موضوع برنامه: سیری در صحیفه سجادیه امام زین العابدین (علیهالسلام) - شرح دعای هشتم
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين فرحزاد
تاريخ پخش: 11-04- 97
حاج آقای فرحزاد: عرض سلام دارم خدمت جنابعالی و بینندگان و شنوندگان عزیز، به عزیزان خارج از کشور هم که بیننده برنامه هستند سلام میکنم. انشاءالله هرجای این کره خاکی هستند خوشبخت و عاقبت بخیر باشند. همانطور که بارها وعده کردیم در همه مشاهد مشرفه دعاگو و نایب الزیاره عزیزان هستیم و بهترینها را برای همه آرزو داریم.
شریعتی: در محضر صحیفه نورانی سجادیه هستیم. نکات خوبی را شنیدیم. دعای هشتم صحیفه سجادیه، دعایی سرشار از نکات اخلاقی لطیف است که بسیار مورد نیاز این روزهای زندگی ماست.
حاج آقای فرحزاد: بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
همانطور که عرض کردیم دعای هشتم، 44 مورد از رذایل اخلاقی و کارهای ناشایست است و امام سجاد (ع) از آن مسائل به خدا پناه میبرند که بخشی را معنا میکنیم و شرح میدهیم. حضرت میفرماید: «وَ مُتَابَعَهِ الْهَوَى» خدایا به تو پناه میبرم که من از هوا و هوسم پیروی کنم. «وَ مُخَالَفَهِ الْهُدَى» پناه میبرم به تو از اینکه من از راههای هدایت صرف نظر کنم و مخالفت کنم. «وَ سِنَهِ الْغَفْلَهِ» ما دو تا خواب داریم. یکی خواب بدن و یکی خواب روح که خواب غفلت است. یعنی خواب بدن برای استراحت و تجدید قوا خیلی خوب است. انشاءالله کسی به بیماری بیخوابی دچار نشود ولی خواب غفلت که انسان واقعیتها را درک نکند و از وظایفش غافل شود. به خدا پناه میبریم از خواب غفلت. بزرگترین غفلت این است که دنیا را صد در صد جدی میگیریم و زندگی جاودانه آخرت را افسانه میدانیم در حالی که برعکس است. «وَ تَعَاطِى الْكُلْفَهِ» خدایا به تو پناه میبریم از اینکه خودمان را به کارهای با مشقت وادار کنیم. کارهایی که در توانمان نیست. بار محدودی میتوانیم بلند کنیم. کلفت و تکلف در امور مادی و معنوی خوب نیست. امام سجاد به خدا پناه میبرد از اینکه من خودم را به مشقت بیاندازم. به خدا پناه میبرم از مقدم داشتن باطل بر حق، «وَ إِيثَارِ الْبَاطِلِ عَلَى الْحَقِّ» انسان هرجا سر دو راهی حق و باطل قرار میگیرد، واقعاً باید به خدا پناه ببرد که طرف باطل نرود و باطل را بر حق مقدم نکند.
«وَ الْإِصْرَارِ عَلَى الْمَأْثَمِ» یکبار آدم گناه میکند اما یک موقع هم پافشاری بر گناه میکند. این خیلی بد است. آدمی که مُصر در گناه است معلوم نیست خدا او را ببخشد ولی کسی که یکبار گناه کرد قطعاً مورد آمرزش قرار می گیرد. «وَ اسْتِصْغَارِ الْمَعْصِيَهِ» کوچک شمردن گناه و معصیت، «وَ اسْتِكْبَارِ الطَّاعَهِ» اینکه یک عملی وظیفه من است، طاعت و بندگی است برای خودم بزرگ جلوه بدهم و آن کار را نکنم. به خدا پناه میبرم! « وَ مُبَاهَاهِ الْمُكْثِرِينَ» از اینکه کسی به مال و ثروت میرسد، به خودش تفاخر و مباهات میکند، خدایا به تو پناه میبرم که اگر به مال و منالی رسیدم، مباهات بر دیگران نکنم. «وَ الْإِزْرَاءِ بِالْمُقِلِّينَ» به تو پناه میبرم از اینکه افراد نادار و کم درآمد را تحقیر کنم. خدایا به تو پناه میبرم «وَ سُوءِ الْوِلَايَهِ لِمَنْ تَحْتَ أَيْدِينَا» (صحيفه سجاديه، دعاى 8) از افرادی که زیر مجموعه من هستند، من بدجوری سرپرستی آنها را بکنم و حقشان را ادا نکنم. سوء مدیریت! به تو پناه میبریم «وَ تَرْكِ الشُّكْرِ لِمَنِ اصْطَنَعَ الْعَارِفَهَ عِنْدَنَا» خدایا به تو پناه میبریم از اینکه سپاسگزار کسانی که به ما خدمت کردند نباشیم. شکرگزاری آنها را فراموش کنیم. امام سجاد دائم به خدا پناه میبرد.
هفته گذشته از مقدمهی این دعای مهم صحیفه سجادیه پیش درآمدی عرض کردیم که اساسی ترین کار این است که انسان از خودش شروع کند. اشتباه بزرگ ما این است که نگاه ما به خارج از مملکت و درون خودمان است، دائم میگوییم: دیگران درست شوند. دیگران خوب شوند، خودمان را نمیبینیم. این اشتباه خیلی بزرگی است. عیبی از این بالاتر نیست که انسان دیگران را عیبگیری کند به چیزی که چند برابر همان عیب در خودش هست. بزرگان اخلاق و عرفان همه متفق هستند در اینکه راه برون رفت از مشکلات، افسردگیها، کدورتها و غم و غصهها، هر اتفاقی که در خارج میافتد، این است که از خودمان شروع کنیم. پشت ماشینی نوشته بود: من یکی اگر خوب شوم، خیلی خوب میشود! آینه را دستمال نکشیم، خودمان را پاک کنیم. من دیدم در همین جمله چقدر ما آیه قرآن داریم. یکی را عرض کردم خدا یازده مورد قسم میخورد «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها،قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها» (شمس/7 و9) «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ» (مائده/105) ای کسانی که ایمان آوردهاید، خدا و پیغمبر و قرآن و دین را قبول کردید، اول و مهمترین کار این است که خودت را دریابی. خودت را نجات بده، خودت را هدایت کن. خودت را سرپا نگهدار. دائم میگوید: از خودت شروع کن. راه برون رفت از همه مشکلات دنیایی و آخرتی، اجتماعی و خانوادگی اول از خودمان است.
خیلیها وصیت میکنند بعد از مردنشان برایشان نماز بخوانند و روزه بگیرند، خیرات بدهند. امیرالمؤمنین(ع) یک پله بالاتر را فرمودند: «کن وصی نفسک فی مالک، و اعمل فیه ما تؤثر أن یعمل فیه من بعدک» (نهجالبلاغه/حکمت 254) فرمودند: خودت وصی خودت باش. اگر من دلم به حال خودم نسوزد، نماز قضا و روزه قضا داشته باشم و بدهیهایم را ندهم، کار خیر نکنم، بقیه از من به خودم دلسوزتر هستند؟ قطعاً اینطور نیست. وصیت برای جایی است که الآن توان ندارم، مریض هستم، نمیتوانم مکه بروم. به دیگران وصیت میکنم یا نایب میگیرم. ولی جایی که خودم میتوانم یا ملک اضافی دارم، آنهایی که میتوانم باید انجام بدهم. میفرمایند: خودت وصی خودت باش. چیزهایی که میخواهی بنویسی بعد از شما انجام بدهند، خودت انجام بده. وقتی خودت انجام میدهی هزار برابر افضل است از آنچه که بعد از شما به نیت شما انجام بدهند.
کسی وصی را پیغمبر قرار داد. یک انبار خرما بعد از او برای فقرا تقسیم کنند. پیغمبر ما اموالش را تقسیم کردند، یک خرمای مانده و کم قیمت را دست گرفتند و به فقرا گفتند: اگر همین یک خرما را خودش میداد، بهتر از یک انبار خرمایی است که پیغمبر بعد از او بدهد. چیزهایی که دیون است خودت ادا کن. آنجا من در آتش جهنم بسوزم که بعداً برای من خمس بدهند. بعداً دیون مرا بدهند. خیلی اشتباه بزرگی است. اینکه به فکر خودمان باشیم هر لحظه برای آینده ما، برای دنیا و آخرت ما، «علیکم انفسکم» روز قیامت یا در قبر هرکدام تنها در محضر خدا هستیم. دیگر آنجا فرزند و پول و پارتی مطرح نیست. ما هستیم و اعمال ما! «وَ كُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَرْداً» (مریم/95) هرکس نزد خدا تک و تنها حاضر میشود. او هست و اعمالی که در دنیا انجام داده است. شمس یک شعر خیلی زیبایی دارد.
روی در روی خود آر ای عشق کیش *** نیست ای مفتون تو را جز خویش خویش
یعنی غیر از خودت هیچکس به داد تو نمیرسد. الآن یک زلزله خفیف بیاید همه یکدیگر را فراموش میکنند. روز قیامت کسی، کسی را نمیشناسد. میگوید: خودت فکری به حال خودت کن. تمام اینهایی که عاشق ما هستند، غیر از خدا و اولیای خدا که ما را بخاطر خودمان میخواهند. بقیه همه دنبال منافع خودشان هستند. این را هیچ شک نکنید. چون همسر من است، چون بچه من است. چون هم محله من است. اگر مملکت من یک برد میکند هورا میکشند. دائم منفعت خودمان را در نظر میگیریم. اهل دنیا منافع خودشان را در نظر میگیرند ولی خدا و پیغمبر ما را بخاطر خودمان دوست دارند. جز کارها و صفات و اعمال ما چه کسی همراه ما در قبر است؟
امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «طُوبَي! لِمَنْ شَغَلَه عیبه عن عیوب الناس» طوبی یا درختی است در بهشت که در خانه حضرت زهرا است و معنا شده است. برای نامگذاری بچهها طوبی اسم قشنگی است. هم به معنای خوشا به حال است. خوشا به حال کسی که آنقدر دنبال اصلاح عیب خود است که اصلاً فراموش میکند که پا در کفش دیگران بکند و عیبجویی دیگران را بکند. گفت:
اینقدر با درد خود آلودهام *** کاز همه عالم دست افشاندهام!
اینقدر من گرفتاری دارم که وقت نمیکنم در کار دیگران دخالت کنم، نکته دیگر اینکه در اخلاق و صفات یک صفت خوب برای نجات انسان کافی است. صفات خوب مثل زنجیر به هم بسته است. کسی که خوش اخلاق است همه کارهایش درست میشود. کسی که حلالخور است و تقوا دارد همه کارهایش درست میشود. کسی که اهل سخاوت است خدا نجاتش میدهد. ایمان مثل یک ریشه و تنه درخت است. اخلاق و صفات خوب مثل شاخهها هستند که از آن برگها و میوههای زیاد رشد پیدا میکند. یک صفت خوب در خودمان ایجاد کنیم. وقتی یک صفت بد را از خودمان دور میکنیم، همه درهای جهنم را میبندیم. شما وقتی حسود نباشی به آدمیت و کمال رسیدی. همه رذایل اخلاقی دیگر از شما دور میشود. لذا امام سجاد(ع) از تک تک اینها به خدا پناه میبرند. از یکی بیرون بیاییم از همه بیرون آمدیم اینقدر که به هم وصل است. اول صفتی که امام سجاد در این دعا به خدا پناه بردند، «اللَّهُمَّ إِنىِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَيَجَانِ الْحِرْصِ» حرص، طمع، در همه کشورها معضلات اقتصادی هست ولی کم و زیاد دارد. هیچ کشوری نیست که فقیر نداشته باشد. بعضی از رفقای ما ماه رمضان آمریکا بودند، گفتند: اینقدر زیر پلها، گوشه خیابان آدمهای فقیر هست، آدمکشی و اعتیاد بسیار است، منتهی آنهایی که پولدار هستند مملکت را نگه داشتند. همه فقری که در عالم هست بخاطر حرص طماعها هست. یعنی یک عده نادان و حریص و طماع، مال و ثروت 95 درصد جمعیت را جمع کرده فقط ملک بخرد، دلار و سکه بخرد و بقیه له شوند.
امیرالمؤمنین فرمایشی دارند، حکمت 328 نهجالبلاغه هست. کلام امیرالمؤمنین حق محض است. «علی مع الحق و الحق مع علی» آیت الله جوادی آملی تعبیر قشنگی دارند، فرمودند: حق تابع علی است. یعنی اینقدر در حق تجسم و بروز پیدا کرده، حق گرایی حضرت علی که اصلاً حق دنبال حضرت علی است و حضرت عین حق است. «و الحق معکم و فیکم و منکم و الیکم» کلام و رفتار و گفتارشان حق است. امیرالمؤمنین(س) در حکمت 328 میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَرَضَ فِي أَمْوَالِ الاغْنِيَاءِ أَقْوَاتَ الْفُقَرَاءِ» خدا به یک برادر، خواهر، فامیل، عموو دایی مال و ثروتی داده، این فقط برای او نیست. تعبیر حضرت این است که واجب کرده است. خدا در اموال اغنیاء واجب کرده و سهمیه قرار داده «أقواتَ الفقرا» یعنی حقوق فقرا، خواهر و برادری که زمینگیر است، فقیر است، بازنشسته کم دارد ، مال و ثروتی که به اغنیاء داده حق واجبی است که تقسیم کرده و اینها خمس و زکات بدهند، صله رحم بکنند. کار خیر بکنند. نفقه بدهند، دست آنها را بگیرند. خانم و آقای عزیز شما چند دست لباس لازم دارید؟ ما خانمهایی را داریم میگوید: من ده سال است این لباس را میپوشم. ولی آدمی هست که هر لحظه باید مدل لباسش را عوض کند. اگر خانمهای مملکت ما طلاها و لباسهای اضافیشان را به فقرا بدهند، بنده به این صحیفه سجادیه قسم میخورم که یک فقیر نداریم.
چرا برای لباس، مبلمان، تجملگرایی اینقدر حرص میزنیم؟ وقتی به این خانم میگوییم: کمک کن، هزار بار آه و ناله میکند. ولی برای تشریفات و تجملات حرص میزند. به بستگان خودتان کمک کنید، به کسانی که میشناسید کمک کنید. با ده تا سکه میتوان برای آدم بیکار یک ماشین خرید که یک خانواده را اداره کند. میتوان چهار زندانی بیگناه را آزاد کرد. واقعاً حرص دنیا را زمینگیر کرده است. این امتحان است. یک آیه تندی در قرآن داریم. میفرماید: «وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ» (توبه/34) آنهایی که سکه و دلار در خانه انبار کردند، تولید و کارآفرینی ندارند، به بستگان کمک نمیکنند. فقط به فکر جمع کردن هستند. این آیه را نگاه کنند. آنهایی که جمع میکنند و مال اندوزی میکنند و به فکر دیگران نیستند، خدا میفرماید: آنها را خبر بده به عذاب دردناک، روزی که همان سکهها را داغ میکنیم و بر پیشانی و بدنشان میچسبانیم.
یک استاد بزرگواری فرمودند: من دوستی دارم که زمانی به دیدن من آمد. دیدم دستش را در لیوان آب میگذارد و زیر شیر آب میگیرد. گفتم: چه شده است؟ گفت: دستم سوخته است. گفتم: چطور شد که سوخت؟ گفت: من یک رفیقی داشتم، دوست خیلی صمیمی من بود. محرم اسرار او بودم، چهل سال با هم دوست بودیم و کارهای سریاش را به من میگفت. مریض شد و سرطان بدخیم گرفت و روزهای آخر عمر به عیادتش رفتم. بچهها را از اتاق بیرون کرد و گفت: کار واجبی با شما دارم. یک کیسه پارچهای آورد و سنگین بود. گفت: اینها سکه است و محصول عمر من است. عشق من اینهاست. در روایت داریم که پیامبر فرمود: در آخرالزمان برای بعضی درهم و دینار، سکه و نقره خدای اینها میشود. پول پرست میشوند! گفت: اینها همه چیز من است و من طاقت جدایی از اینها را ندارم. تو رفیق چند ساله من هستی و محرم اسرار من هستی. این را امانت به شما میدهم و طاقت جدایی از اینها را ندارم. شما اینها را نگهداری کن وقتی از دنیا رفتم، مرا تشییع کردند، شما سر قبر من بیا و موقع دفن من به بهانه اینکه میخواهی تربت در قبر من بگذاری، هیچکس متوجه نشود، این را لای کفن من بگذار. من طاقت جدایی از اینها را ندارم! اینکه در روایت داریم هرکسی با هرچیزی که دوست دارد محشور میشود ولو سنگ باشد، باطناً محشور است و این میخواسته ظاهرش هم محشور باشد. گفت: من قبول کردم این کار را بکنم. از دنیا که رفت، چون وعده داده بودم به تشییع جنازه رفتم و کیسه را بردم. موقعی که میخواستند لحد را بچینند، گفتم: من میخواهم تبرکی را در کفن بگذارم. کفن را باز کردم و در کفن گذاشتم. روی قبر را پوشاندند، چند روزی گذشت. وسوسه مرا گرفت که این سکهها در خاک به چه دردی میخورد؟ رفتم پرسیدم گفتند: شرعاً کار حرامی کردید و این حق ورثه است و برای خانم و فرزندان مرحوم است. رفتم ماجرا را به خانم دوستم گفتم. خیلی ناراحت شد و گفت: این را مخفی میکردی و بعد از مردن به ما میدادی. گفت: کاری ندارد و من این را برای شما میآورم! یک شب نیمه شب به قبرستان رفتم و قبر این بنده خدا را کندم. به لحد رسیدم، لحد را باز کردم. دیدم کیسه نیست. خوب صورتش را کنار زدم «يَوْمَ يُحْمى عَلَيْها فِي نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوى بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُم» (توبه/35) در قرآن خدا میگوید: اینهایی که سکه را جمع میکنند و انفاق نمیکنند، به پیشانی و صورتشان میچسبانیم و داغ میکنیم. گفت: دست انداختم از پیشانی او یک سکه را بردارم، دستم آتش گرفت و سوخت. همه مثل آتش گداخته بود. این داستان واقعی است و خواب نیست. خدا میخواسته این نمونهها را به دنیا نشان بدهد. گفت: به هر سکهای دست زدم مثل آتش گداخته بود. فوری کفن را پوشاندم. لحد را چیدم و بیرون آمدم. از آن روز تا الآن دست من میسوزد. «وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ» روزی که ما سکهها را داغ میکنیم و آنها را آتش میزنیم.
امیرالمؤمنین یک درهم دست مبارکشان بود، فرمود: اگر این گرهگشایی نداشته باشد و کاری انجام ندهد به چه دردی میخورد؟ جمع کردن در بانک و صندوق چه مشکلی را حل میکند؟ حق هشتاد میلیون نفر را از بین میبرید. خدای متعال در اموال اغنیاء، اقوات و قوت فقرا را تقسیم کرده و واجب کرده است.
یکی از کارخانهدارها میگفت: در شهری که هستیم کار خیر میکنیم، اشتغال زایی میکنیم، میتوانیم کارهای دیگر بکنیم و بیخودی خرج کنیم، یک کارخانهداری که از من دلسوزتر است، در محلهشان یک نفر را از کارخانه بیرون کرد و این طرف رفت مواد مخدر قاچاق کرد و میخواستند او را اعدام کنند. این کارخانهدار گفت: من در خون این اعدامی شریک هستم. بخاطر اینکه او را جذب کار نکردم و او به بیراهه رفت. این حرف برای هرکس هست خیلی حرف پختهای است. ما همه سوار یک کشتی هستیم. کسی به کشتی آسیب بزند، یک نفر آسیب نمیبیند. سوار یک قطار هستیم، قطار چپ کند همه از بین میرویم. میگویند: مملکت از بین برود و من خوش باشم. نه! شما هم امنیت نداری. حضرت علی(ع) میفرماید: هیچ فقیری گرسنه نمیماند الا برادر و خواهر، فامیلی که ثروتمند است و حق او را پایمال کرده است. برویم به نزدیکان خودمان برسیم. پیغمبر فرمود: «لَا صَدَقَهَ وَ ذُو رَحِمٍ مُحْتَاجٌ» (منلايحضرهالفقيه، ج 2، ص 68) اگر فامیل نزدیک محتاج است شما به بیگانه نزدیکان خودت را اشتغال زایی کن. بعد حضرت فرمودند: خدای متعال هم روز قیامت از اینها بازخواست میکند.
شریعتی: ما در همه این مباحث یک پیش فرضی داریم اینکه مسئولیت حاکمین و مدیرانمان را هرگز نفی نمیکنیم.
حاج آقای فرحزاد: این به این معنی نیست که مسئولین در حد اعلا بار هشتاد میلیون را باید به دوش بکشند، بنده بار ده نفر، بیست نفر. هفته آینده هم شهادت امام صادق(ع) است. امام صادق (ع) رئیس مذهب ما هستند و انشاءالله عزیزان برای حضرت به بهترین نحو عزاداری کنند. در زمان امام صادق در مدینه کمبود شد. آذوقههایی کم شد. گندم کم شد. امام صادق(ع) به غلامشان که آذوقه تهیه میکردند، فرمودند: چقدر داریم؟ گفت: برای چند ماه گندم و آرد آماده کردیم. فرمودند: بخاطر کمبود بازار که آرد نیست، همه اینها را در معرض فروش میگذارید. اگر اینطور کنیم دنیا آباد میشود. بعد هم فرمودند: از فردا روزانه خرید کن. یعنی هر روز چقدر آرد نیاز داریم، همان مقدار بخر. همه خانهها این کار را بکنند، کمبودها از بین میرود. مُصادف غلام امام صادق(ع) بود. حضرت به او هزار دینار سرمایه دادند و فرمودند: برو با تجار تجارت کن. به مصر رفتند و کالایی را آنجا بردند، ورودی شهر که رسیدند، پرسیدند: این کالایی که ما آوردیم در شهر چه وضعی دارد؟ گفتند: اتفاقاً کمیاب است و تقاضا زیاد است. اینها با هم همفکری کردند که این را دو برابر بفروشند. خوشحال بودند! هزار دینار از حضرت گرفته بود و دو هزار دینار به حضرت برگرداند. امام صادق فرمودند: این هزار دینار اول را میگیرم و هزار دینار دوم را برنمیدارم. وقتی بازار خراب است چرا ظلم میکنید؟
چند روز قبل به شهری برای سخنرانی رفتم. میزبان ما مرد فهیم و عاقل و متدینی بود و کارهای خیر بسیاری هم کرده است. گفت: من کاسب است ولی الآن چیزهایی که در مغازه دارم، همه به قیمتی که قدیم بوده میفروشم. یعنی اگر برنج را هفده تومان خریدم با همان قیمت هفده تومان میفروشم. همه میگویند: چرا؟ میگویم: خدا برکت میدهد. اگر این طرز فکر باشد، این خیرخواهی باشد خدا به ما رحم میکند.
شریعتی: نکات خیلی خوبی را به بهانه دعای هشتم صحیفه سجادیه شنیدیم. آن رذایل اخلاقی که حضرت از آنها به خداوند متعال پناه میبرند. انشاءالله دست به دست هم بدهیم و با وحدت و همدلی مشکلات مملکت را حل کنیم و این برهه حساس را پشت سر بگذاریم. امروز صفحه 368 قرآن کریم، آیات 20 تا 39 سوره مبارکه شعرا را تلاوت خواهیم کرد.
«قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّينَ «20» فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْماً وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ «21» وَ تِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرائِيلَ «22» قالَ فِرْعَوْنُ وَ ما رَبُّ الْعالَمِينَ «23» قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ «24» قالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَ لا تَسْتَمِعُونَ «25» قالَ رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبائِكُمُ الْأَوَّلِينَ «26» قالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ «27» قالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ ما بَيْنَهُما إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ «28» قالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ «29» قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُكَ بِشَيْءٍ مُبِينٍ «30» قالَ فَأْتِ بِهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ «31» فَأَلْقى عَصاهُ فَإِذا هِيَ ثُعْبانٌ مُبِينٌ «32» وَ نَزَعَ يَدَهُ فَإِذا هِيَ بَيْضاءُ لِلنَّاظِرِينَ «33» قالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِيمٌ «34» يُرِيدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِ فَما ذا تَأْمُرُونَ «35» قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ ابْعَثْ فِي الْمَدائِنِ حاشِرِينَ «36» يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَحَّارٍ عَلِيمٍ «37» فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِيقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ «38» وَ قِيلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنْتُمْ مُجْتَمِعُونَ «39»
ترجمه: (موسى) گفت: آن (قتل) را زمانى انجام دادم كه از سرگشتگان بودم. و چون از شما ترسيدم از نزد شما گريختم، سپس پروردگارم به من حكمت (و دانش) بخشيد و مرا از پيامبران قرار داد. و (آيا) اين كه بنىاسرائيل را بندهى خود ساختهاى نعمتى است كه منّتش را بر من مىنهى؟ (چرا نبايد من در خانهى پدرم رشد كنم؟) (فرعون) گفت: پروردگار جهانيان چيست؟ (موسى) گفت: پروردگار آسمانها وزمين وآنچه ميان آنهاست، اگر باور داريد. (فرعون) به اطرافيان خود گفت: آيا نمىشنويد (چه حرفهايى مىزند)؟ (بار ديگر موسى) گفت: او پروردگار شما و پروردگار نياكان شماست. (فرعون) گفت: قطعاً پيامبرتان كه به سوى شما فرستاده شده، سخت ديوانه است. (موسى) گفت: (او) پروردگار مشرق و مغرب و آنچه ميان آن دو است مىباشد، اگر تعقّل كنيد. (فرعون) گفت: (اى موسى!) اگر معبودى غير از من برگزينى قطعاً تو را از زندانيان قرار خواهم داد. (موسى) گفت: (حتّى) اگر نشانهى آشكارى برايت بياورم (كه رسالت مرا اثبات كند)؟ (فرعون) گفت: اگر راست مىگويى آن نشانه را بياور. پس عصاى خود را بيفكند، پس ناگهان آن عصا اژدهايى آشكار شد. و دست خود را (از گريبانش) بيرون آورد، پس ناگهان آن دست براى تماشاگران سفيد و درخشان نمود. (فرعون) به اشرافيان اطرافش گفت: همانا اين مرد، ساحرى كاردان است. او مىخواهد با سحرش شما را از سرزمينتان آواره كند، پس چه رأى و دستور مىدهيد؟ گفتند: به موسى و برادرش فرصت بده و در تمام شهرها افرادى را براى گردآورى (ساحران) اعزام كن. تا هر ساحر ماهرى را نزد تو بياورند. پس ساحران در موعدِ روزى معلوم، گردآورى شدند. و به مردم گفته شد: آيا شما نيز جمع مىشويد؟
شریعتی: از فضیلت ذکر بلند صلوات بر محمد و آل محمد غافل نشویم، بعد هم اشاره قرآنی امروز را بشنویم.
حاج آقای فرحزاد: پیامبر عظیم الشأن فرمودند: «مَا مِنْ قَوْمٍ اجْتَمَعُوا فِي مَجْلِسٍ فَلَمْ يَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَمْ يُصَلُّوا عَلَي نَبِيِّهِمْ إِلا كَانَ ذَلِكَ الْمَجْلِسُ حَسْرَةً وَ وَبَالا عَلَيْهِمْ» (كافي، ج 2، ص 497) هرجا که جمعی دور هم جمع شوند، اگر در آن جمع و جلسه یاد خدا نشود و در آن جلسه صلوات بر محمد و آل محمد فرستاده نشود، آن مجلس باعث وزر و وبال و حسرت و تأسف خوردن در روز قیامت میشود.
در آیاتی که تلاوت شد خدای مهربان داستان حضرت موسی(ع) را بیان میکند که وقتی به فرعون رسید و فرمود: ایمان بیاور. فرعون گفت: به چه کسی ایمان بیاورم؟ گفت: به رب العالمین، خدایی که مربی و مالک عالمین است. گفت: این خدا کیست؟ چون ذات خدا را میخواست وصف کند. ذات خدا را نمیشود وصف کرد، «رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ» به اطرافیان گفت: من به او میگویم: خدا را برای من وصف کن. او آثار خدا را برای من میگوید. ذات خدا را نمیشود توصیف کرد. باز فرمود: «رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبائِكُمُ الْأَوَّلِينَ» مالک و مربی که تو و پدران تو را خلق کرده است. لذا فرعون ناراحت شد و گفت: «إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ» این رسولی که خدا فرستاده مجنون است، نمیتواند خدا را وصف کند. اول راه انبیاء این بوده که با منطق و برهان و استدلال صحبت کنند، اما اگر با منطق و برهان و دلیل قبول نکرد، معجزه نشان میدهند. حضرت موسی(ع) گفت: من معجزه به تو نشان میدهم. عصای چوبی که دارم را میاندازم اژدها میشود. میگویند: وقتی انداخت، اژدهایی شد که فرعون حالش بد شد. حضرت موسی هم یک مقدار هول کرد. بعد خدا فرمود: دهان اژدها را بگیر دوباره عصا میشود. بعد این باعث شد که فرعون همه سحره را جمع کرد و گفت: حتماً شما غالب میشوید. تشویق کرد ولی الحمدلله سحره اول کسانی بودند که ایمان آوردند. گفتند: به عزت فرعون ما غالب هستیم ولی بعد دیدند این سحر نیست، معجزه است. کاری است که کسی در دستگاه خدا نمیتواند انجام بدهد. اول کسانی بودند که ایمان آوردند و جزء صدیقین شدند.
شریعتی: این هفته قرار گذاشتیم از شهید صدوقی یاد کنیم. شهید صدوقی که به تعبیر امام راحل با رفتنشان و با شهادتشان، اسلام یک خدمتگزار متعهد و ایران یک خدمتگزار دلسوز و فقیهی فداکار و استان یزد سرپرستی دانشمند را از دست داد. نکتهای اگر هست از ایشان بشنویم.
حاج آقای فرحزاد: ما از همه خیرین و عزیزانی که باعث شدند جمع کثیری هم به قم برای زیارت آمدند، هم مشهد رفتند، مخصوصاً کربلای معلی، آخرین کاروان از زوار اولیهایی که ثبتنام کردند روز شنبه عازم کربلا هستند، دویست نفر زوار اولی هستند و صد نفر همراهانی که به هزینه خودشان هستند.
شهید صدوقی شخصیت فوق العادهای بود. امام(ره) سی سال با ایشان مراوده و رفاقت داشتند. یک انسان سختکوش و پر تلاش بودند که در دوران طلبگی آنقدر فقر و گرفتاری داشت که کنار درس خواندن کشاورزی میکرد که هزینهاش را به دست بیاورد. حافظه خیلی قوی داشت و بر اثر سختکوشی و تلاش خدا به او توفیقاتی مرحمت کرد. ما عالم خیلی داریم ولی عالمی که مردمی باشد و خدوم باشد، زیاد نداریم. به طلاب خیلی میرسیدند، شهریه چند هزار طلاب را پرداخت میکردند. کمکهای جدی داشتند. خیرینی که به ایشان اعتماد داشتند، آنقدر به ایشان اطمینان داشتند که ایشان خیریههایی که ایجاد کرده در اثر این نیت خیری که داشته، شاید دهها مدرسه ایجاد کرده است. بزرگترین خیابان قم به نام شهید صدوقی است. بخاطر اینکه بزرگترین مدرسه قم، مدرسهای است که ایشان تأسیس کردند برای طلاب که دانشگاه صدوق میگویند. حسینیهها، مساجد و مراکز درمانی که درست کردند، بیمارستان، کسی بود که اعتبار و اعتماد در بین مردم داشت. خادم ایشان میگوید: ایشان اینقدر متواضع و مردمی بودند که تا این اواخر که پیر شدند و ضعف شدید داشتند، خودشان مستقیم یعنی در خانه باز بود و مستقیم با مردم سر و کار داشتند. این اواخر دیگر دفتردار و منشی داشتند چون کارشان زیاد شده بود.
خدایا تو را قسم میدهیم به حق محمد و آل محمد خیر دنیا و آخرت به همه مرحمت بفرما و شر دنیا و آخرت از همه دور بدار. توفیق انفاق و صداقت و احسان به همه مرحمت بفرما.