سیره تربیتی انبیاء در قرآن کریم
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابدینی
تاريخ پخش: 26-04-95
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
شریعتی: سلام عرض میکنم خدمت همه شما هموطنان عزیزم. خانمها و آقایان. آرزو میکنم در هر کجا که هستید انشاءالله بهترینها نصیب شما شود. با افتخار از جوار حرم حضرت معصومه در خدمت شما هستیم. حاج آقا عابدینی آقا سلام علیکم خیلی خوش آمدید.
حاج آقا عابدینی: عرض سلام دارم خدمت جنابعالی و بینندگان و شنوندگان عزیز.
شریعتی: بحث ما در ذیل بحث سیره تربیتی انبیاء در قرآن کریم، به قصه حضرت نوح رسید و نکات خیلی خوبی شنیدیم. امروز هم ادامه بحث را میشنویم.
حاج آقا عابدینی: (قرائت دعای فرح)
انشاءالله خداوند متعال کمک کند و همه ما از یاران و یاوران و سربازان حضرت باشیم.
در بحث سیره تربیتی نوح(ع) که یکی از پنج نبی اولوالعزم و اولین نبی اولوالعزم بودند، همچنین در قرآن کریم بیش از 130 مورد و حدود 140 آیه قرآن در مورد نوح(ع) هست که توجه به این تعداد آیه در مورد نوح نشان میدهد که سیره نوح در زندگی امروز ما بسیار اثرگذار و قابل توجه است که در قرآن کریم حدود 140 آیه قرآن در مورد نوح(ع) وارد شده که این عظمت سیره وجودی نوح را برای ما روشن میکند. بعضی از بحثها که قواعد و سنتهای حاکم بود، گذشت. من متحیر بودم که جریان نوح(ع) را تفصیلی وارد شویم و سنن و قواعد وجودی این نبی گرامی را مفصل وارد شویم و همه را متعرض شویم یا به اجمال بگذریم و فقط به مشهورات مسأله قناعت کنیم و نه دلم میآمد از این تفاسیر بگذرم و نه وقت اجازه میداد همه تفاسیر را مطرح کنم. لذا سعی کردم گلچین کنم و بعضی از نکات اهم زندگی نوح را مطرح کنم.
آنچه به عنوان نقشه الهی قرار بوده در آخرالزمان محقق شود، گفتیم سیره انبیاء مقدمه سازی میکند برای امت آخرالزمانی و تمام آن وقایع را مطلع باشد و نسبت به آنها تمام راهکارها را یاد گرفته باشند. بعضی از مفسرین و بزرگواران فرمودند: اصلاً حقیقت آخرالزمان که آن نقشه تام و جامع الهی برای هدایتگری است، باعث شده انبیاء گرامی در هر دورهای مأموریتی را به عهده بگیرند که آن ناظر به نقشه جامع باشد.یعنی خدای متعال برای اینکه آن نقشه تام و جامع را در آخرالزمان محقق کند، خیلی بحث دقیق میشود. مقصود بودن امت آخرالزمان و مأموریتی که بر دوش آنها است خیلی عظیم میشود. اما آنچه امروز میگوییم این است که دوران نوح(ع) آنقدر جامع طبقاتی برای اولین بار زیاد شده بود، به طوری که جامعه کاملاً به دو طبقه خیلی با فاصله سرمایهداران و اشراف و سلطهگران و در مقابل آنها محرومان تقسیم شده بود. این اولین باری بود که همان قوه استخدامگری که دای متعال در وجود انسان قرار داده بود، که آن ارتباط اجتماعی را تقویت کند و مردم را با هم مرتبطتر کند و توحید را ایجاد کند در اثر اینکه بتوانند با هم رابطه برقرار کنند، این در اثر تصرف شیطان به جایی میرسد که عدهای قدرت بر بقیه پیدا کنند و دیگران را به عبودیت بکشانند. این بحث خیلی بحث سنگینی است.
آنقدر فاصله طبقاتی و اشرافیگری شدید شده بود که یکی از وظایف اصلی نوح در اینجا مبارزه با این فاصله طبقاتی و این افکاری که از فاصله طبقاتی نشأت گرفته بود. تجمل گری و اشرافیگری از خصوصیاتی بود که از یک نوع فکر نشأت میگرفت. این فکر در وجود اینها نهادینه شده بود. آن فکر این بود که بقیه باید تابع ما باشند. ما حق حیات داریم. اساس زندگی با ماست. بقیه باید در خدمت ما باشند. این نگاه در طول تاریخ همیشه بوده است. فکر نکنیم یک نگاه گسستهای است و یک عدهای مبتلا بودند. همین امروز هرکدام از ما در یک مسند و جایگاه و مکنتی قرار میگیریم، احساس میکنیم کسانی که در این مرتبه نیستند، پایینتر از این هستند یا نیاز دارند و زیردست ما هستند، اگر این نگاه آغاز شود که آنها را محتاج خودم ببینم، به جایی که این ثروت و مقام را یک موهبت الهی برای خدمت به دیگران ببینم،که رئیس قوم خادم قوم است. نه رئیس قوم سرور قوم باشد. این تعبیر در زمان نوح به اوج خودش رسیده بود. امروز ممکن است حتی در حکومت اسلامی خود ما عدهای وقتی به منصب میرسند، یا منصب برایشان مدت طولانی قرار میگیرد احساس میکنند دیگر این جایگاه ذاتیشان است. خودشان و خانوادههایشان و اطرافیانشان ذاتاً سزاوار اکرام هستند و نگاه چپ به اینها کردن خودش یک جزای شدید را میطلبد و برای خودشان یک چنین جایگاهی قائل هستند. چنانچه در زمانهای سابق به صورت شاه گاهی این مسأله مطرح میشد، که آن کسی را که شاه و پادشاه کشور مطرح میشد نژاداً برتر میدانستند. این زمینهاش در همه ما هست. منتهی گاهی جایی بروز پیدا نکرده است. لذا ریشههایش خیلی ساده است. لذا من تا یک مقام کوچکی پیدا میکنم ببینم به زیردستانم متواضعتر شدم یا نه، در وجود خودم یک تکبر و منیتی دارم پیدا میکنم. تکبر و برتری جویی بر دیگران دارم. در یک خانواده پدر نسبت به فرزندانش و همسرش شروع میشود تا در یک فامیل و مسند و یک مکنت مالی و غیره کشیده میشود.
قوم نوح از اینجا شروع کردند تا به جایی رسید که به نوح میگویند: اینها پست هستند که به تو ایمان آوردند. تا اینها به تو ایمان آورده باشند، جای ما نیست. چون ما به چیزی ایمان میآوریم که آنها در آن مرتبه نباشند. حیتی از جهت نگاه الهی و علم تبعیض قائل بودند. یعنی اینها میگفتند: علمی که ما لایق آن هستیم با علمی که آن طبقات لایق آن هستند کاملاً متفاوت است.گاهی میبینید که یک عده برای خودشان نظام آموزشی مختلف تعریف میکنند. گاهی می بینید برای خودشان امکانات آموزشی متفاوت تعریف میکنند. نگاهی در آنها ایجاد شده که خطرناک است و ریشهاش از یک جای ساده شروع میشود. ذره ذره ایجاد میشود. این ذره ذره هم دامنگیر همه ماست. یعنی من که به عنوان یک سخنران یا مبلغ خودم را در معرض گویندگی و گفتگو قرار میدهم، اگر وقتی نشستم و دارم روی منبر سخن میگویم، احساس میکنم اینها عوامی هستند که من بر آنها غلبه دارم، چیزهایی میدانم که آنها نمیدانند. من فضیلتی دارم که آنها ندارند، از من گوینده شروع میشود تا بقیه. یعنی اول وبالی که بر گردن خودم است مطرح میکنم تا دیگران. همه مبتلا هستیم. اگر در نظام الهی هر قدر انسان موفقیت برایش پیش میآید، این را یک موهبت الهی ببیند، که شکری برای او برای خودش تعریف کند. که شکرش تواضع بیشتر باشد. این نعمت و موهبت باقی میماند. چه ثروت باشد، چه مقام باشد، هرچه باشد. اما اگر انسان وقتی هرکدام از اینها رسید استکبار در وجودش شروع شود، برتری جویی و خودبینی آغاز شد، تا فرعون هم میرسد. منتهی فرعون زمینه پیدا کرد، ما زمینه پیدا نکردیم.
خدا حضرت آیت الله بهجت را رحمت کند. ایشان میفرمود: وقتی ذکر شمر و یزید و عمرسعد هم میشد، ایشان میفرمود: فکر نکنید ما از آنها بری هستیم و دیگر آن نمیشویم. برای ما آن بستر پیش نیامده است. اگر پیش بیاید معلوم میشود که آنگونه هستیم یا نه. تا آن بستر پیش نیامده نمیتوانیم خودمان را تبر کنیم و بگوییم: اگر هم بد هستیم، بدی ما کم است. تو استکبارت در این حد است. لذا نطفه آغاز استکبار را باید بست و جلویش را گرفت. و الا اینگونه نیست که آدم کار را رها کند و بگوییم: دیگر ما به آن شدت نمیرسیم.
لذا تعبیری که در آیه آمده است، خیلی تعبیر سنگینی است. میفرماید: «وَ أَنَّهُ أَهْلَكَ عاداً الْأُولى» (نجم/50) خدای تبارک و تعالی قوم هود را که عاد بودند و خیلی هم قدرتمند بودند، هلاک کرد. «وَ ثَمُودَ فَما أَبْقى» (نجم/51) قوم ثمود را که قوم قدرتمندی بودند خدا به گونهای هلاک کرد که هیچ قومی از آنها باقی نماند. «وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغى» (نجم/52) قوم نوح قبل از اینها بودند. خدا آنها را هم هلاک کرد. در حالی که قوم نوح «اظلم و اطغی» ظالمتر از قوم عاد و ثمود بودند. با اینکه قبل بودند اما در شدت ظلمشان و طغیانگریشان اشد از قوم ثمود و هود بودند. لذا هر پیغمبری که عظیم است در مقابلش طغیان عظیم قرار میگیرد. هرچقدر آن کمال عظیمتر است،کسی که در مقابل این کمال میایستد، در شقاوت بیشتری است. لذا نوح در مقابل سرکشترین اقوام طول تاریخ قرار داشت. که تعبیر قوم لُد، یعنی قومی که لجوج و عنود هستند که زیر بار چیزی نمیروند. حرف در وجود اینها فرو نمیرود. هیچ اثری در وجود اینها نمیرود. تعبیری که نوح(ع) به تبعیت از خدای تبارک و تعالی کرد که خدایا اگر اینها را باقی بگذاری، «وَ لا يَلِدُوا إِلَّا فاجِراً كَفَّاراً» (نوح/27) نه خودشان هیچ چیز قابل هدایت ندارند، کسانی هم که از اینها به دنیا میآیند، امکان هدایت در وجودشان نیست. اینها محو شده بودند. یک نبی در مقابل یک قوم اینچنینی قرار بگیرد، باید خوب تصفیه کرد. بعد 950 سال در قید اینها زندگی کند و اینها را دعوت کند و اینها دائماً با او عناد کنند. چقدر یک نبی باید شرح صدر داشته باشد. «فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُل» (احقاف/35) نوح اولین دعوت جهانی را به پا کرد. چون دعوت نبی اولوالعزم جهانی است. لذا قوم نوح در مقابل دعوت جهانی نوح ایستادند و میخواستند این دعوت ادامه پیدا نکند و اگر نوح(ع) در مقابل اینها مقاومت نمیکرد، و آن صبر عظیم و شرح صدر خیلی سنگین را به خرج نمیداد باب هدایت در کل عالم بسته میشد.
«وَ لا يَلِدُوا إِلَّا فاجِراً كَفَّاراً» یعنی آنچه در نسل باقی میماند عدم هدایت بود، سرکشی بود. طغیان بود. خدای تبارک و تعالی به برکت وجود نوح(ع) این حقیقت را به گونهای رقم زد که ما فکر نکنیم هشتاد نفر هدایت شدند. این هشتاد نفر در مقابل یک چنین قوم لجوج و عنودی یک معجزه است که نوح توانست هشتاد نفر را از بین اینها نجات بدهد. توانست اینها را هدایت کند. خط هدایت با وجود آن هشتاد نفر ادامه پیدا کرد. اگر تعبیری که در قرآن کریم بینظیر وارد شده «سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ» (صافات/79) که تقاضای وجودیاش برای انسان که خدایا این چه نعمت عظیمی است و چه انسان با کمالی بود، که «سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ» تعبیری که در قرآن هست این است که میفرماید: گاهی سلام میدهد مثلاً «سلام علی موسی،سلام علی ابراهیم» یا نسبت به بعضی انبیاء مثل عیسی(ع) و یحیی(ع) تعبیراتی در قرآن هست که میفرماید: نسبت به عیسی(ع) «وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا» (مریم/33) به امر الهی است که میگوید: سلام بر من، روزی که به دنیا آمدم، روزی که از دنیا میروم و روزی که مبعوث میشوم. سه مرتبه هولناک وجودی است که این سه مرتبه که در اینجا آمده سختترین مراتب وجود انسان در دوره بقایی که دارد است. مرتبهای که از رحم مادر به دنیا میآید. عالمی که یکباره در مقابلش قرار میگیرد، آنچنان عظیم میشود که برای او غیر قابل باور است. اگر این شش به کار نیاید، چون تا به حال با شش تنفس نمیکرده است. آمده اینجا و میخواهد خودش در این فضا تنفس کند.تا به حال تحت تدبیر مادر بوده است. روزی که به دنیا آمدم با سلامت کامل بود. «وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ» لذا به دنیا آمدن معلوم میشود سلام و غیر سلام دارد. یعنی یک سلامت ظاهری بدنی است. که یکی همین آزمایشهایی است که موقع تولد از نوزاد میگیرند که ببیند سالم به دنیا آمده است. اما این «و السلام علی» که بر عیسی(ع) وارد شده، نشان میدهد یک سلامت وجودی و استعدادی است که پدر و مادر و اجداد توانسته بودند با رعایتهایشان این نطفهای را که بسته شده تا به امروز که به صورت یک کودک متولد میشود را به سلامت کامل طی کند و وارد این دنیا شود. هیچ گزندی بر او وارد نشده است. هیچ استعدادی را از او فوت نکردند.
در بعضی از ادعیه و زیارات وارد شده که خدای متعال نسبت به نبی ختمی و حضرات معصومین میفرماید که شهادت میدهند «أَشْهَدُ أَنَّكَ كُنْتَ نُوراً فِى الْأَصْلَابِ الشَّامِخَهِ» (تهذيبالأحكام، ج6، ص113) ما شهادت میدهیم شما در پشتهای پدرانتان نور بودید. آنجا نور بودید و ظلمت داخل آنها نبوده است. «و الارحام المطهره» همچنین رحمهای مادرانتان پاک و پاکیزه بود. این شهادت بر اینکه در پشت پدران و رحم مادران در کمال طهارت و نورانیت بودند، یعنی هیچ استعدادی از این جنین در وقت تولد فوت نشده است. به کمال محض آمادگی بهرهمندی را دارد. لذا اینجا که میگوید: «وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ» من با سلامت کامل به دنیا آمدم، فقط منظور سلامت بدنی نیست. بلکه آن سلامتی است که همه استعدادها در وجودش آمادگی رسیدن به کمال را پیدا کرده است. هیچ استعدادی از او دور نشده است. همه آماده اشتعال و به فعلیت رسیدن هستند. این مرحله خیلی عظیمی است که به دست پدر و مادرها هست. یعنی وقتی این نطفه بسته میشود، پدر و مادرها در اینکه این نور باشد، این طهارت باشد و آلوده نشود در این دوره خیلی نقش دارند و مسئول هستند. هر استعدادی که در اثر رفتار و نگاه پدر و مادر در وجود این کودک تثبیت شود و از بین برود، اینها در آینده او نقش دارند و مؤثر هستند. اگر این را درست ادا نکنند، هر فوت و هر استعدادی که از فرزند از دست برود میتواند در روز قیامت از خدای تبارک و تعالی شاکی باشد که چرا و چرا و اینها را مؤاخذه کند و این خیلی عظیم است. و از آن طرف هرچقدر این استعدادها، به فعلیت نزدیکتر شود، این فرزند وجود پدر و مادر است که در حقیقت ادامه پیدا میکند. «وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ» سلام اسم الهی است. امن است، سلام است. و همچنین سلام بر روزی که میمیرم. اینجا هم نقش تربیتی پدر و مادر اثر دارد. حمایتها و تربیتها، هم اراده و اختیار خود آن کسی که به دنیا آمده است. هم اعمال و رفتار خودش است و هم تربیت پدر و مادر است. «وَ يَوْمَ أَمُوتُ» من در طول دوره زندگیام هیچ چیز بدی در وجودم محقق نشد. با طهارت محض از دنیا رفتم. «وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا» در روزی که مبعوث میشوم. آنجا هم در روز قیامت، سلام تام است. شبیه این نسبت به یحیی(ع) هم هست که عیسی و یحیی یک سرگذشتهای عجیبی دارند. خدا میفرماید: «وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا» این جریان نسبت به ابراهیم خلیل، «سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ» (صافات/79) در قرآن چنین سلامی نظیر ندارد. اگر سلام بر عیسی (ع) نظیرش سلام بر یحیی است. اگر سلام بر موسی نظیرش سلام بر ابراهیم است. اما «سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ» بینظیر است. این عالمین چه عوالم وجودی انسان باشد، که همین «يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا» این سه موتن سنگین وجودی باشد، در یک مرتبه واحد هم «سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ» در تمام عوالم وجودی بر او سلام است و او از هر گزندی مصون است. چه عوالم آفرینش باشد، که انسان و غیر انسان را شامل شود. این مربوط به این است که نوح در طول دوران زندگی و دوران سختی که با قوم عنود و لجوج درگیر بود، استعدادهای وجودی او و کمالات او به فعلیت تام رسید. لذا نگاه دیگری باید داشته باشیم. وقتی انسان در دوره سخت و سنگین قرار میگیرد، در دورههای سخت و سنگین یک طرف مسأله این است که یک عدهای اهل فسق و فجور و ظلم هستند که استعدادهای آنها در شقاوت به فعلیت میرسد. یک طرف دیگری هم آن انسان رحمانی و الهی است که استعدادهایش بروز میکند. لذا هم آنها برای نوح(ع) سبب کمال بودند. در عین اینکه لجوج و عنود بودند. یعنی این 950 سال صبر و تحمل نوح از او انسانی ساخت، از او شرح صدری را ایجاد کرد که «سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ» شد.
بعضی خواستند شبهه ایجاد کنند که نوح نبی در مقام دعوت خود موفق نبود. چرا؟ زیرا عدهی کمی به او ایمان آوردند. با اینکه 950 سال نبوت داشت حداکثر 80 نفر ایمان آوردند. اگر این شخص موفق بود و به امداد الهی مؤید بود. چرا 80 نفر ایمان آوردند؟ اینها نگاهشان در کمیت است و نمیدانند که قوم نوح با آن عناد و لجاجی که داشت یک نفر از آنها اگر ایمان میآورد، هدایت باقی مانده بود. اگر هشتاد نفر از این قوم اهل لجاج و عناد توانسته خارج شود و به نوح ایمان بیاورد، این هشتاد نفر خیلی عظیم است. لذا خدای تبارک و تعالی در آیات خیلی زیبا بیان میکند: ما بقا را برای نوح قرار دادیم. یعنی آنچنان این جریان نوح عظیم میشود که خدای متعال میفرماید: ما ذریه او را باقی قرار دادیم. ما ندا و دعوت او را باقی قرار دادیم. یعنی بقاء و سنت الهی با همین هشتاد نفر صورت گرفت.
شریعتی: یعنی اگر در زمان نبی مکرم اسلام عدهای هدایت شدند و آن خط هدایتها الآن استمرار دارد، مقدمهاش را در واقع حضرت نوح تدبیر کردند.
حاج آقای عابدینی: لذا «سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ» را یکی از مسائلش همین میگیرند. اگر در هر دورهای هم کمالی محقق است، این کمال به نوح هم مرتبط است. چون باب هدایت را او مفتوح نگه داشت. لذا الآن همه ما در همه کمالاتی که پیدا میکنیم علاوه بر اینکه این از نبی ختمی و اهلبیت(علیهمالسلام) هست، اما خط هدایت که باقی ماند تا نبی گرامی اسلام و اهل بیت به دنیا آمدند و این را ترویج کردند به استقامتهای نوح برمیگردد و ایمانی که آن هشتاد نفر آوردند و این خط هدایت را باقی نگه داشتند. لذا این یک امید و بشارتی هم هست که فکر نکنید اگر در جایی یک، دو نفر هستید، یک اقلیت هستید نمیشود کاری را پیش ببرید. بلکه همین خط هدایت را حفظ کردن و اقامه دین در بین همین چند نفر بقای خط هدایتی است که گاهی بعدها امتهای عظیم از همین نشأت میگیرد.
شریعتی: امروز صفحه 278 آیات نورانی 94 تا 102 این سوره را با هم تلاوت میکنیم.
«وَ لا تَتَّخِذُوا أَيْمانَكُمْ دَخَلًا بَيْنَكُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ لَكُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ «94» وَ لا تَشْتَرُوا بِعَهْدِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلًا إِنَّما عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ «95» ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ وَ لَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ «96» مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ «97» فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ «98» إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ «99» إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ «100» هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَةٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُنَزِّلُ قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ «101» قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِينَ «102»
ترجمه: وسوگندهايتان را مايهى فريب ميان خودتان قرار ندهيد، تا مبادا گامى بعد از استوارىاش بلغزد، (كه در اين صورت حُرمت وقداست سوگند وپيمان و اطمينان شكسته مىشود) و بخاطر بازداشتن (مردم) از راه خدا بدى را خواهيد چشيد و براى شما عذابى بزرگ است. وپيمان خدا را با بهاى كمى معامله نكنيد، زيرا اگر بدانيد، آنچه نزد خداست همان براى شما بهتر است. آنچه نزد شماست به پايان مىرسد، وآنچه نزد خداست باقى وپايدار است، و كسانىكه صبر پيشه كردند، همانا مزدشان را بر پايه نيكوترين كارى كه مىكردند، پاداش خواهيم داد. هر كس از مرد يا زن كه مؤمن باشد و كار شايسته كند، حتماً به زندگى پاك وپسنديدهاى زندهاش مىداريم وقطعاً مزدشان را نيكوتر از آنچه انجام دادهاند، پاداش خواهيم داد. پس هرگاه خواستى قرآن بخوانى، از (شر) شيطان رانده شده به خداوند پناه ببر. البتّه شيطان را بر كسانى كه ايمان آورده و بر پروردگارشان توكّل مىكنند، غلبه و سلطهاى نيست.غلبه وسلطهى شيطان تنها بر كسانى است كه (با پيروى از او) سلطه و ولايت او را مىپذيرند، و (بر) كسانى است كه آنان (به واسطه فريب شيطان) به خدا شرك آوردهاند. وهرگاه آيهاى را جايگزين آيهاى كنيم، در حالى كه خداوند به آنچه نازل مىكند داناتر است، (و مىداند در چه شرايطى چه دستورى دهد) مخالفان گويند: همانا تو دروغ بافى، (چنين نيست) بلكه بيشترشان نمىدانند (كه تغيير قانون بخاطر هوس، پشيمانى و ضعف و سردرگمى نيست، بلكه بر اساس مصلحت است). بگو آن (قرآن) را روحالقدس (جبرئيل) از جانب پروردگارت به حقّ نازل كرده است، تا كسانى را كه ايمان آوردهاند ثابت قدم و استوار گرداند و براى مسلمانان (مايهى) هدايت و بشارت باشد.
شریعتی: اشاره قرآنی را بفرمایید و بعد هم جمعبندی مباحث را میشنویم.
حاج آقای عابدینی: چه کند که انسان وقتی بین آیاتی مختار میشود که فقط یک نکته را بگوید که همه نور است و مایه هدایت است خیلی سخت است. میفرماید: «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ» آنچه که پیش شماست فانی است. هرچه به ما برگردد فانی است. هرچه به خدا گره بخورد، بقا پیدا میکند. هرچقدر این گره عظیمتر باشد بقا بیشتری پیدا میکند. لذا مراتب اخلاص مراتب بقا است. «وَ لَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ» چه بشارت عظیمی است. کسانی که اهل صبر باشند، صبر بر طاعت، صبر از معصیت، صبر بر حوادث و مصیبتها کنند، کسانی که اهل صبر هستند، جزایی که خدا به آنها میدهد، «بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ» یعنی اگر یک احسنی محقق میشود، این عمل حسن دارد، خوب دارد و خوبترین، ممکن است ما در یک مسألهای صبر کنیم،موفق شویم. خدای متعال میفرماید: اگر کسی اهل عمل بود، ولی در این عملش صبر را شعار خودش قرار داد و روح صبر در عمل دمیده شد،جزایی که خدا میدهد، مثل این میماند که کسی بر بهترین حالت این عمل موفق شده باشد. «وَ لَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا» کسانی که صبر میکنند، جزایشان چگونه است؟ «أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ» این دیگر عنایت ویژه الهی است. روحی در آن عمل دمیده میشود. این عمل ساده را که ممکن است حسن محقق شده باشد، احسن میکند. به واسطه آن روحی که دمیده میشود. لذا در حوادث و مصیبتها و طاعتها و جلوگیری از معصیتها این صبر روحی در ما ایجاد میکند که اعمال دیگر ما را در رتبهای میبرد که آن رتبه احسن است. بهترین مرتبهای است که آن عمل میتواند محقق شود.
نکته این است که گاهی یک نکته برای عدهای بشارت میشود و برای عدهای انذار میشود. برای عدهای غذا و تقویت میشود. برای عدهای مهلک میشود. اگر کسی معده وجودیاش را خراب کرد، معده مسموم غذای مقوی را بیشتر به هم میریزد. لذا باید به او غذای خفیف داد. قرآن کریم اما میفرماید: همین قرآن برای عدهای وبال است. گاهی انسان نسبت به عمل صالح شوق و حسرت دارد، که اگر توان ندارد، حسرت دارد که کاش این عمل صالح را میتوانست انجام بدهد. شوق دارد اما حسرت برایش دیگر نیست. همین که پیش میآیید با شوق انجام میدهد. اما حسرتی به آنچه که نمیتواند ندارد. گاهی میبینی نسبت به همان هم که دارد انجام میدهد، انجام میدهد اما شوقی نیست. یک عادت است. گاهی هم نه، همین عادت را هم خسته میشود. گاهی نسبت به عمل صالح بی رغبت میشود. ترکش هم میکند. گاهی به جایی میرسد که به خود عمل صالح حالت انزجار پیدا میکند. این آخرین مرتبهای است که انسان در دور شدن از این فطرت پیدا میکند. قوم نوح به این مرتبه رسیده بودند. یعنی مرتبهای که هر عمل صالح و هر ندای فطرتی را مقابله میکردند. دست در گوششان میکردند که نشنوند. «فَأْتِنا بِما تَعِدُنا» (اعراف/70) آن عذابی را که به ما وعده داده بودی، بیاور. یعنی به عذاب الهی حاضر بودند. دیگر احساس میکردند از خدا نمیترسند. نطفه این از کجا آغاز میشود؟ از آنجا که حسرت عمل صالح که قدرتش را ندارد از انسان کمرنگ میشود. جلویش را باید از آنجا گرفت. و این حسرت کم کم به آنچه که انجام میدهد، کم رغبت میشود. ببینید چقدر سخت است. میبینم در خیلی از اعمال صالح شوق ندارم. حسرت اینکه نمیتوانم ندارم. این نگاه را اگر جلویش را نگیریم هیچ جا متوقف نمی شود. انشاءالله شعار امروز ما صبر بر طاعت، صبر از معصیت و صبر بر مصیبتها و حوادث باشد.