موضوع برنامه: سیری در صحیفه سجادیه امام سجاد(علیه السلام)- شرح دعای پنجم
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين فرحزاد
تاريخ پخش: 27-01- 97
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمدٍ و آله الطاهرین.
هوا، هوای لطیفی است و شبنم است و شقایق *** هوای همهمه دارند ابر و تندر و باران
هوای زمزمه دارند بید و باد و بنفشه *** و من هوای تو را دارم
شریعتی: سلام میکنم به همه بینندهها و شنوندههای خوبمان، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. در همه مناطق کشور ما الحمدلله باران میبارد، خدا را از این بابت بسیار سپاسگزاریم. انشاءالله بارش رحمت الهی بر سر ما مستدام و دائمی باشد. انشاءالله در این هوای بهاری دل و جانتان بهاری باشد. حاج آقای فرحزاد سلام علیکم. خیلی خوش آمدید.
حاج آقای فرحزاد: عرض سلام دارم خدمت جنابعالی و بینندگان و شنوندگان عزیز. آرزوی قبولی طاعات برای همه عزیزان داریم. خدا را بی نهایت باید شکرگزار باشیم بر نعمتهای فراوان خصوصاً بارندگی که خدای متعال به بیشتر کشور ما مرحمت کرده است. از عزیزان خواهش دارم هم نماز شکر و هم سجده شکر به جا آورند. صد بار الحمدلله بگویند و شکرگزاری کنیم که خدا نعمت را زیاد کند. وقتی کمبود هست خیلی مینالیم ولی وقتی نعمت هست یادمان میرود. واقعاً بحران کم آبی هم یک بحران جدی برای مملکت ماست. مخصوصاً بعضی از مناطق که خشکسالی فوق العاده است. آنهایی که گناه داریم استغفار و توبه کنیم. روزهای آخر ماه رجب را سپری میکنیم. ماه توبه و استغفار است. یک پاکسازی کنیم. دلی را شکستیم و کسی را آزردیم، با کسی دعوا داریم، دو سه روز آخر ماه رجب حیف است. با پاکیزگی وارد ماه شعبان شویم. ماه تخلیه و خالی شدن از بدیهاست. ماه شعبان ماه آراسته شدن به نیکیهاست. ماه رمضان هم ماه تجلیه است، یعنی خدا جلوه میکند و مهمان خدا میشویم. در این مهمانی مهمترین کار تمیزی و پاکیزگی و نظافت است. انشاءالله با این شکرگزاریها و توبه و استغفار آماده شویم که ماه شعبان را پیش رو داریم. بعثت پیامبر عظیم الشأن(ص) را پشت سر گذاشتیم. از بعثت تا دهم ماه رمضان که وفات حضرت خدیجه کبری ام المؤمنین(س) هست، دیگر همه شادی است. خواهش داریم این ایام را جشن بگیرند و شادی کنند. همینطور که با عزاداری و مجالس عزا هیچکس مخالف نیست و ضروریت دین ماست. عرض ما این است که همینطور که آنها را جدی میگیریم، برای امام حسین هم ده روز جشن بگیریم. برای حضتر ابالفضل و امام سجاد(ع) جشن بگیریم. نیمه شعبان بیست روز جشن و شادی بگیریم. عزیزان فکر میکنند برای محرم یا فاطمیه و شهادتها خرج کنند ثوابش بیشتر است، نخیر، برای شادیها هم همان ثواب را دارد. طوری نباشد که هشتاد درصد عزاداری باشد و بیست درصد شادی باشد. همانطور که فرمودند: علامت شیعیان ما این است که با شادی ما شاد هستند. «اضحک» بر «ابکی» در قرآن مقدم شده است. اساس کار شادی است. گریه و عزاداری هم بخاطر حوادث تلخی است که پیش آمده است و الا اساس عالم با شادی است. لذا در بهشت غم و غصه نیست. فقط شادی است.
شریعتی: در این روزهای پایانی ماه رجب انشاءالله قدر این لحظات باقیمانده را بدانیم و با یک دل شاد و سراسر نور وارد ماه شعبان المعظم شویم. بحث ما با حاج آقای فرحزاد ادعیه نورانی صحیفه سجادیه است. نکات خوبی را شنیدیم، در هفتههای گذشته هم این بحث را ادامه خواهیم داد. بحث امروز شما را میشنویم.
حاج آقای فرحزاد: بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
خیلی از بینندههای عزیز پیام دادند که هفته گذشته رادیو قرآن برنامه سمت خدا پخش نمیشد. انشاءالله مشکلی که پیش آمده عزیزان برطرف کنند. انشاءالله این همکاری ادامه پیدا کند. بسیاری از عزیزان که سر کار یا در ماشین هستند با رادیو گوش میدهند.
دعای پنجم صحیفه سجادیه دعاهای زیبایی است. همه زیباست اما بعضی اوج دارد. دعایی است که حضرت برای خودشان و دوستان و عزیزانشان کردند. صلوات هم در این دعاها زیاد تکرار شده است. حضرت میفرماید: «وَ يَا مَنْ لَا تَفْنَى خَزَائِنُ رَحْمَتِهِ» ای خدایی که گنجهای رحمت تو پایان پذیر نیست. «صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ» خدایا درود بفرست بر محمد و آل محمد، «وَ اجْعَلْ لَنَا نَصِيباً فِي رَحْمَتِكَ» خدایا بهرهای از رحمتت را به ما عنایت بفرما. «وَ يَا مَنْ تَنْقَطِعُ دُونَ رُؤْيَتِهِ الْأَبْصَارُ» ای خدایی که دیدهها برای دیدن تو کم میآورد. چشم ظاهر که نمیتواند ببیند، چشم باطن هم نمیتواند حق خدا را ادا کند و به معرفت واقعی برسد. یعنی قطع میشود و کوتاه میشود. «صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ» درود بفرست بر محمد و آل محمد، «وَ أَدْنِنَا إِلَى قُرْبِكَ» خدایا ما را به قرب خودت نزدیک کن، «وَ يَا مَنْ تَصْغُرُ عِنْدَ خَطَرِهِ الْأَخْطَارُ» ای خدایی که در مقام برگی و منزلت تو همه چیز کوچک است. یعنی عظمت خدا که جلوه میکند، همه چیز در نزد خدا کوچک است. کوچک است در منزلت تو تمام منزلتها، «صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ» باز هم درود بفرست بر محمد و آل محمد، بارها عرض کردیم موقع شنیدن نام پیامبر ذکر صلوات مستحب مؤکد است. «وَ كَرِّمْنَا عَلَيْكَ» خدایا ما را نزد خودت گرامی بدار. التماس میکنیم که نزد خدا گرامی باشیم.
«يَا مَنْ لَا تَنْقَضِي عَجَائِبُ عَظَمَتِهِ» ای خدایی که شگفتیهای عظمت تو و خلقت تو تمام شدنی نیست. «صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ احْجُبْنَا عَنِ الْإِلْحَادِ فِي عَظَمَتِكَ» خدایا از اینکه ما منحرف شویم و عظمت تو را نبینیم و حق تو را نشناسیم ما را حفظ کن. خلقت آسمان و زمین، بدن ما از یک نطفه گندیده، خدا چشم و گوش و کبد و مغز و غیره را خلق کرده است. این واقعاً چه عظمتی است؟ چه خلقتی است؟ دو نکته را عرض کنم. یک نکته اینکه بزرگترین اشتباهی که بشر پیدا کرده این است که گاهی نشانهها و آیات و خلقت ما را از خالق غافل میکند. ما یک نقاشی زیبایی میبینیم، میگوییم: چقدر قشنگ است. چقدر زیبا است. هفتاد سال، هشتاد سال از نقاشی تعریف میکنیم که چقدر این زیبا و قشنگ است. نمیگوییم: دست آن نقاش را ببوسیم، آن نقاشی که این زیباییها را ایجاد کرده است، مهم است. نقش مهم است ولی نقش وسیله است که ما به نقاش پی ببریم.
شریعتی:
تو به سیمای شخص مینگری *** ما به آثار صنع حیرانیم
تنگ چشمان نظر به میوه کنند *** ما تماشا کنان بستانیم
بعضی بستان را میبینند چقدر گلهای قشنگ، درختان زیبا، ولی باغبانی که اینها را پرورش داده و هم باغبانی که خدا او را خلق کرده و هم این زیباییها را خلق کرده است. ما دائم در نقشها غرق شدیم. اینها مقدمه است. در آیات نمانیم. ما خانه پدر و مادر میرویم در و دیوار مقصود ماست؟ مقصود صاحبخانه است. ما کربلا و مشهد میرویم عاشق در و دیوار و طلا و نقره هستیم؟ عاشق محبوب هستیم.
حرم جویان دری را میپرستند *** فقیهان دفتری را میپرستند
بیافکن پرده تا معلوم گردد *** که یاران دیگری را میپرستند
یعنی این مخلوقات ما را از خلاق متعال غافل نکند. مقصد را گم نکنیم.خیلی از ما در راه ماندیم، در نقش آفرینیها ماندیم.
خیر تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم *** کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت
زلیخا وقتی زیبایی یوسف، جلوه یوسف را دید، که گرفتار شد. وقتی رشد پیدا کرد عاشق خدای یوسف شد. دیگر به یوسف هم خیلی اعتنا نمیکرد.حضرت یوسف گفت: بیا با هم باشیم. گفت: من وقت ندارم. یکبار هم زلیخا از دستش فرار کرد. حضرت یوسف پیراهن زلیخا را کشید و پاره شد. گفت: کسی را ملامت نکن. روزی هم من به دنبال تو بودم و زلیخا گفت: تو فرار کردی. حالا برعکس شده است. یوسف گفت: من میگویم بیا امشب با هم باشیم. میگویی من حال ندارم. زلیخا گفت: ای یوسف من وقتی عاشق تو بودم، کسی که تو را خلق کرده بود ندیده بودم. نشناخته بودم!
حسن یوسف را به عالم کس ندید *** حسن آن دارد که یوسف آفرید
اگر یک ذره خدا خودش را به ما نشان بدهد که نمونههای این آیاتی است که خلق کردم. یک نمونه یو.سف صدیق است. یک نمونه که در مبعثی که پشت سر گذاشتیم «اللهم انی اسئلک بتجلی الاعظم فی هذه اللیله» خدایا تو را میخوانیم به بزرگترین نقش آفرینی و جلوهای که در عالم کردی که پیامبر عظیم الشأن است. تمام خلقت آسمان و زمین عالم ملک است. عالم ظاهر است. عالم ملکوت چه خبر است؟ عالم ملکوت عالم بالا است. یعنی باطن این عالم است. عالم روح است، عالم امر است. روح ما، جان ما، حقیقت ما، معنویات، بهشت، اینها عالم ملکوت است. «وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ» (انعام/75) معراج را به پیامبر خدا نشان دادند، عالم ملکوت به مراتب شیرینتر و جذابتر و به مراتب دلربا تر است و اصلاً قابل قیاس با این عالم نیست. در روایتی که در کلمات بزرگان آمده است مثلاً بچهای که در رحم مادر استو از آنجا روزی میخورد، فکر میکند جایش همانجا هست و بیرون هم نمیآید. اصلاً فکر نمیکند در بیرون از رحم مادر عالم به این بزرگی باشد. لذا حاضر نیست از این عالم بیرون بیاید. در روایات میفرماید: عالم طبیعت و عالم ملک در مقابل عالم معنا و عالم ملکوت مثل رحم مادر نسبت به دنیاست بلکه به مراتب بزرگتر است.
اگر بدانیم خدا پشت این عالم چه چیزهایی خلق کرده است با خودمان آشنا شویم، با روحمان آشنا شویم، با باطنمان آشنا شویم. گفت:
ظاهر این اختران قوام ما *** باطن ما گشته قوام سماء
یعنی روح ما میتواند برای همه عوالم حاکم شود. اصلاً تمام این مخلوقات را خدا برای روح و جان ما خلق کرده است. بزرگی میفرمود: اگر کسی برای این حدیث جان بدهد جا دارد. حدیث قدسی است «خَلَقْتُ الْأَشْیآءَ لِأَجْلِک» تمام این عالم را برای تو خلق کردم. یعنی تمام این آسمان و زمین و دنیا و آخرت و بهشت و جهنم برای انسان خلق شده است. ولی «وَ خَلَقْتُک لِأَجْلی» من تو را برای خودم خلق کردم. با من مأنوس شوی.
تو را ز کنگره عرش میزنند سفیر *** ندانمت که در این دامگه چون افتادی
آنچه از تو گمشده است گر از سلیمان گم شدی *** بر سلیمان هم پری، هم اهرمن بگریستی
اگر بدانیم برای چه آمدیم؟ آمدیم ربوبیت و خدایی کنیم. یعنی جمال الهی و صفات الهی در ما تجلی پیدا کند. لذا در بهشت بعضی به این مراتب میرسند. در روایت داریم که نامه از طرف خدا میآید، «من الحی الذی لا یموت الی الحی الذی لا یموت» عالم بهشت عالم خداگونه زندگی کردن است. خدا میگوید: از طرف بندهای که حی لا یموت است به بندهای که حی لا یموت است. عالم اراده و عالم روح و عالم امر است. آنجا هر چیزی که میل پیدا میکنی بلافاصله حاضر است. الآن در دنیا خیلی چیزها را میخواهیم نمیشود. خیلی چیزها هست و میخواهیم بخوریم برای ما ضرر دارد. میخوریم سیر میشویم. ولی عالم بهشت اینطور نیست. عالم بهشت فضولات و زوائد ندارد. زحمت ندارد. اگر کسی اراده کند میلیونها سال بخورد هم اشتها دارد و هم میل دارد. خستگی نیست. پرنده در هوا پرواز میکند و مؤمن میل به غذا دارد. پرنده آماده و بریان شده میآید و دوباره زنده میشود و میرود. نه از او کم میشود و نه از شما کم میشود. اگر آدم بداند خدا چه چیزهایی برای ما تهیه کرده است.
حضرت امیر در خطبه متقین میفرماید: «ولو لا اَجل الّذی کتب الله علیهم لم تستقرّ ارواحهم فی اجسادهم طرفة عینٍ شوقاً الی الثّواب وخوفاً من العقاب» اگر خدا برای متقین اجلی مقدر نمیکرد، این باید هفتاد سال زنده بماند، از شوق بهشت یک لحظه روح در بدن قرار نمیگرفت. و از خوف جهنم یک لحظه عذابش هم سخت است. بدانیم خدا چه چیزهایی برای گنهکاران و مجرمین تهیه کرده است، یک لحظه از ترس روح در بدن قرار نمیگیرد ولی ما خبر نداریم. خدا چه چیزهایی آماده کرده است. عالم ملکوت به مراتب بالاتر است و خدا ما را برای آنجا خلق کرده است و خدا ما را برای خودش خلق کرده است. همه این عالم فدای بنده و فدای انسان میشود. ولی این انسان باید فدای او شود و در راه او قدم بردارد. زندگی که در آن مردن نیست. عزتی که در آن ذلت نیست. صحتی که مریضی در آن معنا ندارد. بیداری که در آن خواب نیست. کسالت و خستگی نیست. هیچ آفتی نیست. هر چیزی که یک سر سوزن احساس غم و ناراحتی کنیم، معنا ندارد. الآن بیشتر مردم روی زمین یا خوف دارند یا حزن دارند. دائم به ما پیام میدهند که ما افسردگی و ناراحتی و کدورت داریم.
بزرگی خیلی زیبا فرمود. یکی از شاگردان من به من نامه داده که مدتی است من خوشی و راحتی و آرامش در خودم نمیبینم. حالم خوب نیست. افسرده و محزون هستم. دلشوره و اضطراب دارم. ایشان یک کلمه جواب زیبایی نوشته که تمام دلشورهها، ناراحتی و غمها و غصهها برای این است که تو پشت به خدا کردی و رو به خودت کردی. من محور هستی. میگویی: هرچه من میخواهم.
جمله نامرادیات از طلب مراد توست *** ترک مراد ار کنی، جمله مراد آیدت
جمله ناگوارشت از طلب گوارش است *** ترک گوارش ار کنی، جمله گوار آیدت
میگوید: چون شما پشت به خدا کردی و رو به خودت کردی، من محور شدی. هرکس خدا را فراموش کند، دور خودش و دیگران بچرخد، به هم میپیچد. «مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً» (طه/124) از خدا غفلت کنی و اعراض کنی و غیر خدا را برای خودت انتخاب کنی، من زندگیاش را تحت فشار قرار میدهم. زندگی تنگ میشود و آرامش و خوشی نیست. تمام افسردگیها و ناآرامیها، تمام ناخوشیها برای این است که پشت به خدا کردی و رو به خودت کردی. توجه تو به نفسانیت و عنانیت و خودیت است. این نفس باعث بی قراری و اضطراب است. اگر میخواهی همه آرامشها به تو برگردد و خوف و حزن از تو دور شود پشت به خودت کن و رو به خدا کن. خدایا من در اختیار تو هستم، هرچه میخواهی بکنی. چرا امام حسین در گودی قتلگاه آرام بود؟ هیچکسی زیر این آسمان، بلای سنگینی که به امام حسین آمد را نداشته است. ولی آرامشی که در قلب امام حسین است که صورتش مثل نور میدرخشیده و راوی میگوید شدت جذابیت و نورانیت و اشراق صورت امام حسین مرا از تفکر در قتل او غافل کرده بود. اینقدر آرامش دارد که میگوید: «رضاً بقضائک» من با تو دارم عشق میکنم.«ترکت الخلق طراً فی هواکا و ایتمت العیال لکی اراکا» یعنی من از همه عالم و خلقت دست کشیدم برای اینکه تو را ببینم، زن و بچه و بدن و اصحاب و یاران برای تو، برای عشق و محبت تو! این شعر برای نیر تبریزی است و خیلی زیباست.
عنقای قاف را هوس آشیانه بود *** غوغای کربلا همه در ره بهانه بود
جایی که خورد می، آنجا گذاشت سر *** دُردی کشی که مست شراب شبانه بود
امام حسین که جاودانه ماند چون مقصدش خدا بود. خدا را میخواست. «یا ایتها النفس المطمئنه» در مورد امام حسین خیلی روایت داریم. «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّة» (فجر/27 و 28) امام حسین بدنش غرق تیر و نیزه بود. ولی اینها برای جنبه بدنی و خلقی انسان است ولی روح چیست، عالم ملکوت که گفتیم. آنجا را ببینی اینها برایت سهل است. روایت داریم در بیت الاحزان است. آن طرف ظاهرشان در نهایت بلا و مصیبت ولی باطنشان سرتا سر رضا و تسلیم و آرامش و راحتی است. «ما رأیت الا جمیلا» ما غیر راحتی و خوشی چیز دیگری نمیبینیم. چون نفس مطمئنه است. آرامش عجیبی دارند که اصلاً قابل قیاس نیست. امام باقر(ع) فرمود: یک ذره رنج نیزه، آهن را به بدنشان حس نمیکردند. وقتی آدم با آن عالم آشنا شود، آن عالم عالمی است که حضرت ابراهیم را در آتش میاندازند. جبرئیل آمد گفت: من کمک تو بکنم؟ همه فرشتهها را دارم. گفت: نه! فرشته باد آمد، حرکت بدهم تمام آتشها را کن فیکون کنم. باران آمد، این چه قلبی دارد که ما یک سردرد میگیریم و یک گرفتاری پیدا میکنیم به هزار واسطه و پول و پارتی رو میزنیم.
حضرت ابراهیم یقین دارد چند لحظه دیگر پودر میشود، بعضی فکر میکنند حضرت ابراهیم میدانسته الآن گلستان میشود، فورمالیته بوده است، قطعاً اینطور نبوده است. حضرت ابراهیم میداند برای خدا قربانی میشود، تمام میشود. همه ذرات وجودش در عیش خدا میسوزد. توکل دارد میداند خدا وا نمیگذارد، همان هم لذت میبرد از فدا شدن، ولی اگر انسان بداند که گلستان میشود همه در آتش میرویم. آتش نمرودی آتش معمولی که نبود، ما یک شب از اتوبان تهران به قم میرفتیم، پراید آتش گرفته بود. این طرف اتوبان چهل، پنجاه متر این طرف تر بودیم، حرارت آتش به ما میزد. هرکسی نزدیک میرفت میسوخت. آتشی برای ابراهیم افروخته بودند که پرندهها در آن منطقه نمیتوانستند پرواز کنند. در کمتر از ثانیه، اراده خدا را میخواهم بگویم. کسی با این عالم آشنا شود، تمام دنیا و حکام و قدرتها پوچ پوچ است. همه عالم جمع شوند و بخواهند پیغمبر را زمین بزنند. در یک لحظه همه برمیگردند. امام زمان هم صاحب امر است. یعنی عالم را کن فیکون میکند. در عین اینکه چیزهای ظاهری هم هست، ولی اعمال قدرت میشود. در یک لحظه تمام این آتشها خاموش شد. در یک لحظه کمتر از ثانیه گل و ریاحین و بستان شد و حضرت ابراهیم در باغ نشست. کسی بویی از این عالم ببرد، که سلمان و ابوذرها بردهاند. همین نگاه میشود که دنیا زندان است، یعنی از اینکه از این عالم برود کیف میکند لذت میبرد، به ملاقات خدا برود. اینقدر این دنیا پوچ و بی ارزش میشود، این قدرتهای پوشالی که ما را میترسانند، یک بچه کوچولو میتواند همه این قدرتها را از بین ببرد. ولی در وقتش اگر بخواهد اراده کند.
اسم اعظم که یک زهر چشم به بالقیس نشان داد، یک حرف از 73 حرف را داشت. الآن هیچ قدرت دنیای قدرتهای پوشالی نمیتوانند یک شیء را چند هزار تن کشتی هواپیما را در یک ثانیه کمتر چشم برگردانند، در یک جایی حاضر کنند. محال است به چنین قدرتی برسند. آصف بن برخیا در یک لحظه این کار را کرد که زهر چشم گرفت و بالقیس گفت: این اصلاً قابل جنگ نیست. طی الارض دارند، امکانات دارند، گاهی میلیونها نفر میآیند التماس میکنند باران نمیآید ولی غلام امام سجاد که عجیب است این غلام پست ترین کارهای خانه امام سجاد را داشته است. یعنی حیوانات را تیمار میکرده است. همه آمدند بیرون مدینه دعا کردند ولی باران نیامد. دیدم یک غلامی که نه سر و وضعی دارد، نه لباسی دارد، آمد دو رکعت نماز خواند و سرش را بالا کرد، خدایا باران رحمتت را نازل کن. یکباره باد بلند شد و ابر و طوفان و فضا عوض شد. قطع کردم دعای این اثر کرد. یک کسی که خالص است و پاک است، باران مفصلی آمد. من رد این غلام را دیدم به خانه امام سجاد(ع) رفت. آدم ناشناسی بود یعنی مردم هم نمیشناختند. فردا خدمت امام سجاد آمدم، عرض کردم اگر من حاجتی داشته باشم شما دریغ میکنید؟ به من فرمودند: نه! فرزدق میگوید: خانوادهای هستند که در طول عمرشان نه به کسی نگفتند الا در «لا اله» که آنجا واجب است خداهای دیگر را نفی کنیم. گفتم: یکی از غلامان شما را من میخواهم بخرم. فرمودند: باشد، غلامان را آوردند. دیدم نه آن یکی نیست. گفتم: آن کسی که من میخواهم نیست. گفتند: کسی دیگر مانده است؟ گفتند: یک غلامی است فکر نمیکنیم کسی این را بخرد. طویله را تر و خشک میکند. گفتم: من این را میخواهم. حضرت فرمودند: مانعی ندارد. اگر دوست دارد شما او را بخرید. من او را به شما میفروشم یا هدیه میکنم. غلام رو به من کرد و گفت: به چه علت میخواهی مرا از آقا جدا کنی؟ گفتم: فکر کردی من تو را نشناختم؟ تو دیروز آمدی بیرون مدینه، فرمود: سرّش فاش شده است. تو بودی که دعا کردی باران آمد. گفت: سر من فاش شده است. گفتم: من فهمیدم. گفتم: فکر نکنی من میخواهم تو را به کار بکشم، میخواهم خدمتگزار شما باشم. گفت: این بدتر است. آدمهایی که از من و اسم و شهرت فرار میکنند. اولیای خدا فرار میکردند. برعکس بعضی که خودشان را بخاطر ریاست باطل و اسم و رسم و شهرت به آب و آتش میزنند و به قعر جهنم میروند. اولیای خدا «یکره الرفعه» از شهرت فرار میکنند. از رأفت و ریاست فرار میکنند. «من طلب ریاسة هلک» کسی که نا اهل است، ریاست طلب میکند هلاک میشود. گفت: برای من خیلی سخت است. گفتم: حالا که دوست نداری عیب ندارد. میگوید: آمدم داشتم به منزل برمیگشتم، امام سجاد دنبال من فرستاد. فرمودند: بیا این دوستت را تشییع جنازه کن. وقتی دید سرّش فاش شده است، گفت: یک نفر که پی ببرد فردا دیگر دکان و دستگاه درست میشود و خلاصه دست به دعا برداشت و گفت: خدایا من نمیخواهم در این دنیا بمانم. از دنیا رفت و گفت: بیا تشییع جنازه کنیم و دفن کنیم.
کسی یک ذره با خدا و با بهشت و با آن عالم ملکوت، با آن عالم بالا آشنا شود، اصلاً مرگ برایش معنا ندارد. مریضی و فقر و گرفتاری، همه عالم او را فحش بدهند یک ذره به او اثر ندارد. همه عالم تعریفش را کنند، چون ما با آنجا آشنا نبودیم. مرحوم بهاءالدینی خدا رحمتش کند. این جمله را مکرر میفرمودند. میفرمودند: کسی یک ذره با دستگاه خدا آشنا باشد، یک ذره خدا را بشناسد، یک ذره محبت و معرفت خدا، یک پل ارتباطی، یک نخی، یک روزنه کوتاهی باز شود به قلبش، یک نوری از آنجا به دلت بتابد. همه عالم را رها میکند. این اولین جملهای است که امیرالمؤمنین(ع) در خطبه متقین درباره متقین میفرماید، این جمله است. «عظم الخالق فی انفسهم فصغر ما دونه فی اعینهم» خدایا عظمت خودت، اینکه الآن اینجا حضرت میفرماید: «لا من تنقضی عجائبه عظمته» این عظمت خودت را در دل ما بیشتر کن. التماس کنیم. بخدا قسم چیزی شیرینتر در این عالم ازمعرفت و محبت خدا نیست. خدا را بشناسیم. خدا کند بچشیم و درک کنیم. «بک عرفتُکَ و أنت دَلَلتَنی علیک» تو به من بشناسان. استعداد در همه انسانها هست، باید التماس کنیم. حرف خدا را گوش بدهیم.
شیخ رجبعلی خیاط چهل روز سکوی پرتابش چه بود، اوج گرفت؟ عاشق یک دختر خانمی بود و دختر خانم هم عاشق او بود. یک جای خلوت به هم رسیدند. گفت: خدایا من با تو معامله میکنم. میدانم همه چیز گناه فراهم است فقط تو راضی نیستی. من خواست تو را بر خواست خودم، بر نفس و شهوتم و هوسم مقدم میدارم. «وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى، فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى» (نازعات/40) همین الآن روزنه به بهشت براش باز میشود. با خدا دو کلمه صحبت کرد. خدایا من از هوسم گذشتم، تو هم برای خودت، بخاطر خودت مرا آدم کن. مرا بساز و با خودت آشنا کن. اخاص و معرفتی خدا به او مرحمت کرد که شرح حالش را آقای محمد ری شهری نوشتند، «کیمیای محبت» کتاب خوبی است. یک آدم خیاط با خدا معامله میکند، یک ذره محبت و معرفت خدا در وجودش میآید و زندگی و عالم برای او عوض میشود. از خدای متعال معرفت و مودت بخواهیم. به برکت صحیفه سجادیه و امام سجاد انشاءالله یک ذره آدمیت، انسانیت، معرفت، یک ذرهاش یعنی همه، «عَظُمَ الْخالِقُ فى انْفُسِهِم فَصَغْرَ مادُونَهُ فى اعْيُنِهم» غیر خدا همه کوچک است. اصلاً تمام بلاها باطل میشود. با خدا ارتباط برقرار کنی، حزن و اندوه و بلا پوچ پوچ میشود.
شریعتی: امروز صفحهی 291 قرآن کریم، آیات 87 تا 96 سوره مبارکه اسراء را تلاوت خواهند کرد.
«إِلَّا رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ إِنَ فَضْلَهُ كانَ عَلَيْكَ كَبِيراً «87» قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً «88» وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ فَأَبى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُوراً «89» وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً «90» أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجِيراً «91» أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمْتَ عَلَيْنا كِسَفاً أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ قَبِيلًا «92» أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقى فِي السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنا كِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلَّا بَشَراً رَسُولًا «93» وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى إِلَّا أَنْ قالُوا أَ بَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولًا «94» قُلْ لَوْ كانَ فِي الْأَرْضِ مَلائِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنا عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَكاً رَسُولًا «95» قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ إِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً «96»
ترجمه: جز رحمت از پروردگارت (مدافعى نخواهى يافت)، قطعاً فضل خداوند نسبت به تو بزرگ است. بگو: اگر (تمام) انس و جنّ گرد آيند تا همانند اين قرآن را بياورند، نمىتوانند مثل آن را بياورند، هر چند كه بعضى پشتيبان و ياور ديگرى باشند. و همانا در اين قرآن، از هرگونه مثال براى مردم آورديم، ولى بيشتر مردم سرباززده، و جز انكار كارى نكردند! وگفتند: ما هرگز به تو ايمان نمىآوريم، مگر براى ما چشمهاى از زمين جارى سازى، يا براى تو باغى از خرما وانگور باشد كه از ميان آن، نهرها جارى گردانى. يا آسمان را همان گونه كه مىپندارى به صورت پارههايى بر ما بيفكنى، يا خداوند و فرشتگان را در مقابل ما بياورى. يا براى تو خانهاى از زر و زيور باشد، يا در آسمان پرواز كنى و به پرواز و بالا رفتن تو (نيز) ايمان نخواهيم آورد تا آنكه كتابى برما فرود آورى كه آن را بخوانيم. بگو: پروردگار من منزّه است. آيا جز اين است كه من بشرى فرستاده شدهام؟! و آنگاه كه هدايت به سراغ مردم آمد، چيزى مردم را از ايمان آوردن بازنداشت، جز آنكه گفتند: آيا خداوند، بشرى را به عنوان پيامبر، برانگيخته است؟ بگو: اگر در زمين فرشتگانى بودند كه با اطمينان و آرامش راه مىرفتند، هر آينه ما از آسمان فرشتهاى را به عنوان فرستاده بر آنان مىفرستاديم. بگو: ميان من و شما خدا براى گواهى كافى است، همانا او نسبت به بندگانش آگاه و بيناست.