در ادبیات دینی و در ادبیات مرگ، ما به واژه ای برخورد می کنیم به اسم سکرات . سکرات با احتضار چه فرقی دارد ؟
پاسخ – این واژه ی سکرات موت در ادبیات دینی ما وجود دارد . سکرات جمع سکره است که کلمه ی سکر و مستی نیز از همین کلمه مشتق می شود . و در قرآن مفرد این کلمه به کار برده شده است . سکرات در واقع همان حالت احتضار است اما از آن جهت به حالت دم مرگ احتضار می گویند که وقت حضور مرگ ، وقت حضور ملائک است . و از آن جهت به آن سکرات می گویند که انسان در یک تحیر ، سردرگمی و گیجی قرار می گیرد شبیه افراد مست . از یک طرف انسان حسرت این را می خورد که عمر او به پایان رسیده و درست استفاده نکرده است . و اندوه این را می خورد که در حال جدا شدن از دنیا و امور مورد علاقه ای است که عمری با آنها انس گرفته است و از طرف دیگر عوالم ناشناخته ای برای او جلوه می کند که وحشت آور است . دیدن صحنه هایی که تا به حال ندیده است او ملائک و شیاطین را که حاضر شده اند می بیند. و همینطور عمری فرد با بدن خود انس گرفته ، آن فشاری که باعث شود روح از بدن جدا شود یک حالت سردردگمی و گیجی و تحیری ایجاد می کند که به آن سکرات می گویند . اگر یک دندان ما شدیداً درد بگیرد ما سردرگم و گیج می شویم و خیلی چیزها را فراموش می کنیم . دندان درد با حالات دم مرگ قابل مقایسه نیست . در قرآن یک تأبیر دیگری هم وجود دارد به نام قمرات الموت . قمرات به معنای شداید و سختی های مرگ است . یک تعبیر امیرالمومنین (ع) در خطبه ی 109 نهج البلاغه دارد که توصیف هنگام سکرات است . این مطلب را اززبان کسی می شنویم که به جزئیات این راه آگاه بوده است . حضرت می فرمایند : آن هنگام قابل توصیف نیست . از یک طرف سکرات موت و سختی جان دادن و از طرف دیگر غم و اندوه فرصت هایی که فرد از دست داده است تمام وجود او را می گیرد . درآن لحظات سخت اعضاء بدن سست می گردد و رنگ آنها تغییر می کند . با لحظه لحظه زیاد شدن آثار مرگ در پیکر، زبان از کار می افتد ( یعنی اولین عضوی است که از کار می افتد ) و قدرت سخن گفتن سلب می گردد . ولی همچنان اعضاء خانواده ی خود را با چشم نگاه می کند و با گوش های خود می شنود ، عقل او نیز سالم است . فکر می کند که عمر خود را به چه چیزهایی گذرانده و در چه راهی روزگار خود را تباه کرده است . به یاد اموالی می افتد که با خون دل آنها را جمع کرده و کاری به حلال و حرام آن نداشته است . این نشان می دهد که حضرت کسانی را توصیف می کند که اهل دنیا هستند . و حالا باید برود و جوابگوی این اموال باشد . لذت و استفاده ی آن برای دیگران و حساب پس دادن و بدبختی آن برای او مانده است . مرگ همچنان بر اعضاء بدن او چیره می گردد تا آنجا که گوش او نیزمانند زبان از کار می افتد . و فقط به خانواده ی خود نگاه می کند و حرکت زبان آنها را می بیند ولی دیگر صدایی نمی شوند . پس از مدتی چشم او نیز از کار می افتد و روح از بدن خارج می شود. مرداری خواهد شد در بین خانواده ی خود به طوری که از نشستن نزد او وحشت می کنند و از نزدیک شدن به او دوری می نمایند . در این حال دیگر نه گریه کننده ای او را یاری می کند و نه کسی به او جواب می دهد . سپس او را برداشته و بسوی آخرین منزلگاه یعنی قبر می برند و او را آنجا تنها گذاشته و به دست اعمال خود می سپارند و از دیدار او برای همیشه چشم می پوشند . این آن لحظه سکرات و قمرات است که حضرت امیر(ع) توصیف کرده و لحظه ی سختی است .
سوال – ما چه کاری می توانیم بکنیم که این سختی ها و شداید آسان شود ؟
پاسخ – در روایات اهل بیت (ع) هم به عواملی اشاره شده که باعث آسان شدن مرگ ، راحت از دنیا رفتن و سختی نکشیدن فرد می شود و هم عواملی که باعث می شود فرد با سلامت از دنیا برود . این دو نکته است ، اینکه هم انسان راحت از این عالم به عالم دیگر منتقل شده و سختی نکشد . و هم با سلامت رفته و دچار آن وسوسه هایی که شیاطین در لحظه ی آخر انسان را می کنند و تیرهای آخر را به سمت او پرتاب می کنند نشود . اینجا دیگر منزل آخری است که دست شیطان به انسان می رسد و در نتیجه تمام تلاش خود را در این لحظه می کند . اهل بیت در روایات مختلفی اشاره به عوامل آسان ، راحت و با سلامت از دنیا رفتن کرده اند . اصلی ترین مورد این است که انسان اعتقادات سالم و درستی داشته باشد . تردیدی نیست که اگر من ایمان به خدا و آخرت داشته باشم و سیم اتصال من به خدا وصل باشد ، زمانی که می خواهند من را به سمت خدا منتقل کنند وحشت نمی کنم . چرا که من را به سمت دشمن نمی برند بلکه به سمت دوست می برند . خود این ایمان ، انسان را در لحظه ی آخر راحت می کند . در روایت زیبایی است که حضرت عزرائیل (ع) بر ابراهیم خلیل الله وارد شد . حضرت ابراهیم (ع) وقتی او را دید پرسید: آیا تو الان من را دعوت می کنی که به اختیار آن طرف بیایم، یا زمان اختیار گذشته و خواهی نخواهی باید بروم ؟ حضرت عزرائیل (ع) گفتند نه به اختیار خود شما است که بیایید یا نیایید . حضرت ابراهیم چیزی گفت که حضرت عزرائیل را به فکر وادار کرد : خدا دوست و خلیل من است ، آیا دیده ای که یک دوستی مرگ را به دوست خود هدیه بدهد ؟ حضرت عزرائیل درمانده شد . از خداوند متعال خطاب به حضرت عزرائیل رسید که به او بگو آیا دیده ای که دوستی از دیدار دوست خود بدش بیاید . تو به طرف دوست خود می آیی و دوست مشتاق دیدن دوست است . اگر بخواهیم این نگاه را به مرگ داشته باشیم مستلزم این است که ایمان داشته باشیم . در این صورت چقدر این لحظه برای فرد زیبا خواهد بود . در آیه بیست و هفت سوره ی ابراهیم داریم که خداوند مومنین و افراد با ایمان را نگاه می دارد و در دنیا و آخرت آنها را تثبیت می کند . ما در روایات متعدد داریم که حضرت عزرائیل (ع) می گوید که من از پدر و مادر مهربان بر مومن مهربان تر هستم . خود او مومنین را به شهادتین تلقین می کند . ملائکه ی مرگ به او خوش آمد گفته و به استقبال او می آیند . در روایتی داریم که دو شاخه ی گل بسیار معطر از حرم الهی برای او آورده می شود . بوی یکی از آنها به گونه ای است که فرد خانواده و اموال خودرا فراموش می کند تا سختی نکشد . و بوی دیگری از نسیم رحمت الهی آنچنان حالتی در او ایجاد می کند که سخاوتمندانه جان خود را بدهد. اینها همه برای مومن است . یک روایتی است از حضرت امام صادق (ع) که می فرماید: روزی گذر سلمان در کوفه به بازار آهنگرها افتاد . یک مرتبه دید جوانی بیهوش شده و مردم اطراف او را گرفته اند . سلمان که از آن نزدیکی عبور می کرد، یکی از آن افراد دوید و به او گفت یا اباعبدالله این جوان مریض و بیهوش است بیا یک دعایی بالای سر او بخوان که بهوش بیاید . حضرت سلمان وقتی نزدیک شد و به بالین جوان رسید او چشم باز کرد . تا سلمان را دید سر خود را بلند کرد و گفت یا ابا عبدالله اینطور نیست که مردم گمان می کنند من بیمار هستم . وقتی گذر من به بازار آهنگرها افتاد و دیدم که با چکش های آهنی به میله های سرخ می کوبیدند یاد این آیه افتادم : نگهبانان جهنم با چکش های آهنین بر دوزخیان می زنند . در این حالت دیگر نفهمیدم و از هوش رفتم . سلمان دید این فرد با معرفت است با او دوست شد . بعد از یک مدتی این جوان مریض شد ، سلمان به عیادت او رفت و دید که موقع مرگ او است . سلمان به حضرت عزرائیل (ع) خطاب کرد که یا ملک الموت این جوان برادر و دوست من است لطفاً مراعات او را بکن . حضرت عزرائیل فرمود: یا ابا عبدالله من مراعات این جوان و تمام مومنین را خواهم کرد و با آنها دوست هستم . بنابراین اصلی ترین شرط برای راحت مردن ایمان است . البته اگر می خواهیم ایمان در لحظه ی مرگ و پس از آن در مراحل ابدیت حافظ ما باشد باید در دنیا حافظ ایمان خود باشیم . ما حافظ ایمان خود باشیم تا ایمان در سختی ها حافظ ما باشد . بعضی از افراد هستند که از ایمان و اعتقادات خود محافظت ندارند . چه بسا که اعتقادات آنها لغزنده و سست است . در روایت داریم که اعتقادات و ایمان بعضی از افراد عاریه ای است ، از این دست می گیرند و از آن دست می دهند . مثلاً تا یک مقدار وضع مالی جابجا می شود ، حقوق کم و زیاد می شود و فشار زندگی وارد می شود چه بسا افراد خدا را به ظلم متهم می کنند . اینها خطرناک است . باید ایمان ها را تثبیت کرده و نگاه داشت . تثبیت ایمان و اعتقادات هم فقط با خواندن کتاب و یا رفتن به کلاس عقیدتی نیست . اینها خوب است و می تواند عقل را قانع کند . اما دل انسان نیز باید قانع شود . باید قلب انسان باور کند و ایمان در قلب رسوخ کند . باور قلب با عمل به دست می آید . هرچقدر ما اعمال خود را طبق وظایف و دستورات دینی انجام دهیم مانند چکشی که بر میخ می رود و فرو می رود باعث تثبیت اعتقادات در قلب و باور آنها می شود . این آیه ی قرآن است : اگر می خواهید به یقین و باور قلبی برسید ، عبودیت و بندگی انجام دهید . عمل صالح هم حافظ و تثبیت کننده ی ایمان و هم ارتقاء دهنده ی آن است . هم ایمان عمل صالح را خالص تر می کند و هم برعکس . هر گناه و معصیت بندهای ایمان و اعتقادات را شل و پاره می کند . چه بسا بعد از مدتی اگر انسان دچار معاصی و آلودگی ها شود و توبه نکرده و باز نگردد از درون خالی می شود . و در این صورت شاید در حادثه های سنگین مانند لحظه ی مرگ نتواند ایمان خود را حفظ کند . در لحظه ی مرگ فکر و محاسبات فکری خیلی کار نمی کند بلکه باورهای درونی انسان بیرون می ریزد . اگر کسی درون دل او هرز و کفر باشد بیرون می ریزد . اگر درون دل او خدا و اعتقادات باشد او هم بیرون می ریزد . مرحوم آیت الله کوهستانی چند سال قبل ازانقلاب فوت کردند . کسانی که در شمال ایران هستند یعنی در استان مازندران و گلستان این بزرگوار را که از اولیای خدا بود خوب می شناختند . الان هم در شهر کوهستان که در نزدیک ساری است ، مدرسه ی ایشان که بسیار بامعنویت هم است برقرار است . کسانی که در هنگام مرگ اطراف ایشان بودند نقل می کنند که با اینکه آقا دو یا سه روز آخر حال حرف زدن نداشتند . اما در دم دمای آخر یکی از اطرافیان از ایشان سوال کردند که آیا شما ذکر خود را می گویید ؟ ایشان فرموده بودند که خدا لعنت کند شیطان را من هرموقع می خواهم ذکر بگویم سرفه ام می گیرد . اما من به دهان او می زنم و ذکر خود را می گویم . این افراد این چیزها را فراموش نمی کنند چون در دل آنها بوده است . مرحوم آیت الله طباطبایی ، فارابی زمان ما ، در هنگام مرگ دچار فراموشی شدیدی شده بودند . طوری که بسیاری از اصطلاحات علمی و فلسفه ها و قیل و قال های کلامی رافراموش کرده بودند . حتی رئیس بیمارستانی که ایشان بستری بودند می گفتند اگر یک لیوان آب به دست ایشان می دادیم همینطور در دست خود نگاه می داشتند مگر اینکه به ایشان می گفتیم آن را بخورید . اما با این وجود برخی از بستگان ایشان می گفتند ما دیدیم در لحظات آخر لب ایشان تکان می خورد و گویی حرف می زنند . از ایشان سوال کردیم که چکار می کنید ؟ فرمودند تکلم . گفتیم تکلم با چه کسی ؟ گفت با حضرت حق . این را فراموش نکرده چون در جان او رسوخ کرده است . پس اولین نکته ایمان و اعتقادات سالم و قوی است . دومین نکته محبت و ولایت اهل بیت (ع) خصوصاً امیرالمومنین علی (ع) است. ولایت اهل بیت (ع) جدای از توحید نیست . در روایاتی از امام رضا (ع) و امام سجاد (ع) داریم که فرمودند : ایمان و توحید، لا اله الا الله ، محمد رسول الله و علی ولی الله است و بعد فرمودند توحید تا اینجا است . توحید تا اشهدان علی ولی الله است . یعنی ولایت معصومین شأنی از شئون توحید و شرط توحید است . ولایت اهل بیت یک دستگاهی جدای از ولایت و سرپرستی خداوند عالم نیست . لطف اهل بیت (ع) در همه جا به محبین آنها می رسد . هم در دنیا ، هم در مرگ و هم بعد از آن در برزخ و قیامت و در همه ی عوالم . در هیچ عالمی از عوالم نیست که ما بی نیاز از اهل بیت باشیم . در هیچ عالمی از عوالم نیست که دست اهل بیت کوتاه و بسته باشد . در زیارت جامعه ی کبیره می خوانیم که اینها رحمت موصوله ی خدا هستند . رحمت موصوله یعنی قطع نمی شود و دائم متصل است . ممکن است سوال کنید که ما روایاتی داریم که می فرماید شفاعت ما اهل بیت در برزخ به شما نمی رسد . آن روایات باید در جای خود معنا شود . یا مقصود این روایات این است که قیامت مراحل بسیار سختی دارد که شفاعت اصلی ما آنجا بروز می کند . اینجا شفاعت ما است اما شفاعت اصلی نیست . لذا شفاعت و دستگیری در برزخ هم است که در آخر زیارت عاشورا می گوییم : الهم الرزقنی شفاعة الحسین یوم الورود . یعنی از همان لحظه ی ورود به عالم آخرت شفاعت می خواهد . پس شفاعت وجود دارد اما آن شفاعت اصلی مربوط به قیامت است . یا به این دلیل است که اسم لطف هایی که اهل بیت در برزخ می کنند شفاعت نیست . مانند لطف هایی که در دنیا می کنند . الان اهل بیت در دنیا لطف و عنایت می کنند اما اسم آن را شفاعت نمی گوییم . آنجا هم اسم آن را کرامت و عنایت می گوییم . پس دست اهل بیت در هیچ کجایی کوتاه نیست . حاج آقای بهجت می فرمودند انشاء اله ما جوری زندگی کرده و جوری اعمال انجام دهیم که در لحظه ی آخر که قرار است اهل بیت دستگیری کنند نگویند که ما این فرد را نمی شناسیم . او با ما کاری نداشت . بنابراین ولایت اهل بیت سکرات را آسان می کند ،خصوصاً محبت امیرالمومنین علی (ع) . اینکه می گوییم خصوصاً چون امیرالمومنین مرز و ملاک حق و باطل است . شیعه وسنی از پیامبر (ص) نقل کرده اند که فرمود: یا علی حب تو را داشتن ایمان است و بغض نسبت به تو داشتن کفر است . پیامبر اکرم (ص) فرمود: اگر کسی علی (ع) را دوست داشته باشد سکرات و سختی های مرگ برای او آسان می شود . پیامبر در جمعی از اصحاب بودند فرمودند : چه کسی از شما است که هر روز عمر خود روزه است ؟ سلمان بلند شد و گفت من . پیامبر فرمودند : چه کسی از شما است که تمام شب های عمر خود را شب زنده داری کرده و عبادت می کند ؟ سلمان بلند شد و گفت من . پیامبر باز فرمودند : چه کسی است که در هر شبانه روز یک بار ختم قرآن می کند ؟ سلمان بلند شد و گفت من . یکی از اصحاب گفت او دروغ می گوید . من خیلی از شب ها دیده ام که او خوابیده است و شب زنده داری نمی کند . خیلی از روزها غذا می خورد و روزه نمی گیرد . پیامبر فرمود: ساکت باش ، به لقمان امت اینگونه تهمت نزن از او بپرس. این شخص از سلمان پرسید که سر این ادعای تو چیست ؟ گفت اینکه گفتم هر روز روزه هستم به این علت است که خداوند در قرآن فرموده اگر کسی کار خیری انجام دهد من آن را ده برابر می کنم . من در هر ماه سه روز روزه می گیرم ، اگر سه روز را ده برابر کنیم می شود سی روز یعنی کل ماه . اینکه من گفتم هر شب شب زنده داری می کنم به این علت است که پیامبر خدا فرمود: هر کسی هرشب با وضو بخوابد گویی تمام شب را شب زنده داری کرده است و من هر شب با وضو می خوابم . و اینکه گفتم هر روز ختم قرآن می کنم چون پیامبر (ص) فرمود: یا علی مثل تو در امت من مانند قل هوالله احد است در قرآن . اگر کسی سوره ی قل هو الله را یک بار بخواند به منزله ی این است که یک سوم قرآن را خوانده است . دو بار بخواند دو سوم قرآن را خوانده است و سه باربخواند یک ختم قرآن کرده است . یا علی اگر کسی تو را با قلب دوست داشته باشد یک سوم ایمان را دارد . اگر با قلب و زبان دوست داشته باشد دو سوم ، و اگر با قلب و زبان و عمل تو را دوست داشته باشد ایمان او کامل است. بعد پیامبر فرمود یا علی اگر چناچه آسمانیان و ملکوتیان تو را دوست دارند ، اهل زمین هم تو را دوست داشتند جهنم را خلق نمی کردم . بعد سلمان گفت طبق این حدیث پیامبر من در روز سه بار قل هو الله می خوانم که به منزله ی ختم قرآن است . منظورمن آن قسمت حدیث است که فرمود : اگر اهل زمین علی (ع) را دوست داشتند کسی اهل جهنم نمی شد . این محبت و ولایت اهل بیت خود را در شداید و سختی ها نشان می دهد . می گفتند مرحوم آیت الله شیخ حسن علی نخودکی اصفهانی در دو یا سه روز آخر عمر که در بستر افتاده بود با اینکه با کسی حرف نمی زد و مشغول خود بود ، در شب جمعه ای سر ازبالین بلند کرد و روکرد به سمتی و گفت ای شیطان بر من که وجودم پر از محبت علی (ع) و اولاد او است دست نخواهی یافت . سومین چیزی که از عوامل آسان کردن مرگ است، صله ی رحم خصوصاً نسبت به والدین است . ارحام خویشاوندان است یعنی برادر ، خواهر و فامیل نزدیک . ارحام را که به آن رحم می گویند چون جلوه ای از رحمت خدا است . در روایت است که خداوند متعال فرمود: من از صد جزء محبت و رحمت خود یک جزء آن را در عالم دنیا فرستاده ام که این محبت ها بین پدر و مادر و فرزند و برادر و خواهر و فامیل درست شده است . بقیه ی آن را آن طرف می بینید . اگر رحم ، یک خاندان و یک خانواده که بین آنها محبت است ، این محبت را نسبت به هم قطع کنند ، یعنی در واقع رحمت خدا را قطع کرده اند . به این جهت است که خیلی با آن برخورد شده که قطع رحم نکنید . وقتی رحمت خدا را قطع کردید طبیعتاً در مرگ سختی می بینید . اما اگر کسی صله ی رحم کرد در حال جذب رحمت خدا است . بنابراین چون شما قدر رحمت خدا را خصوصاً نسبت به والدین دانسته اید مرگ را آسان می کند . آن فردی که به مادر خود جفا کرده بود حتی نتوانست تلقین پیامبر را جواب دهد تا زمانی که مادر او راضی شد و او را بخشید . یکی دیگر از چیزهایی که خیلی توصیه شده تسبیحات حضرت زهرا(س) بعد از نمازهای واجب است . من تقاضا می کنم که این گنج است و آن را از دست ندهید . امام باقر(ع) فرمود: اگر هدیه ای بالاتر از تسبیحات زهرا(س) بود پیامبر آن هدیه را به حضرت زهرا می داد . امام صادق (ع) فرمود: ما به بچه های خود همانطور که نماز را توصیه می کنیم این تسبیحات را هم توصیه می کنیم . و بعد فرمود اگر کسی مداومت داشته باشد به خواندن تسبیحات حضرت زهرا (س) بعد ازهر نماز سختی های مرگ بر او آسان می شود . یکی دیگر از چیزها دست کردن انگشتر است . بخصوص انگشتر عقیق که از علائم مومن است . یکی دیگر از عوامل آسان کردن مرگ که در روایات آمده ، در تعقیبات نماز صبح و مغرب خواندن هفت بار : بِسمِ اللهِ اَلرحمنِ الرَحیم، لا حَولَ و لاقُوةَ اِلا بِالله العَلیُ العَظیم . در مفاتیح نیز مرحوم محدث قومی این را آورده است . در اصول کافی روایت داریم که این خیلی کمک می کند . یکی دیگر از امور دعای عدیله است . مومنین حداقل یک بار در عمر خود این دعای عدیله را بخوانند ، اعتقادات خود را صادقانه امانت نزد خدا بسپارند چون در آخر دعای عدیله داریم که خدایا تو بهترین امانت دار هستی . این اعتقادات خود را پیش تو امانت می گذارم تا هنگام مرگ که زمانی است که انسان خیلی چیزها را از یاد می برد به من باز گردان . و آخرین چیز خواندن قرآن بعد از هر نماز است . پیامبر فرمود: اگر هر کسی بعد از نماز قرآن بخواند سکرات موت بر او آسان می شود و خود ملک الموت شهادتین را بر او تلقین می کند . نماز اول وقت نیز که به آن اشاره شد .
سوال – لطفاً درخصوص سوره ی نحل آیات 55 تا 64 توضیح بفرمایید.
پاسخ - در آیه شصت و یک این سوره ی مبارکه خداوند متعال می فرماید که اگر قرار بود به محض اینکه کسی ظلم می کند ما از اینجا برای او عذاب بفرستیم و برخورد سنگین قیامتی را در دنیا با او انجام دهیم هیچ جنبده ای در زمین نمی ماند . چون دنیا به گونه ای است که ممکن است انسان تخلفاتی را انجام دهد اما خداوند برای او فرصت می گذارد برای اینکه جبران کند . فوری با هر تخلف ، جرم و اشتباهی خداوند از سر لطف برخورد نمی کند تا لحظه ی مرگ . از این فرصتی که خدا داده و لطفی که پروردگار عالم کرده است که تا دم مرگ انسان می تواند جبران کند باید کمال استفاده را ببریم .
یک نکته ای را درخصوص صله ی رحم بگویم که همانطور که گفتم رحم و خویشاوندان یک جلوه ای از رحمت خدا است که او بین این جمع محبت انداخته است . و یکی از عوامل آسان شدن مرگ این است که این رحمت را پس نزده و آن را قطع نکنیم . لذا در روایات قاطع رحم و کسی که صله ی رحم را با خویشاوندان خود قطع کند خیلی مذمت شده است . هم خود ما نسبت به خویشان و بخصوص پدر و مادر قطع نکنیم و هم اینکه مانع از صله ی رحم دیگری نشویم . گاهی اوقات در برخی از خانواده ها ممکن است بعضی از افراد مانع از صله ی رحم شوند . مثلاً همسربگوید که اجازه نداری با پدر و مادر و خویشان خود رفت و آمد داشته باشی . همانطور که قطع رحم برای خود من تبعات سنگین به دنبال دارد ، مانع از دیگری شدن نیز همین تبعات را برای من دارد .
سوال – اگر ما با کسی که در حال احتضار است برخورد کردیم چه وظیفه ای داریم ؟
پاسخ - گاهی اوقات انسان با فردی مواجه می شود که در لحظات بسیار سخت و حساس احتضار است و نیاز دارد که کسی به او کمک بدهد، اما اطرافیان که در کنار او هستند اصلاً نمی دانند که چکاری بکنند . برای یک مسلمان زشت است که در آن هنگام نداند چکار باید بکند . در باره ی شخص محتضر یک وظیفه ی واجب و تعدادی نیز وظیفه ی مستحب داریم . وظیفه ی واجب این است که اگر مواجه شدیم با فردی که علائم مرگ در او مشخص شده و به نظر می رسد در حال رفتن از دنیا است او را رو به قبله کنیم . این کار بر هر مسلمانی واجب است البته اگر کسی او را رو به قبله کرد از دیگران ساقط است یعنی واجب کفایی است . باید طوری او را به پشت بخوابانیم که کف پاهای او به سمت قبله باشد . البته اگر در جایی بود که این کار امکان پذیرنبود ، مثلاً بر روی تخت بیمارستان که به فرد سرم و دستگاه های مختلفی وصل است و این امکان وجود ندارد ، باید حتی الامکان و تا جایی که به این شکل شبیه تر است او را قرار داد . اگر هم نشد که ساقط است . در روایتی از پیامبر اکرم (ص) فلسفه ی این کار گفته شده است . ایشان فرمود اگر کسی را اینگونه رو به قبله کنید دائم تا زمان قبض روح ملائک الهی و خود خداوند با رحمت خود به او رو می کنند . آداب مستحبی نیز وجود دارد که اولین آن مسئله ی تلقین است . این را باید در نظر بگیریم که آن شخصی که درسکرات موت قرار دارد به قدری در سرگردانی و تحیر است که چه بسا اسم خود را نیز به یا نمی آورد . او در یک حالت گیجی و تحیر تام است . لذا در روایات متعدد گفته شده که به او کمک بدهید . شهادتین را به این صورت به او تلقین کنید ، در کنار او نشسته و آرام آرام نه با داد و بیداد و دعوا و اینطور چیزها که بیشتر او را اذیت کند به دهان او بگذارید که بگو لااله الا الله ، خدا یکی است . اسم پیامبر را ببر و بگو محمد رسول الله . امام اول خود را بگو ، امیر المومنین علی (ع) . پیامبر اکرم (ص) فرمود : این کار را بکنید و حرف های پراکنده دیگرنزنید و سپس فرمود: اگر به این صورت تلقین کنید آن کسی که بر زبان او این کلمات باشد و با اینها از دنیا برود داخل بهشت می شود . البته معلوم است که از روی اعتقاد این کلمات را می گوید و طوطی واربیان نمی کند . دومین نکته تلقین دعای فرج است . دعای فرج آن چیزی است که در قنوت ها در رساله ها گفته شده بخوانید . افراد می توانند در رساله ها قسمت قنوت مراجعه کنند . لا اله الا الله الحلیم و الکریم ، لااله الا الله العلی العظیم ، سبحان اله الرب السماوات و... در رساله ها به این بخش رجوع بفرمایید . این دعای فرج است که خود مرور اعتقادات توحیدی است . این را آرام آرام بخوانید که شخص محتضر به دنبال شما بخواند . امیرالمومنین (ع) بر سر بالین هر محتضری که می رفتند و این را می خواندند می فرمودند که دیگر ترسی نیست . سومین نکته ای که توصیه شده خواندن هر جای قرآن ، خصوصاً آیت الکرسی ، سوره ی یاسین و صافات است . این ها را بخوانیم و لازم نیست تلقین کنیم . درروایات داریم یاسین را که می خوانید ملائک رحمت نازل می شوند . صافات را که می خوانید وسوسه های شیطان دفع می شود . اینها آثار این سوره ها است که در آن هنگام خیلی مهم است . چهارمین چیزی که ما به آن توصیه شده ایم القاء امید است . خوف و رجاء و بیم و امید یک مومن تا وقتی که زنده است باید مساوی باشد . هم از اعمال خود ، از آخرت و از عذاب بترسد و هم به رحمت خدا امیداور باشد . اما در روایات متعدد داریم که هنگام مرگ باید فقط امید باشد . لذا به آن شخصی که هنگام احتضار است رحمت خدا را القا کنید . اهل بیت به توکمک می دهند و جایی می روی که به استقبال تو می آیند . ما در روایت داریم که رحمت خدا در آخرت به گونه ای است که حتی ابلیس به آن طمع می کند . ابلیسی که گناه اولین و آخرین به عهده ی او است وقتی رحمت خدا را می بیند می گوید شاید ما را هم ببخشند . باید این رحمت را با خواندن همین روایات به فرد القاء کرد و اگر هم بلد نیستیم بگوییم که لطف خداوند متعال بی نهایت است ، گناه ما محدود است اما رحمت او نامحدود است . لطف خدا بیشتر از جرم ماست نکته ی سربسته چه گویی خموش