كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسینی قمی
تاريخ پخش: 05-02-96
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
حاج آقا حسینی: عرض سلام و ارادت و تبریک خدمت همه بینندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. خدا را شاکر هستم که در روز بعثت خاتم الانبیاء در محضر عزیزان هستیم. 13 رجب هم این توفیق بود. خدا را سپاس میگویم و برای ما سعادتی است. انشاءالله عزیزان با نابودی شجره خبیثه آل سعود مشرف شوند و روضه نبوی را مقابل ضریح مطهر رسول خدا بخوانند. دو بیت شعر آنجا نوشته شده که خیلی زیباست. وقتی از باب البقیع میخواهند بیرون بیایند، مسجد النبی، از هر دری که وارد میشوند وقتی از مقابل ضریح پیغمبر میخواهند عبور کنند از باب البقیع بیرون میآیند. یکوقت آنجا که میرسند، جایی که قبر مطهر رسول خدا هست، مردم یک نگاهی داخل ضریح میکنند و آنها هم هی داد میزنند که نگاه نکنید شرک است. آنجا بر استوانهها دو تا شعر نوشته است. یکی این است «نفسی الفداء لقبر أنت ساکنه فیه العفاف و فیه الجود و الکرم» جانم به فدای آن محلی که تو در آنجا آرمیدهای! جود اینجاست، کرم اینجاست. در استوانه دیگر این شعر نوشته شده است. «یا خیر من دُفنت بالقاع أعظمه فطاب من طیبهن القاع و الاکم» این هم روی استوانه دوم نوشته است. من یک کتابی را دیدم که همه اشعار رسول خدا بود. گلچینی از همه شعرایی که در طول تاریخ در ادبیات فارسی شعری گفتند، به نظرم این از همه جالبتر بود. خیلی زیباست. میگوید:
ای از همه ممکنات اقدم *** گفتار تو بر خرد مقدم
ای میر امم، امیر لولاک *** ای فخر بشر نبی اکرم
ای اشرف بندگان یزدان *** ای سرور سروران عالم
خلاق جهان نموده وصفت *** گویند فرشتگان ثنایت
ای عرش غبار نعل کفشت *** بوسیده برای خیر مقدم
ای گوش همه به امر و نهیت *** ای بوده ندای حق ندایت
عرض کردم این حدیث «لولاک» که در شعر آمده است،
لولاک لما خلقت افلاک *** گفته است به وصف تو خدایت
ای مبدأ آفرینش خلق *** ای بهر نجات ما دعایت
ای خاتم انبیاء محمد *** پیغامبر خدا محمد
امروز بینندهها هم برنامه را ببینند و هم صلوات ختم کنند.
شریعتی: حاج آقای فرحزاد مکرر گفتند که نزدیک ترین اشخاص به من در روز قیامت کسانی هستند که بسیار بر من صلوات میفرستند.
حاج آقای حسینی: من از مباحث حاج آقای عابدینی واقعاً استفاده کردم. مرحوم ابن شهر آشوب مازندرانی یک کتابی دارد در مناقب اهلبیت(ع)، یک فصل مفصلی دارد. مینویسد تمام آنچه که انبیای دیگر از خدا تقاضا میکردند، خداوند بدون تقاضا به پیامبر ما داد. بعد مثال میزند نه اینکه کلی بگوید. میگوید: تمام مقاماتی که انبیای گذشته قبل از پیامبر از خدا تقاضا میکردند که خدا به آنها بدهد، خدا بدون تقاضا به پیامبر داد. مثلاً حضرت موسی(ع) از خدا چه خواست؟ «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي» (طه/25 و 26) آنوقت در مورد پیامبر چه؟ «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَك» (شرح/1) او التماس میکرد «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي» اما پیامبر بدون تقاضا. چند مورد از این آیات را ایشان مثال زده است. ببینید این چه مقامی است که آنچه خداوند به التماس انبیاء به آنها داد، به پیامبر ما پیشکش داد با آن مقامی که پیامبر ما داشت.
شریعتی: من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر *** من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش
دعا میکنم که انشاءالله هوای مدینه النبی را همه با هم نفس بکشم و مضجع نورانی و شریف نبی مکرم اسلام را زیارت کنیم. برای ما عیدی چه آوردید؟
حاج آقای حسینی: دوستان در طول برنامه صلوات را ختم کنند. اگر بخواهیم پیامبر خدا را در یک کلمه معرفی کنیم، اگر مردم ما یک کلمه از پیامبر یادشان باشد، اگر به کسی بگوییم: یک حدیث از پیامبر بخوانید، کدام حدیث را میخوانند؟ پیامبر فرمود: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لاتَمِّمَ مَكَارِمَ الاخْلاقِ» (مكارمالاخلاق،ص8) خدا رحمت کند استاد بزرگواری داشتیم، ایشان میفرمود: پیامبر خدا شب 27 رجب وقتی از غار حرا پایین آمدند، تنهای تنها بودند. نزدیکترین نزدیکان ایشان هم دشمن بودند. عمو، ابولهب، «تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ وَ تَب» (مسد/1) این بزرگوار میگفت: من از شما سؤال میکنم. کسی که نزدیک ترین نزدیکان دشمنش بود، پس یار و یاورش که بود و چه بود که در یک فاصله کوتاهی، شوخی نیست. 23 سال عمر زیادی نبود. در 23 سال توانست پیامش را عالمگیر کند. 23 سالی که سه سالش دعوت مخفی بود. ده سال مکه به علاوه این سه سال، سیزده سال اوج شکنجهها و اذیتها بود. در حقیقت ده سال پیامبر در مدینه فرصت داشتند. در این ده سال هم درگیر هفتاد، هشتاد جنگ شدند. پس چطور پیامش را ابلاغ کرد؟ کسی که نزدیک ترین نزدیکش دشمنش بود، پیامش را چطور ابلاغ کرد؟ این بزرگوار خیلی لطیف بیان میکرد. میفرمود: وقتی پیامبر خدا از جبل النور از غار حرا پایین آمدند تنهای تنها بود ولی دو لشگر همراهش داشت. دو لشگر بزرگ همراهش بود. یکی اخلاق پیامبر بود، یکی منطق پیامبر بود.
گاهی ما به خطا حتی در مبلغین و تبلیغات دینی هم دیدم، آقا لشگر پیامبر عامل پیروزی پیامبر چه بود؟ میگویند: دو عامل داشت. یکی اموال خدیجه کبری(س)، یکی شمشیر امیرالمؤمنین. نه، حتماً اموال خدیجه کبری(س) مؤثر بود و در یک تنگناهای خاصی حضور امیرالمؤمنین هم مؤثر بود. قطعاً شمشیر امیرالمؤمنان برای از بین بردن گردنکشهایی مثل ابوجهلها مؤثر بود. ابوالحکم به او میگفتند ابوجهل شد. پیامبر خدا در جنگ احزاب به دعا ایستاد. وقتی امیرالمؤمنین در برابر عمر بن عبدود قرار گرفت، پیامبر دعا کرد. خدا میداند من اگر بخواهم یک فضیلت در مورد امیرالمؤمنین بخوانم این را مقدم میدارم. پیامبر خدا در جنگ احزاب وقتی امیرالمؤمنین در برابر عمر بن عبدود رفت، دعا کرد. دعایش این بود:« أللّهمّ اِنّکَ اَخَذْتَ مِنّی عُبیدة یومَ بَدر وَ حمزة یَوْمَ اُحُد» خدایا در بدر عمویم عبیده را از من گرفتی. در احد عمویم حمزه را گرفتی. راضی هستم! ولی «اللهم فَاحْفَظ عَلَیَّ الیومَ علیّا» خدایا امروز علی را برای من نگهدار. «رَبِّ لاَتَذَرْنِی فَرْدا وَ أَنْتَ خَیْرُالْوَارِثِینَ» (انبیاء/89) ای خدا مرا تنها نگذار و علی را برایم نگهدار. این شوخی نیست. این نقش امیرالمؤمنین(س) برای از بین بردن خارهای سر راه حتماً هست. ولی نگوییم: عامل پیروزی شمشیر است. نه شمشیر برای دفع موانع است. عامل نفوذ کلام پیامبر نگویید: اموال خدیجه(س) است. نه اموال خدیجه هم آن روزی که باید به فریاد مسلمانها و گرفتاریها برسد، رسید. چه شد که پیامبر دلها را جذب کرد؟ آن دو عامل دیگر را این استاد بزرگ فرمود: یکی اخلاق و دیگری منطق پیامبر بود.
قرآن منطق پیامبر است. این کلام را فراوان در تاریخ شنیدیم. این مردم جاهلی نمیآمدند به پیامبر ایمان بیاورند. گاهی شبانه و مخفیانه میرفتند گوش میکردند و تحت تأثیر آیات قرار میگرفتند. میگفتند: دیگر فردا شب کسی نیاید. دوباره میرفتند. پس فردا شب کسی نیاید. جذب آیات الهی بودند.
خدا رحمت کند مرحوم آیت الله موسوی لاری(ره) که حق بزرگی در تبلیغ اسلام دارد. ایشان به اندازه چند سازمان تبلیغاتی کشور ما، به تنهایی کار کرد. کتابهای بسیار محکم و خوبی نوشت و به زبانهای مختلف ترجمه کرد. در دنیا منتشر کرد. نامهها را گرفت و جواب داد و پیگیر کتابهایش بود. ایشان میفرمود: کسانی که میگویند: اسلام با منطق پیش نرفت، با شمشیر پیش رفت. ما یک سؤالی میکنیم. این استاد فرمود: پیامبر که از جبل النور پایین آمد دو لشگر داشت. اخلاق و منطق! شما میگویید: شمشیر، بسم الله! مرحوم آیت الله موسوی لاری فرمود: سؤال! در طول این ده سالی که پیامبر خدا در مدینه بود چند نفر به دست لشگر اسلام کشته شدند؟ بسیاری از این جنگها، جنگهای تحمیلی بوده که دشمن، پیامبر خدا در مدینه بود. چهارصد کیلومتر راه! پیامبر خدا سیزده سال در مکه سختترین شکنجهها و اذیتها را دید و مجبور به فرار شد. پیامبر مکه را دوست داشت. در روایت داریم پیامبر روی یک بلندی قرار گرفتند که تمام شهر مکه را میدیدند، خطاب به شهر مکه با آه و سوز فرمودند: «والله إنك لخير أرض الله، وأحب أرض الله إلي» مکه تو محبوب ترین زمین نزد من هستی! «ولولا أني أخرجت منك ما خرجت؟» اگر مرا بیرون نمیکردند هرگز نمیرفتم. پیامبر مجبور به فرار و هجرت شد، به مدینه آمد. چهارصد کیلومتر فاصله را شما لشگر آوردید برای جنگ با پیامبر. سؤال: در این ده سال، چند نفر به دست لشگر اسلام کشته شدند؟ اسامیشان هستند. آمارشان هست. در تاریخ ما هست. در جنگ بدر چند نفر کشته شدند؟ در احد چند نفر کشته شدند؟ مرحوم آیت الله موسوی لاری جمع زده تمام جنگها را کنار هم و گفته: کلا 1200 نفر! چقدر از لشگر اسلام به شهادت رسیدند؟ شما جنگ را شروع کردید. کل کسانی که در جنگها توسط مسلمانها کشته شدند 1200 نفر بودند. شما میگویید: این دین با شمشیر پیشرفت کرد؟ کسانی که امروز خودشان در یک روز هزاران هزار نفر بیگناه را میکشند. اینها میخواهند اسلام را متهم کنند! پس اگر از ما پرسیدند: عامل پیروزی چه بود؟ میگوییم: پیامبر از جبل النور آمد تنها بود. دو لشگر همراهش بود. اخلاق و منطق!
اگر کسی هیچ حدیثی بلد نباشد، این حدیث را بلد است. «إِنَّمَا بُعِثْتُ لاتَمِّمَ مَكَارِمَ الاخْلاقِ» ما چون مهمان سفره امیرالمؤمنین هستیم، امیرالمؤمنین بهترین و اولین شاگرد مکتب رسول الله هست، خودشان فرمودند و شوخی نیست. شما هرچه در مورد پیامبر شنیدید کم است. عظمت امیرالمؤمنین هم میدانیم. تازه امیرالمؤمنین میفرماید: «أنا عبد من عبید محمد»
پس ما سر سفره نهج البلاغه امیرالمؤمنین به اینجا رسیدیم. گفتیم: مرحوم آیت الله تستری در شرح نهجالبلاغه یک فصلی را باز کرده به نام فضایل اخلاقی در نهجالبلاغه. ما میخواهیم به ترتیبی که ایشان این فصل را باز کردند از نهجالبلاغه که بعثت پیامبر هم با مکارم اخلاق است، چند حدیث بخوانیم. حکمت دهم نهجالبلاغه است. «خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَةً» امیرالمؤمنین میفرماید: با مردم یکسان رفت و آمد داشته باشید. یکسان برخورد داشته باشید. «إِنْ مِتُّمْ مَعَهَا بَکَوْا عَلَیْکُمْ، وَإِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَیْکُمْ» تا وقتی زنده هستید، مردم مشتاق دیدار شما باشند. وقتی از دنیا رفتید مردم برای شما گریه کنند. اشک بریزند و دلشان بسوزد.
حکمت یازدهم نهج البلاغه، میفرماید:«إِذَا قَدَرْتَ عَلَى عَدُوِّکَ» با کسی دعوا و اختلاف داشتی. الآن روز بعثت است. یک کاری کنید. اگر بنا باشد این جشنها بیاید و برود. خوب چه فایده دارد؟ از بعثت چه متوجه شدیم؟ از کجا فهمیدیم بعثت خاتم الانبیاء است. به قول یکی از عزیزان کارشناس میگفت: رسانه ملی برنامههای خوبی دارد ولی غلبه ندارد. قبلاً روزهای تعطیل برنامه ما تعطیل بود. در صورتی که امروز روز برنامه است. ما خدا را شکر میکنیم. ولی آن بزرگوار میفرمود: از کجا میفهمید شب مبعث است؟ اگر فیلم طنز پخش کنند مردم میفهمند عید است. اینطور نیست! 27 رجب به تماشای فیلم نشستن مهم نیست، این مهم است که یک کاری کنیم. «إِنَّمَا بُعِثْتُ لاتَمِّمَ مَكَارِمَ الاخْلاقِ» این امیرالمؤمنین است. بسم الله! «إِذَا قَدَرْتَ عَلَى عَدُوِّکَ» رفتی دادگاه و خرج کردی و حرفت به کرسی نشست. برنده این میدان شدی. «فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُکْراً لِلْقُدْرَةِ عَلَیْهِ» شکرانه قدرت و شکرانه پیروزی تو گذشت باشد. آقای محترم شما هزینه کردید. نباید میرفتید. دادگاه رفتید. محکوم کردید. به نفع شما رأی دادند. اعصاب خودت و طرف را خرد کردی. حالا تمام! شکرانهی این پیروزی را به جا بیاور، ببخش و عفو کن.
مرحوم تستری در شرح نهج البلاغهاش ذیل همین کلام امیرالمؤمنین قصهای را نقل کرده است. حضرت نمیفرمود: طوری زندگی کنید که بعد از مرگتان هم مردم برای شما گریه کنند. واقعاً بودند کسانی که سالیان سال بعد از مرگ مردم برایشان گریه کردند و ایشان باز قصههایی را نقل میکند.آدمهایی که روز مرگشان هم کسی حاضر نشد به تشییع جنازهشان برود. چه برسد که گریه کنند و اشک بریزند. این قصه خیلی جالب است. ایشان نوشتند که در زمان حکومت مأمون، مأمون یک وقتی به یکی از مأمورینش گفت: یک خبری به من رسیده است. شنیدهام کسی شبها در اطراف خانههای برامکه میرود، بر برامه گریه میکند. داستان برامکه معروف است. اینها با اینکه خیلی مقرب به درگاه هارون الرشید و مأمون الرشید بودند ولی یکوقتی بر اینها غضب کردند و همه چیز را از اینها گرفتند. البته برامکه هم با اهلبیت(ع) خیلی بد رفتاری کردند. در یک روایت دیدم که امام رضا به یحیی برمکی نفین کرد. در عین حال که از این جهات بدیهای فراوانی داشتند، ولی آدمهایی بودند دستگیر بودند. سخاوتمند بود. دولت داشتند ولی در دولتشان دستگیری میکردند. مأمون به یکی از مأمورینش گفت: من شنیدم ما برامکه را ریشه کن کردیم. یک کسی شبها اطراف خانه ایشان مینشیند و گریه میکند. او را بیاورید، ببینیم چه خبر است. رفت و دید یک پیرمردی است، شعر میخواند و گریه میکند. گفت: پیرمرد را نزد مأمون ببرید. او ترسید گفت: جانم تمام است! بگذار وصیت نامهام را بنویسم. یک کاغذی گرفت و وصیتنامهاش را نوشت و نزد مأمون آمد. مأمون گفت: به چه مجوزی نشستی گریه میکنی؟ اینها دشمنان ما بودند. نابودشان کردیم. برای چه گریه میکنی؟ گفت: من داستانی دارم. داستان من این است که وضع مالی خوبی داشتم ولی همه چیز را از دست دادم. از شهر خودم مجبور شدم، خانه و زندگیام را فروختم آمدم بغداد، به من گفتند: به برامکه پناه ببری به داد تو میرسند. اینجا آمدم و بالاخره لباسهای خوب خودم را پوشیدم. آمدم دیدم یک مسجدی است، مردم هم اعیان و اشراف هستند. قاطی اینها شدم. گفتم: چه خبر است؟ گفتند: امشب عروسی دختر یحیی برمکی است. ما همراه جمعیت شدیم. عروسی رفتیم. اینها همه دعوت داشتند. ما غریبه بودیم. یحیی برمکی کسی را آورد و عقد دخترش را برای پسر برادرش خواند، و بعد به همه کسانی که آمده بودند یک صله حسابی داد. من شک داشتم پول را بگیرم یا نه، یحیی برمکی گفت: چرا نمیگیری؟ گفتم: من غریبه هستم و قصهام این است. گفت: پول را بگیر و چون غریب هستی مهمان ما باش. چند روزی از من پذیرایی مفصلی کردند. بعد هم به زن و بچهام رسیدگی کردند. سیزده سال من در همین تشکیلات یحیی برمکی بودم و کسی نمیدانست من از اینها هستم یا غریب هستم. این زندگی من است. به مأمون گفت: وقتی شما بر برامکه غضب کردید و از بین رفتند، یک مالیات سنگینی به اموال من بستند که دیگر از زندگی افتادم. مأمون گفت: چه کسی برایت مالیات بست؟گفت: فلانی. آقا را احضار کرد. گفت: این بیچاره را ببخش! این بلند بلند شروع به گریه کرد. گفتم: مالیات را بخشیدم، چرا گریه میکنی؟ این هم به برکت همان قصه است. اگر من آنجا نمیرفتم و شبها گریه نمیکردم...
کلام امیرالمؤمنین است«خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَةً» طوری با مردم رفتار کنید که اگر مردید برای شما گریه کنند. «وَإِنْ عِشْتُمْ» اگر زنده بودید، «حَنُّوا إِلَیْکُمْ». یک قصهی دیگر بگویم. داستانها خیلی بهتر در ذهن میماند. از آقا امام سجاد(ع) است. داستان در کشکول محقق اربلی است. میدانید یکی از علمای بزرگ شیعه همین بزرگوار است. هفتصد سال پیش زندگی کرده است. کتابی در شرح زندگی احوالات اهلبیت(ع) دارد. این داستان را باز یکی از علمای اهل سنت به نام ابن جوزی، هم شیعه و هم سنی نقل کردند. نوشته: «خرج علی بن الحسین ع من المسجد» امام سجاد از مسجد بیرون آمد. یک آدم بیادبی دنبال امام سجاد «سَبَّه» من این را معنا نمیکنم. روز بعثت هم نبود معنا نمیکردم. یکوقت شما به کسی میگویید: خدا لعنتت کند. این حرف بدی است. یک درجه از این بالاتر، سب است. فقها مثالهایش را گفتند. از لعن بالاتر است. الآن من بگویم کسی به امام سجاد گفت: خدا لعنتت کند. چقدر ناراحت میشوید؟ از این بالاتر گفت. تفسیر نمیکنم! آنهایی که خدمت امام سجاد بودند رفتند این آقا را ادب کنند. به امام سجاد توهین کرد. امام سجاد فرمود: او را رها کنید. با من! آقا سراغ او رفتند و خیلی جمله قشنگی است. به آن شخص فرمودند: «ما ستر الله عنک من امرنا اکثر» بدیهایی که خدا از ما پوشانده است خیلی بیشتر از آن است که تو خبر داری. البته ائمه(ع) بدی نداشتند ولی چرا امیرالمؤمنین این همه میگوید: «ظلمت نفسی» اگر امیرالمؤمنین شب تا صبح گریه نکند، میگوید: امشب کوتاهی کردم؟ امام سجاد فرمود: آن چیزهایی که تو خبر نداری خیلی بیشتر است. یعنی من بدتر از آن هستم که تو فکر میکنی. مشکلی داری؟ گرفتاری داری؟ من گرفتاری تو را برطرف کنم؟ مرد خجالت کشید. حضرت یک پیراهنی داشت، امام سجاد در کوچه پیراهن خودش را از تنش درآورد و به این مردی داد که به حضرت توهین کرده بود. پیراهن را با یک مقدار دینار به او داد. روایت این است که وقتی این آدم این برخورد را از امام سجاد دید، گفت: شهادت میدهم که تو از اولاد پیامبر هستی. کسی میتواند فرزند پیامبر باشد که در برابر سبّ دشمن لباسش را از تنش دربیاورد.
در کلمات حکمت آمیز حضرت، آخر نهجالبلاغه بخش سوم هست. حکمت 427 نهجالبلاغه، امیرالمؤمنین(ع) یک جمله بسیار زیبایی فرمود. کسی که خطبه قشنگ بخواند و قشنگ سخنرانی کند طیب الله میگویید. بارک الله میگویید. یک کسی پای منبر امیرالمؤمنین، دورانی که خلیفه مسلمین بود. دورانی که به تعبیر استاد بزرگوار ما میفرمود: بر نیمی از خاورمیانه، بخش عمدهای از خاورمیانه حکومت داشت، عراق یک استان بود، مصر یک استان بود، یمن یک استانش بود، حجاز یک استانش بود. امیرالمؤمنین بالای منبر وقتی این خطبه زیبا را خواند. یک کسی از پای منبر به جای طیب الله، گفت: «قاتله الله»! مرگ بر علی! گفت: «قاتَلَهُ الله کافراً» مرگ بر این کافر. مردم سر او ریختند. «فَوَثَبَ الْقَوْمُ لِيَقْتُلُوهُ» حضرت فرمود: چه خبر است؟ «رُوَيْداً إِنَّمَا هُوَ سَبٌّ بِسَبٍّ، أَوْ عَفْوٌ عَنْ ذَنْبٍ» من میتوانم بگذرم،میتوانم جواب هم بدهم. گذشتم! کاری با او ندارم.
یا نهجالبلاغه معاذ الله خلاف است یا زندگی ما مشکل دارد. الآن کسی به من توهین کند،نه توهین شخصی، طوری او را به اصل نظام و اصل ولایت فقیه میکنم. یا اصلاً با خاک یکسانش میکنیم. در فضای انتخاب الآن واقعاً باید مواظب باشیم. جناح رقیب را به کمتر از تکفیرش راضی نمیشویم. او این طرف و او هم آن طرف!
حکمت 206 نهجالبلاغه، «أَوَّلُ عِوَضِ الْحَلِيمِ مِنْ حِلْمِهِ أَنَّ النَّاسَ أَنْصَارُهُ عَلَى الْجَاهِلِ» اول پاداشی که آدمهای حلیم و بردبار که از بردباریشان گیرشان میآید «أَنَّ النَّاسَ أَنْصَارُهُ عَلَى الْجَاهِلِ» مردم یاور او میشوند. الآن در خیابان دو نفر با هم دعوا کنند. یک نفر هم همینطور نگاه کند. سکوت کند. او هم هی داد بزند و پرخاشگری کند. دشنام بده و او هم همینطور نگاه کند. مردم چطور قضاوت میکنند؟ این خویشتن داری را مردم میگویند: نگاه کن، مظلوم و بیچاره است! اولین پاداش حلیم این است که مردم طرف کسی هستند که حلیم است.
باز در حکمت 207 هست. «إِنْ لَمْ تَكُنْ حَلِيماً» خیلیها در پیامها مینویسند، ما دلمان میخواهد حلیم باشیم، نمیتوانیم. در خانه و خانواده داد نزنیم. آقای محترم روز عید است. اگر تا الآن عیدی ندادی، بده. ظهر شد، بعد از ظهر شد. یک شاخه گل، یک لبخند بزن. امیرالمؤمنین میفرماید: اگر بردبار نیستی «فَتَحَلَّم» تمرین بردباری کن. «فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْم إِلاَّ أَوْشَكَ أَنْ يَكُونَ مِنْهُمْ» یعنی خودت را به بردباری بزن. حضرت میفرماید: کم است کسی که خودش را شبیه گروهی کند و جزء آنها نشود.
«الحلم عشیرةٌ» امیرالمؤمنین فرمود: حلم خودش یک قبیله است. آنهایی که میگویند: ما قوم و خویش نداریم. غریب هستیم. کسی را نداریم. حکمت 418 نهجالبلاغه حضرت میفرماید: «الحلم عشیرةٌ» آدم بردبار، خود بردباری او یک طایفه و قبیله برای اوست.
شریعتی: چه حسن انتخابی، روز پیامبر مهربانیها، همنام گلهای بهاری، روایت هست که فرمودند: بخیل واقعی کسی است که اسم من بیاید و بر من صلوات نفرستد. از اخلاق گفتند و اینکه ما به پیامبر اخلاق اقتدا کنیم. کسی که برای اخلاق مبعوث شد. نکات بسیار شنیدنی را از زبان حاج آقای حسینی و از سفره ناب نهجالبلاغه شریف شنیدیم. انشاءالله بتوانیم به همه آنها عمل کنیم. برای عاقبت بخیری و رفع مشکلات همه جوانها دعا کنیم. امروز صفحه 561 قرآن کریم، آیات پایانی سوره مبارکه تحریم در سمت خدای امروز تلاوت میشود.
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ يَوْمَ لا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعى بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ «8» يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقِينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ «9» ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ «10» وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ «11» وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِيهِ مِنْ رُوحِنا وَ صَدَّقَتْ بِكَلِماتِ رَبِّها وَ كُتُبِهِ وَ كانَتْ مِنَ الْقانِتِينَ «12»
ترجمه: اى كسانى كه ايمان آورديد! به درگاه خدا توبه كنيد، توبهاى خالصانه. اميد است كه پروردگارتان بدىهاى شما را بپوشاند و شما را به بهشتهايى كه نهرها از زير آنها جارى است وارد كند. روزى كه خداوند، پيامبر و كسانى را كه به او ايمان آوردهاند خوار نكند، نورشان پيشاپيش آنها واز سوى راستشان مىشتابد، مىگويند: پروردگارا! نور ما را كامل كن و ما را بيامرز، همانا تو بر هر چيز توانايى. اى پيامبر! با كفّار و منافقان جهاد كن و بر آنان سختگير و جايگاه آنان دوزخ است و بد جاى بازگشتى است. خداوند براى كسانىكه كفر ورزيدند، همسر نوح و همسر لوط را مثال زده است كه اين دو زن، همسر (و از خانواده) دو بنده صالح از بندگان ما بودند، ولى به آن دو خيانت كردند. پس در برابر (كيفر) خداوند، براى آن دو زن هيچ كارى از آن دو پيامبر ساخته نبود و به آنان گفته شد: به آتش وارد شويد با وارد شوندگان. و خداوند براى كسانى كه ايمان آوردهاند، به همسر فرعون مثل زده است. آن گاه كه گفت: پروردگارا! براى من نزد خويش در بهشت خانهاى بساز و مرا از فرعون و كردار او نجات بده و مرا از گروه ستمگر رهايى بخش. و (خداوند به) مريم دختر عمران (نيز مثل زده است.) زنى كه دامن خويش را (از گناه) حفظ كرد، پس ما از روح خود در او دميديم (تا عيسى در دامان او متولد شد) و كلمات پروردگارش و كتب آسمانى را تصديق كرد و از اطاعتپيشهگان بود.
شریعتی:
تا داشتهام فقط تو را داشتهام *** با یاد تو قد و قامت افراشتهام
بوی صلوات میدهند دستانم *** از بس که گل محمدی کاشتهام
«اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم» برای من و همه دوستانم در برنامه سمت خدا افتخاری هست که در روز بزرگ عید مبعث، این عید نورانی که مزین و منور به نام نبی مکرم است حضور شما هستیم. اشاره قرآنی امروز را بفرمایید.
حاج آقای حسینی: آیه پایانی سوره مبارکه تحریم، خدا علامه طباطبایی را رحمت کند. چند نکته زیبا ذیل این آیات دارند که بعضیهایش را میگویم. یکی این است «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ» در این آیات پایانی یک ضرب المثل «للذین کفروا» است. نه فقط برای زنها، زنان و مردان عالم اگر میخواهند ضرب المثل داشته باشند، نمونه بدی و کفر کیست؟ همسر دو تا از پیامبران است. «امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ» مرحوم علامه میفرماید: کسی سؤال کند، خدایا این همه نمونه در عالم است. باید روی این دو پیامبر دست بگذاری؟ درست است که همسر نوح و همسر لوط خوب نبود. ولی نمیشد مثال دیگر بزنی؟ آن هم ضرب المثل، نمونه و الگوی بدی. در قرآن بیاید. با مقامات بالایی که حضرت نوح داشت. «سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ» (صافات/79) مرحوم علامه پاسخ داده است. فرمود: این آیه قرآن میخواهد به ما بگوید: انسانها یادتان باشد ارتباط با پیامبر، انتساب با پیامبر برای نجات کافی نیست. صرف همسری پیامبر! خود رسول گرامی اسلام، همسر گرانقدری مثل حضرت خدیجه(س) داشت. ولی همین آیات اول سوره تحریم، تمام مفسرین شیعه و سنی نقل کردند که دو تا از همسران پیامبر آنقدر خون جگر به پیامبر دادند که پیامبر از مدینه بیرون رفت. صرف انتساب کافی نیست.
نکته دیگر اینکه این مرد بزرگوار میفرماید: حالا سراغ ضرب المثل خوبها برویم. «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا» الگوی زنان و مردان عالم کیست؟ یکی حضرت مریم و یکی آسیه است. چرا اول «امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ» را گفته است؟ اول مریم را میگفت. قطعاً مقام مریم(س) اصلاً با دیگران قابل مقایسه نیست. 34 بار نامش در قرآن آمده است. مادر عیسی است. چرا اول میگوید؟ خیلی نکته لطیفی است. میفرماید: درست است مریم آدم خوبی بود. زن خوبی بود. ولی مریم در یک خانواده خوبی بود. قرآن در سوره آل عمران دارد. «ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما كانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا» (مریم/28) وقتی حضرت مریم، عیسی روی دستش بود، مردم گفتند: پدر خوب، مادر خوب، خانواده خوب، از کجا این بچه آمد؟ یعنی کسی که از خانواده نیکان و خوبان است. ولی آسیه در دربار فرعون به جایی رسید، یکی از اساتید ما میفرمود: آسیه از خدا بهشت تقاضا کرد. چه بهشتی؟ «قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّة» خیلیها در قرآن تقاضای بهشت کردند. ولی آسیه میگوید: هر بهشتی را نمیخواهم. حضرت آسیه این بانوی با عظمت، چرا نامش بر مریم مقدم شد؟ چون او در خانه فرعون بود و ایمانش را حفظ کرد. برای همین باید در ذکر نام بر مریم مقدم باشد.
ما نمیتوانیم بگوییم: چون محیط بد است ما آدم بدی هستیم. خدایا ما میخواستیم آدم خوبی باشیم. ولی دنیا را ببین. فضای مجازی را ببین. ابزار گناه را ببین. شبکههای ماهوارهای را ببین. شرایط خوب نیست. شما از جامعه خبر ندارید. شما از مسجد به مدرسه و از مدرسه به مسجد میروید. خبر ندارید دنیا چه خبر است؟ از کوچه و بازار و خیابان خبر نداری. من میگویم: هنر این است اگر بخواهیم ضرب المثل و الگو باشیم و نام ما بر مریم مقدم باشد، آدم میتواند در خانه فرعون باشد و نامش بر مریم مقدم باشد. در خانه فرعون باشد اما «ضرب الله مثلاً للذین آمنوا» ایمانش را که حفظ کرده هیچ، آرزوی بهشتی که به تعبیر این استاد، از هیچکس در قرآن اینطور نقل نشده است. بنابراین جو محیط را بهانه نکنیم. جوانها، دختر و پسر نگویند: الآن شرایط و محیط اینطور است. نه! شرایط برای کسی اجبار ایجاد نمیکند.
شریعتی: خیلی ممنونم. خیلی روز خوبی بود. این روز بر شما مبارک باشد. اگر نکتهای باقی مانده است بفرمایید و دعا بفرمایید.
حاج آقای حسینی: من یک جمله دیگر بخوانم. «إِنَّمَا بُعِثْتُ لاتَمِّمَ مَكَارِمَ الاخْلاق» بخش ما در نهجالبلاغه به بخش فضایل اخلاقی در نهجالبلاغه رسیدیم. حکمت 224 نهجالبلاغه هفت دستور است. یکی را بخوانم. «بِكَثْرَةِ الصَّمْتِ تَكُونُ الْهَيْبَةُ» با سکوت زیاد انسان هیبت و بزرگی و عظمت پیدا میکند. آدمهایی که زیاد حرف میزنند، روایت زیاد داریم. حضرت فرمود: «مَن كَثُرَ كَلامُهُ كَثُرَ خَطَؤُهُ» کسی که دائم حرف میزند کی میخواهد فکر کند و کلماتش را انتخاب کند. مراقب کلماتش باشد. اما کسی که سکوتش زیاد است، تأملش بیشتر است. خطایش کمتر است. هیبتش زیاد است. من یک جملهای در ذیل این کلام از مرحوم علامه مجلسی در شرح مرآة العقول دیدم. ایشان مینویسد در گذشته، علمای گذشته و بندگان صالح بندگی را در نماز و روزه و زیادی نماز و روزه نمیدانستند. بنده حقیقی را آن کسی که مقامات سیر و سلوک و مقامات معنوی را طی کرده بودند. به این نبود که نماز و روزهاش چقدر باشد. مواظب بود زبانش با آبروی مردم بازی نکند.
در روایت هست که امام صادق به ابان بن تغلب شکایت کرد. از اصحاب بسیار خوب بود. فرمود: «إِنَّ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ» آنهایی که قبل از شما بودند، «كَانُوا يَتَعَلَّمُونَ الصَّمْتَ» تمرین سکوت میکردند، «وَ أَنْتُمْ تَتَعَلَّمُونَ الْكَلَامَ كَانَ أَحَدُهُمْ إِذَا أَرَادَ التَّعَبُّدَ» اگر میخواست سیر و سلوک و مقامات معنوی در زندگیاش پیاده کند، «يَتَعَلَّمُ الصَّمْتَ قَبْلَ ذَلِكَ بِعَشْرِ سِنِينَ» ده سال تمرین سکوت میکرد. شما تمرین حرف زدن دارید.
شریعتی: دعا بفرمایید.
حاج آقای حسینی: جملهای را میگفتند که درست هم هست. میگفتند: روز جشن و شادی در خانه کسی بروید زودتر به شما توجه میکند. البته ائمه(ع) همیشه به ما توجه دارند. اگر اجازه بدهید دعای امام حسین(ع) در عصر عاشورا که به امام سجاد(ع) یاد دادند با بدن غرقه به خون بخوانیم. «بِحَقِّ یس وَ الْقُرآنِ الْکَرِیمِ وَ بِحَقِّ طه وَ الْقُرآنِ الْعَظِیمِ یا مَنْ یَقْدِرُ عَلَی حَوائِجِ السّائِلِینَ یا مَنْ یَعْلَمُ ما فِی الضَّمِیرَ یا مُنَفِّسَ عَنِ الُمَکُرُوبِینَ یا مُفَرِّجَ عَنِ الْمَغْمُوْمِینَ یا راحِمَ الشَّیْخِ الْکَبیرِ یا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِیرِ، یا مَنْ لا یَحْتاجُ اِلَی التفسیر صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» خدایا به حق خاتم الانبیاء، بحق امیرالمؤمنان، حوائج همه ملتمسین دعا برآورده بخیر بفرما. همه گرفتاریها را برطرف بفرما. مریضها لباس عافیت بپوشان. آنهایی که اولاد میخواهند خیلی سفارش کردند، اولاد صالح به آنها عنایت بفرما. امر ازدواج جوانهای ما را مقدر بفرما. خدایا به حق محمد و آل محمد مردم ما را در همه آزمونهایی که در پیش رو دارند بر دشمنان پیروز و در آزمونها سرافراز بگردان. شر آمریکا و صهیونیست و آل سعود و تکفیری و داعشی را به خودشان برگردان و ملت ما را در همه گرفتاریها سرافراز و سر بلند بگردان به حق محمد و آل محمد. عیدی امروز یادتان نرود. اگر عیدی ندادید حتماً بدهید.