كارشناس:حجت الاسلام والمسلمين میرباقری
تاريخ پخش: 93/06/22
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین
خدا را حلقهی کعبه است این یا حلقهی مویت * * * چه دور افتادهام از هجر اسماعیل پهلویت
تمام عاشقان بر گرد گیسوی تو میگردند * * * بخوان امسال ما را هم به بیت الله گیسویت
شبی از خط نسخ روی ماهت پرده را بردار * * * شکسته قلبها را خط نستعلیق ابرویت
نه تنها چشم هایت سورهی الشمس میخوانند * * * به المیزان قسم تفسیر یوسف میکند رویت
تالله خود لبیک اللهم لبیکی چه لبیکی * * * که در هفت آسمان پیچیده هوهویت
شریعتی: اللهم عجل لولیک الفرج سلام میگویم به همهی هم وطنان خوبمان خیلی خوش آمدید به سمت خدای امروز ما آرزو میکنم هر کجا هستید بهترینها نصیبتان شود حاج آقای میرباقری سلام علیکم خیلی خوش آمدید
حاج آقا میرباقری: علیکم السلام و رحمة الله خدمت شما و همهی بینندگان عزیز و همکاران عرض سلام و ادب و احترام دارم
شریعتی: سلامت باشید خیلی خوشحالیم که در خدمت شما هستیم و خدمت دوستان خوبمان دوستان میدانند که روزهای شنبه فضای برنامه معطر است به عطر آیات نورانی کلام وحی و نکات ظریفی را از آیات قرآن کریم حاج آقا برای ما بیان میکنند و استفاده میکنیم در جلسات گذشته تفسیر سورهی تکاثر را حاج آقای میرباقری برای ما شرح دادند و اشاره کردند که این جلسه به سورهی همزه خواهیم رسید.
حاج آقا میرباقری: بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و لعنة علی اعدائهم، بسم الله الرحمن الرحیم وَيْلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ (1) الَّذِي جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ (2) يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ (3) كَلَّا لَيُنبَذَنَّ فِي الْحُطَمَةِ (4) وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْحُطَمَةُ (5) نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ (6) الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ (7) إِنَّهَا عَلَيْهِم مُّؤْصَدَةٌ (8) فِي عَمَدٍ مُّمَدَّدَةٍ (9) این سورهی مبارکه از سور مکی است و برای تلاوت این سوره و انس با این سوره فضائل فراوانی ذکر شده یکی از فضائلی که برای تلاوت این سوره ظاهرا در مجمع البیان مرحوم طبرسی نقل کردهاند این است که از وجود مقدس رسول الله نقل شده که اگر کسی تلاوت این سوره را بکند مانوس با این سوره باشد در مقابل هر کسی که نبی اکرم را هَمز کرده و عیب جویی نبی اکرم کرده و طعنه به حضرت کرده خداوند متعال ده حسنه به او میدهد کانه یک نوع تبری از آن دشمنانی است که حضرت را هَمز لَمز کردند البته این روایت را ما کار داریم که انشاءالله بعد از معنا کردن سوره خیلی دخیل استشان نزول این سوره را هم که مناسبت نزول این سوره بوده این طور بیان فرمودهاند بزرگان که بزرگان سران قریش بزرگان که تعبیر خوبی نیست بعضی از سران کفار و قریش وجود مقدس نبی اکرم را موجب عیب جویی و طعن و هَمز لَمز قرار میدادند پشت سر و پیش روی حضرت حالا با قول با عمل و به نحوی حضرت را مورد احانت و تحقیر قرار میدادند این سوره در پاسخ آنها نازل شده البته مکرر این را نزل کردیم کهشان نزول آیات و سور معنای آیه را محدود نمیکند اما میتواند از قرائنی باشد که در فهم آیه و سوره به ما کمک بکند لذا عرض کردیم از نظر روایات قرآن یجری مجری الشمس والقمر هر روز تأویلی دارد قرآن و این تأویل غیر از تأویل دیروز است همین طور که ائمه فرمودند قرآن مثل خورشید است که هر روز طلوع جدیدی دارد ولو یک خورشید بیشتر نیست ولی طلوع های متعدد دارد قرآن هم تاویل های متعدد دارد نباید محدود بهشان نزول بکنیم به خصوص تأویلها و مصادیقی که هر روز برای آیات و سور پیدا میشود این مانع تأویل های قبلی یا تأویل های قبلی مانع تأویل های بعدی نمیتواند باشد ولی گویا هم است اینشان نزول که مقیاس هَمز و لَمز و عیب جویی و طعنه و ایراد گیری هایی که بوده خود شخص نبی اکرم از سران قریش بوده به روال معمول ما اول نظر علامه بزرگوار علامه طباطبائی که شاید در تفاسیر بهترین تفسیر و تفسیر قابل قبولی است از نظر همگان تقدیم میکنیم لغات سنگینی هم طبیعتا این سوره دارد بحث های لغوی فراوانی بزرگان کردند به خصوص آن هایی که اهل دقت در لغت بودند مثل علامه مصطفوی قبلاش هم دیگران من خیلی جای این جلسه نیست لغاتی که در این سوره است یکی هَمز و لَمز است «وَيْلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ» ویل که به معنی از اداتی است که به وسیلهی آن تهدی میکند خدای متعال ترجمهی فارسیاش وای است وای بر کسی که اهل هَمز و لَمز است ولی در روایات دیدهاید فرمودند خدای متعال کسانی که تهدید به ویل میکند آنها کفاراند بنابراین ویل در روایات تفسیر شده به وادی در جهنم که سالها اهل این وادی سقوط میکنند هنوز به قعر این وادی نرسیدهاند بنابراین معنای ظاهری لفظی ندارد که تهدید ظاهری بگیریم، برای هر همزه و لمزهای همزه و لمزه جمع است صیغهی مبالغه است کسانی که زیاد اهل هَمز و لَمز هستند یا ملکهشان شده که هَمز و لَمز میکنند عیب جویی میکنند طعن میزنند تحقیر میکنند دیگران را این هَمز معنایاش چبست هَمز معنی لغوی از مادهی فشار است حال اگر کسی عیب جویی به دیگری بکند و غیبت بکند این را هم لغویین گفتهاند علت این که هَمز میشود و با آن ریشه تناسب قرار دارد گویی یک فشار روانی و روحی به طرف مقابل میآورد پس هَمز عیب جویی کردن منتها عیب جویی که عیب نارواست عیبی که در طرف نیست و انسان عیبی را میگوید و عیبی را برای طرف درست میکند طعنی برای طرف درست میکند اعم از این که این عیب و طعن در حضور شخص باشد یا در پشت سر شخص باشد البته بعضی لغویین خواستهاند بگویند هَمز اختصاص دارد به عیب جویی پشت سر غیبت اما ممکن است مفهوم عامی داشته باشد پشت سر طرف باشد پیش روی طرف باشد این هَمز و لَمز با اشاره و کنایه و حرکات دست و صورت و افعال و اقوال و امثال اینها باشد یا نه هَمز و لَمز صریح لفظی باشد همهی اینها مشمول هَمز است هَمز همهی اینها را میگیرد لَمز هم همین طور با هَمز شبیه است تفاوتی بین هَمز و لَمز ذکر کردهاند به خصوص در این جا که این لغات به هم شبیه هستند دنبال هم تکرار میشوند ناظر به آن نقطه اختلاف هم است بعضی لغویین این طور بیان کردند هَمز عیب جویی پشت سر است و لَمز عیب جویی پیش رو است و بعضی گفتهاند عیب جویی به زبان و صریح است هَمز و لَمز عیب جویی با اشاره و کنایه و ایما و امثال این هاست و شبیه کارهای هنری که اتفاق میافتد و بعضی هم مرحوم علامه مصطفوی یک نکتهای دارند تفاوت این دو را به شدت و ضعف گذاشتهاند لَمز به لحاظ واژهی لغوی به لحاظ گروهی که به کار رفته نوعی شدت و غلظت در عیب جویی است یعنی عیب جویی هایی که بنیان شکناند و عمدتا ناظر به عیب جویی در حضور است این تفاوتی است که ایشان گذاشتهاند علیای حال هَمز و لَمز به معنی عیب جویی طعنه زدن عیب برای دیگران درست کردن به ناحق چه در حضور چه در پشت سر مجموع آیه این را نشان میدهد با فعل با قول با کنایه با اشاره این نوع عیب جوییها در این سوره مورد مزمت قرار گرفته مرحوم علامه طباطبایی این لغات بعدی را عرض بکنم «الَّذِي جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ» این همزه لمزه کسی که زیاد عیب جویی میکند ملکهاش شده که عیب جویی بکند خصوصیتاش این است که «جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ» مال فراوانی را امکاناتی را قدرتی صنعتی را انواع مختلف مقدوراتی که انسانها فراهم میکنند جمع کرده وَعَدَّدَهُ اینها را مورد شمارش قرار داده به آنها اعتماد میکند اتکا میکند و آنها را دائما مورد احصا قرار میدهد عد را لغویین دقیق این طور معنی کردهاند که جمع آوری همراه با شمارش و احصا و احاطهی علمی است دائما شمارش میکند تحت احاطهی علمی خودش قرار دارد گردآوری که همراه با این خصوصیت است مالی را امکاناتی را فراهم کرده قدرتی را ثروتی را انواع مختلف قدرت را از دام تا صنعت و امثال این را برای خودش فراهم کرده و به اینها تکیه میکند يَحْسَبُ محاسبهای برایش پیدا شده محاسبه یعنی حساب و کتابی که همراه با دقت و ضبط و امثال این هاست یک نوع احاطه انسان پیدا میکند محاسبات دقیق او را به این جا رسانده أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ این امکاناتی که به او تکیه میکند از پیش او را ثابت و خالد و جاودان کرده این طور اعتماد به امکانات و مال پیدا کرده بنابراین همزه لمزه چنین آدمی است، متعال میفرماید نه این محاسبهی غلطی است این امکانات موجب غرور انسان نمیشود این انسان ارتباطش با این جهان قطع میشود و لَيُنبَذَنَّ فِي الْحُطَمَةِ نبذ به معنی طرد کردن همراه با تحقیر باشد به معنی دور انداختن است دور انداختن طردی که انسان با بی اعتنایی طرد میکند یک بار کسی را خدای متعال در عذاب میبرد ولی تحقیرش نمیکند میخواهد تطهیرش بکند اینها این طور نیستند طرد میشوند با تحقیر و با بی اعتنایی کامل در حطمه که یکی از اسامی جهنم است از مادهی حطم است به معنی شکستن گویا همهی ارکان وجودی انسان ظاهر باطن انسان را در هم میریزد وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْحُطَمَةُ خدای متعال تعبیری در مورد حطمه دارد که علامت نوعی بزرگی است و نوعی پیچیدگی نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ آتشی است که خدای متعال آن را برافروخته الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ این آتش از فواد و جان انسانها طلوع میکند و نوعی احاطه پیدا میکند إِنَّهَا عَلَيْهِم مُّؤْصَدَةٌ این آتش آتش دربستهای است که امکان نجات و فرار و خروج از آن نیست فِي عَمَدٍ مُّمَدَّدَةٍ در یک ستون های کشیده شده و برافراشته شده این ترجمهی ابتدایی و ظاهری آیه است عرض کردم نظر مرحوم علامه طباطبایی بزرگوار این است که این سوره آن کسانی را که دلبستگی به امکانات مادی پیدا میکنند و طبیعتا این اموال را جمع میکنند و به آن اعتماد میکنند و این جمع آوری امکانات موجب نوعی غرور و استکبار در بندگان خدا و تحقیر دیگران میشود و از پایگاه این امکاناتی که دارند به تحقیر دیگران میپردازند هَمز و لَمز میکنند توهین میکنند این سورهی مبارکه اینها را تهدید میکند و تهدید هم بسیار سنگین است بله این معنای کلی سوره است که میفرماید نظر مبارک ایشان این است که این سه آیهای که در صدر سوره هستند یک نوع رابطهی علیتی بین معانیاش وجود دارد آیهی سوم مبدأ معنای آیهی دوم و آیهی دوم مبداش شکل گیری معنای آیهی اول است یعنی میفرمایند که سیر سوره این است که یک انسان هایی هستند که امکانات مادی را جمع آوری میکنند و مورد محاسبه و شمارش قرار میدهدن و دائم جمع بندی این امکانات مادی را دارند این عده کم کم به تعبیر امکانات مادی آن مقداریاش که انسان هزینه میکند برای خودش آنها مال اوست مابقی دیگر مال او نیست اگر انسان دوباره امکانات مادی را تبدیل به اخلاق حرص و بخل میشود و طبیعتا به تجمیع این امکانات منتهی میشود تجمیع این امکانات گاهی انسان امکاناتی دارد غافل است تجمیع همراه با شمارش و محاسبه و احاطه است این کم کم در انسان حالتی ایجاد میکند که انسان اعتماد به این امکانات میکند این آدمی که هیچ پایگاه ثبات و قراری ندارد چون ما دائما در حال فنائیم دائما در حال موتیم علی الدوام لحظه های ما موت و احیا است این آدمی که دائما در حال فنا است دنبال تکیه گاهی میگردد برای حیات و خلود خودش میگردد وقتی امکانات را جمع آوری کرد و دائما محاسبهی این امکانات کرد و بی توجه به این امکانات نبود آرام آرام یک نوع تکیه گاه باطنی پیدا میشود برایش احساس میکند که این امکانات میتواند متکای او باشد عامل خلود و جاودانگی اوست حالا تعبیر علامهی طباطبایی این است که این اخلده به معنی یخلده است یعنی یَحسَبُ اَنَّ ماله یُخلده چون یحسب آورده است مستمرا این طور به نظر میاید محاسبات او را به این جا میرساند که این مال او را نگاه میدارد تکیه گاه اوست جاودانه او را نگاه میدارد دائما، البته این بیان ایشان است لزومی ندارد شاید غیر این را بشود معنا کرد محاسباتاش او را به این جا میکشاند که این امکانات از قدیم پایگاه خلود و ثبات و دوام او بوده دائما این محاسبه را میکند در محاسباتاش به این میرسد که از قبل این امکانات مبدأ ثبات و استمرار و خلود اوست خیال میکند این امکانات مادی میتوانند او را نگاه بدارند جلوی فنای او را میگیرند خیال میکند امکانات مانع فنای انساناند در حالی که اینها از خود آدم فانی تراند این محاسبه اگر در انسان شکل گرفت انسان در اثر هم افزایی مال آرام آرام جمع و اعداد مال به یک محاسبهی غلطی رسید و اگر انسان این طور محاسبه کرد که این مال عامل خلود او است کسی که این محاسبه در او شکل گرفت چون میل به خلود دارد جمع مال میکند طبیعتا انسان فنای خودش را نمیخواهد دنبال یک تکیه گاه میکردد اگر تکیه گاه خودش را برای بقا امکانات مادی دید طبیعی است دنبال جمع آوری امکانات میرود و طبیعتا به آنها اعتماد میکند و مورد محاسبه و حساب برایش باز میکند هر چه هم بیشتر تلاش میکند امکانات را بیشتر جمع میکند تا به خلود بیشتری برسد پس انسانی که دنبال جمع آوری مال است آرام آرام این حالت اعتماد به مال که منتهی به یک نوع جمع آوری بیشتر و محاسبه بیشتر این مال و حساب باز کردن برایش میشود بنابراین وقتی این حالت در انسان شکل گرفت که انسان امکاناتی را جمع کرد و به آن تکیه کرد طبیعی است دیگرانی که فاقد آن هستند را تحقیر میکند این مبدأ تحقیر دیگران میشود هَمز و لَمز دیگران عیب جویی نسبت به دیگران ناشی از یک نوع تکیه گاه مادی برای خود درست کردن و اعتماد به امکانات کردن است که این مسئله موجب تحقیر دیگران میشود که فاقد این امکانات اند.
شریعتی: یعنی سوالی پیش میاید که این همزه لمزه چرا باید داشته باشد در واقع این ویژگی باعث بروز این در او شده.
حاج آقا میرباقری: بله میگویند این سیر از این جاست اگر کسی احساس بکند که مال تکیه گاه خلود است امکانات مادی میتواند جلوی زوال انسان را بگیرد و به او تکیه کرد طبیعتا به جمع و اعداد اموال روی میآورد وقتی این حالت در انسان ایجاد شد این مبدأ هَمز و لَمز دیگران میشود طبیعی است چنین آدمی کارش تحقیر دیگران است دیدهاید در دنیای سرمایه داری امروز این خیلی واضح است صاحبان سرمایه همهی دنیا را تحقیر میکنند این تعابیر تحقیر آمیزی که نسبت به ملتها دارند پیشرفته و عقب افتاده و در حال توسعه از این تعبیرهای کلاناش بگیرید تا تعابیر دیگری که دارند وقتی میروند کشورهای دیگر حق توحش میگیرند اینها ریشهاش همین است که چه امکاناتی دارند.
شریعتی: احساس میکنند پشتشان گرم به امکانات مادیشان است.
حاج آقا میرباقری: و بعد دیگران را تحقیر میکنند البته این امکانات یک مناسباتی را ایجاد میکند اخلاق خودش نظم خودش این امکانات مادی طبیعتا تکنولوژی تمدن خودش نظم خودش را هم میآورد ولی اگر خوب نگاه کنید سراسر تکیه گاه همین امکانات است و این امکانات با همهی روابطی که ایجاد میکند مبدأ تحقیر دیگران میشود مبدأ هَمز و لَمز میشود این را بعد عرض میکنم که اینها به هَمز و لَمز همهی حقایق ختم میشود الآن در دنیای مدرن همهی مقدسات را تحت عنوان سنت تحقیر میکنند هَمز و لَمز هم میکنند صریح با زبان هنر با ادبیات شعر و امثال اینها گاهی تحقیر به قول خودشان ارزش های سنتی است که ذیل ارزش های سنتی دین و بندگی خدا هم قرار میگیرد در یکی از همین برنامه هایی که در تلویزیون پخش میشد من میدیدم که گذشتهی ایران را نشان میداد دائما تحقیر میکرد در مقابل وضعیت تجدد حالا یک سری چیزها است قابل تحقیر هم است یک سری اساطیر و داستان های ساختگی و اوهام است ولی در کنار آنها ارزش های قدسی را هم کاملا تحقیر میکرد من نمیخواهم نام ببرم کنار یک سری پندارهای باطل سنت های مذهبی مثل صدقه مثل توسل همهی اینها را یک جا با هم تحقیر میکرد من نمیخواهم نام ببرم این سریال را این کار دنیای مدرن است که با تکیه به سرمایه یک نظامی درست کرده و این نظام سرمایه سالار با مناسبات خودش همهی دنیای دیگر را.
شریعتی: یعنی در واقع بخواهد یا نخواهد سیراش به همین جا ختم میشود.
حاج آقا میرباقری: بله کسی که به اینها تکیه میکند طبیعی است مقابل این ارزشها میشود ضد ارزش طبیعی است اینها تحقیر میشوند در مقابل این جمع و این جامعه این کانه هَمز و لَمز از نظر قرآن این هَمز و لَمز ریشهاش در اعتماد به امکانات مادی و طبیعتا تجمیع آنها و طبیعتا تحقیر دیگران و هَمز و لَمز دیگران منتهی میشود خدای متعال برخورد تندی میکند میفرماید اصلا این طور نیست این آدم هایی که امکانات را جمع میکنند و با اتکا به آنها دیگران را تحقیر میکنند اینها با خاری لَيُنبَذَنَّ فِي الْحُطَمَ در یک آتشی که همهی تار و پود آنها را در هم میریزد و خرد میکند نکاتی که مفسرین فرمودهاند که چون خیلی قابل استناد نیست من عرض نمیکنم پس خدای متعال حطمه را توضیح میدهد میفرماید آتشی است که از فواد انسانها طلوع میکند دیدهاید بزرگان معرفت و مفسرین این آیه را خیلی مورد دقت قرار دادهاند که آن آتش با آتش های دنیایی فرق میکند عنایت بکنید هر چه ما در این عالم میبینیم مکرر عرض کردهام مثال است برای حقایق باطنی تری که در عالم غیب. این شمس ما مثال است یک شمس حقیقی در عالم است قمر مثال است ستارهها مثالاند نار هم همین طور است این نار مثال است یک نار دیگری در عالم است نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ، الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ این آتش از ظاهر آشکار میسوزد رو به باطن برعکس است نقطهی طلوع آن و ظهوراش فواد انسانها و باطن انسان هاست که این فواد هم به معنی قلب گفتهاند به معنی نفس انسان گفتهاند دقت های لغوی است که جای خودش باید انجام بگیرد خلاصه این آتش آتشی است که طلوع میکند از یک نقطهی مشرفی بر فواد انسان و از آن جا ظاهر میشود تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ از باطن این شعله ور میشود و میسوزاند باطن انسان را این چه آتشی است که میتواند فواد و باطنیات و حقایق انسانی انسان را بسوزاند کانه آن جا هم یک آتشی است از سنخ عالم قلب و فواد انسان آن سنخ آتش هم طلوع میکند مشرف است و احاطه به قلب پیدا میکند، میفرماید اینها در محاصرهی این آتشاند، احاطه به اینها دارد و همهی راه های عبور از این و گذر از این آتش بسته است و در بین ستون های برافراشته شده علامه طباطبائی دیگر اینها را توضیح ندادهاند اقوالی را هم نقل کردهاند که اینها قیل است که این ستون های کشیده شده خیلی مبتنی به این معانی که شده نیستند و با قیل از کنارش عبور میکنند این هم سنت ایشان است ایشان یکی از خصوصیاتی که در تفسبر المیزان دارند که نسبت زیادی هم ناظر به تعهدی است که در اول تفسیر دادهاند که خیلی با ادبیات دیگران به سراغ قرآن نروند البته روایات را ذکر کردهاند خیلی جاها کف نفس میکنند جاهایی که کسانی که اطلاعات ایشان در یک مقیاس خیلی کمتری در دستشان بوده ایشان کف نفس کردهاند هیچ نگفتهاند کنترل قلم کردهاند این از کرامات است واقعا و خیلی جاهایی که من دیدم دیگرانی که واقعا مشرف به اطلاعات ایشان نیستند از همان مقولات حرف های زیادی زدند که خیلی قابل استناد نیست ایشان کف قلم کردند و کف نفس و رد میشوند این جا هم ایشان رد شدند این معانی هم که دیگران کردند عَمَدٍ مُّمَدَّدَةٍ یعنی ستون هایی که بسته میشوند و اینها را ایشان چون قرآن خیلی واضح توضیح نداده ایشان عبور کردند این یک نوع ترجمه برای این سورهی مبارکه است حال میدانید اگر این طور معنا کنیم سوره را اجمالاش این میشود که خدای متعال انسانی را که با اتکا به امکانات مادی و تجمیع امکانات مادی دیگران را تحقیر میکند و موجب عیب جویی در پشت سر و پیش رو طعن و لعن و اینها قرار میدهند اینها را خدای متعال تهدید میکند به یک نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ، الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ که با حقارت وارد این آتش میشوند راهها بسته میشود و در لا به لای ستون هایی که در این جهنم برپاست گرفتار هستند و معذباند به انواع عذاب این اجمالی از این سوره است و اما تقریر دومی که برای سوره ممکن است میشود یا اگر صلاح بدانید بعد از تلاوت قرآن ادامه دهیم.
شریعتی: ممنون نکات خوبی شنیدیم دعوت میکنم در بخش بعدی هم حتما همراه ما باشید و نگاه دومی که به این سوره است را حاج آقای میرباقری برای ما بیان میکنند امروز صفحهی 203 قرآن کریم قرار روزانه امروز ماست آیات 100ام تا 106ام سورهی مبارکهی توبه در سمت خدای امروز تلاوت میشود و چقدر خوب است که این تلاوت توام با تدبر باشد برمیگردیم انشاءالله همراه شما و در کنار شما به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِيَ اللَّـهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ﴿١٠٠﴾ وَمِمَّنْ حَوْلَكُم مِّنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُم مَّرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَى عَذَابٍ عَظِيمٍ ﴿١٠١﴾ وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا عَسَى اللَّـهُ أَن يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴿١٠٢﴾ خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَّهُمْ وَاللَّـهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ﴿١٠٣﴾ أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّـهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللَّـهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ ﴿١٠٤﴾ وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّـهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿١٠٥﴾ وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّـهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَاللَّـهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ﴿١٠٦﴾
ترجمه:
پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی و درستی از آنان پیروی کردند، خدا از ایشان خشنود است و آنان هم از خدا راضی هستند؛ برای ایشان بهشت هایی آماده کرده که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است، در آنجا برای ابد جاودانه اند؛ این است کامیابی بزرگ. (۱۰۰) و گروهی از بادیه نشینانی که پیرامونتان هستند منافق اند؛ و نیز گروهی از اهل مدینه بر نفاق خو گرفته اند، تو آنان را نمی شناسی ما آنان را می شناسیم، به زودی آنان را دوبار عذاب می کنیم [عذابی در دنیا و عذابی در برزخ] سپس به سوی عذابی بزرگ بازگردانده می شوند. (۱۰۱) و دیگرانی هستند که به گناهانشان اعتراف کردند، [و] اعمال شایسته را با اعمال بد درآمیختند، امید است خدا توبه آنان را بپذیرد زیرا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است. (۱۰۲) از اموالشان زکاتی دریافت کن که به سبب آن [نفوس و اموالشان را] پاک می کنی، و آنان را رشد و تکامل می دهی؛ و [به هنگام دریافت زکات] بر آنان دعا کن؛ زیرا دعای تو مایه آرامشی برای آنان است؛ و خدا شنوا و داناست. (۱۰۳) آیا ندانسته اند که فقط خداست که از بندگانش توبه را می پذیرد و صدقات را دریافت می کند؟ و یقیناً خداست که بسیار توبه پذیر و مهربان است. (۱۰۴) و بگو: عمل کنید یقیناً خدا و پیامبرش و مؤمنان اعمال شما را می بینند، و به زودی به سوی دانای نهان و آشکار بازگردانده می شوید، پس شما را به آنچه همواره انجام می دادید، آگاه می کند. (۱۰۵) و گروهی دیگر کارشان موقوف به مشیّت خداست، یا آنان را عذاب می کند یا توبه آنان را می پذیرد؛ و خدا دانا و حکیم است. (۱۰۶)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: دعا میکنم که خدایا گرد غربت را از ساحت کلام خودت بردارد و جان های ما را به نور قرآن جلا ببخش اشارهی قرآنی امروز را حاج آقای میرباقری عزیز را بفرمایند و در ادامه نگاه دوم به سورهی همزه را خواهیم شنید
حاج آقا میرباقری: بسم الله الرحمن الرحیم «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا» خدای متعال به وجود مقدس نبی اکرم دستور میدهد که از اموالی که متعلق به آنها است خدای متعال هم این اموال را هم برای آنها اعتبار فرموده صدقهای اخذ بکن و با این کار آنها را تطهیر میکنی و رشد و نمو میدهی البته «وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَّهُمْ وَاللَّـهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» صلوات هم بر آنها بفرست که صلوات آنها مایه سکونت و آرامش آنها میشود و خداوند سمیع و علیم است امکاناتی که ما داریم تطهیرش به این است که آنها را به نبی اکرم برگردانیم اگر دست ما به دست پیغمبر رسید همهی وجود ما پاک میشود ما بخشی از امکانات ما را هم به ایشان بدهیم موجب طهارت ما میشود این جا یک نکتهی مهمی است در روایات دیدهاید این آیهای که خدای متعال دستور میدهد چه کسی است که برای خدای متعال قرض حسن بدهد خدای متعال بر او مضاعف کند دو چندان فرمود این مصداقاش صله به امام است امکاناتی که انسان در راه امام خرج میکند این جزء قرض دادن به خدای متعال است خدای متعال هم عهده دار است مضاعف میکند آن را برمیگرداند و در بعضی روایات دارد که همهی کارهای خیر ثواب و فضیلت دارد که در مالی که به دست امام میرسد در راه امام خرج میشود چندین هزار برابر خیرات دیگر پاداش و نتیجه میدهد یک روایات دیگر است اگر احساس کردید که امام محتاج به شما است مشرک میشوید خیال نکنید که امام احتیاج دارد خدای متعال همهی خزائن سماوات و ارض را در اختیار نبی اکرم دارد چه احتیاجی دارد امیرالمومنین در نهج البلاغه تعبیری دارند نقل شده فرمودند این خدایی که میگوید همهی گنجینهها در اختیار دارد ولی از شما قرض میگیرد پس این قرض گرفتن برای تطهیر شماست شما از یک دست بدهید از دست دیگر به خدای متعال برگردانید در این داد و ستد شما تطهیر میشود دست نبی اکرم یدالله است یدالله فوق ایدیهم وقتی بیعت میکنند با دست الهی دارند بیعت میکنند اگر کسی دستاش به این دست خورد میشود بیعت با خدای متعال اگر امکانات را به این دست داد امکانات را به خدا برگردانده بنابراین وقتی پیامبر از ما میگیرد گویا خدای متعال گرفته و این گرفتن در عین این که همراه با استغنا است پیامبر هیچ احتیاجی دارد اما این گرفتن موجب طهارت انسان و رشد انسان میشود و مطهر است و از آن لطیفتر این است که اگر کسی این امکان را به حضرت برگرداند صل علیهم این مهمتر است صلوات نبی اکرم بر سر انسان موجب سکونت و آرامش نفس میشود نفس میشود نفس مطمئنه اگر کسی میخواهد به نفس آرام برسد سکینهی نفس در او پیدا شود اگر بتواند یک داد و ستدی با نبی اکرم داشته باشد این موجب سکونت نفس میشود و البته خدای متعال دعای نبی اکرم را رد نمیکند سمیع است نسبت به صلوات نبی اکرم
شریعتی: بسیار خوب خیلی ممنون از شما نگاه اول را که نگاه علامه طباطبائی رحمة الله علیه بود شنیدیم نگاه دوم را در این دقایق پایانی بفرمایید
حاج آقا میرباقری: در این نگاه هم البته مشترکات زیادی دارد بیان فرمودهاند که این سوره با هَمز و لَمز شروع میشود نکتهای را ایشان در باب هَمز و لَمز دو نکته مورد توجه قرار گرفته نکتهی اول این است که هَمز و لَمز ناشی از نوعی بریدن و گسستگی است عیب جویی و تحقیر طعنه زدن غیبت کردن به جمعی که انسان به آنها پیوند دارد برای آنها ارزش قائل است روابط خوب دارد این معنا ندارد دیدهاید آدم اگر عیبی از فرزند خودش ببیند هَمز و لَمز نمیکند معمولا یا میپوشاند این عیب را یا دنبال رفع عیب برمیاید یا توجیه میکند اگر اهل این که نتواند اهل نباشد نتواند اقدام کند برای اصلاح توجیه میکند نتوانست عیب پوشانی میکند این که انسان با یک جمعی کارش به هَمز و لَمز میکشد این رابطه ناشی از بریدگی رابطهها و جدایی است و الا اگر جدایی نباشد تحقیر و هَمز و لَمز صورت نمیگیرد این نکتهی اول انسان با جمعی که پیوند دارد آنها را تحقیر و هَمز و لَمز نمیکند بنابراین این هَمز و لَمز ناشی از نوعی بریدگی روابط و ارتباط است حالا ریشهی این هَمز و لَمز چیست ریشهی این هَمز و لَمز یک صفت باطنی و امکانات ظاهری آن صفت باطنی تکبر و خودبینی و خود را بزرگ دیدن است و برای خود شخصیتی قائل شدن جدای از دیگران تافتهی جدا دانستن این یکی از خصوصیاتی است که در باطن انسان شکل میگیرد که البته وقتی میخواهد ظاهر شود به صورت استکبار ظاهر میشود این تکبر باطنی انسان به صورت استکبار و تحقیر ظهور پیدا میکند و هم چنین یک امکانات بیرونی است که این همان اموالی است که جَمَعَ مالَ وَ عَدَّدَه این دو سه فصل وقتی دسته به دست هم میدهند یکی تکبر و استکبار و دیگری هم امکانات مادی که انسان فراهم آورده و به آنها تکیه میکند و گمان میکنند اینها میتوانند متّکای خوبی برای انسان باشند این موجب قطع رابطه با دیگران و تحقیر با دیگران و عیب جویی و هَمز و لَمز نسبت به دیگران میشود البته پیدا هم است که نوع هَمز و لَمز متناسب است با خودبینیها و امکاناتی که دارد کسانی که فاقد این امکانات هستند متناسب با آن تحقیر میشوند که این را من عرض کردم خدمتتان که ثروت تناسباتی میآورد انسانی که به ثروت تکیه و اعتماد میکند مناسبات مقابل او را تحقیر میکند چه چیزی را تحقیر میکند؟ هر چیزی که با این امکانات نمیسازد الآن حالا من باید عرض بکنم در دنیای امروز اخلاق را تابع توسعهی تکنولوژی تعریف میکنند میگویند فرض کنید عاطفه هایی که نسبت بین اقشار قائل به حجاباند قائل به روابط تعریف شده هستند میگویند این عاطفهها عاطفه های نابالغی است ناشی از رشد نیافتگی است و الا اگر جامعه به دوران رشد یافتگی برسد اخلاق متناسب با تکنولوژی باید پیدا شود بنابراین روابط باید تغییر کند مناسبات سرمایه داری تبدیل میشود به اخلاق و بعد متناسبا با این زیباشناسی تحقیر میشوند دیگران
شریعتی: یعنی آن مناسبات حاکم میشوند
حاج آقا میرباقری: و دیگران تحقیر میشوند این تعبیری که عرض کردم بعضی فرمودند این است که هَمز و لَمز ناشی از نوعی بریدگی در ارتباطات اجتماعی است و ریشهاش در یک تکبر باطنی و استکبار و یک اتکا به امکانات مادی و امثال این هاست وقتی این روابط بریده شد و شما ارتباطات را بریدید با تکیه بر اموال و تکبر خود این عامل عذاب از درون میشود همین آدمی که توقع زیادی دارد تعبیر این است که رنج های انسان به اندازهی توقعات و تعلقاتاش است شما اگر ازدواج میکنید در این ازدواج به هر اندازهای که توقعاتتان بالا باشد رنجتان افزایش پیدا میکند یک استاد عزیزی میفرمود که من وقتی میروم خانه متوقع نیستم همسر من در عالم طبیعت است یک دفعه یک حالتی پیش آمد اصلا در دنیا نبود وقتی میروم در میزنم میگوید چه کسی است میگویم الحمدلله زنده است صدای پایاش میاید میگویم الحمدلله سالم است میروم میبینم روی باز دارد میگویم الحمدلله در خانه مشکلی پیش نیامده سفره میاندازه میگویم الحمدلله فرصت کرده غذا هم پخته میبینم غذای لذیذی پخته میگویم الحمدلله همهاش میشود الحمدلله یک کسی خیال کرد که باید با یک سفرهی آراسته مواجه شود یک مشکل در خانه آمده باشد آدم رنج میبرد در حالی که اگر توقع پایین بود دائما لذت میبرد از جواب سلام شنیدن وقتی در میزنی میگوید چه کسی است میگوید الحمدلله توقعات ماست که رنج های ما را شکل میدهد وقتی آدم در این دنیا توقعات زیاد داشت که امکان وصولاش در این دنیا نیست رنج میبرد این آدمها دارای حرص و توقعات فراوان از دنیا هستند خیال میکنند دنیا دارالخلود است که نیست
شریعتی: دنیا هم ظرفیت ندارد که تماماش را به ما بدهد
حاج آقا میرباقری: توقعات به علاوه تعلقات انسان وقتی به امری تعلق پیدا میکند که آن امر فانی است پیداست که همراه با بودناش رنج میبرد انسانی که دلخوش به بهار است در بهار نگران پاییز است لازم نیست پاییز بیاید وقتی پاییز آمد دائم محزون است این خوف و ترس در خود بهار است پاییز که میاید حزن است «إِنَّ أَوْلِيَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ» (یونس/62) یک معنایش این است که هیچ خوفی از رفتن عالم ندارند هیچ غصهای هم نسبت به گذشته ندارند دو نوع مواجهه با گذشته است یک بار آدم یاد گذشتهها که میکند فقط غصه میخورد بر گذشته های از دست رفته جوانی و صحنه های از دست رفته یک موقع این طور نیست وقتی آدم یاد گذشته میکند یاد نعمت هایی که خدای متعال در گذشته به او داده و آغاز انعام خدا میافتد آن چیزی که در دعاها استای خدایی که تو آغاز کردهای به همان دلیل که آغاز کردی قطع نکن در انسان توقع انتظار رجا و امید ایجاد میکند به جای یأس به خلاف این که انسان به گذشته هایی که فانی شده تعلق داشته باشد پیداست آدم رنج میبرد رنج انسان به اندازهی تعلق و توقعاش است آن وقت اینها توقع و انتظاراتی در دنیا پیدا کردهاند با تکیه به امکانات مادی و تعلقات فراوان پیدا کردهاند طبیعتا همین تعلق و توقع که در درون و باطن انسان است و در دنیایی که دائم در حال تحول است این توقعات و انتظارات تامین نمیشود و آن تعلقات از دست میرود بالاخره یک چیزی که ما به آن دل بستهایم یا من از او جدا میشوم یا او یکیمان زودتر همدیگر را رها میکنیم این جا جای ماندن نیست بنابراین نفس این توقع و تعلق عامل یک رنج درونی و یک عذابی در باطن انسانها میشود تنها راهاش همین است که انسان توقعاتاش را از عالم محدود کند امیدش به خدای متعال باشد تعلقاتاش را هم قطع کند از عالم و الا چارهای دیگر برای نجات از این رنج و عذاب نیست بنابراین کانه خواستند بگویند این عذابی که تَطَّلِعُ عَلَی الاَفئِدَه از باطن انسان طلوع میکند به یک نوع با این مقدماتی که خودش چیده هماهنگ است آدمی که تکیه به امکانات مادی میکند و انتظارات و توقعاتاش در دنیا توقع خلود با تکیه با امکانات مادی است تا این جا پیش میرود که خیال میکند اینها میتواند خلود بر انسان ایجاد بکند این انسان با این توقع با این تعلقات طبیعی است از درون دچار یک نوع رنج و آتش و شعلهای میشود که او را از درون میسوزاند البته این به معنی این نیست که ما آتش آخرت را انکار بکنیم آتش آخرت در جای خودش است جهنم و آخرت کانه یک جور تجسم عمل است آدم در همین جا در درون رنج تعلقات خودش و آتش خودش در خودش با تعلقات خودش را درست کرده و از این جا شروع میشود پناه گاه هایش میشوند آتش، این تعلقاتی که در قلب انسان است این انتظاراتی که در قلب انسان است این احساس نسبت به عالم احساس تعلق و توقع از این امکاناتی که نه کاری برای ما میتوانند بکنند نه بقایی دارند نه خودشان خالداند تا ما را خالد بکنند با توجه به محدودیت این عالم و تحول این عالم بستر پیدایش یک نوع رنج و عذابی از درون انسان میشوند تَطََلِعُ عَلَی الاَفئِدَه و آن وقت آیات بعدی که میفرماید «إِنَّهَا عَلَيْهِم مُّؤْصَدَةٌ، فِي عَمَدٍ مُّمَدَّدَةٍ» این را هم یک ربطی بیان کردند بین این آیات و صدر سوره که این آدم همزه و لمزهای که روابط اجتماعی را قطع کرده و با تکیه با تکبر و استکبار و امکانات دیگران را تحقیر میکند یا آدم یا نظامی که این کار را میکند نظام مادی این کار را میکند با تکیه بر امکانات و مقدورات خودش و تکبر باطنی خودش و خود بزرگتر بینی که دارد همهی دیگران را تحقیر میکند و همهی روابط را قطع میکند یعنی روابطی که باید رابطهی محبت و انس و صمیمیت باشد تبدیل میشود به رابطهی تحقیر و طبیعتا تنفر و امثال اینها پس در جامعه گویا یک تکیه گاه هایی است یک روابطی است شما میتوانید این روابط را استوار نگاه دارید در جامعهی ایمانی این طوریست در جامعهی ایمانی اعتماد عمومی باید رشد کند شاخص جامعهی ایمانی این است که باید اعتماد عمومی به همدیگر را رشد دهیم نباید بی اعتمادی سوء ظن بدبینی هَمز و لَمز در آن شکل بگیرد این خلاف جامعهی ایمانی است پس این ستون های به هم ریختهی روابط اجتماعی موجب میشود که خیمهی اجتماعی فرو بریزد و این انسان در درون یک خیمهی فروریخته یک بنای فروریخته که ستون هایش کشیده شده قرار میگیرد این به معنی جهنم و قیامت نیست یک نوع تجسم است کانه این آدم با این تکیه گاهها و با هَمز و لمزها و تحقیرها روابط اجتماعی را تحقیر کرده عماد اجتماعی را کشیده و خیمهی جامعه فرو میریزد جامعه آوار میشود جامعهای که این طور روابط در آن شکل گرفته مثل روابط کنونی جامعهی جهانی میشود یک جامعهی به هم ریختهای که نتیجهاش باید بگوییم که مدیریت مادی چنین کاری میکند و این مدیریت موجب میشود که خود جامعه بر سر او آوار شود و گویا در آخرت هم این یک صورت حقیقی پیدا میکند و تبدیل میشود به عذاب آخرت این یک نوع نگاه دوم بود که احتیاج به تبیین دارد به معنی تأویل نشود که جهنم را العیاذ بالله انکار کنیم آن سر جای خودش محفوظ است آیه ناظر به جهنم است در عین این که ناظر به جهنم و بعد از موت است ناظر به حقایق این عالم هم است