يك شي قرار مي دهيم، متناسب با ظرفيت او است. گاهي اوقات براي معرفي يك شي يك الفاظي را قرار ميدهيم. ميگوييم: فلان آقا عالم است. خوب اين لفظ نشان دهنده كمالي از اين شخص است. ميگوييم: فلان آقا فقيه و دانشمند و فيلسوف است. اين اسامي كه براي اين شخص قرار ميدهيم، نشان دهنده كمالي در او است. اين لفظ يك پشتوانهي معنايي دارد. اگر اين لفظ را ما بدون هيچ معنا بگوييم، يك معرفتي نسبت به آن شخص پيدا نميشود. وقتي ميگويند: فلاين عالم است، يك معنايي در ذهن شما ميآيد، كه از طريق اين معنا ميفهميم كه چه كمالي در آن شخص است. اگر بگويند: اين عالم ثروتمند است، شما يك معناي ديگري را ميفهميد. پس اين الفاظ اسم هستند، نشان دهنده خصوصيات مسمي هستند. ولي اينها در واقع يك پشتوانهي معنايي دارند. آن معناست كه نشان دهندهي آن مسما است و حقيقت را به ما نشان ميدهد. و الا اگر اين الفاظ از معانيشان قطع شوند، به تنهايي نميتوانند به ما كمك كنند تا آن مسما را بشناسيم و خصوصياتش را بدست آوريم. اين هم نكتهي دوم است.
اسامي كه اشخاص و موجودات دارند، متناسب با مقامات خودشان است. وقتي به حضرت حق ميرسد، اسامي خداي متعال مراتبي پيدا ميكند، يكبار اين اسامي در قالب الفاظ تنزل پيدا ميكند. «اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّوم» (بقره/255) خداي متعال الله است، حي است، قيوم است، علي و عظيم است. اينها اسامي الهي هستند. اين حقيقتي كه در قرآن است كه: «وَ إِنَّهُ في أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكيمٌ» (زخرف/4) در آن عالم بالا در محضر خدا بوده تا قالب الفاظ آمده است. الفاظ هم معصوم هستند، الفاظ هم قرآن هستند. ولي اينكه ما در سطح الفاظ قرآن ميبينيم اسم خداي متعال است. يعني آن حقيقت در قالب لفظ تنزل پيدا كرده است. ما از همين الفاظ شروع ميكنيم. لذا سير ما با قرآن، سير حقيقت و باطن قرآن است. به آنجا ميرسيد كه «وَ إِنَّهُ في أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكيمٌ» شما اگر دنبالهي اين الفاظ را بگيريد، اين رشتهي متصل بين ما و خداي حكيم، از عالم الفاظ عبور ميكند و وارد عالم نور و عالم معناي ميشود، سير در عالم معاني هم از عالم ملكوت تا عوالم بالاتر است. پس اين لفظ يك باطني دارد. باطنش هم باطني دارد كه فرمود: قرآن هفتاد بطن دارد. اسامي خداي متعال در قرآن، نازل شده است. هفتاد مرتبه نازل شده است و اين الفاظي است كه ما ميخوانيم. اين الفاظ هم نور است. اين الفاظ هم ممكن است درونش اسم اعظم باشد. همين لفظ خاصيت دارد. از نظر حكم فقهي همين الفاظ قرآن محترم هستند. شما بيوضو مسح كنيد، حرام است. بايد ظاهر بدن انسان پاك باشد تا بتواند پاك كند. باطنش هم همينطور است. «إِنَّهُ لَقُرْءَانٌ كَرِيمٌ، فىِ كِتَابٍ مَّكْنُونٍ، لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» (واقعه/77-79) انسان هرچه به طهارت باطن ميرسد، ميتواند حقايق قرآني را مسح كند. پس اين اسامي كه شما در قرآن براي خداي متعال ميبينيد يك ظاهر و يك باطني دارد. باطنش هم باطن است. اگر كسي سير كرد، اول با اين اسم اول خدا را ميشناسد، بعد به باطن ميرسد. در آينهي جامع تري خداي متعال را ميبيند، تا به اسم اعظم ميرسد. به آنجا كه رسيد، آن آينه ميتواند خداي متعال را مشاهده كند. پس اسامي خداي متعال صرفاً الفاظ نيستند. بالاخره آخر كار، سر و كار ما با الفاظ قرآن است. اين سير كه از اين الفاظ شروع شد، اگر كسي در مرحلهي لفظ بود، بهرهمندياش از قرآن خيلي كم است، نه اينكه بهرهمند نميشود. بهرهمندي محدودي است. اگر به سمت اسماء باطني رفت، برسد به يك اسمي كه او ديگر نشان دهنده خداي متعال است. آن اسم جامع و اعظم و كامل اسرار الهي را آنجا ميتوانيم ببينيم. جمال و جلال الهي را به اندازه ممكن آنجا ميشود مشاهده كرد. پس اسماء الهي مراتب و مقاماتي دارند. همان اسمايي كه در قرآن هستند. بنابراين خيال نكنيد اسم هميشه لفظ است. ما الآن وقتي اسماء افراد معمولي را ميگوييم، خصوصياتشان را معرفي ميكنيم، اين الفاظ نشانه معاني هستند. آن معاني هستند كه به ما مي فهمانند اين آدم مثلاً فيلسوف و عارف و قيه و دانشمند است. ما با اين الفاظ يك معاني را معرفي ميكنيم، اسم حقيقي و معرفي حقيقي همان معاني هستند. وقتي در قرآن جلو برويد، هفتاد بطن دارد. هر بطني با اسم قبلي است. اين اسم معرفي اسم بعدي را ميكند. اسم بعدي معرفي اسم قبلي تا اينكه به اسم اعظم برسيم. اين هم نكتهي بعدي است. اين اسماء الهي كه ما با آنها سر و كار داريم، وسيله معرفت خدا و وسيله تقاضاي ما هستند. وسيله عبادت ما و وسيله درخواست ما هستند. اين مطلب را در جلسات گذشته اشاره كردم كه دعا و عبادت با هم ملازم هستند. «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» (فاتحه/5) اگر شما مستقلاً از كسي چيزي بخواهيد، به او اعلام فقر كنيد، به نوعي پرستش است. شرك در بندگي است، آدمي كه اعلام عجز ميكند، چه عجزي بالاتر از اينكه من دست گدايي به سوي كسي دراز كنم و بگويم از تو علم ميخواهم. از تو قدرت ميخواهم، رزق ميخواهم، اين بندگي است. «الدُّعَاءُ مُخُّ الْعِبَادَة» (وسايلالشيعه/ج7/ص28) لذا اگر انسان از ديگران بخواهد، مبتلا به شرك خفي ميشود. گاهي هم شرك جلي است. آنهايي كه بت پرست بودند، از بتهايشان ميخواستند. گاهي بتپرستي آدم، بت پرستي پنهان است. از ماه و خورشيد ميخواهد متوجه هم نيست. اين شرك خفي است. پس دعا و عبادت درو روي يك سكه هستند. اين اسماء الهي هم واسطه در دعا هستند، شما هرچيزي از خدا ميخواهيد به واسطه اسماء ميخواهيد.
ما وقتي از خدا ميخواهيم درخواست كنيم، اگر خدا را به اسم عليم ندانيم، هيچوقت نميتوانيم از آن علم بخواهيم. وقتي علم ميخواهيم، يا عليم ميگوييم! از طريق اين اسم ميتوانيم درخواست علم كنيم هم مي فهميم كه به علم او نيازمنديم و هم اينكه او عليم است. مي شود از او علم خواست. هم نياز خودمان و هم غناي او را ميشناسيم. در مناجات حضرت در مسجد كوفه خواندم، «مولاي يا مولاي انت الحي و انا الميت» وقتي ديدي خدا حي است، ميفهمي كه خودت ميت هستي. ميفهمي كه محتاج به حيات او هستي. اگر ديدي او قادر است، ميفهمي كه خودت عاجز هستي. او قادر است و ما قادر نيستيم. «هل يرحم العاجز الا القادر» از او ميخواهي تو را مستغني كند. پس اسماء الهي واسطه دعاي ما هستند، ما بدون اسم نميتوانيم از خدا چيزي بخواهيم. شما مطلق اين اسماء را حذف كنيد، هيچ اسمي از خدا نداشته باشيد، چطور ميتواند خدا را صدا بزنيد؟ يك قدم جلوتر برويد. ممكن است كسي بگويد: نه، كسي هست كه به حسب ظاهر زبان ندارد ولي ميتواند خدا را بخواند. ولي در باطن باز دوباره يك اسمايي را مورد توجه قرار ميدهد. كسي ممكن است از ذهنش هم عبور كند، دعايش قلبي باشد. آجا هم اسم حكيم و عليم و حي يك ظهوري در قلبش دارد. يك حالتي نسبت به اين اسماء الهي دارد، منتهي ممكن است كسي در حد الفاظ بماند، كسي در حد معاني جلو برود. يك كسي اسماء الهي در قلبش شهود و حضور كند و احساسي نسبت به آنها داشته باشد. پس اسماء واسطه عبادت و دعاي ما هستند.
نكتهي بعد اين است كه ما هرچه از خدا بخواهيم، ميتوانيم بخواهيم. به اندازهاي كه اسمائش را درك ميكنيم. اگر كسي خدا را در حد اين الفاظ ديد، يعني دستگاه وسع خدا را اينقدر ميبيند، بيشتر از اين نميتواند بخواهد. اينكه به ما ميگويند: قبل از دعا اسماء الهي را ياد كنيد تا بتوانيد دعا كنيد، تا دعايتان اجابت شود، اين براي اين است كه اگر اين اسما را ياد نكنيم، نميتوانيم دعا كنيم. نه اينكه دعا ميكنيم، اجابت نميشود. اندازهي دعاي ما به اندازه درك از اسماء الهي است. اگر ما از اسماء الهي همين معاني ظاهرياش را ميفهميم، اينقدر ميتوانيم از خدا بخواهيم. ولي وقتي «يا عليم» ميگوييم، اگر به آن اسم اعظم و معناي حقيقي اسم عليم رسيديم، در آن وسع ميتوانيم از خداي متعال درخواست علم كنيم. حيات هم همينطور است. پس درخواست ما از خداي متعال به واسطهي اسماء الهي است. اسماء الهي ظاهر و باطن دارند. به هر اندازه اي كه ما به درك اسماء برسيم، ميتوانيم دعا كنيم. اگر كسي اسماء خداي متعال را در حد الفاظ ميشناسد، دعايش را هم در حد الفاظ است. اگر كسي اسماء الهي را در حد اسم اعظمش مشاهده كرد و حجابها از او برداشته شد، سير كرد، اينطور ميتواند از خداي متعال بخواهد. دعاي ما وسيع ميشود و فقر خودمان را در يك وسع ديگري ميفهميم. ما در يك وسع ديگري ميفهميم محتاج هستيم. خداي متعال ما را محتاج به اسم اعظم خودش قرار داده است. محتاج به خودش قرار داده است. ما محتاج به حضرت حق هستيم و حضرت حق خيلي دستگاهش وسيعتر از اين حرفها است.
كسي به خدا عرضه كرد: خايا، همه كوههاي عالم را براي من طلا كن، و هركس هم از من چيز كم خواست كورش كن. هم كوهها را براي او طلا كرد و هم كورش كرد. چون وسع دستگاههاي الهي خيلي بيشتر از اين حرفهاست. حضرت فرمودند: وجود مقدس رسول الله (ص) فرمودند: اگر كسي از سر محبت يك نگاه محبت آميز به پدر و مادرش كند، ان هم در جاي خود اجر فراوان دارد. فرمود: فرزند اگر نگاه محبت آميز به پدر و مادرش كند، خداي متعال ثواب يك حج را براي او مينويسد. گفت: آقا يعني اگر كسي صد بار نگاه كند، صد ثواب حج دارد؟ حضرت فرمودند: تو بخيلي كه خدا به كسي بدهد يا دشتگاه خدا را محدود ميداني. هم دستگاه خدا بيمنتهي است. هم دستش باز است. چه اشكالي دارد در هر نگاهي كه ميكند، يك سير به او به اندازهي سير حج بدهد. او را به خودش نزديك كند، خدا اينقدر او را دوست دارد كه در هر نگاه محبت آميزي يك سير به اندازه سفر حج ميدهد. به اندازهاي كه انسان اينقدر ثروت خرج كند و مال و عمر بگذارد، خدا سيرش ميدهد. چه اشكالي دارد؟ پس ببينيد يعني اين اشكالاتي كه يكوقتهايي بخاطر اين ثوابها ميكنيد، بخشياش بخاطر اين بي معرفتي ما نسبت به خداست. اگر كسي اين دستگاه عظيم را درك ميكرد، ميفهميد همه اين ثوابها كه نقل شده در آن دستگاه محو هستند. هرچه ما از ثواب ميفهميم، در اندازه فهم ما است، نه در اندازه رحمت خدا. عاليترين افق فهم ما، فهم ما است نه رحمت حقيقي خدا متعال! لذا كسي دركي از رحمت پيدا نميكند، الا نبي اكرم و اهلبيتش و انبياء! پس ببينيد به هر اندازهاي كه ما در اسماء الهي سير كنيم، واسطه در دعاي ما بسط پيدا ميكند. واسطه در دعوت و دعا اسم است. شما بدون اسماء نميتوانيد. نه فقر خودمان را ميفهميم. نه غناي الهي را درك ميكنيم! اگر كسي در آينه غناي خدا، دامنه وسعت و فقر و اضطرار خودش را فهميد، آنوقت مي فهمد چقدر مي شود دعا كنيم. چقدر مي شد از خدا بخواهيد كه با زبان معصوم دعا كردن يك خاصيتش اين است كه هم وسعت دستگاه حق و هم وسعت اضطرارهاي ما و هم اجابت خدا را به ما نشان ميدهد. آدم كاملاً اجابت خدا را ميبيند. در دعاي ماه رجب هست، «لِكُلِّ مَسْأَلَةٍ مِنْكَ سَمْعٌ حَاضِرٌ وَ جَوَابٌ عَتِيد» (بحارالانوار/ج83/ص58) يك گوش شنوايي آماده شنيدن هر سؤالي از توست. يك دستي هم به سوي انسان دراز ميشود و اجابت ميكند. ميزان درخواستي كه ميتوانيم از خداي متعال كنيم، به ميزان معرفت ما به اسماء الهي است. نكته ديگر اين است كه اسماء واسطهي عبادت هم هستند. ما نميتوانيم خدا را بدون اسماء عبادت كنيم. شما نماز نخوانيد و ذكر هم نگوييد. چطور خدا را عبادت ميكنيد؟ شما وقتي ميخواهيد نماز بخوانيد، هيچ لفظي به كار نبريد. ميتوانيد خدا را عبادت كنيد؟ حالا يك كسي ممكن است عميقتر از لفظ، زبانش بسته است و ذكر باطني دارد. يك معاني را در نظر ميآورد و خدا را با آن معاني عبادت ميكند. ممكن است كسي از اين هم جلوتر برود. حالاتي را در قلب خودش از اسماء الهي نسبت به اسم رب و الله و مالك حالاتي را درك ميكند كه در مقابل آن حالات احساس خضوع و خشوع ميكند. همينطور سير را بالاتر ببريد.
آقاي شريعتي: اين معاني كه بدون لفظ و اسم نميشود.
حاج آقاي ميرباقري: هم لفظ ميخواهيد، هم معنا ميخواهيد، هم حالت قلبي ميخواهيد، همه اينها اول كار است. ممكن است كسي سير كند، وقتي نماز ميخواند آرام آرام به جايي برسد كه نماز معراج شود. كسي كه نمازش معراج است، ديگر سير در الفاظ نميكند. مراتب بالاتر اسماء الهي را ميبيند و با آن اسماء، عبادتش محقق ميشود. لذا اگر كسي بتواند به آن مقام برسد، يك نمازش معراج ميشود. پس عبادت هم به وسيله اسماء واقع ميشود. اين هم نكتهي بعدي است. هرچه اسمايي كه ما با آنها خدا را ميخوانيم، عظيمتر شد، به اسماء اعظم الهي نزديكتر شديم، هم اضطرارهاي خودمان را بهتر ميفهميم، هم كرم الهي و هم دعاي ما رأفت پيدا ميكند. خاي متعل هم به اندازهي همين به ما توجه ميكند. «قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُمْ» (فرقان/77) اگر شما درخواستي نداشتيد، فقير نبوديد، خدا چه اعتنايي به شما كند؟ كسي كه غني است يا توهم غنا مي كند، چطور ميشود به او فيض بدهيم؟ البته خداي متعال ميداند ما فقير هستيم، ما هم اگر نگوييم، او ميفهمد. پس همه اميد ما به اوست. اين دعا در ابوحمزه است. امام سجاد در سحر ماه رمضان به ما گفتند: اينطور به خدا عرضه كنيد، «لعلمك بي ان لا رب لي غيرك» ممكن است يك زماني من توهم كنم غير از تو پروردگاري دارم. به زمين و ماه متوسل شوم. يا مستكبر شوم به خودم تكيه كنم. ولي در همان حال تو كه ميداني غير از تو پناهگاهي ندارم. مثل بچهاي كه دستش را از پدرش ول كرده و خيال ميكند پدرش گم شده است. ممكن است او از پدرش غافل شود، پدر كه از فرزند غافل نميشود. هواي او را از دور دارد. همه ما دستمان را در دست شياطين بدهيم، او ميداند كه شيطان رب ما نيست. تو ميداني من ربي غير از تو ندارم! اين خيلي تكيه گاه مهمي است. خدايا من در لحظه غفلتها غافل هستم. تو ميداني من تكيهگاهي غير از تو ندارم. به انازهاي كه اسماء الهي را ميفهميم، حالا دعا در ما پيدا ميشود و به همان اندازه قيمت پيدا ميكنيم. به همان اندازهاي كه ما در عبادتمان عمق اسماء الهي را درك ميكنيم، ميتوانيم خدا را اطاعت كنيم. يكي با الفاظ نماز سر و كار دارد. يكي با معاني نماز سر و كار دارد. يكي با روح نماز سر و كار دارد. از اين بالاتر هم هست.
مرحوم شهيد مطهري به يك آقايي از خوبان برخورد داشتند. از ايشان سؤال كرده بود: شما چگونه نماز ميخوانيد؟ ايشان فرموده بود: من به معاني و حالات توجه ميكنم، پشت سر الحمدلله يك لفظ و يك معنا است. يك حال حمد است. ايشان فرموده بود: پس كي به خدا توجه ميكنيد؟ يعني اگر انيان در اين حدود ماند، اينكه فرمود: «بِنَا عُرِفَ اللَّهُ وَ بِنَا عُبِدَ اللَّهُ» (بحارالانوار/ج26/ص260) يعني مااسم اعظم خدا هستيم، اگر كسي توانست با ما خدا را عبادت كند، خا را ميتواند عبادت كند. يك معنايش اين است. اگر كسي با نبي اكرم خدا را عبادت كرد، نمازي كه نبي اكرم آورده طريق عبادت است، خودش طريق عبادت نيست؟ اين بيانصافي نيست! دعايي را كه نبي اكرم انشاء فرمودند، طريق عبادت خداست. نبي اكرم واسطهي دعا نيست؟ پس اين اسماء الهي هم واسطهي عبادت هستند، هم واسطهي دعا هستند. منتهي بعضيها خيلي محدودنگر هستند. به آنها بگويي: آقا با لفظ سوره حمد، با لفظ «يا علي و يا عظيم» با لفظ «يا رحمان و يا رحيم» با الفاظ قرآن ميشود خدا را بپرستيد. ولي با باطن قرآن نميشود، خيلي خوششان ميآيد. با آن ديني كه نبي اكرم آورده ميشود خدا را پرستيد، با خود نبي اكرم كه سرچشمه دين است نمي شود خدا را پرستيد؟ اين چه دركي از پيغمبر و خداي متعال است؟ البته اين پيامبر هم ظاهر و باطن دارد. بايد به باطن بروي، آنوقت به جايي ميرسي ميبيني همه ملائكه هم با اوخدا را عبادت ميكنند. «بِنَا عُرِفَ اللَّهُ وَ بِنَا عُبِدَ اللَّهُ» پس اسماء الهي هم واسطهي دعا و هم واسطهي عبادت هستند.
در كافي و معاني الاخبار و روايات فراوان هست كه به امام رضا عرض كرد: خداي متعال قبل از اينكه مخلوقات را خلق كند، به خودش عالم بود؟ فرمود: بله! گفت: آقا صداي خودش را ميشنيد و خودش را ميديد؟ فرمود: خداي متعال براي علم به خودش احتياج به گوش و زبان ندارد. مخلوقات هستند كه وقتي ميخواهند خدا را صدا بزنند بايد زبان داشته باشند. اين زبان واسطهي خواندن است. حالا يا زبان ظاهري يا زبان دل! خداي متعال كه ميخواهد به خودش علم پيدا كند، زبان نميخواهد. چون از خودش چيزي نميخواهد. اگر خودش ميخواست خودش را بخواند، يك واسطهاي ميخواست. آنجا هم اسم لازم بود، ولي خداي متعال از خودش طلبي ندارد، دعايي ندارد. مخلوقات هستند كه فقير هستند ميخواهند خدا را بخوانند، زبان و اسم ميخواهند. خداي متعال در علم به خودش هيچ طريقي ندارد. حضرت در كافي فرمود: محتاج نبود، چون خدا متعال از خودش سؤال و طلبي نداشت. هركس ميخواهد طلب داشته باشد، واسطه ميخواهد. سمع و زبان ميخواهد. بدون سمع ما نميتوانيم از خدا چيزي بشنويم.بدون زبان نميتوانيم از خدا چيزي بخواهيم. چون ما فقير هستيم و طلب داريم، زبان ميخواهيم. بعد فرمود: خداي متعال در آنجا هيچ واسطهاي در علمش به خودش ندارد. ما وقتي ميخواهيم به خدا معرفت پيدا كنيم، واسطه ميخواهيم. وقتي از خدا بخواهيم طلب كنيم، واسطه ميخواهد.خاي متعال از خودش طلبي نداشت. خيلي تعبير گويا است.«لِأَنَّهُ لَمْ يَكُنْ يَسْأَلُهَا وَ لَا يَطْلُبُ مِنْهَا» (كافي/ج1/ص113) خداي متعال نميخواست از خودش سؤال و طلب كند. طلب از خداي متعال واسطه ميخواهد. سؤال واسطه ميخواهد. بعد فرمود: خداي متعال احتياج نداشت كه خودش را نام ببرد، اسمي براي خودش به كار ببرد، تا از طريق اين اسم به خودش مرتبط شود. مخلوق است كه وقتي از خدا ميخواهد، فقير در طلب از غني اسم ميخواهد. بايد يا الله بگويد، يا رحمان و رحيم بگويد. از لفظش عبور كند، از معاني عبور كند، در باطن اسماء برود. به هر اندازهاي كه سير كرد، دعايش وسعت عمق پيدا ميكند. از آن طرف هم محبت خدا و اجابت خداي متعال وسعت پيدا ميكند. اين تعبير امام رضا(ع) توحيد است. «اخْتَارَ لِنَفْسِهِ أَسْمَاءً» خداي متعال براي خودش اسمايي را اختيار كرده است. چرا؟ «لِغَيْرِهِ يَدْعُوهُ بِهَا» كه غير به وسيلهي اين اسماء خدا را بخوانند. «لِأَنَّهُ إِذَا لَمْ يُدْعَ بِاسْمِهِ لَمْ يُعْرَفْ» چون وقتي خدا را به اسمش نخوانيد، اصلاً شناخته نميشود. وقتي شناخته نشد، دعايي نيست. پس اين هم كه ميگوييم: اول اسماء خدا را نام ببريد، تا خدا را بشناسيد. غني را بشناسيد. اسماء واسطه معرفت هستند و معرفت واسطه دعا است. بعد فرمود: «فَأَوَّلُ مَا اخْتَارَ لِنَفْسِهِ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ» اول اسمد علي العظيم است كه براي اهلش خيلي اسم لطيفي است. اين يك روايت است. حالا اين اسمايي كه ما واسطه قرار ميدهيم، در عبادت و دعا واسطه قرار ميدهيم، آيا ما اين اسماء را ميپرستيم؟ اين يك روايت ديگري است كه امام صادق(ع) به هشام بن حكم فرمودند، روايت دوم باب معاني الاسماء در كتاب كافي است. هشام بن حكم از پرچمداران علم شيعه است و شاگرد امام صادق است. از امام صادق(ع) از اسماء الله و اشتقاق اسماء الله سؤال كرد. مثلاً پرسيد: اسم الله از چه مشتق شده است؟ حضرت توضيح دادند. بعد حضرت فرمودند: اين اسماء يك مسمايي دارد. وقتي الله ميگوييد، اين يك مسمايي دارد كه اين نام اوست. حضرت توضيح دادند. فرمودند: اگر كسي اسم را بپرستد، «دُونَ الْمُسَمَّى» اگر كسي فقط اسم را پرستيد، كافر شده است. اسم الله ظاهر و باطن دارد. باطن باطنش اسم اعظم ميشود. اسم اعظم اعظم همان باطل اسم الله است. حتي آن باطن را اگر كسي بپرستد، مشرك است. پس اسم حتي باطن اسم هم عبادت نميشود. باطنيترين اسم پرستيدني نيست. «وَ كَفَرَ وَ جَحَدَ وَ لَمْ يَعْبُدْ شَيْئا» (كافي/ج1/ص87) اين كافر است و هيچ عبادتي هم نكرده است. چون آن كسي كه پرستيده قابل عبادت نيست، و آن خداي حقيقي هم عبادت نشده است. «وَ مَنْ عَبَدَ الِاسْمَ وَ الْمَعْنَى» كسي اسم را به تنهايي بپرستد، اسم و معنا را با هم بپرستد، «الاسم و المعني» اين هم شريك است، «وَ عَبَدَ اثْنَيْن» هردو را پرستيده است. دو خدايي شده است. هم اسم و هم معنا را پرستيده است. «وَ مَنْ عَبَدَ الْمَعْنَى دُونَ الِاسْمِ فَذَاكَ التَّوْحِيدُ» كسي كه معنا را بپرستد و اسم را نپرستد، توحيد است. ولي طريق پرستش چيست، اسماء است. شما نبي اكرم را از عالم برداريد، احدي نميتواند خدا را بپرستد.آنوقت بعضيها اين الفاظ را بگويي واسطه پرستش هستند، ميگويند: شرك نيست. بگويي: از طريق نبي اكرم خدا را پرستش ميكند، ميگويند: شرك است. حضرت باطن همه اين اسماء است. بعد حضرت فرمودند: فهميدي چه گفتم؟ هشام عرض كرد آقا بيشتر توضيح بدهيد. حضرت فرمودند: خداي متعال 99 اسم دارد. در بعضي روايات اينطور هستند. اگر بنا بود اسم عين مسما باشد، بايد 99 خدا داشته باشد. يكي بيشتر نيست، اينها اسماء هستند. در يك روايت ديگري فرمود: همه اسماء مخلوق هستند. هرچيزي غير از حضرت حق كه عنوان شيء بر آن منطبق است، در ورايت فرمود: مخلوق هستند. اسماء همه مخلوقات هستند. در روايت توضيح داده كه اسماء چگونه خلق شدند، كيفيت خلق اسماء، اينكه خداي متعال آن اسم جامع را چگونه آفريدند. از 360 اسم از آنها چه شد، اينها را روايت توضيح داده است. پس اسماء الهي همه مخلوقات هستند. واسطه دعا و واسطه عبادت هستند. اينها را براي يك آيه خواندم. «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها» (اعراف/180) خداي متعال اسمايي دارد كه اين اسماء نه فقط اسم خوب هستند، بهترين اسماء خوب هستند. بعضي اسماء بد هستند، اسماء الهي نيستند. بعضي اسماء خوب هستند، بعضي اسماء خوب خوب هستند، هيچي نقصي در آن نيست. عالمي كه جهل ندارد، غني كه فقر ندارد، اين «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى» روايت متعدد داريم. امام صادق فرمودند: ما آن اسماء الحسناي خداون هستيم كه از احدي الا به طريق معرفت الله عبادت قبول نميشود. يعني چه؟ يعني كسي ما را نشناسد، بنا بود معرفت الله از طريق اسم واقع شود. خدا را نميشناسد كه عبادت كند. كسي كه امام صادق را نشناخت، خدا را عبادت نميكند. كسي كه وجود مقدس رسول الله(ص) را نشناخت، خدا را عبادت نكرده است. «مَنْ عَرَفَهُمْ فَقَدْ عَرَفَ اللَّه» (وسايلالشيعه/ج14/ص549) امام رضا در يك حديث ديگري فرمودند: «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها» خود خداي متعال ميفرمايد: خدا را با اسماء الحسنا بخوانيد. بعضي از اين مشركهاي ضعيف بين اگر با الفاظ خدا را بخواني، ميگويند: شرك نيست. اما اگر از اين الفاظ سير كردي به باطنش رسيدي، كه همه مقامات نبي اكرم و اهلبيتشان است، آنوقت بگويند: مشرك شدي. هميشه در حد الفاظ ميمانند. ظاهري هستند. باطن اين حقايق كه مقامات نبي اكرم است و اهلبيتشان ذيل ايشان است، نميبينند. خدا را در حد لفظ ميخوانند. لذا خود خداي متعال فرموده است: من را به واسطه اسمائم بخوانيد. از من بخواهيد ولي به واسطه اسمائم بخواهيد. بسم الله الرحمن الرحيم يعني من به اسم اعظم الهي تكيه ميكنم. از طريق او به خدا تكيه ميكنم. استعانت از حضرت حق به واسطهي اسم اعظم الهي است. اين اسم اعظم نبي اكرم و اهلبيت هستند، منتهي نبي اكرم هم مثل قرآن است، ظاهر و باطن دارد. اگر كسي ظاهرش را ببيند جسم است. باطنش را ديد، كلمهي نور است.