سیره تربیتی امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه- شرح حکمت 446
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسینی قمی
تاريخ پخش: 29-01-96
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
شریعتی: سلام علیکم و رحمة الله. سلام میکنم به همه شما. خانمها و آقایان، بینندهها و شنوندههای عزیز ما. دوستان خوب خارج از کشور که هر روز بینندهی برنامه ما هستند. خوشحالیم که در خدمت شما و در کنار شما هستیم. انشاءالله در این روزهای سبز و بهاری، دل و جان شما بهاری باشد. حاج آقای حسینی سلام علیکم. خیلی خوش آمدید.
حاج آقا حسینی: عرض سلام خدمت همه بینندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. در آغاز جا دارد ما یادی کنیم و عرض تسلیتی داشته باشیم به همه بازماندگان سیل اخیر، در استانهای آذربایجان، کردستان و کرمانشاه و همه مناطقی که آسیب دیدند. یادم هست در حادثه قطار که چندی پیش اتفاق افتاد، یکی از مراجع بزرگوار تقلید در بیانیه خودشان فرموده بودند: اینها را به حساب تقدیر الهی نگذاریم. به حساب بیتدبیری خودمان بگذاریم. مردم صبر میکنند، ولی«وَ اَلْعَدْلُ أَلاَّ تَتَّهِمَهُ» خدا را به عدالت شناختن، ما خدا را متهم نکنیم. تقصیرهای خودمان را به خدا نسبت ندهیم. در اخبار دیدیم که بخشی از این حادثه به خاطر سهل انگاریها بود. به همه داغ دیدگان تسلیت عرض میکنیم و امیدواریم یک فکری برای این حوادث شود. اینها حوادث طبیعی نیست. اینها غیر طبیعی است. مشابه اینها در بعضی کشورها پیش میآید و هیچ تلفاتی هم ندارد. انشاءالله یک مقدار بیشتر برای جان مردم ارزش قائل باشیم.
شریعتی: انشاءالله این یک درسی باشد برای اینکه بتوانیم یک کاری کنیم و پیشگیری کنیم تا این آسیبها را کمتر کنیم و مثل همیشه یک زنگ خطری برای همه ما مخصوصاً همه مسئولین و مدیران ماست که میتوانند خیلی از این حوادث جلوگیری کنند. امروز هم مهمان سفرهی نهجالبلاغه شریف هستیم و مهمان کلمات ناب و نورانی امیرالمؤمنین(ع) هستیم.
حاج آقای حسینی: بسم الله الرحمن الرحیم، بخش سوم نهجالبلاغه، کلمات حکمت آمیز، امیرالمؤمنین(ع)، «وَ قَالَ ع لِغَالِبِ بْنِ صَعْصَعَهَ مَا فَعَلَتْ إِبِلُکَ اَلْکَثِیرَهُ قَالَ دَغْدَغَتْهَا اَلْحُقُوقُ یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ (ع) ذَلِکَ أَحْمَدُ سُبُلِهَا» این کلمه حکمت آمیز یک داستانی دارد که من ابتدا داستان آن را عرض کنم.
اصولاً بینندگان میدانند ما دو نوع شرح یا تفسیر داریم، یک نوع شرحها و تفاسیری که ترتیبی است. یعنی از اول قرآن شروع کردند تا آخر، از اول نهجالبلاغه خطبه اول تا آخر، ولی بعضی از شرحها و تفاسیر موضوعی است. موضوعات قرآن، مثلاً موضوع توحید در قرآن، عدالت در قرآن، موضوع بندی کردند. در شرح نهجالبلاغه هم همینطور است. یکی از شرحهایی که به شکل موضوعی است، شرح مرحوم آیت الله محمد تقی تستری(ره) است. «بهج الصباغه فی شرح نهجالبلاغه» موضوعی است. من یاد کنم به عنوان ادای بخش کوچکی از حقوقی که این مرد بزرگوار بر گردن همه ما دارد. مرد بسیار بزرگی است آیت الله شیخ محمد تقی تستری یا شوشتری که یکوقت اشاره کردیم مزارش در شوشتر زیارتگاه است. مردم به زیارت میروند. بسیار خالصانه و بیسر و صدا در همان شهر شوشتر زیباترین کتابها را در بحث رجال و نهجالبلاغه و موضوعات مختلف، نوشته و همانجا هم از دنیا رفت و به خاک سپرده شد. شرح موضوعی نهجالبلاغه ایشان که به زبان عربی است. ایشان به قدری مقید بود به کارهای واجبات و مستحباتش، مردم هم خیلی او را دوست داشتند. در خانه او میایستادند که وقتی آقا میخواهد نماز برود، دم در ایشان را زیارت کنند و دستشان را ببوسند. خیلی هم مقید به نافلهها بود. اواخر عمر دیگر توانایی نداشت ایستاده نماز بخواند، مریدانش زیر بغل او را میگرفتند و نافلههایش را ایستاده میخواند.
من در یک جلسهای گفتم که این بزرگوار در سن 80 سالگی نافلهاش را ایستاده میخواند، ما نماز واجبمان را هم نشسته میخوانیم. یکوقتی این مسأله را گفتیم. الآن در مساجد هرکس از راه میرسد فکر میکند نماز دو حالت دارد. ایستاده یا نشسته، گفتیم: یک آقایی میگفت: که محله ما یک بزرگواری شاطر است. شاطر چند ساعت پای تنور است. کار سخت میکند. بعد هم سوار دوچرخه میشود و به مسجد میآید و نشسته نماز میخواند. من یکبار عرض کردم اگر برای قیام حتی به اندازه یک الله اکبر می توانی بایستی، باید بایستی! تا هرجا از نماز که میتوانی بایستی باید بایستی و نماز بخوانی. اگر واقعاً نمیتوانی، بنشین. اما اگر میتوانی زمین بنشینی، چرا روی صندلی بنشینی. زمین بنشین! شما وقتی روی زمین مینشینی، اگر سجده را میتوانی معمولی انجام دهی، سجده را مواضع سبعه میگویند. در سجده هفت موضع انسان روی زمین است. پیشانی، دو کف دست، سر زانو و دو سر انگشتان پا. شما وقتی روی صندلی نماز بخوانی، دو کف دست و پیشانی را روی زمین میگذاری. چهار موضع روی زمین قرار نمیگیرد. بعضی میگویند:ما میتوانیم ایستاده نماز بخوانیم، رکوع هم برویم و سجده هم برویم ولی بعد نمیتوانیم بلند شویم. اشکالی ندارد شما رکعت اول را ایستاده بخوان رکعت دوم را که نمیتوانی بلند شوی، بنشین و بخوان.
خوشا به حال مردم شوشتر که مجاور این عالم و علمای بزرگی مثل این شخصیت هستند. ایشان در شرح موضوعی نهجالبلاغه آمده شروع کرده توحید و عدالت و نبوت و امامت را همینطور رفته است. یکی از موضوعاتی که ایشان به این ترتیب انتخاب کرده است، فضایل اخلاقی در نهجالبلاغه است. اگر خداوند یاری کند من میخواهم یک بخشی از گلچین این بزرگوار، «فضایل اخلاقی در نهجالبلاغه» با شرحی که ایشان نوشته را بگویم. همان سیره تربیتی امیرالمؤمنین را میگوییم با این گلچینی که این عالم بزرگوار در شرح نهجالبلاغه گفته است. جالب است اول موردی که ایشان از فضایل اخلاقی انتخاب کرده است، کلمه حکمت آمیز446 است.
«وَ قَالَ ع لِغَالِبِ بْنِ صَعْصَعَهَ» یک کسی به نام غالب بود که پدر فرزدق بود. فرزدق شاعری بود که شعر معروف را برای امام سجاد(ع) گفت و از شعرای اهلبیت (ع) بود. پدرش میگوید: خدمت امیرالمؤمنین رفتم، پسرم فرزدق هم همراه من بود. «فِی کَلاَمٍ دَارَ بَیْنَهُمَا» گفتگویی بین اینها رد و بدل شد. گفتگو را سید رضی نقل نکرده است. گفتگو این بود که وقتی حضرت رفت سؤال کرد: اسم شما چیست؟ چون حضرت پدر را نمیشناخت. خودش را معرفی کرد. آقازاده چه کسی هستند؟ گفت: او هم فرزدق است. میگوید: به امیرالمؤمنین عرض کردم: این پسرم است، دارم شعر یاد او میدهم. کلمات حکمای ادب، کلمات بزرگان عرب را به او یاد میدهم و امیدوارم در آینده شاعر خوبی شود. ممکن است بینندگان بگویند: مگر شاعری تمرین میخواهد؟ بله، اگر کسی زمینههایش را داشته باشد، این پرورش پیدا میکند. مثل نویسندگی که کسی زمینه داشته باشد، قابل پرورش است.
تا به امیرالمؤمنین گفت: این پسر من است دارم با او کار میکنم که در آینده شاعر خوبی شود، حضرت فرمود: قرآن یاد او دادی؟ به او قرآن یاد بده. اگر کسی هنوز قرآن را یاد نگرفته، اول شعر یاد بگیرد یا قرآن را یاد بگیرد؟ جوانهای ما الآن نه قرآن بلد هستند نه شعر. اول بروند کلاس شعر یا کلاس قرآن؟ کدام اولویت دارد؟ جوانهای عزیز! شما اول بروید قرآن یاد بگیرید یا موسیقی؟ الآن دوازده سال مدرسه میروند و بعد هم دانشگاه و همه تمام میشود، بعد از این همه مراحل که سپری شده شما ببینید چند درصد از جوانهای ما روخوانی قرآن را بلد هستند؟ امیرالمؤمنین فرمود: قرآن را یاد فرزندت بدهی بهتر است.
فرزدق میگوید: به قدری این کلام حضرت در من اثر گذاشت که دیگر از قرآن جدا نشدم. اول قرآن را یاد گرفتم و بعد سراغ شعر رفتم. حافظ هم میگوید: هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم! برای همین حافظ به او میگفتند. ما قرآن را یاد گرفتیم. معارف را یاد گرفتیم. واقعاً باید فکری کرد. کلاس دوم بچهها قرآن و عربی دارند. ما بعد از چهارده سال، شانزده سال هیچی از شما نمیخواهیم، همین روخوانی قرآن را چند درصد از جوانهای ما بلد هستند؟ این خوب نیست. اینها را باید کار کرد.
حاج آقای قرائتی در مباحث اخیرشان فرمودند: ما یک چیزهایی که مفید نیست یاد میگیریم و یک چیزهایی که مفید است را کار نداریم. به کتاب یک جوان کنکوری نگاه کردم و خیلی ناراحت شدم. در کتابش یک حدیثی را آورده بود. این حدیث از پیامبر خداست یا امام صادق است یا امام رضا یا امام جواد؟ چه سؤالی است؟ این سؤال دینی است؟ این چه دردی را دوا میکند؟ کلام مهم است. یقین داشته باشید هیچکدام از آیت اللههای ایرانی نمیدانند. خود ائمه فرمودند اگر حدیثی را از ما شنیدید، میتوانید به آن یکی هم نسبت بدهید. حدیثی از امام رضا شنیدی، بگو: از امام صادق فرقی ندارد. «کلهم نور واحد» نگرانی من این است که این جوانها دچار دین زدگی شوند. جوان بگوید: وقتی من دیندار میشوم که بدانم این حدیث از کدام امام است؟! چه کسی این را گفته است؟ چه فایدهای دارد؟
حالا اصل داستان این است که حضرت وقتی صحبتی با فرزدق کرد، به خودش فرمود: «مَا فَعَلَتْ إِبِلُکَ اَلْکَثِیرَهُ» در فرزدق آدم ثروتمندی بود و شترهای زیادی داشت. صدها شتر، بیش از هزار شتر داشت. کسی هزار شتر داشته باشد شوخی نیست. حضرت فرمود: آن شترها کجا رفتند؟ به امیرالمؤمنین عرض کرد: «قَالَ دَغْدَغَتْهَا اَلْحُقُوقُ» من این شترها را در راه خدا دادم. یک مقدار زکات دادم. یک مقدار صدقه دادم. مستحبی دادم. به فقرا دادم. به گرفتارها دادم. ارحام و خویشاوندان دادم و تمام شد. هزاران شتر را برای واجب و مستحب از دست دادم. اینها به قدری معروف به سخاوت بودند. خوشا به حال کسانی که در دنیا آوازه اینها بخیر است. یعنی تا اسم فلانی میآید،میگوید: او را میشناسم. دستش بخیر است. کسی را ناامید نمیکند. امام رضا در مورد مؤمن میفرماید: «الخیر منه مأمول» مردم امید به خیرش دارند. گفت: من هزار شتر را در راه خدا دادم. این آدم وقتی از دنیا رفت، در تاریخ هست بعد از مرگش به فرزدق پسر او خبر دادند که یک خانمی رفته چادر زده بالای قبر پدرت! سراغ این خانم رفت و گفت: برای چه اینجا خیمه زدی؟ گفت: پدرت اینقدر سخاوتمند بود و به داد ما رسید، الآن من یک گرفتاری دارم،گفتم کنار قبر او بیایم چادر بزنم تا خدا به من کمک کند. فرزدق گفت: مشکلت چیست؟ مشکل او را حل کرد. گفت: چادر را جمع کن، من مشکل تو را برطرف میکنم. یعنی یک عده حیاتشان باعث خیر است. مرگشان باعث خیر است. نامشان باعث خیر است.
به امیرالمؤمنین عرض کرد که همه شترها را در راه خیر دادم. زکات و صدقات مستحب و گرفتاری دادم. امیرالمؤمنین فرمود: «ذَلِکَ أَحْمَدُ سُبُلِهَا» یعنی در بهترین مصرف خرج کردی. غصه نخوری! الآن شاید باشند کسانی که بگویند: ما وضع مالیمان خوب بود. ولی اینقدر دست و دلباز بودیم و دادیم، دیگر خانه ییلاقی و ویلایی را نداریم. قشلاقی را نداریم. خانه فلان نداریم. از برج زندگی زدیم و به دیگران دادیم. حضرت فرمود: چه خرجی بهتر از این؟ تو بهترین مصرف را خرج کردی. اینکه میگویند: یک بخشی از سخاوت وراثتی است، صفات باطنی هم به فرزند منتقل میشود. یعنی فرزند شما الآن در رنگ پوست شبیه شماست. در قامت و رنگ و خصوصیات ظاهری مثل شماست. باطنی هم همینطور است. یعنی فرزند یک سخاوتمند، سخاوتمند میشود. اینها خانوادگی سخاوتمند بودند.
همین آدم پدری به نام صعصعه داشت. پدرش محضر پیامبر آمد و اسلام آورد. به پیامبر گفت: من صدها شتر دادم برای اینکه میدیدم کسی دارد دخترش را زنده به گور میکند، میگفتم: چرا این کار را میکنی؟میگفت: از فقر دارم او را زنده به گور میکنم. «وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ» (اسراء/31) از فقر دختر را زنده به گور میکردند. میگفت: دست نگه دار. من چند شتر به تو بدهم مشکلت حل میشود؟ گفت:من صدها شتر در راه خدا دادم که بچههایشان را نکشند. در زمان جاهلیت! اسلام آورد و پیامبر خیلی او را تشویق کرد. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: اگر ما مال خودمان را در راه زکات خرج کردیم فکر نکنیم گم شده است. چه زکات واجب و چه زکات مستحبی.
به این مناسبت باز من حدیثی دیدم که خیلی برایم جالب بود. در کافی مرحوم کلینی(ره) هست که امام صادق(ع) فرمودند:«ان الله عز وجل فرض للفقراء فی مال الاغنیاء فریضة» خدا یک زکاتی در اموال اغنیاء قرار داده، اگر زکات را بدهند خدا تعریفشان را میکند. مسلمانی به پرداخت زکات است. نام اسلام را به کسی میدهند که اینها را انجام بدهد.
ما بحث زکات و خمس را مفصل گفتیم. این حدیث ادامهای دارد. «ولکن الله عز وجل فرض فی اموال الاغنیاء حقوقا غیر الزکاة فقال عزوجل» حضرت پنج آیه خواندند. الآن به بعضیها میگویی: دست یک فقیر را بگیر. ارحام، خویشاوند، گرفتار، جوانی، ازدواجی، قرضی، میگویند: ما خمس مالمان را دادیم. دیگر چه از جان ما میخواهید؟ حضرت پنج آیه خواندند، فرمود: یکی این است. «والذین فی اموالهم حق معلوم للسائل، فالحق المعلوم غیر الزکاة» زکات نیست. «و هو شی ء یفرضه الرجل علی نفسه» اینکه انسان بر خودش واجب بداند اگر میتواند هر روز، نمیتواند هفتهای، نمیتواند ماهی یکبار یک پولی به فقرا بدهد. سوم قرآن در وصف مؤمنین میفرماید: «وَ يُنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَة» (ابراهیم/31)
چهارم؛ «و الماعون» سوره مبارکه ماعون را همه بلد هستید. من در تفسیر علامه طباطبایی(ره) ذیل این آیه میدیدم. اگر ما به قرآن باور داریم، اگر ایمان به این آیات داریم. «أَ رَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ» (ماعون/1) آن کسی که دین را تکذیب میکند. «فَذلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ» (ماعون/2) چه کسانی دین را تکذیب میکنند؟ به یتیم کار ندارد. «وَ لا يَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْكِينِ» (ماعون/3) برای اطعام مساکین تشویق نمیکند. «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ» (ماعون/4) مرحوم علامه میفرمود: این «فَوَیلٌ» ادامه کسانی است که «أَ رَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ» چطور کسی که نماز میخواند دین را تکذیب میکند؟ «ویل» در قرآن به معنی وعده عذاب است. هرجا آمده است، «وَيْلٌ لِلْمُشْرِكِين» (فصلت/6)، «ویل للمکذبین»، «وَيْلٌ لِكُلِ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ» (جاثیه/7)، «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ» (همزه/1)، «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ» (مطففین/1)، «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ» کدام نمازگزار یکوقت شد نماز میخواند و یکوقت نشد نمیخواند؟ اگر کسی یکوقت خواند و یکوقت نخواند یادش باشد، پنج «ویل» در قرآن است. «ویل» یعنی وعده عذاب، مشرکین،مکذبین، همزة لمزه، مطففین، «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ» (ماعون/5)، «الَّذِينَ هُمْ يُراؤُنَ» (ماعون/6) ریاکار هستند، «وَ يَمْنَعُونَ الْماعُونَ» (ماعون/7) این «وَ يَمْنَعُونَ الْماعُونَ» را امام معنا کرده است. «و هو القرض یقرضه، و المتاع یعیره» کسی که حاضر نیست به دیگری قرض بدهد. کسی که حاضر نیست از وسایل زندگیاش به دیگری عاریه بدهد.
همسایهات جشنی دارد، مهمانی دارد، عقد و عروسی دارد، خانهات بزرک است در اختیار او قرار بده. من لذت میبرم از بعضیها که خانه بزرگ دارند و میگویند: هرکس هر کاری دارد اینجا بیاید. شادی دارید، عزا دارید، مهمانی دارید. چیزی کم نمیشود. بعضیها هم حاضر نیستند نه خودشان استفاده کنند و نه حتی به نزدیکانشان بدهند. فرمود: این کسی که قرآن او را اینطور مذمت میکند، کسی است که «ماعون» حاضر نیست به دیگری قرض بدهد. حاضر نیست به دیگری عاریه بدهد. «و المعروف یصنعه» حاضر نیست کار خیری بکند.
چه دارم میگویم؟ مرحوم علامه طباطبایی میفرمود: از این «فَوَیلٌ» استفاده میشود برای فرع «يُكَذِّبُ بِالدِّينِ» بعد میفرماید: بخاطر اینکه اینها ظاهراً میگویند: ما مسلمان هستیم و عملاً دارند نفاق نشان میدهند. منافق هستند. اگر من گفتم: مسلمان هستم و در نماز مقید نبودم. حالا شد شد، نشد نشد. به همسایه کار ندارم. به ارحام کار ندارم. به گرفتاری گرفتار کار ندارم. خوب پس من چه مسلمانی هستم؟ مرحوم علامه طباطبایی میفرماید: «فانهم لا یخلونَ من نفاق» نفاق است. من بگویم: مسلمان هستم و نماز میخوانم ولی گاهی بخوانم و گاهی نخوانم. حاضر نباشم قرض بدهم و گره از کار کسی باز کنم، این نفاق است. پس نگویم: من زکات مالم را دادم. خمس مالم را دادم. خدا از من چه میخواهد؟
در حدیث دوم که باز از امام صادق(ع) در کافی شریف هست. در حرم امام رضا این حدیث را خواندیم و خیلی پیام داده بودند، این حدیثی که شما خواندید ما به مستأجرمان گفتیم: به احترام امام رضا اجاره نمیگیرم! خیلیها نوشته بودند: ما به طلبکارمان گفتیم: قسطهایت را از سال دیگر شروع کن. بعضیها نوشته بودند: شما گفتید کسی هم هست مشهد نرفته باشد. من چهارده نفر را بانی میشوم و به مشهد میفرستم.
این حدیث را من یکبار دیگر بخوانم. «جاء رجلٌ» کسی خدمت امام رضا(ع) آمد. گفت: یک پولی به ما قرض بده، هروقت داشتم به شما میدهم. حضرت سه سؤال از او کرد. فرمود: تو کشاورزی داری؟ گفت: نه، کشاورزی ندارم. حضرت فرمود: کسب و کاری داری؟ گفت: نه! فرمود: ملکی داری؟ سه بار گفت: نه بخدا ندارم! اگر ما بودیم میگفتیم: تو برای چه آمدی قرض بگیری؟ حضرت فرمود: «فانت اذا ممن جعل الله له فی اموالنا حقا» تو چرا قرض میخواهی؟ تو از کسانی هستی که «وَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ» ما باید همینطور بدون قرض به تو بدهیم. به او پولی دادند و نصیحت هم کردند.
باز امام صادق به یکی از اصحابشان به نام عمار ساباطی میگوید. موعظههای ائمه کلی نبود که کلی یک نصیحتی بکنند. گاهی افراد را به شخصه خطاب میکردند. به عمار ساباطی فرمود: «يَا عَمَّارُ أَنْتَ رَبُّ مَالٍ كَثِيرٍ» (کافی/ج3/ص501) من خبر دارم تو وضع مالیات خیلی خوب است. گفت: بله! حضرت فرمود: «فَتُودِّي مَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَيْكَ مِنَ الزَّكَاةِ» این زکات مستحب و صدقات مستحب را که گفتم، میدهی؟ فرمود: بله! حضرت به این باز اکتفاء نکردند. فرمودند: «فَتَصِلُ قَرَابَتَك» به خویشاوندانت میرسی؟ گفت: بله. فرمود: «وَ تَصِلُ إِخْوَانَكَ» به برادران ایمانی خودت میرسی؟ گفت: بله. حضرت فرمود: فقط یک جمله به تو بگویم: «فَقَالَ يَا عَمَّارُ إِنَّ الْمَالَ يَفْنَي وَ الْبَدَنَ يَبْلَي وَ الْعَمَلَ يَبْقَي وَ الدَّيَّانَ حَيٌّ لا يَمُوتُ» این را بدان مال تو تمام میشود. بدن تو نابود میشود ولی عمل تو باقی میماند و خداوند حیٌّ لا یموت است. همه ما باور کنیم.
خیلیها دارند و خیلیها ندارند و گرفتار هستند. خیلیها به نان شب محتاج هستند. اینکه بعضی میگویند: ما کاری کردیم که دیگر کسی به نان شبش محتاج نیست. شما خیالتان راحت باشد. ساعت دوازده شب در تهران بروید ببینید که اینها چه کسانی هستند که تا کمر در سطلهای زباله هستند؟ اگرگرفتار و فقیر نباشد که این ساعت در خیابان نیست. یک عده دارند! امام صادق فرمود: مالت تمام میشود، بدنت تمام میشود، «الْمَالَ يَفْنَي وَ الْبَدَنَ يَبْلَي وَ الْعَمَلَ يَبْقَي» آنچه دادی میماند. «وَ الدَّيَّانَ حَيٌّ لا يَمُوتُ» و آن کسی که زنده و جاودانه هست خداوند است.
شریعتی: این بخششی که شما میگویید، مال و ثروت نمیخواهد. یک دل بزرگ میخواهد. اعتقاد و باور و این نوع نگاه را میخواهد.
حاج آقای حسینی: یکوقت گفتم. خدا رحمت کند آقایی بود در مساجد قم، در محلهها آبرومند بود. این برای نیازمندان پول جمع میکرد و خانوادههای متعددی را تحت پوشش قرار داده بود. من خبر داشتم این آقا خودش به نان شبش محتاج بود. ولی آبرومند بود. از آبرویش استفاده میکرد و خانوادههای زیادی را تحت پوشش داشت. با اینکه خودش نیاز داشت.
امام باقر(ع) فرمود: « بَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ (ص) فِي الْمَسْجِدِ» پیامبر خدا در مسجد بود. فرمودند: «إِذْ قَالَ قُمْ يَا فُلانُ قُمْ يَا فُلانُ قُمْ يَا فُلانُ» به پنج نفر فرمودند: شما بلند شوید. «حَتَّي أَخْرَجَ خَمْسَةَ نَفَرٍ» شما از مسجد بیرون بروید. «فَقَالَ اخْرُجُوا مِنْ مَسْجِدِنَا لا تُصَلُّوا فِيهِ وَ أَنْتُمْ لا تُزَكُّونَ» (كافي، ج3، ص503) شما که زکات نمیدهید حق ندارید در مسجد نماز بخوانید. روایت داریم امام زمان(عج) که ظهور کنند، همین برنامه پیامبر را اجرا میکند. حضرت کسی را که زکات مالش را ندهد از مسجد بیرون میکند.
باز در کافی شریف حدیث داریم. باز این یک هشدار است. ما فکر میکنیم اگر اینجا جمع کردیم و جمع کردیم برای ما میماند. امام صادق فرمود: «مَنْ مَنَعَ حَقّاً لِلَّهِ» حق خدا را ندادی. حق خدا فقط واجب نیست. نگویید: ما زکات واجب را دادیم. خمس واجب را دادیم. نه! زکات دو تا است. واجب و مستحب، «مَنْ مَنَعَ حَقّاً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْفَقَ فِي بَاطِلٍ مِثْلَيْهِ» (كافي، ج3، ص506) هرچه در راه خدا ندادی دو برابرش را باید در راه باطل بدهی. «من مَنَعَ ماله من الأخيار صرّف اللّه ماله الی الاشرار» به خوبها ندادی. به اهل خیر ندادی، به بستگان ندادی، همان مقدار باید به اشرار بدهی. صد هزار تومان در راه خدا ندادی، دویست هزار تومان در راه باطل خواهی داد.
شریعتی: انشاءالله روزی برسد که هیچکسی محتاج نباشد. انشاءالله در این دوره و زمانه که خیلیها گرفتار و محتاج نان شبشان هستند، انشاءالله همه دست به دست هم بدهیم و به داد هم برسیم و خیرمان هم به آنها برسد. امروز صفحه 554 قرآن کریم، آیات پایانی سوره مبارکه جمعه و آیات ابتدایی سوره مبارکه منافقون در سمت خدای امروز تلاوت میشود.
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَيْعَ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ «9» فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ «10» وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ «11»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِينَ لَكاذِبُونَ (1) اتَّخَذُوا أَيْمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ ۚ إِنَّهُمْ سَاءَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (2) ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَفْقَهُونَ (3) وَإِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ ۖ وَإِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ ۖ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ ۖ يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ ۚ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ ۚ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ ۖ أَنَّىٰ يُؤْفَكُونَ (4)»
ترجمه: اى كسانى كه ايمان آوردهايد! آنگاه كه براى نماز روز جمعه ندا داده شد، پس به سوى ياد خدا (نماز) شتاب كنيد و داد و ستد را رها كنيد كه اين براى شما بهتر است، اگر بدانيد. پس هنگامى كه نماز پايان يافت، در زمين پراكنده شويد و از فضل الهى طلب كنيد و خدا را بسيار ياد كنيد، باشد كه رستگار شويد. و چون داد و ستد يا سرگرمى ببينند، (از دور تو) پراكنده و به سوى آن روانه شوند و تو را ايستاده (در حال خواندن خطبه) رها كنند. (به آنان) بگو: آنچه (از فضل و بركت) نزد خداست، از سرگرمى و داد و ستد بهتر است و خداوند بهترين روزى دهندگان است.
به نام خداوند بخشنده مهربان. هنگامى كه منافقان نزد تو آيند، گويند: «گواهى مىدهيم كه تو پيامبر خدا هستى» و خدا مىداند كه تو پيامبرش هستى وخدا شهادت مىدهد كه منافقان دروغ گويند. آنها سوگندهايشان را سپر ساختهاند تا مردم را از راه خدا باز دارند، و کارهاي بسيار بدي انجام ميدهند! اين بخاطر آن است که نخست ايمان آوردند سپس کافر شدند، از اين رو بر دلهاي آنان مهر نهاده شده، و حقيقت را درک نميکنند! هنگامي که آنها را ميبيني، جسم و قيافه آنان تو را در شگفتي فرو ميبرد، و اگر سخن بگويند، به سخنانشان گوش فرا ميدهي، اما گويي چوبهاي خشکي هستند که به ديوار تکيه داده شده اند! هر فريادي از هر جا بلند شود بر ضد خود ميپندارند، آنها دشمنان واقعي تو هستند، پس از آنان بر حذر باش! خداوند آنها را بکشد، چگونه از حق منحرف ميشوند؟!
شریعتی: خدایا چنان مباد که در بهار طبیعت بیجان جامهی نو بپوشاند و ما مدعیان جان همچنان در رفتار کهنه خویش بمانیم. اشاره قرآنی را بفرمایید.
حاج آقای حسینی: آیهای که تلاوت شد، «فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ» نماز جمعه که تمام شد در زمین پخش شوید، «وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ» از فضل خدا، یکوقتی اشاره کردیم کسب و کار فضل خداست. فکر نکنیم کسی که دنبال کسب و کار و زندگی است، گفتیم:قرآن کریم یازده بار به جای اینکه اسم مال را ببرد، به جای مال گفته: خیر، «كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرا» (بقره/180) نمیگوید:«ان ترک مالاً» یازده بار در قرآن به جای اینکه بگوید: مال، گفته: خیر! اینجا هم به جای اینکه بگوید: دنبال کسب و کار و تجارت بروید، میگوید: «وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ» کار خوب است. کسب و کار خوب است ولی خوش به حال آنهایی که به تعبیر امیرالمؤمنین(ع) که به پدر فرزدق فرمود: «ذلک احمدُ سبلها» در بهترین مسیر خرج کن. تمام شترها را در راه فقرا و نیازمندان و ارحام وخویشان و صدقه داد. حضرت فرمود: بهترین مسیر همین است.
شریعتی: به کانال برنامه هم سر بزنید.
حاج آقای حسینی: خیلی خوشحال شدم که دیروز فرمودید از روز پنجشنبه حاج آقای میرباقری تشریف میآورند. دیگر انشاءالله آماده هستیم که سخنان ایشان را بشنویم.
شریعتی: اتفاق خوبی است مخصوصاً در آستانهی ماه شعبان و ماه مبارک رمضان، خیلیها مثل ما مشتاق هستند که بیانات ارزشمند حاج آقای میرباقری عزیز را بشنوند.
حاج آقای حسینی: دو قصه بگویم که یک تنوعی در بحث شود. «ذلک احمدُ سُبلها» در کتاب فواید الرضویه که شرح حال علمای بزرگ شیعه هست، میخواندم. مرحوم محدث قمی نوشته است. ایشان به شرح حال مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء رسیده است. استاد صاحب جواهر بوده است. صاحب جواهر با آن عظمت که نامش شهره آفاق است، ایشان استاد او بوده است. حتی یکبار گفتیم که به صاحب جواهر گفتند: تو چرا جواهر الکلام را نوشتی؟ به جای اینکه این کتاب را مینوشتی شرحی بر کتاب استادت کشف الغطاء مینوشتی و حق استادت را هم ادا میکردی؟ گفت: از بس کتاب استادم پیچیده است من نمیتوانم شرح آن را بگویم. من مستقل بنویسم راحتتر هستم. حدود 210 سال از وفات شیخ جعفر کاشف الغطاء میگذرد. عالم بسیار مهمی بود. مقامات علمی و معنوی فراوان دارد. مرحوم محدث قمی در حالاتش مینویسد از آیات عجیبهی الهی است.
کسی با این عظمت میگویند: سحر که بلند میشد گریه میکرد. با خودش حرف میزد. میگفت: فکر نکنی کسی بودی. تو اول جٌعیفر بودی. جعیفر مصغر جعفر است. مثلاً نام حسن در بچهها را حسنک صدا میزنند. بعد جعفر شدی. بعد شیخ جعفر شدی. بعد شیخ العراق شدی. حالا رئیس الاسلام شدی. ولی هنوز همان جعیفر هستی!! خودت را گم نکنی. شخصی با این عظمت وقتی برای نماز به مسجد میآمد خودش شخصاً در صفها میگشت پول برای فقرا جمع کند. میگویند: یک روزی پول به فقرا داد، تمام شد. یک فقیری از راه رسید. پول تمام شده بود. گفت: سهم من! فرمود: دیر آمدی. یک جسارتی کرد. وقتی جسارت کرد، مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء دوباره گشت و گفت: به آبروی ریش من، این دامن مرا برای این فقیر از پول پر کنید!
یکوقتی آمد نماز بخواند، دیر آمده بود. وقتی دیر آمد مردم فکر کردند دیگر ایشان نمیآید، هرکسی نماز فرادی خواند. وقتی ایشان آمد، دید مردم فرادی خواندند، خیلی ناراحت شد. گفت: در جمع شما یک نفر عادل نبود پشت سر او بایستید و نماز بخوانید؟ دید یک تاجری یک گوشه ایستاده و دارد فرادی میخواند. خودش کاشف الغطاء رفت پشت سر او به جماعت ایستاد. اقتدا کرد، او که ایستاد همه آمدند ایستادند. تاجر نمازش که تمام شد،گفت: من را کشتی! چه کاری بود با من کردی؟ گفت: بلند شو نماز عصرت را هم بخوان ما به تو اقتدا کنیم. باید نماز عصر را هم بخوانی که مردم... گفت: من در نماز اول هم مُردم! گفت: اگر میخواهی من تو را رها کنم باید دویست اشرفی بدهی که من به فقرا بدهم! تاجر گفت: هزار اشرفی از من بگیر، نماز عصر را خودت بخوان! پول را از او گرفت و گفت:صبر کن پول را بین فقرا تقسیم کنم و بعد نماز عصر را میخوانیم.
ما فکر نکنیم اگر عنوانی داریم، شخصیتی شدیم،آهسته بیاییم و برویم. امام رضا به امام جواد نامه نوشت: پسرم، عزیزم! «انما ارید ان یرفعک الله» من دلم میخواهد خدا تو را بالا ببرد. از خانه که بیرون میآیی از در اصلی بیا که فقرا و نیازمندان تو را ببینند. عزت و رفعت فقط با پول هم نیست. پول داری با پول، نداری از راه دیگر.