96-09-20-حجت الاسلام والمسلمين فرحزاد – سیری در صحیفه سجادیه- خیرخواهی پیامبر اکرم(ص)
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سیری در صحیفه سجادیه - خیرخواهی پیامبر اکرم(ص)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين فرحزاد
تاريخ پخش: 20- 09-96
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
شریعتی: سلام میکنم به همه دوستان عزیزم، بینندهها و شنوندههای نازنینمان. انشاءالله در این روزهای سرد پاییزی دلتان بهاری و گرم باشد. خوشحالیم که مثل هر روز مهمان لحظات ناب و نورانی شما هستیم. حاج آقای فرحزاد سلام علیکم و رحمة الله، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای فرحزاد: من هم خدمت شما و همهی بینندگان و شنوندگان خوب این برنامه عرض سلام دارم و آرزوی موفقیت برای همه عزیزان داریم. انشاءالله ماه ربیع، ماه شادی است. ربیع به معنی بهار است. «السَّلامُ عَلَي رَبِيعِ الانام و نضرة الايّام» (المصباح كفعمي، ص 497) بهار عبادت است چون روزها برای روزه گرفتن و شبها طولانی است برای عبادت و کارهای خیر و ذکر خدا و انس با اولیای خدا و اهلبیت. خواهشی که داریم این است که این ولادت پیامبر عظیم الشأن را به یکی دو روز ختم نکنند. ده روز و دو هفته و حتی یک ماه ادامه داشته باشد. ماه ربیع ماه پیغمبر خداست. جا دارد تشکر کنیم از کسانی که بحثها را عملاً پیگیری میکنند. پیامهای بسیار خوشحال کننده بود که ما به بچههایمان محبت کردیم و نام بچههایمان را محمدحسن و محمد حسین گذاشتیم. شیرینی گرفتیم، مدرسه بردیم. قطعاً بنده یقین دارم ریزترین کاری که برای خدا و اهلبیت کسی بردارد، آنها فراموش نمیکنند. آنها پاسخ به یک سلام را واجب میدانند. چه برسد کسی که مال و جان و آبرویش را، خیلی از عزیزان مهمانی کردند و برای پیغمبر خدا اطعام دادند، قطعاً بدانند پیغمبر خدا پاسخ آنها را میدهد و ما هم دعاگوی آنها هستیم و جداً تشکر میکنیم.
شریعتی: انشاءالله آنها هم برای ما دعا کنند و همه مأجور باشند و انشاءالله این عمل به ظاهر کوچک ولی خیلی بزرگشان در کارنامه عملشان ثبت شود و انشاءالله اجرش را از پیامبر بگیرند.
حاج آقای فرحزاد: بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد. الحمدلله رب العالمین.
از حسن اتفاق دعای دوم دربارهی پیغمبر عظیمالشأن(ص) است. بخشهایی را عرض کردیم. بخش بعدی را میخوانم و موضوعی که حضرت درمورد پیغمبر خدا اشاره کردند. میفرماید: یکی از روشهای پیغمبر این بود که «و اداب نفسه فی تبلیغ رسالتک» (دعای دوم صحیفه سجادیه) یعنی برای آن پیام مهمی که خدا به او فرمان داده بود، تبلیغ کند خودش را به رنج و زحمت انداخت. کارهای فرهنگی و تغییر سنتها و روشها کار سختی است. شما میخواهید فرزند شما نماز خوان باشد، اهل تقوا باشد، متعهد شود، عالم و تحصیل کرده شود، رنج میخواهد. زحمت میخواهد و پیگیری سخت میخواهد. پیغمبر برای هدایت خلق خودش را به رنج و زحمت انداخت. «أدأبَ» یعنی وجود مبارک را برای تبلیغ رسالت خدا به تعب و رنج انداخت. «و اتعبها بالدعا الی ملتک» به زحمت و رنج افکند برای دعوت به دین و روش و آئین تو خودش را. دائم خودش را به زحمت میانداخت که یک نفر هدایت شود. «و شغلها بالنصح الاهل دعوتک» اساسیترین کار پیغمبر دستگیری از عالم بود.
پیغمبر ما فقط برای این امت نیست. برای یک محدوده نیست. «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ» (انبیاء/107) این آیه مبارکه میفرماید: «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاس» (سبأ/28) برای همه انسانها، یعنی انبیای گذشته هم دینشان باید تکامل پیدا کند و کامل شود. امتهای دیگر هم زیر مجموعه امت ما میآیند. روایت داریم روز قیامت همه انبیاء میآیند از پیغمبر کمک میگیرند. امتهایشان نزد حضرت آدم و حضرت نوح میروند و میگویند: ما خیلی کاربرد نداریم. کسی که خیلی آبرو دارد و میتواند از اولین و آخرین دستگیری و شفاعت کند، «کافةً للناس» یعنی برای کافه مردم، برای عالم است. پیغمبر ما حد و حدود ندارد ولی آنها برای زمان خاص هستند. لذا خودش را مشغول کرد برای خیرخواهی و دعوت کردن اهل دعوت به سوی خدا «و هاجر الی بلاد الغربه» از رنجهای سختی که پیامبر متحمل شدند، سیزده سال در مدینه زیر بمباران شدید اذیتها و شکنجهها و آزارها و تهمتها و فشارهای روحی و جسمی که بعد هم اول ربیع الاول بود، چهل نفر از چهل قبیله تصمیم گرفتند شبانه پیغمبر را ترور کنند، چون بنی هاشم و قریش نمیتوانستند با چهل قبیله درگیر شوند. خدای متعال به حضرت خبر دادند و شبانه حضرت مولا علی(ع) را جای خودشان خواباندند و هجرت کردند. کسی که موطن خودش است و همه فامیل و بستگانش هستند، لذا در روایت داریم که پیامبر(ص) وقتی میخواستند از مکه هجرت کنند خیلی ناراحت بودند و گریه میکردند. بیت الله الحرام مرکز ام القری است. لذا برای حضرت خیلی ناگوار بود. جبرئیل امین نازل شد. آیه 85 سوره قصص که ما برای مسافران هم میخوانیم. این بشارت را به پیامبر خدا داد. «إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى مَعادٍ» یعنی خدایی که قرآن را بر تو واجب کرده که به مردم ابلاغ کنی و برسانی، تو را به معاد اولیه برمیگرداند. همان روز اول به او بشارت دادند که یک روزی به مکه برخواهی گشت. مکه هم تحت سلطه و تصرف شما قرار خواهد گرفت. لذا حضرت با این بشارت دلشان گرم شد. اینجا حضرت میفرماید: «و هاجر الی بلاد الغربه» به شهرهای غربت هجرت کرد. «و محل النای عن موطن رحله» محل زندگیاش، محلی که سکونت داشت، مسقط الرأس او بود. «و موضع رجله، و مسقط راسه و مانس نفسه» آدم با جایی که انس دارد و همه بستگان و فامیل او هستند، یکباره تنها همه چیز را رها کنی و بروی. چون روز اول حضرت تنها رفتند تا نزدیک مدینه صبر کردند تا مولا علی(ع) به من ملحق نشود وارد مدینه نمیشوم.
«ارادة منه لا عزاز دینک» پیغمبر این هجرت مهم را انجام دادند برای اینکه دین پیغمبر غالب شود و مکتب خدای متعال به عزت برسد. «و استنصارا علی اهل الکفر بک» برای اینکه طلب یاری کنند و مردم مدینه بر اهل کفر غالب شوند. در هر صورت حضرت سجاد(ع) در این خطبه زحمتهای طاقت فرسای پیامبر خدا را اشاره کردند. بنده نمونههای این بعد خیرخواهی پیغمبر که بعد خیرخواهی و دستگیری و دلسوزی پیامبر را بگویم که هستیاش را گذاشت ولو یک نفر هم در آتش جهنم نرود و نسوزد. از یک آیه قرآن کمک میگیرم. آیه ما قبل آخر سوره مبارکه توبه که اوصاف پیغمبر خدا خیلی زیبا در این آیه آمده است.
«لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ» همانا پیغمبری فرستادیم که از جنس خود شماست. یعنی بشر و انسان است. جن و فرشته نیست. منتهی اوصاف بزرگی دارد. «عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ» رنج امت بر پیامبر خیلی ناگوار است. کمترین آزار و اذیت اگر امت میشدند، پیامبر متأثر میشدند. حتی پیغمبر آن لطافت روحی که داشتند، هرجا اگر اتفاق و حادثهی تلخی میافتاد رو به پیغمبر منعکس میشد. روایت متعدد داریم حیات و موت مثل هم است. الآن هم من برای شما استغفار میکنم. اعمال شما به من عرضه میشود، سلام شما را پاسخ میدهم، صلواتهای شما را پاسخ میدهم. حضرت علی(ع) فرمود: «انّ میتنا لم یَمُت و ان غائبنا لم یغب» یعنی غائب ما به معنی واقعی غائب نیست. مرده ما نمرده است. کشته ما کشته نشده است. «بل احیاءٌ» زنده هستند. اشراف و احاطه دارند. بدن خاکیشان رفته است ولی روح و جانشان و حقیقتشان اشراف دارد و از همه چیز خبر دارد. لذا رنج امت برای پیغمبر خیلی سخت بود. نماز جماعت که معراج مؤمن است و انس با خداست و دسته جمعی دارند با خدا گفتگو میکنند، یک بچه از طرف خانمها ناله میزند و گریه میکند، پیغمبر نمازی که معراج و انس باخداست، سریع تمام میکنند و بعد اعتراض کردند: چرا؟ فرمودند: ناله بچه را نشنیدید؟ نماز را کوتاه کرد که این گریه قطع شود. در جنگ بدر هفتاد نفر اسیر شدند، از جمله عباس عموی پیغمبر. اینها در بند بودند که فرار نکنند. پیغمبر شب خوابشان نمیبرد و میفرمودند: اینها قوم و خویش من هستند. عباس عموی من است. آمدند بند اینها را باز کردند،یعنی کمترین رنج امت برای حضرت خیلی ناگوار بود و طاقت نداشتند.
«حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ» یک دریا معانی در این «حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ» است. یعنی حرص و شدت وابستگی به کاری، میگویند: فلانی در جمع مال حریص است. حلال و حرام و شبهه ناک برایش مهم نیست. همه وجودش را گذاشته که مال جمع کند. یا حریص بر تحصیل علم است. همه هستیاش را گذاشته علم تحصیل کند. حریص بر کاری است. «حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ» یعنی پیغمبر اینقدر حرص امت را میخورد، میخواهد کافران هدایت شوند. منافقان هدایت شوند. مشرکین هدایت شوند. همه را میخواهد هدایت کند. گاهی خدا به پیغمبر میفرمود: ما قرآن را بر تو نفرستادیم که اینقدر خودت را به رنج بیاندازی. «طه، ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى»(طه/1و2) شما مذکر هستی. شما اینقدر خودت را برای نجات امت از بین نبر. یعنی خدا به پیغمبر تسلی میدهد که باباجان، کوتاه بیا! وجودش رحمة للعالمین است.
نکته ظریفی عرض کنم. ما معمولاً برای افراد خوب متأثر میشویم. افراد خوب مصیبتی ببینند و گرفتاری پیدا کنند و مشکلی داشته باشند یا از دنیا بروند، متأثر میشویم. ولی الآن به ما بگویند: چند داعشی را کشتند. از ته دل خدا را شکر میکنیم. یا مثلاً فلان ظالم سقوط کرد! میگوییم: الحمدلله! پیغمبر ما برای اشقیاء مثل ابربهار گریه میکردند. که چرا اینها جهنمی میشوند؟ چرا سر به راه نشدند؟ چرا هدایت نشدند؟ مثل اینکه یک معلم خیلی دلسوز مهربانی پایان سال تحصیلی ببیند در مدرسه دو نفر رفوزه شدند یا تجدید شدند. مثل ابربهار و مثل یک مادر فرزند مرده بنشیند زار بزند که چرا اینها رفوزه شدند؟ برای بدها معمولاً کسی گریه نمیکند. روایت در بحار الانوار است که پیغمبر ما به عبدالله بن مسعود و جمعی از اصحاب وضع آخرالزمان را شرح میدادند. از جمله رسیدند که در آخرالزمان فقها و علمایی میآیند که اینها دنیا پرست هستند و بیراهه میروند و مردم را گمراه میکنند. پشتوانهی تکفیریها و وهابیها و گروههای جنایتکار و داعشیها دانشمندانی هستند که اینها را گمراه میکنند. سید حسن نصرالله گفت: شما هر گروهی را بردارید، گروه دیگری جایگزین میشود. یعنی طالبان میرود القاعده میآید. القاعده میرود داعشی میآید. پشتوانهی این خط فکری است که اینها را تولید میکنند و میسازند. پیغمبر ما وقتی علمای سوء و فقهای سوء و دنیاپرست و ریاست طلب را شرح دادند، از اینکه اینها بخشی از امت مرا گمراه میکنند، به جهنم میفرستند، اینقدر متأثر شدند، چون آینده را میدیدند. عبدالله بن مسعود میگوید: «فبکاء رسول الله(ص)و بکینا لبکاء» گریه ساده نمیتواند دیگران را گریه بیاندازد. ولی شما میبینی گاهی یک نفر از دنیا رفته، یک جوانی، مادری، همسری آنچنان ناله میزند که بی اختیار همه گریه میکنند. از گریه پیغمبر دیگران آنقدر گریستند و گفتند: یا رسول الله چرا اینقدر گریه میکنید؟ والله پیامبر ما از اینکه کسی جهنم برود خوشحال نمیشدند. ناراحت میشدند. پیغمبر فرمود:«أبکی رحمة للاشقیاء» یعنی من گریه میکنم بخاطر محبت و مهربانی برای اشقیاء و جهنمیها. چرا این باید در آتش بسوزد؟ چرا باید گمراه شود؟ چرا اینقدر باید جاهل باشد؟ چرا باید دست آویز علمای سوء قرار بگیرد؟ چرا نباید عقل و فکرش را به کار بگیرد؟ با این چراغهایی که پیغمبر روشن کرده، 124 هزار پیغمبر آمدند، قرآن آمده، علما آمدند، امامان و اهلبیت آمدند. مثل معلمی که بگوید: من هیچ سر سوزنی برای شاگردانم کم نگذاشتم.
یکی از تلاشهای پیغمبر این بود. پیامبر(ص) در مکه خیلی آزار و اذیت دیدند. یک سفر به طائف رفتند، پنجاه، شصت کیلومتری مدینه و جای ییلاقی است. برای تبلیغ رفتند. امیرالمؤمنین(ع) در وصف پیامبر در نهجالبلاغه میفرماید: «طبيبٌ دوّارٌ بطبّه قَدْ أَحْكَمَ مَرَاهِمَهُ وَ أَحْمَي مَوَاسِمَهُ» (نهج البلاغة، خطبه 108) الآن ما یک جایی که همایش هست، یا کلاس هست، برای مستمعین صحبت میکنیم. پیغمبر خودش در خانهها و در روستاها میرفت. قدیم اینطور نبود و الآن خیلی مریضی زیاد شده است. روایت داریم امام هشتم(ع) فرمود: مردم گناه جدید درست کنند، بلا و گرفتاری از جانب خدا برای مردم درست میشود. سابق بدنها سالمتر و غذاها طبیعیتر بود. ورزش میکردند و کار بدنی زیاد بود. الآن خیلیها با قرص خواب میخوابند. همه فشار خون وچربی خون دارند. سابق اینطور نبود. سر طبیبها خلوت بود. حکیم باشی و طبیبها کوله باری از داروهای سنتی میگرفتند و در شهر دور میزدند و میگفتند: آی طبیب! آی طبیب! لذا حضرت امیر میفرماید: پیغمبر ما یک چنین کاری میکردند. طبیبی بود که دور میزد تا مریض پیدا کند تا درمان کند. «أَحْكَمَ مَرَاهِمَهُ» یعنی جاهایی که باید مرهم بگذارد، مرهم محکم میگذاشتند، جایی هم که لازم بود «وَ أَحْمَي مَوَاسِمَهُ» داغ میکردند. کنایه از است که یک غده سرطانی مثل ابوجهل را باید ریشه کن کرد و یک جایی هم باید هدایت کرد و نوازش کرد. درمان مطابق مریض و دارویی که مناسب حال اوست. در امور معنوی هم همینطور بود.
روایت داریم پیغمبر ما به کنیسهی یهودیها رفتند. خدا به او امر کرد به کنیسهی یهودیها برو. ما مسلمانها مسجد داریم. مسیحیها کلیسا دارند و یهودیها کنیسه دارند. آنوقت در مدینه هم یهودیها بودند. خدا امر کرد روز شنبه در معبد یهودیها برو. حضرت وارد شدند، «ان الله امر ان یدخل الکنیسه» بخاطر رفتن به معبد یهودیها، بلکه یک نفر به دست تو هدایت شود و به بهشت برود. حضرت وارد معبد یهودیها شدند. آن بزرگ یهودیها بالای مجلس نشسته بود و برایشان تورات حضرت موسی(ع) را تلاوت میکرد. به محض اینکه پیغمبر وارد شدند، سکوت کرد و دیگر ادامه نداد. گفتند: چرا ادامه نمیدهید؟ یک مریض معلولی بود، گوشه معبد گفت: بگویم چرا این را ادامه نداد؟ گفت: اتفاقاً الآن رسیده بود به آیاتی که در مورد پیغمبر آخرالزمان است که حضرت موسی میفرماید: در آخرالزمان پیامبری خواهد آمد، قد و قوارهاش اینطور است. شکل و شمایل و اخلاقش اینطور است. امتش اینطور هستند. ریز و درشت صفات تو را شرح میداد. برای همین هم قطع کرد. دید الآن مرجع ضمیر روشن میشود. برای همین ادامه نداد. این شخص جلو آمد و گفت: به شما خبر بدهم همین الآن اوصاف شما را خواند. تمام شمایلی که گفت، محمد است، امین است، راستگو است، نصب او چیست. شجرهاش چیست. چون پیغمبر و انبیاء از امتشان کم نمیگذاشتند. الآن هم تورات و انجیل تحریف شده باز هم علامت و اوصاف پیامبر ما درونش هست. بعضی که وجدان دارند آمدند و هدایت شدند. گفت: من شهادت میدهم که شما همان پیغمبری هستی که موسی کلیم خبر آمدن تو را داده است. شهادتین داد و مسلمان شد و بعد هم از دنیا رفت و پیغمبر خدا فرمود: این دیگر مؤمن شد و با آداب اسلامی او را دفن کنند. بعضیها نه نماز خواندند و نه روزه گرفتند، شهادتین گفتند و از دنیا رفتند. یعنی اصل ایمان کافی است که اینها را نجات بدهد.
یک نوجوان یهودی بود، خدمت پیغمبر آمد و به پیامبر علاقه پیدا کرد، گفت:
در دل امتی از حق مزه است *** روی و آواز پیامبر معجزه است
بزرگی فرمودند: پیغمبر ما که حد اعلای منطق و استدلال و برهان را داشتند و به عالم ارائه دادند، بیش از منطق و برهان و استدلال با عقل و اندیشه مردم، با دل و قلب مردم کار میکردند، با محبت و اخلاق و خلق عظیم، یعنی آنهایی که با رفتار پیغمبر مؤمن شدند به مراتب بیشتر بودند از کسانی که از راه تحقیق و پژوهش و منطق و برهان و استدلال مؤمن شدند. یک دروغ و خیانت از او ندیدند. این حقیقت محض است. صدق محض است. امین محض است. این نوجوان یهودی پیغمبر را دید و شیفته حضرت شد. دور پیغمبر میچرخید. پیغمبر هم بخاطر اینکه به او محبت کند، گاهی دستور میداد که نامهای ببرید. یا پیغامی را برساند. مدتی با پیغمبر مراوده داشت. چند روزی این نوجوان نزد پیغمبر نیامد و پیغمبر دیدند از او خبری نیست. پرسیدند: این نوجوان چه شد؟ رفتند و آمدند گفتند: مریض شده و در بستر بیماری افتاده است. پیغمبر عظیم الشأن به عیادت او رفتند. دیدند حالش خیلی وخیم است و درحال جان دادن است. فرمودند: ایمان بیاور. تو در وقت جان دادن هستی به من ایمان بیاور. با چشم و صورتش اشاره کرد من میخواهم پدرم از من راضی باشد. پیغمبر خدا به پدرش فرمودند: اجازه میدهید؟ پدرش گفت: نه. دوباره پسر گفت: پدرم باید راضی باشد. حضرت دو سه بار به پدرشان اشاره کردند، خواهش کردند که او را آزاد کن. او در حال جان دادن است. پدر اجازه داد و او را آزاد کرد. تا آزادش گذاشت گفت: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله! شهادتین گفت و از دنیا رفت. پیغمبر خدا امر فرمودند: غسل بدهید و کفن و دفن کنید. این از کسانی بود که با یک شهادت و بدون هیچ عملی به بهشت رفت. پاک پاک شد. چون آدمی که مسلمان میشود تمام اعمال قبلی شست وشو میشود.
پیغمبرخدا اینقدر خوشحال شدند، در امالی شیخ صدوق هست. وقتی از منزل یهودی بیرون آمدند. ما با یک یهودی مراوده کنیم، معبد یهودیها برویم، ممکن است ما را بیرون کنند و به ما ایراد بگیرند. ولی پیغمبر عارش نمیشد. حضرت یوسف با سلاطین جاهل میشستند. با زلیخا رفت و آمد داشتند و بعد هم او را نجات دادند. حضرت یوسف که به مراتب مقامش پایینتر است امت مصر را نجات داد، پیغمبر که برای همه عالم است. حضرت این جمله را فرمودند: خدا را شکر میکنم امروز خدا به وسیله من یک انسانی را از آتش جهنم نجات داد. پیغمبر از نجات امت لذت میبرد. دغدغه ما باید این باشد و کارهای فرهنگی باشد. خوراک و پوشاک و مسکن را همه دارند. ولی انسانیت، ایمان، تقوا، تعهد، این باید دغدغه اصلی ما باشد.
اما جریان طائف، در جریان طائف پیغمبر ما به طائف آمدند، تحت سلطهی کفار قریش بود. پولدارها آنجا خانهی ویلایی داشتند و ییلاق میرفتند. مردم را تحریک کردند که این آقا آمده شما را از بت پرستی به بیراهه ببرد. مردم طائف صف بستند و پیغمبر را سنگ باران کردند و آنقدر اذیت کردند که وقتی پیغمبر برمیگشتند، از پاهای مبارکشان خون جاری شده بود. بیرون طائف آمد که به مکه برگردد. از ضعف شدید در خانه خدا شکایت کردند. خدایا از ضعف خودم به تو شکایت میکنم. از اینکه مردم هدایت نمیشوند. از اینکه مرا آزار میدهند. خدایا اگر تو به من غضب نکنی باکی ندارم، ولی عافیت تو را میخواهم. تو حق داری مرا عتاب کنی تا از من راضی شوی. خدایا به من کمک کن به نور وجه تو که همه تاریکیها را میتواند روشن کند به تو پناه میبرم. امر آخرت و دنیای مرا اصلاح کن. «أنتَ رب المستضعفین» دعای زیبایی است. پیغمبر دلش شکست. به حدی حال پیامبر رقت آور بود، عتبه و شیبه دو تا از سران قریش بودند. دلشان سوخت و حضرت به دیوار باغی تکیه دادند که یک مقدار نفس تازه کنند و به مکه برگردند. یک غلامی داشتند به نام عداس که مسیحی بود. به این غلام گفتند: ایشان اهل مکه است و فامیل و قوم و خویش دارد. اگر اتفاقی بیافتد ممکن است اقوام ایشان ما را اذیت کنند. شما یک مقدار انگور بچین و برای این آقا ببر ولی مواظب باش گمراهت نکند. مقداری انگور و میوه نزد پیغمبر آورد. پیغمبر خدا خیلی گرم گرفتند و گفتند: اهل کجا هستی؟ گفت: اهل نینوا هستم. پیامبر فرمود: نینوا شهر برادرم یونس پیغمبر است. یک مقدار از حضرت یونس و پیغمبری که اهل نینوا هستند صحبت کردند. دید پیغمبر همه حقیقت محض است و جز عدالت و حقیقت در وجودش نیست. شهادتین گفت و مسلمان شد. پیغمبر ما این همه رنج در جریان طائف دیدند ولی اینقدر خوشحال شدند، مثل اینکه همه زخمهایشان التیام پیدا کرد. اگر من اینجا آمدم یک غلام مؤمن و مسلمان شد. خدا را شکر کردند و برگشتند. پیغمبر «حریصٌ علیکم» یعنی برای هدایت خلق حرص دارند. ما هم باید همینطور باشیم.
شریعتی: قصه انبیاء را که با حاج آقای عابدینی مرور میکنیم میبینیم چقدر اذیت شدند. آنوقت پیامبر میگوید: هیچکس به اندازه من اذیت نشد.
حاج آقای فرحزاد: جالب است انبیای سابق نوعاً در یک حدی که میرسید دیگر نفرین میکردند. حضرت نوح، صالح، شعیب، هود، ولی پیغمبر ما فرمود: «انما بعثت رحمةً داعیاً و رحمة» در جنگ احد که شدت اذیت و آزار بود و دندان و پیشانی حضرت را شکستند، یک نفر همین پیشنهاد را داد. گفت: یک نفرین کن و قضیه را تمام کن. فرمود: خدا مرا نفرستاده که نفرین کنم. «و انما بعثتُ داعیاً و رحمةً» این حریصٌ علیکم آنجا ظاهر شد. «اللهم اهد قومی فانهم لا یعلمون»، «اغفر لقومی»! امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «اعرف الناس بالله اَعذرهُم لخلقه و ان لم یکن لهم عُذرا» خیلی حدیث زیبایی است. چه کسی از همه بیشتر خدا را شناخته است؟ آن کسی که بیشتر از اینها طرف مردم را بگیرد نه طرف خدا را. خدا صد در صد حق است. ما باید گناه نکنیم، معصیت نکنیم. آن کسی که برای خلق عذر بیاورد ولو اینکه عذر واقعی ندارند، برایشان بتراشد. مثل بچهای که اینقدر پدر و مادر را اذیت کرده، او را از خانه بیرونش کردند. عذر موجه ندارد، باید او را از خانه بیرون میکردند. ولی کسی بیاید وساطت کند و بگوید: این پدر و مادر ته دلشان این است که کسی بیاید واسطه شود. بچه ولو یاغی است ولی پدر و مادر دوست دارند برگردد. پیغمبر ما در جنگ احد همین کار را کردند.
پیشهاش اندر ظهور و در کمون *** اهد قومی انهم لا یعلمون
انشاءالله این مطالبی که میگوییم، فقط شرح حال پیغمبر نباشد. بنده و شما دلسوز باشیم. اگر اینطور باشیم خیلی از مشکلات حل میشود. امر به معروف و نهی از منکر را خدا برای دستگیری دیگران واجب کرده است. نسبت به دیگران بی تفاوت نباشیم. کسی که معتاد میشود را طرد میکنیم. اینها را باید دستگیری کرد. زمین خورده را باید بلند کرد. پیغمبر «حریصٌ علیکم» ولی «بالمؤمنین رئوف رحیم».
شریعتی: چقدر شنیدن این نکات برای ما که از امت پیامبر هستیم، شیرین است و چقدر ما را امیدوار میکند. انشاءالله همه ما مشمول شفاعت و دستگیری حضرت شویم. نکات خوبی را شنیدیم. در ایام ماه ربیع الاول و در ایام ولادت پیامبر به ساحت نورانی قرآن کریم مشرف شویم. چقدر خوب است ثواب تلاوت این آیات را هدیه به روح بلند و آسمانی و ملکوتی پیامبر کنیم. امروز صفحه 165 قرآن کریم، آیات 121 تا 130 سوره مبارکه اعراف در برنامه سمت خدا تلاوت خواهد شد.
«قالُوا آمَنَّا بِرَبِ الْعالَمِينَ «121» رَبِّ مُوسى وَ هارُونَ «122» قالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّ هذا لَمَكْرٌ مَكَرْتُمُوهُ فِي الْمَدِينَةِ لِتُخْرِجُوا مِنْها أَهْلَها فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ «123» لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ «124» قالُوا إِنَّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ «125» وَ ما تَنْقِمُ مِنَّا إِلَّا أَنْ آمَنَّا بِآياتِ رَبِّنا لَمَّا جاءَتْنا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ تَوَفَّنا مُسْلِمِينَ «126» وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسى وَ قَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَ يَذَرَكَ وَ آلِهَتَكَ قالَ سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْيِي نِساءَهُمْ وَ إِنَّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ «127» قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ «128» قالُوا أُوذِينا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِيَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا قالَ عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَ يَسْتَخْلِفَكُمْ فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ «129» وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِينَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ «130»
ترجمه: (ساحران) گفتند: به پروردگار جهانيان ايمان آورديم. (همان) پروردگار موسى و هارون. فرعون (به ساحران) گفت: آيا پيش از آن كه به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد؟ قطعاً اين نيرنگى است كه شما در اين شهر انديشيدهايد تا اهلش را از آن بيرون كنيد. پس به زودى خواهيد فهميد! (كه با چه كسى طرف هستيد و چه كيفرى خواهيد شد.) حتماً دست و پاهايتان را بر خلاف يكديگر (يكى از راست و يكى از چپ) قطع خواهم كرد، سپس همهى شما را به دار خواهم كشيد. (ساحران در پاسخ) گفتند: (مهم نيست، هرچه مىخواهى بكن) همانا ما به سوى پروردگارمان بازمى گرديم. و (اى فرعون!) تو از ما عيب و ايرادى سراغ ندارى جز اينكه ما به آيات (و معجزات) پروردگارمان كه براى ما آمد ايمان آوردهايم. پرودگارا! بر ما صبر و شكيبايى فرو ريز و ما را مسلمان و فرمانبردار بميران. و اشراف قوم فرعون (به او) گفتند: آيا موسى و قومش را رها مىكنى تا در زمين فساد نمايند و موسى، تو و خدايانت را رها كند؟! (فرعون) گفت: به زودى پسرانشان را مىكشيم و زنانشان را (براى كنيزى) زنده نگاه مىداريم و ما بر آنان تسلّط كامل داريم. موسى به قوم خود گفت: از خداوند يارى بجوييد و صبر و مقاومت كنيد، زيرا زمين از آنِ خداوند است كه آن را به هر يك از بندگانش كه بخواهد به ارث مىگذارد و فرجام (نيك) از آنِ پرهيزكاران است. (قوم موسى) گفتند: هم پيش از آنكه نزد ما بيايى آزار مىشديم و هم پس از آنكه آمدى! (پس چه بايد كرد؟) موسى گفت: اميد است پروردگارتان دشمن شما را نابود كند و شما را در اين سرزمين، جانشين آنان سازد تا ببيند شما چگونه عمل مىكنيد. و همانا ما طرفداران فرعون را به قحطى و خشكسالى و كمبود محصولات گرفتار كرديم، باشد كه متذكّر شوند (و از راه انحرافى خود دست بردارند).
شریعتی: از فضیلت بلند ذکر صلوات بر محمد و آل محمد بشنویم.
حاج آقای فرحزاد: قطعاً بعد از خدای متعال که اشفع الشافعین است و خود خدا هم شفاعت میکند. در روایت داریم بعد از اینکه همه کارهایشان را کردند، خدا به میدان میآید. میگوید: ای امت پیامبر آخر الزمان، بیایید از حق الناس بگذرید، حلال کنید و به بهشت بروید. من از حق خودم گذشتم. بعد از خدا، پیغمبر همه عالم را میتواند شفاعت کند. ولی شفاعت هم بی در و دروازه نیست. یکی از راههای شفاعت این است که اینجا در دنیا آدم با پیغمبر ارتباط برقرار کند. به پیغمبر عشق میورزد، معرفت پیامبر در دلش است. به اولاد پیامبر خدمت میکند. اینهایی که در دنیا رابطهشان قطع است، آنجا هم قطع است. آخرت مزرعه دنیاست. نتیجه مزرعه دنیاست. هرچه در دنیا ارتباط با هرکسی داریم، آنجا بروز و ظهور میکند. لذا این حدیث میفرماید: چه کسانی میتوانند مشمول شفاعت پیامبر باشند؟ فرمود: «يَا عَلِيُّ مَنْ صَلَّي عَلَيَّ كُلَّ يَوْمٍ أَوْ كُلَّ لَيْلَةٍ وَجَبَتْ لَهُ شَفَاعَتِي وَ لَوْ كَانَ مِنْ أَهْلِ الْكَبَائِرِ» (جامع الاخبار، ص 59) فرمود: بر من رسول الله واجب میشود، شفاعت کنم از گنهکارانی که هر روز و هرشب صلوات برمحمد و آل محمد میفرستند.
شریعتی: از آ میرزا جواد آقای تهرانی بشنویم. الحمدلله جمع کثیری از هموطنان ما که تا به حال به مشهد مشرف نشده بودند، این هفته هم مشرف شدند. حاج آقای حسینی عزیز در جمعشان بودند و صحبت کردند. حسن ختام برنامه امروز ما بخشهایی از سفر دیروز زائرین گرانقدر امام رضا هست. روز پنجشنبه مشروح سخنان حاج آقای حسینی قمی در جمع زائرین عزیز تقدیم نگاه مخاطبین عزیز خواهد شد.
حاج آقای فرحزاد: رد مظالم را عزیزان فراموش نکنند. حق الناس خیلی مهم است. تا آخر ماه ربیع خیلی وقت نیست. از اینجااز اوقاف وهمه خیرین تشکر میکنیم که در این امر خیر زائر اولیها شرکت کردند. انشاءالله این جریان همینطور ادامه پیدا کند و دیگر زائر اولی نداشته باشیم. میرزا جواد آقای تهرانی بنده مکرر خدمت ایشان در مشهد مشرف شدم. ما عالم خیلی داریم ولی عالمی که اهل عمل باشد، اهل ادب باشد، مجاهد باشد. هرکس کوتاهترین رفت و آمدی با مرحوم میرزا جواد آقای تهرانی داشته باشد میفهمید در ادب و تواضع و فروتنی، شاید یک ذره هوا در ایشان نبود. یعنی در مجالس وارد که میشد وسط جمعیت در بین جمعیت مینشست. هرچه التماس میکردند بالا بیایید، میگفتند: نه. آیت الله بهاءالدینی و آیت الله بهجت هم همینطور بودند. اگر کسی تعریف از ایشان میکرد، حالش بد میشد و میفرمود: من قابل نیستم. در زهد و پارسایی، خانه و زندگی سادهای داشتند. با اینکه مریدان زیادی داشتند و مؤسسات خیریه زیادی داشتند، چند کتاب هم که داشتند وصیت کردند به مرحوم گلپایگانی واگذار کنند. یک عالم فوق العاده وارستهای بود که بوی پیامبر را داشت.
خدا را به حق محمد و آل محمد قسم میدهیم که قلب امام زمان را از ما راضی و فرجش را نزدیک بگردان. همه ما را از بهترین یاران و پیروان اهلبیت قرار بدهد. خدایا به حق محمد و آل محمد همه مریضهای روحی و جسمی شفا عنایت بفرما. به حق محمد و آل محمد آنهایی که همسر ندارند، مسکن ندارند، شغل ندارند، فرزند ندارند، به همه آنها مرحمت بفرما. باران رحمتت را بیش از این بر ما نازل بفرما. ما را به بدیهایمان مؤاخذه نفرما. به برکت صلوات بر محمد و آل محمد و سلام بر امام حسن و امام حسین(ع).