برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سیره تربیتی انبیای الهی در قرآن کریم
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابدینی
تاريخ پخش: 14-05- 96
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
شریعتی: سلام میکنم به همه دوستان عزیزم، خانمها و آقایان، بینندههای خوب و شنوندههای نازنینمان. ایام مبارک باشد. هنوز در حال و هوای میلاد امام رضا نفس میکشیم. در مشهد الرضا نایب الزیاره همه شما بودهایم و انشاءالله قسمت فرد فرد شما شود. حاج آقا عابدینی سلام علیکم. خیلی خوش آمدید.
حاج آقای عابدینی: سلام میکنم به همه بینندگان و شنوندگان عزیز. من هم ایام را تبریک میگویم. امیدواریم انشاءالله معرفت ما به حضرت معصومه به گونهای باشد که منحصر به یک روز نماند. همانطور که در بحث قبله عرض کردیم که قبله دوام دارد و در لحظه به لحظه زندگی انسان هست و حقیقت قبله ولایت است، انشاءالله ارتباط با ولی و ارتباط با امام، آغازش از لحظات تولد حضرات باشد اما دوامش در همه عمر ما باقی باشد و همه روزمان ارتباط با امام رضا و حضرات معصومین باشد.
شریعتی: بحث ما سیره تربیتی انبیاء در قرآن کریم است. قصه ما، قصهی حضرت ابراهیم است. بحث امروز شما را با دل و جان میشنویم.
حاج آقا عابدینی: (قرائت دعای سلامتی امام زمان) انشاءالله از یاران و یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم.
ماه ذی القعده است و باز یکشنبه ماه ذی القعده را در پیش داریم. نماز بی نظیر یکشنبهها را فراموش نکنیم. اگر هفته گذشته هم انجام دادیم، باز هم انجام بدهیم منافات ندارد. کسانی هم که موفق نشدند بخوانند، انشاءالله توفیق پیدا کنند و این نماز را بخوانند.
داریم کم کم با حضرت ابراهیم(ع) که انس ویژهای گرفته بودیم، پیغمبر فطرت، « سَلامٌ عَلى إِبْراهِيم» (صافات/109)، «وَ إِبْراهِيمَ الَّذِي وَفَّى» (نجم/37) تعبیراتی که در قرآن کریم نسبت به حضرت وارد شده است، کم کم باید از ذکر نام و یاد ظاهری حضرت به نبی دیگری از انبیای الهی رو کنیم، البته هنوز این جلسه و جلسه بعد در خدمت حضرت هستیم، ولی همین حالی که کم کم داریم جدا میشویم برای ما سخت است. همینطور که حضرت ابراهیم سر سلسلهی خاصی در بین انبیاء هست، یاد و ذکر او در قرآن و در دلها برای انسان آثار ویژهای دارد. لذا کم کم باید خودمان را آماده کنیم. هرچند از دلمان نخواهد رفت اما اگر به انبیای دیگر هم مشغول میشویم، انبیای دیگر هم مؤکد نام ابراهیم خلیل هستند. به بحث کعبه رسیدیم و مسائلی که مربوط به حج بود. گفتیم: ابراهیم خلیل و اسماعیل ذبیح از خدای سبحان خواستند، «وَ أَرِنا مَناسِكَنا» (بقره/128) مناسک را به ما نشان بده. لذا جبرئیل را خدا با آنها همراه کرد و مناسک را با آنها انجام داد. یعنی اینطور نبود که به آنها بگوید: فلان کار را بکنید. همان کاری که امام در بحث «ایصال الی المطلوب» میکند، انسان را به نتیجه و مطلوب میرساند، خدای سبحان در اینجا برای ابراهیم و اسماعیل، حج را به مطلوب رساند. یعنی در اینجا بحث قبول و رد نیست. اینجا بردن و رساندن است. فوق قبول است. قبول برای جایی است که به انسان عرضه میکنند، بعد انسان انجام میدهد. یا مطابق در میآید یا نمیشود. اما آنجایی که خدا دست انسان را بگیرد و ببرد، وقتی که دست را گرفت قبول محقق شده است. عمل مطابق ارادهی الهی است. نه اینکه ببینیم مطابق میشود یا نمیشود. کار امام اینگونه است که دست انسان را بگیرد و در لحظه لحظه زندگی انسان ببرد. آنجایی که دست را در دست امام دادیم و حرکت کردیم، قبول در لحظه دست دادن محقق شده است. نه بعد از عمل، این خودش یک بحث شیرین و جالبی دارد. لذا امام قبل از اذن در عمل میدهد. حین عمل همراهی میکند و بعد از عمل، عمل بر او عرضه میشود. لذا همه حقایق در شب قدر بر امام نازل میشود. از آنجا «فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُمْ» بر شما نازل میشود و از بیوت شما صادر میشود که اذن در دادن عمل که میخواهد ایجاد شود. بعد هم حین عمل همراه است و بعد از عمل هم عرضه است. اگر ولایت امام شامل حال ما شود، قبل و حین و بعد یکی میشود. اینجا شأن امام میشویم. اینجا مقام انجام عمل ما به دست امام بوده است. چون ما دیگر آنجا اراده و اختیاری از خودمان نداریم و ارادهمان را اختیاراً در ارادهی امام محو کردیم. یعنی امام ولایت ما را به عهده گرفته است. «وَ أَرِنا مَناسِكَنا» یعنی همین. نه به ما مناسکمان را بگو. مناسک را نشان ما بده. مثل همان که ابراهیم خلیل رؤیت ملکوت سماوات و ارض را کرد. خدا به او ملکوت ارض و سماوات را نشان داد. مثل آنجایی که «أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى» (بقره/260) خودش به امر الهی احیاء کرد. اینها غیر از نشان دادن است. این خودش احیاء کرد. اینجا ولایت الهی در صحنه عمل ظاهر میشود. خودش دست را میگیرد و میبرد. دیگر این معصوم میشود. این ولی میشود. چون دیگر از خودش چیزی ندارد. با این نگاه داریم در مورد کسی صحبت میکنیم که خدای سبحان با اعمالش اینگونه تا کرد. «وَ أَرِنا مَناسِكَنا» یا «وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرات» (انبیاء/73) نمیفرماید: «اوحینا الیهم انفعل الخیرات» یک موقع هست میفرمایند: وحی کردیم به آنها که این کارها را بکنید. اما یک موقع میفرماید: «اوحینا الیهم فعل الخیرات»، «أَ نفعلَ» یعنی بگویم، «فِعْلَ الْخَيْرات» یعنی خود متن عمل، ما متن عمل را به اینها وحی کردیم. وقتی متن عمل وحی میشود، یعنی خود عمل تحقق پیدا میکند. نسبت به انبیاء میفرماید: «وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرات». اینها خیلی لطیف است. اینها مقام انسان است که انسان تا جایی میرسد که اراده خدا در وجود او اینطور حاکم میشود.
بحث ما در این بود که ابراهیم یک سفر حجی را اینگونه انجام داده است. مرتبه به مرتبهاش هم ذبح فرزند داشته، مبارزه با شیطان داشته، نجات از دست شیطان داشته، سعی بین صفا و مروه مربوط به هاجر و اسماعیل بوده است. تمام اینها سفر حج میشود. سفر حج یک سفر حقیقی و یک هجرت از نفس است. یعنی حقیقتاً انسان از تمام مراتب نفسانیت و امامیت مسافر است و جدا میشود. که این کار را ابراهیم خلیل با شئونش که اسماعیل و هاجر(س) محقق کردند و اینجا به ما میگویند: دعوت کردند که این سفر را بیایید. «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ» (حج/27) ندا بده بیایند. یعنی تو انجام دادی و تو این را محقق کردی، تو ندا بده تا آنها هم مثل تو محقق کنند. پس حج تا اینقدر کشش دارد که خدا دست انسان را بگیرد و ببرد. ابراهیم خلیل دستش را بگیرد و ببرد. پیغمبر اکرم دستش را بگیرد و ببرد. امام زمان(عج) که امام امروز است، دست ما را بگیرد و ببرد. این حج اینقدر کشش دارد. اگر این باور بود که حج تا این مقدار برای انسان عصمت میآورد. متن واقع عالم را انسان میگیرد و میبرد نه اینکه بگویند: فلان کار را بکن. این فلان کار را بکن، مقدمه است. برای آمادگی است اما حقیقت آن بردن و رساندن است. یعنی این معرفت و همراهی و باور و طلب، وقتی انسان فهمید طلبش را داشته باشد. اگر هم نتوانست محقق کند این طلب خودش مهم است. این طلب فعلیت پیدا میکند. این طلب کلید حقیقتی است که انسان میخواهد به آن برسد. تا این طلب و سوز و خواستن نباشد، رسیدنی محقق نمیشود. فکر نکنیم یک وهم است و نتوانستیم محقق کنیم و ارزشمند نیست. لذا این طلب را گفتند اگر محقق کنید، به دنبالش فعلیت و رساندن محقق میشود. لذا این طلب در وجود ما باشد که ما عمل حج و باقی اعمال را میخواهیم امام دست ما را بگیرد و ببرد. چون وعده دادند که کار امام ایصال الی المطلوب است، ما این طلب را داریم، تا عملمان را وقتی میخواهیم آغاز کنیم، هرقدر از این طلب را توانستیم محقق میکنیم، هرقدر نبود این طلب جبرانش میکند و این طلب اثر ایجاد میکند و به دنبالش فعلیت میآورد.
«وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ» ندای ظاهری نیست که با گوش شنیده شود. ابراهیم خلیل در بیابان برهوتی است که کسی جز هاجر و اسماعیل نیست و خدا میگوید: اینجا ندا بده. میگوید: چه کسی بشنود؟ میگوید: شنواندن آن با من! ما یک توانایی داریم که جلسه گذشته گفتیم: ندا ملکوتی است و فرا زمانی و فرا مکانی است. اما این حقیقت یعنی چه؟ ما یک بدن داریم، یک نفس داریم، یک عقل داریم که حالا اسمهای مختلفی برای این میگذارند. بدن انسان زمانی و مکانی است. اگر چیزی را میخواهیم با گوش بشنویم، حتماً در زمان و مکان هست، اگر چیزی را با چشم میخواهیم ببینیم و این چشمی که روی بدن است، حتماً زمانی و مکانی است و باید شرایط ویژهای داشته باشد اما نفس انسان فرازمانی و فرامکانی است، عقل انسان فوق نفس است و مراتب عقل قابل احصی نیست. عقل منظور ذهن نیست، عقلی که میگوییم، مرتبه وجودی عقل است که به نسبت نفس غیر قابل احصی است. نگاه خدای متعال انسان را صاحب مراتب خلق کرده و بدن نازلترین آن است. ما همه چیز را قیاس با بدن میکنیم. شنیدن و گفتن و تمام حرکات و سکنات و رفتن و آمدن را با قیاس با بدن است.
خدا علامه طباطبایی را رحمت کند، ایشان میفرماید: حواس شما باشد اگر خدا دارد بهشتش را معرفی میکند، میگوید: در حقیقت این چیزی که در دنیا شما به عنوان باغ میبینید مثل بهشت است نه بهشت مثل این است. اصل را او قرار میدهد و این را یک مثال. ما اشتباه میکنیم اصل را این میگیریم و بهشت را مثل این میگیریم. چون اصل را این گرفتیم، حداکثر او میشود مثل این. لذا میگوییم: ما اینها را نمیخواهیم. از آن گذشتیم چون فکر میکنیم دیگر این است. در نظام آن قوای وجودی ما هم همینطور است. قوای وجودی ما مثالی برای قوای باطنی ما است. اما ما اصل را این گرفتیم، آنها را قیاس با این میکنیم. اینها را مثال این میگیریم. چون اینطور است حداکثری که برای آنها میبینیم، همین قوایی است که در بدن داریم. لذا احساس میکنیم ممکن است کسی چشمش مثل چشم عقاب تیزبین شود. گوشش مثل بعضی حیوانات که شنوایی قوی دارند، قوی شود. از چند کیلومتر این طرف تر، صدای مسگرها گوش ابن سینا را آزرده میکرده است. این نگاه درست نیست که اصل را بدن قرار بدهیم. درست است ما با بدن آغاز میکنیم، از بدن شروع میکنیم ولی این اصل نیست. این یک ظهوری از آنهاست. اگر این را باور کردیم، آنوقت نفس ما چشم و گوشی دارد، عقل ما هم چشم و گوشی دارد، اگر خدا به ابراهیم میفرماید: «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَج يَأْتُوكَ» تو این ندا را بده، من به این صدا را به گوش آنها میرسانم، این حقیقت یعنی تو در نظام عالم و نفس و عقل صدا بزن. اینها با گوشی میشنوند که نظام نفس و عقل اینهاست، که نظام فطرت یک مظهری از آن است. این باعث میشود اگر ما شنیدیم در عالم زر از انسان شهادت گرفتند «وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبّكُمْ قَالُواْ بَلَى» (اعراف/172) جواب دادند. اگر در رابطه با امام زمان دارد که وقتی حضرت تشریف میآورند، در کنار کعبه ندا میکنند، همه هرجا که هستند، میشنوند. این از جهت ظاهری با گوش ظاهری امکان پذیر نیست. هرچقدر هم این صدا شدید باشد به جایی میرسد که کم کم این موج تمام میشود. این موج به سمتی میرود که دیگر محو میشود. اگر میفرماید: او ندا میکند و همه میشنوند، چون زمینه این شنیدن در همه ایجاد شده بود و این صدا براساس این شنیدن و گوش آماده شده، وقتی این صدا بلند میشود همه میشنوند. در نظام وجودی انسان در یک مراحل رشدی است حتی عجیب است که ممکن است در نظام نفس که این شنیده میشود، نظام کفر هم تا این مرتبه رشد کند. تا نظام نفس امکان پذیر است که شیطان هم تا این مرتبه ندا داشته باشد. لذا دارد تا شام آن روز چند ندای دیگر هم بلند میشود و همه میشنوند. اینها جزء قوای وجود انسان است. الآن هم این ظرفیت هست. لذا دارد در روز ظهور هرکسی هرجایی باشد صحبتهای حضرت را بدون واسطه میشنود.
اگر بخواهیم یک مثال بزنیم، مثل مادری که قبلاً هیچ وسایطی نبود که هرموقع دلش تنگ میشود، بتواند با این واسطه یا گوشی تماس بگیرد. مادر رابطهاش با فرزند که در نقطه دوردست بود، یعنی اگر برای فرزند مشکلی ایجاد میشد، یکباره دل مادر شور میزد. یا خواب میدید، یا مضطرب میشد. این یک نازلهای از آن حس است. اما اگر در بیدار شدن این مجاهده شود، انسان ارتباط میگیرد با ادنی نقاط عالم، نه فقط در زمان خودش، قبل و بعد از زمان خودش. چون حقیقت این ارتباط در نظام ملکوتی عالم است که آنجا اِشراف و علت بر این عالم دارد. لذا میبینید که برایش مشهود میشود که اگر میفرماید: «وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْض» (انعام/75) این باب ملکوت عالم که برایش دیده شده، ارتباطش براساس نظام ملکوت عالم است. لذا با همه عالم آنچه که هست و آنچه بعداً خواهد آمد میتواند مرتبط باشد. اینها جزء قوای وجود ما هست. در مرتبه نفس است. در روایت آمده که میفرماید: «مد الله الابراهیم فی صوته حتی اسمع به اهل المشرق و المغرب» خدا صوت ابراهیم را گسترده کرد. «و ما بینهما من جمیع ما قدر الله و قضاء فی اصلاب الرجال من النطف و جمیع ما قدر الله و قضاء فی الارحام النساء الی یوم القیامه» چون در نظام ملکوت عالم زمان نیست. اشیاء ترتیب زمانی ندارند. یکجا حاضر هستند. اگر در عالم زر میثاق گرفته میشود، یکجا همه عالم موجود است. اگر این ندا به آن موطن داده میشود، اجابت کردن یا نفی کردن یکجا محقق است. بعد حضرت خطاب میکند: «وجب الحج علی جمیع الخلایق» بخاطر همین است که این ندا به همه رسیده و حج بر همه واجب است. یعنی ما در ملکوتمان این اجابت را انجام میدهیم، هرچند به زبان ظاهر بیان میشود. حقیقت این اگر کسی دقت کند، پاسخ به آن ندای ملکوتی است. اگر انسان وقتی لبیک میگوید این حالت را داشته باشد که این اجابت آن ندای ملکوتی است که زمان ندارد و اگر آن زمان ندارد، من هم دارم در اجابت فرا زمانی جواب میدهم.
برای ما اذان را قرار دادند که در هر وقتی این اذان مردم را دعوت میکند. آمدن مردم به وقت نماز و خواندن نماز چه در مسجد، چه به جماعت، این اجابت ندای اذان است که وقتی «قد قامت الصلاة» میگوید، میگوید: وقت لقاء رسید و اجابت است. حرکت من به سمت مسجد و سجادهام، اجابت است. لبیک است! گفتم که بحث مساجد و نماز و قبله نازلهی بحث کعبه است. این اجابت هم نازلهی آن اجابت است. اگر کسی در اینجا اجابتش درست محقق شده است، این میتواند موفق شود به آن اجابت. این تمرینی برای رسیدن به آن اجابت است.
شریعتی: با این نکاتی که شما میفرمایید، من احساس میکنم که چقدر ساده از کنار خیلی از چیزها میگذریم و اصلاً توجه نمیکنیم.
حاج آقای عابدینی: آن قوتهایی که خدا قرار داده است، باور نداریم. باور نداریم که حواس ما را خدا خلق کرده است. قوای ما را خدا خلق کرده است. ما باور نداریم و جعل احکام را هم مثل مجلس قانون گذاری میدانیم که نشستند یک قانون را جعل کردند و سال بعد تغییر میدهند. یا نه تغییر هم ندادند در حد فهم و شعور اینهاست و بیش از این نیست. اگر باور کردیم هر حکمی نازلهی حقایقی است که امام معصوم این را از کنه آن حقیقت گرفته و زبان به آن داده و برای ما به زبان لفظ درآورده و برای ما بیان کرده، اگر این باور بشود، احکام را که نگاه میکنیم، جزئیات احکام و حتی مستحب و مکروه و مباحش را هم احساس میکنیم از چه عمقی استخراج شده است. کسی که عمق وجودی خودش احکام بوده، آورده و برای ما به لفظ درآورده است. لذا حج بالاترین احکام و بیشترین فروعات را دارد. خیلی پر فروع است. تا تعبد انسان شدیدتر شود. اگر ما در هر لحظه این ندا را ببینیم، «إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ» (جمعه/9) دوباره این ندا از همین سنخ است. لذا بزرگان میفرمودند: وقتی اذان گفته میشود، شما نگاه نکنید چه شخصی این اذان را میگوید. نگاه شما این باشد که اینها مثل بلندگویی هستند که صدای خدا را منعکس میکنند. خدا میخواند. اذان بیدار کردن و دعوت کردن است. اگر اجابت شد حتی اجابت ظاهری با این نگاه باشد که من فهمیدم این دعوت است و این اجابت من و رفتن من همین اجابت است، میدانم این اجابت خیلی مراتب دارد، به همین اجابتی که رفتم هم محدود نمیکنم. خدایا این خیلی عظیم است و تو منزه هستی از این اجابت من! این تنزیه از اجابت خیلی عظیم است.
یکی از بزرگان فرمود: «احرام للعبد نظیر التنزیه للحق» وقتی عبد محرم میشود مثل وقتی است که خدا را تنزیه میکند. چطور وقتی میگوییم: «لیس کمثله شیء» در مقام تنزیه خدا صفات سلبیه را از خدا نفی میکنیم. میگوییم: خدا جسم نیست. حد ندارد، مکان و زمان ندارد. چقدر این صفات سلبیه در شناخت الهی برای ما مهم است. صفات سلبیه پا به پای صفات ثبوتیه جلو میآیند. حتی بسیاری از صفات ثبوتیه را با صفات سلبیه میشناسیم. وقتی میگوییم: خدا عالم است یعنی جهل ندارد. «لا جهل فیه نورُ، لا ظلمت فیه» احرام برای عبد منزه شدن است. دور شدن است، عبد دارد خودش را از صفات نقص جدا میکند. چنانچه تنزیه حق خدا را از صفات نقص جدا میکند. لذا انسان هرجا دارد محرم میشود منعها و نهیها برایش بیشتر است. لذا در حج بر انسان بیست و چند نهی دیگر اضافه میشود که در حالت عادی این نهیها نبود. این احرام یعنی دارد او را تنزیه میکند. وقتی وارد نماز میشود و تکبیرة الاحرام میگوید، خیلی از کارهای دیگر که برایش اشکالی نداشت برایش حرام میشود. یعنی اگر انسان این نگاه را کرد، دارد به اخلاق الهی تخلق پیدا میکند. دارد در مسیر الهی حرکت میکند. این رابطه ما با خدا چقدر عظیم است و چقدر ما خاکباز هستیم. با همین احکام خاکبازی میکنیم. بالاترین معارف را برای ما در درون احکام قرار دادند.
شریعتی: وقتی از عظمت قرآن گفته میشود، آدم مبهوت میماند که این قرآن که کتاب آسمانی است و این حقیقت و عمقش چه اتفاقی است و چقدر عظیم است. آنوقت اگر این عظمت را فهمیدیم، میتوانیم نحوه تعاملمان را با قرآن تنظیم کنیم و طور دیگری برخورد میکنیم. نکتهای که شما نسبت به حج و احکام گفتید، فکر میکنم اگر دقت داشته باشیم نحوه برخورد ما متفاوت خواهد بود.
حاج آقای عابدینی: گاهی میآیند سؤال میکنند که چه کنیم سالک الی الله باشیم و به سمت خدا برویم؟ اگر آدم تذکر بدهد که بالاترین سلوک در ضمن این احکام محقق میشود باور نمیشود. میگویند: این احکام چیزی نیست و ساده است. اینها برای عوام است. بالاترین مرتبه سلوک یعنی اولیای الهی آنجایی که به بالاترین کمالات میرسند نگاهشان به همین احکام تغییر میکند و همه کمالات را پیدا میکنند. لذا عمده ترین دستور آنها انجام واجب و ترک حرام است. اگر کسی باور کند که خدا گفته واجب، یعنی ضرورت انسان قائم به این است. اگر میگوییم: این دستگاه طریقه مصرفش اینطور است. اگر طور دیگر استفاده کنید خراب میشود و از بین میرود. در نظام وجودی انسان آنچه خدا برای انسان ضمانت کرده که اگر انجام داده شود، فلاح آن را ضمانت کرده است، همین احکام است. این یک واجب است و خدا واجب کرده است. ستون فقرات انسان به این قائم است. این ستون فقرات ظاهری ما است که اگر آسیب ببیند، انسان از پا میافتد و همه چیز از بین میرود. ستون فقرات وجود حقیقی انسان نظام شریعت و دین است. آنوقت معارف الهیه که معارف عقاید و اخلاق از اینجا آغاز و شروع میشود و این را عمیق میکند.
حج را بعضی از علما و بزرگان به این تعبیر کردند که حج واجب و تمتع، زیارت عام خداست. یعنی ما در بهشت داریم که مؤمنین در بهشت گاهی زیارت عام دارند و همه با هم به زیارت الهی بار پیدا میکنند و به آنها اذن داده میشود. گاهی زیارت خاص است، گاهی زیارت عام است. آنجایی که زیارت خاص است یک صفایی دارد، آنجایی که زیارت عام است که انسان همه مؤمنین را مرتبط با امامش میبیند یک کمال عظیمی است که فوق زیارت خاص است. لذا حج هم یک تمتع دارد و یک عمره دارد. عمرهاش زیارت خاص خدا در دنیا است. حجاش زیارت عام خداست. لذا در عمره زمانها مختلف است. در هر زمانی میشود این عمره را انجام داد اما در حج واجب همه با هم در یک زمان باید باشند. اگر انسان نگاهش به این باشد که در حج واجب که انجام میشود، زیارت عام است. چنانچه در فرج ما یک فرج شخصی داریم، یک فرج عام داریم که وقتی به پا میشود، فرج شخصی عزیز است. خیلی غنیمت است، اما فرج شخصی کجا و فرج عام کجا. برای همه این فرج محقق میشود. یک قیامت صغری داریم که وقت مرگ هرکسی است. یک قیامت کبری داریم که به پا شدن نفخ صور ثانی است که همه به پا میخیزند. این احکام دارد انسان را به حقیقتی منتقل میکند که این زیارت عام را در این ببیند. این انتقال برایش محقق شود.
شریعتی: نفس توجه به اذان، نفس توجه به احکام و اعمال حج خیلی باعث میشود که رابطه ما تنظیم شود. این روزها متأسفانه براساس روزمرگیها خیلی از تنظیمات فطری ما به هم خورده و این توجهات میتواند زمینه بیداری ما شود.
حاج آقای عابدینی: بعضی بزرگان نقل کردند که پیغمبر(ص) این جریان حج ابراهیمی را که ابراهیم به پا کرد، تعبیر هست که ابراهیم گنجینهای را در این کعبه ذخیره کرده است که پیغمبر اکرم میخواست آن را استخراج کند و اثر نهاییاش را در عالم بگذارد. منتهی چون مردم هنوز آمادگی نداشتند، استخراج این از پیغمبر اکرم(ص) نسل به نسل میرسد تا زمان ظهور، لذا امام زمان که از کنار کعبه قیام میکند حقیقتاً گنج پنهان کعبه را آشکار میکند و لذا هدایت همه محقق میشود. گنج پنهان همان هدایت و ودیعه الهی است که در اصلاب مردم است و با کعبه رابطه پیدا میکند. لذا تعبیر این است که وقتی حضرت میآید گنجینههای زمین خودش را آشکار میکند. بعد روایت میفرماید: فکر نکنید گنجینههای زمین طلا و نقره است. اینها در نظر الهی ارزشمند نیست. «يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّة» (توبه/34) این در حقیقت نزد خدا ارزشی ندارد. خدا میفرماید: اگر شما گمراه نمیشدید و برنمیگشتید من سقف و دیوار خانههای کفار را هم از طلا و نقره قرار میدادم. لذا امام میفرماید: آن گنجینهای که امام آنها را آشکار میکند ودایع مؤمنین است که در اصلاب است و مرتبط با کعبه آشکار میشود. تازه حقیقت کعبه ارتباطش را با افراد نشان میدهد. امروز هم هست ولی پنهان هست. هرکسی به آن راه پیدا نمیکند.
شریعتی: خوشا به حال همه آنهایی که امسال زائر بیت الله الحرام هستند. حاج آقای عابدینی هم راهی سفر حج هستند. حتماً ما را دعا کنید. در این ایام که روزها و شبهای ما منور و مزین به نام امام هشتم(ع) است قرار گذاشتیم همه آنهایی که عازم سفر حج هستند، به شکرانه این تشرف و راهی شدن به سوی بیت الله الحرام، این را گستردهتر کردیم و گفتیم: همه آنهایی که لطف الهی شامل حالشان شده است، بیایند بانی شوند و یک نفر را به مشهد امام رضا برسانند. بیاییم دلی را به پنجره فولاد امام رضا گره بزنند. حداقل مبلغی که ما برای این سفر قرار دادیم دویست هزار تومان است. شما میتوانید بیشتر و یا کمتر از این رقم را بانی شوید و در این کار خیر سهیم شوید و ببینید که دعای این افراد که زائر امام رضا شدند در زندگی شما چه تأثیری خواهد داشت. عدد 8 را به 20000303 پیامک کنید. حاج آقای عابدینی شما بانی چند نفر از این زائر اولیها میشوید؟
حاج آقای عابدینی: تشکر میکنم از کسانی که این فکر را کردند که سنت گزاری حسنه است. انشاءالله دوام داشته باشد و در مناسبتهای دیگر هم یک سنت شود. ارگانهای دیگری هم سهیم شوند. این روح جمعی خیلی تأثیرگذار است. اگر من به فکر دیگران و در صدد رفع حوائج دیگران بودم، عمل او میشود عمل من. با اینکه من در خانه بودم اما زیارت او، زیارت من هم میشود. حتی انسان هم از دنیا رفته باشد، این شخص رفته زیارت و برگشته است، اثر زیارت در وجودش باقی مانده است. این شخصی که بانی شده بود و از دنیا رفته بود، هر عملی از این و از فرزندان این و منتسبین است، طبق روایات عمل او هم محسوب میشود. چون ما دو نفر هستیم عازم سفر حج هستیم بانی دو نفر میشویم که به مشهد بروند. انشاءالله زیارت امام رضا که حج فقراست و با آن نگاه که کعبه امام است، حج فقرا، حج حقیقی هم هست.
شریعتی: امروز صفحه 37 قرآن کریم، آیات231 تا 233 سوره مبارکه بقره در سمت خدا تلاوت خواهد شد.
«وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ لا تُمْسِكُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَ لا تَتَّخِذُوا آياتِ اللَّهِ هُزُواً وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتابِ وَ الْحِكْمَةِ يَعِظُكُمْ بِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيم «231»وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ يَنْكِحْنَ أَزْواجَهُنَّ إِذا تَراضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كانَ مِنْكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكُمْ أَزْكى لَكُمْ وَ أَطْهَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون«232»وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَةَ وَ عَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ كِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَها لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَ عَلَى الْوارِثِ مِثْلُ ذلِكَ فَإِنْ أَرادا فِصالًا عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما وَ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلادَكُمْ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِذا سَلَّمْتُمْ ما آتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِير «233»
ترجمه: و هنگامى كه زنان را طلاق داديد و به پايان مهلت (عدّه) رسيدند، پس يا به طرز شايسته آنها را نگاه داريد (و آشتى كنيد) و يا آنها را به طرز پسنديدهاى رها سازيد. و براى آزار رسانيدن، آنان را نگاه نداريد تا (به حقوقشان) تعدّى كنيد و كسى كه چنين كند، به خويشتن ظلم كرده ومبادا آيات خدا را به مسخره بگيريد. ونعمتى ر ا كه خداوند به شما داده و كتاب آسمانى و حكمتى را كه بر شما نازل كرده و شما را با آن پند مىدهد، ياد كنيد و از خدا پروا داشته و بدانيد خداوند به هر چيزى آگاه است. و هنگامى كه زنان را طلاق داديد و مهلت (عدّه) خود را بپايان رساندند، مانع آنها نشويد كه با همسران (سابق) خويش ازدواج كنند، البتّه در صورتى كه ميان آنها به طرز پسنديدهاى، توافق برقرار گردد. هر كس از شما كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد، به اين دستورات پند داده مىشود. (مراعات) اين امر مايهى پيرايش و پاكى بيشتر شما است و خداوند مىداند و شما نمىدانيد. مادرانى كه مىخواهند دوران شيردهى را كامل سازند، دو سال تمام فرزندانشان را شير دهند. و خوراك وپوشاك اين مادران، به وجهى نيكو بر عهده (پدر و) صاحب فرزند است. هيچ كس جز به قدر توانش مكلف نمىشود. هيچ مادرى به خاطر فرزندش ونيز هيچ پدرى به خاطر فرزندش نبايد دچار ضرر شود. و (اگر پدر نباشد، هزينه خوراك و پوشاك مادر) بر عهده وارث اوست. و اگر پدر و مادر با توافق و مشورت يكديگر بخواهند كودك را (زودتر از دو سال) از شير بازگيرند، گناهى بر آنها نيست. واگر (به جهت عدم توانايى يا عدم موافقت مادر) خواستيد دايهاى براى فرزندانتان بگيريد، گناهى بر شما نيست، به شرط اينكه آنچه را به وجهى پسنديده قرار گذاشتهايد بپردازيد. و از خدا پروا داشته و بدانيد خدا به آنچه انجام مىدهيد بيناست.
شریعتی: این هفته در برنامه از ملا محسن فیض کاشانی، محدث و فقیه و مفسر بزرگ قرآن کریم یاد میکنیم.
حاج آقای عابدینی: مرحوم فیض کاشانی در زمانی بود که ستارگان علما در آن روز خیلی درخشان بود. مرحوم مجلسی بود. انواع علمای بزرگ بودند اما در کنار آن بزرگان مرحوم فیض درخشید، یعنی با اینکه عصر ستارگان بوده است، مرحوم فیض درخشید و بیش از دویست تألیف در زمینههای مختلف دارد. در هر زمینهای که تألیف کرده تألیفش جزء تألیفهای برتر بوده است. اگر در جمع روایی بوده، وافی و خلاصهاش شافی بوده است. اگر در تفسیر است، صافی بوده است. در زمینه عقاید «علم الیقین» و بعد «حقالیقین» و «عین الیقین» در هر کدام از اینها که وارد شده، در حکمت اصول معارف نوشته است. در «کلمات مکنونه» که کتابی بسیار عالی از مرحوم فیض است ظرایف و لطایفی را آورده که خواندنی است. انشاءالله قدر این علمای بزرگ که زحمتها کشیدند را بدانیم. ایشان داماد مرحوم ملاصدرا هم بودهو لقب فیض را ملاصدرا به او داده است.
انشاءالله خدای متعال همه ما را در سفر به سوی خودش موفق کند. سفرهای ظاهری ما سفر حقیقی باشد و سفر به سوی او باشد و هجرت به سوی خدا باشد. انشاءالله همه اعمال مادی ما هجرت به سوی خدا باشد و کمالات معنوی بر آن بار شود. انشاءالله خدا به برکت امام رضا و اهلبیت مشکلات مملکت ما را حل کند و دشمنان را نابود کند.