پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيره اصحاب حضرت سيدالشهداء (ع)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 27- 06-97

 بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

حاج آقاي حسيني قمي: من روي اين زواياي زندگي اصحاب سيدالشهداء(ع) خيلي مطالعه کردم، در مورد مقامات شهداي کربلا شايد کمتر شنيده‌ايم و گفته‌ايم.عبارت اول در کلام خود سيدالشهداء در خطبه معروف شب عاشوراي حضرت است. مرحوم شيخ مفيد در ارشاد نقل کردند. «أُثْنِى عَلَى اللَّهِ أَحْسَنَ‏ الثَّنَاءِ» (إرشادمفيد، ج 2، ص 91) در شب تنهايي، در شب غربت، شب محاصره دشمن همانطور با خدا صحبت مي‌کند که در اوج شادي‌ها سخن مي‌گويد. بهترين حمد و ثناي پروردگار! انسان گرفتاري‌ها و مشکلاتي دارد، ما اگر همه مصيبت‌هايمان را جمع کنيم مي‌توانيم مقايسه کنيم با مصيبت سيدالشهداء(ع)؟ شب غربت و تنهايي و مظلوميت‌شان، خدا رحمت کند علامه محمد تقي جعفري(ره) را که ديدم چقدر قشنگ اين جمله را ترجمه مي‌کردند. فرمودند: امام حسين(ع) مي‌گويد: «أحسن الثناء» يعني خدايا همه چيز بر مراد ماست. هيچ چيزي در زندگي کم نگذاشتي.

گاهي مشکلي داشتيم برطرف شده و کاري داشتيم انجام شده، در فارسي مي‌گوييم: ديگر از اين بهتر نداريم! امام حسين شب عاشورا مي‌گويد: «أحسن الثناء» خدايا ديگر از اين بهتر نمي‌شود. خوشي از اين کاملتر، «احمدُه َ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاء» حمد خدا در سختي‌ها و گرفتاري‌ها. روزهايي که اين سختي‌ها و گرفتاري‌ها نبود. ما در زندگي‌مان خوشي نداشتيم؟ حمد آنها را بگوييم. بعد فرمودند: «اللهم اني احمدُکَ علي اکرمتنا بالنبوة علمتنا القرآن فقهتنا في الدين» شاهد من اين جمله است، ولي خدا و سيد الشهداء در مورد اصحابش شهادت مي‌دهد. «فاني لا أعلم أصحابا أوفي و لا خيرا من أصحابي و لا أهل بيت أبر و أوصل من أهل بيتي؛ فجزاكم الله خيرا» من اصحابي باوفاتر و بهتر از اصحاب خودم سراغ ندارم.


جمله دوم در «بشارة المصطفي» عماد الدين طبري است، متوفي قرن ششم است. حديث را از پيامبر خدا نقل مي‌کند. فرمود: «اولئک من سادات شهداء امتي يوم القيامه» يعني اگر امام حسين سيد الشهداء است، ساداتش شهداي قيامت است. وقتي رهبر سيد الشهداء شد، شهيدان در رکابش هم سادات شهداء مي‌شوند. اين گواهي رسول خداست.


جمله سوم باز در کامل الزيارات ابن قولويه است که پيامبر خدا در مورد شهداي کربلا فرمود: «كَأَنَّهُمْ‏ نُجُومُ‏ السَّمَاءِ يتهادون الي القتل» (كامل‏الزيارات، ص 68) اينها ستارگان آسمان هستند، براي شهادت مسابقه مي‌دادند. کار ستاره چيست؟ نشان دادن راه. کجا عالم کساني مثل شهداي کربلا راه را به مردم نشان دادند؟ مورد چهارم عبارتي است از اميرالمؤمنين(س)، شايد داستان «هَرثَمه» را شنيده باشند. جزء اصحاب اميرالمؤمنين بود. در داستان کربلا جزء سپاهيان و لشگر عمر سعد بود. هنوز جنگ شروع نشده بود. مي‌گويد: نشسته بودم با خودم فکر مي‌کردم. ياد خاطرات گذشته افتادم، يادم آمد روزي در همين سرزمين با اميرمؤمنان از جنگ صفين برمي‌گشتيم، حضرت به سرزمين کربلا رسيدند.

نماز صبحشان را خواندند و قسمتي از خاک کربلا را برداشتند و بوييدند و بعد فرمودند: «واها لك أيتها التربة ليحشرن منك قوم يدخلون الجنة بغير حساب» عجب خاکي هستي! فرداي قيامت عده‌اي از اين سرزمين وارد مي‌شوند که بي حساب وارد بهشت خواهند شد. هرثمه مي‌گويد: من ياد اين خاطره افتادم و گفتم: اي واي بر من! کجا نشسته‌ام؟ در لشگر عمر سعد؟! اينها بي حساب به بهشت مي‌روند؟ بلند شدم خدمت سيد الشهداء رفتم. هنوز رفت و آمد بين دو لشگر آزاد بود. سلام کردم و گفتم: يک خاطره‌اي از پدر شما دارم. در صفين بوديم، برمي‌گشتيم، به اين سرزمين رسيديم، آقا اينطور فرمودند. حضرت خوشحال شدند اين خاطره را شنيدند، بعد فرمودند: حالا يادت آمد و مي‌گويي ما بهشتي هستيم.

حالا با ما هستي يا بر ما هستي؟ گفت: تا الآن آن طرف بودم ولي نمي‌خواهم اين طرف باشم، مي‌خواهم برگردم! مي‌خواهم سراغ زن و فرزندم بروم! سيدالشهداء فرمود: زودتر برو که هنگام شهادت ما نباشي! صداي «هل من ناصر» مرا نشنوي. قسم به خدا، قسم به کسي که جان من در دست اوست، اگر کسي صداي «هل من ناصر» ما را بشنود و ما را ياري نکند، خداوند با صورت او را به آتش مي‌اندازد.


عبارت بعد از اميرالمؤمنان است در کامل الزيارات است. فرمود: «مصارع ُشُهَدَاءَ لَا يَسْبِقُهُمْ مَنْ كَانَ قَبْلَهُمْ وَ لَا يَلْحَقُهُمْ مَنْ كَانَ بَعْدَهُمْ» (تهذيب‏الأحكام، ج 6، ص 72) شهدايي که نه کسي از گذشتگان بر اينها سبقت مي‌گيرد، نه کسي در آينده به اينها ملحق مي‌شود. ما شهداي بدر و احد داريم، «لا يَسبِقُهم و لا يَلحَقُهم» جمله ششم حديثي است که در اختصاص شيخ مفيد از موسي بن جعفر(ع) نقل شده است. فرمودند: فراي قيامت منادي ندا مي‌دهد «أين حواريون» حواريون رسول خدا و ائمه را صدا مي‌زند! در غوغاي محشر وقتي همه اهل محشر ايستادند، منادي ندا مي‌زند «أَيْنَ حَوَارِيُ‌ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَسُولِ اللَّهِ صلي‌الله‌عليه‌وآله» حواريون رسول الله کجا هستند؟ سه نفر فقط مي‌توانند قيام کنند.

سلمان، مقداد، ابوذر! «أَيْنَ حَوَارِيُ‌ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَصِيِّ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ رَسُولِ اللَّهِ صلي‌الله‌عليه‌وآله» چهار نفر مي‌توانند قيام کنند. «فَيَقُومُ عَمْرُو بْنُ الْحَمِقِ الْخُزَاعِيُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَکْرٍ وَ مِيثَمُ بْنُ يَحْيَي التَّمَّارُ مَوْلَي بَنِي أَسَدٍ وَ أُوَيْسٌ الْقَرَنِيُّ» اين چهار نفر که همه به دست معاويه شهيد شدند. حواريون امام حسن مجتبي را صدا مي‌زنند. دو نفر هستند. «أَيْنَ حَوَارِيُّ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ وَ ابْنِ فَاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ صلي‌الله‌عليه ‌و آله فَيَقُومُ سُفْيَانُ بْنُ أَبِي لَيْلَي الْهَمْدَانِيُّ وَ حُذَيْفَةُ بْنُ أُسَيْدٍ الْغِفَارِيُّ» حواريون امام حسين چه کساني هستند؟ «قَالَ ثُمَّ يُنَادِي أَيْنَ حَوَارِيُّ الْحُسَيْنِ‌ بْنِ عَلِيِّ» براي پيامبر سه نفر آمد، براي علي بن ابي طالب چهار نفر آمد، براي امام حسن دو نفر آمد.

اينجا «فَيَقُومُ کُلُّ مَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَهُ وَ لَمْ يَتَخَلَّفْ عَنْهُ» همه شهداي سيدالشهداء به عنوان حواريون خاص سيدالشهداء جواب مي‌دهد. پس اصحاب چنين مقاماتي را دارند. اينها انسان‌هايي مثل ما بودند و معصوم و امام نبودند. يعني انسان مي‌تواند در سير صعودي به جايي برسد، حجت خدا درباره او بگويد: «لا يَسبِقُهم و لا يَلحَقُهم» حجت خدا درباره او بگويد: فرداي قيامت وقتي مي‌گويند: حواريون يک امام، همه اينها بيايند. حجت خدا درباره او بگويد: من ديگر از اينها بهتر سراغ ندارم.


در تاريخ طبري هست، شخصيت بزرگواري به نام عبدالله بن عُمير کلبي است. اين آقا در کوفه زندگي مي‌کرد. يکوقتي در منزل نشسته بود، از پنجره خانه نگاه کرد و ديد جمعيتي دارند به يک طرفي حرکت مي‌کنند. سؤال کرد: چه خبر است؟ گفتند: اين جمعيت دارند به نُخيله مي‌روند. نُخيله لشگرگاه کوفه بود. هروقت جنگي بود آنجا جمع مي‌شدند و سازماندهي مي‌کردند و اعزام مي‌کردند. گفت: کجا مي‌روند؟ گفت: به جنگ سيدالشهداء مي‌روند. گفت: عجبا! ما آرزو داشتيم در رکاب رسول الله با کفار بجنگيم، اينها مي‌روند با پسر پيامبر بجنگند؟ به نظرم جنگ با اين آدم‌هايي که مي‌خواهند بروند با فرزند رسول الله بجنگند ثوابش کمتر از آن جهاد نباشد. خوب است ما هم راه بيافتيم.

به خانمش داستان را گفت که من تصميم گرفتم به کربلا بروم. خانم‌ها يادشان باشد در طول تاريخ فراوان بودند زناني که مردانشان را بهشتي کردند. کم نبودند زناني که مردانشان را جهنمي کردند. گفت: تصميم خوبي گرفتي ولي من هم با خودت ببر! شبانه راه افتادند، دقيقاً مثل ديشب که شب هشتم محرم بود به کربلا رسيدند. امام حسين(ع) يک عده را دعوت کرد و دعوتنامه فرستاد اما نيامدند. هجده هزار نفر براي امام حسين دعوتنامه فرستادند، ولي عهدشکني کردند. اين آقا نه دعوتنامه نوشت و نه دعوتنامه خاص و ويژه‌اي از سيدالشهداء دريافت کرد. فقط در همين حد که سرش را از پنجره خانه بيرون کرد، ديد يک عده دارند مي‌روند. اگر اينها مي‌خواهند با سيدالشهداء بجنگند، ما برويم با اينها بجنگيم.


امشب شب تاسوعاي أباعبدالله است، ما به اينجا رسيديم که سرمان را از پنجره خانه بيرون کنيم، بگوييم: چه خبر است؟ بگويند: دارند به جهاد در رکاب ولي خدا مي‌روند، يک عده مي‌روند با ولي خدا بجنگند، بگويد: آقا براي چه با ولي خدا بجنگند؟ ما دعوتنامه نداريم و دعوت نکرديم، همين که نگاه کرديم راه بيافتيم و برويم در رکاب ولي خدا بجنگيم. بعد هم به همسرش بگويد و همسر بگويد: تصميمت خوب است و من هم همراهت هستم. به اينجا رسيديم؟ هجده هزار نفر دعوت کردند و امام را تنها گذاشتند. اين آقا با خبر شد که يک عده به جنگ با ولي خدا مي‌روند. گفت: من چرا جانم را براي ولي خدا فدا نکنم؟ ما اينقدر براي فداکاري در راه دين آمادگي داريم؟ الآن جهاد با زبان و مال است. بعضي‌ها را ديدي، التماس مي‌کني، برايش حديث و آيه مي‌خواني، ده شب پاي منبر مي‌‌آيد، هرچه بلد هستي مي‌گويي. براي جهاد با مالش تکان نمي‌خورد. براي خمس و زکات واجبش تکان نمي‌خورد.
شب هشتم محرم به کربلا رسيد و دومين شهيد کربلاست.

روز عاشورا وقتي اصحاب نشسته بودند، دو نفر از لشگريان عمر سعد آمدند «هل من مبارز» اسمشان در تاريخ هست. يسار و سالم، يکي غلام عبيد الله بن زياد بود و يکي غلام پدرش بود. آمدند گفتند: «هل من مبارز» چه کسي هست که به جنگ با ما بيايد؟ همه نشسته بودند. حبيب بن مظاهر و بُرير بلند شدند که ما برويم. حضرت فرمود: نه، شما بنشينيد. عبدالله بن عُمير بلند شد و فرمود: به من اجازه مي‌دهيد. حضرت نگاهي کردند «فرح الحسين عليه السلام رجلاً طويلاً شديد الساعِدين بعيداً ما بين المنکبَين» ديدند چه جوان‌هاي رشيدي، چه سينه‌هايي! فرمودند: دوست داري برو! الآن بعضي جوان‌ها را ديديد بدنسازي مي‌روند. ولي اين سينه را وقتي نگاه مي‌کني براي چه مي‌خواهي خرج کني؟ اين بدنت را وقتي نگاه مي‌کني، اين بدن همه عضله است، براي چه اين عضله را مي‌خواهي؟ اگر مي‌خواهي دست کسي را بگيري، بارک الله. اگر مي‌خواهي دست مظلومي را بگيري، بارک الله! خدا نکند اين سينه يکوقت به ما غرور بدهد.

اين بازو به ما غرور بدهد که به سر يک مظلومي بزنيم. حضرت قامت رشيد عبدالله بن عُمير را ديد و خيلي خوششان آمد. وقتي مقابل اينها آمد، اين دو نفر از سر غرور و تکبر، شايد هم ترسيدند، گفتند: تو در شأن ما نيستي. همان زهير و بُرير بيايند! اين جواب داد هرکس مقابل شما بيايد از شما بهتر است. با هم درگير شدند و هردو را از بين برد. همسرش همين خانمي که خواهش کرده بود مرا ببر، وقتي اين منظره را ديد، چون عبدالله بن عُمير در اين درگيري آسيب ديد. شمشير خورد و انگشتان دست چپش قطع شد. همسر باوفاي او وقتي اين صحنه را ديد، عمود خيمه را گرفت و به سمت همسرش براي دفاع آمد. گفت: نمي‌گذارم تو تنها باشي و بايد همراه تو باشم. عبدالله بن عُمير نمي‌توانست او را برگرداند، سيدالشهداء آمد و فرمود: خدا به شما پاداش خير بدهد. «ارجعي ليس علي النساء قتال» برگرد، جنگ بر شما واجب نيست.

جنگ ادامه پيدا کرد، عبدالله بن عُمير به شهادت رسيد. همسر با وفاي او کنار بدن غرق به خون او آمد و شروع به گريه کرد. اين داستان در مناقب ابن شهر آشوب و انساب الاشراف آمده است. گفت: «اسئل الله الذي رزقک الجنة» کنار بدن غرق به خون شوهر اين جمله را فرمود: اين خدايي که بهشت را نصيب تو کرد کاش من هم با تو آمده بودم. وقتي اين جمله را گفت روايت اين است که شمر وقتي اين منظره را ديد، کربلا اوج فضيلت و رذيلت است. شمر به غلامش دستور داد با عمد آهنين بر فرق اين زن بزنند و اين زن کنار بدن شوهرش به شهادت رسيد و تنها زني است که در کربلا به شهادت رسيده است. حاج آقاي ميرباقري بحثي داشتند که ما کجاي کربلا ايستاديم؟ گاهي آدم غصه مي‌خورد ده شب بايد در مورد جهاد با جان و مال و گذشت و ايثار اهل‌بيت بگوييم، حالا ما چه کرديم؟ هيچي، خانمي ارث پدرش به او رسيده است به جاي اينکه بانک بگذاري و سود بگيري، صندوق قرض الحسنه بگذار مردم از وامش استفاده کنند.


شريعتي: خيلي وقت‌ها گفتيم: «يا ليتنا کنا معکم» اي کاش ما با تو بوديم اما به نظرم خيلي وقت‌ها ادعاست.
حاج آقاي حسيني قمي: خدا رحمت کند آقاي مطهري نقل مي‌کردند، يک عالمي گفته بودند من تعجب مي‌کنم چرا امام حسين فرمود: «فاني لا أعلم أصحابا أوفي و لا خيرا من أصحابي و لا أهل بيت أبر و أوصل من أهل بيتي فجزاكم الله خيرا» مگر چه کردند؟ خواب ديد کربلاست. خدمت امام رفت و گفت: من آماده هستم، گفت: باشد تو را خبر مي‌کنم. همين حرکتي که شبيه همين حرکت سعيد بن عبدالله حنفي که آمدند مقابل سيدالشهداء ايستادند حضرت نماز بخواند، فرمودند: مي‌خواهيم نماز بخوانيم. آنها ايستادند و تمام تيرها را پذيرفتند و به شهادت رسيدند. اين آقا ايستاد و تير اول خودش را کنار کشيد. تير دوم خودش را کنار کشيد. حضرت تبسمي کردند و فرمودند: «اني لا اعلم اصحابي» از خواب بيدار شد. ما در خواب از تير فرار مي‌کنيم، اينها در بيداري ايستادند. دهه محرم تمرين اين است که زمينه داريم تا بيدار هستيم پاي رکاب ولي و حجت خدا بايستيم يا نه؟ نا اميد نباشيم. الآن جهاد با مال است، از مالمان، از آبرو و موقعيت‌مان.


در تاريخ هست در زيارت ناحيه مقدسه که حضرت به دو تا از شهداي کربلا سلام کرده است، «السلام علي سيف بن الحارث، السلام علي مالک بن عبد» دو پسرعمو بودند، سيف و مالک که از شهداي کربلا بودند. روز عاشورا سيدالشهداء ديد اينها گريه مي‌کنند. 72 نفر در مقابل سي هزار نفر دشمن، خوب نيست گريه کنند. دشمن گريه اينها را ببيند خوب نيست. امام زمان حجت خدا به اين دو سلام کرده و فرمود: «يأبن أخي» عمو جون، «ما يُبکيکُم» چراگريه مي‌کنيد؟ قسم خوردند به خدا قسم براي خودمان گريه نمي‌کنيم! داريم بر غربت و تنهايي شما گريه مي‌کنيم. ما گريه مي‌کنيم که يک جان چه قابل در راه شما تقديم کنيم؟ حضرت فرمود: جزاي شما جزاي متقين است!


مورد سوم باز در لهوف است، در منابع قديمي ديگر هم هست. محمد بن بشير خضرمي در زيارت ناحيه مقدسه به ايشان سلام شده است. «السلام علي بشير بن عمر الخضرمي» شب عاشورا به او خبر دادند، پسرت در مرزها اسير شده است. امام حسين فرمود: من بيعتم را با تو برداشتم، برو سراغ فرزندت. گفت: گرگ‌هاي بيابان مرا زنده زنده بدرند، اگر از شما جدا شوم. من بروم دنبال کار خودم؟ بعد منتظر باشم که هر قافله‌اي مي‌آيد بگويم: از امام حسين خبر نداريد؟ قافله‌ها به من بگويند: پسر پيغمبر را کشتند؟ باز در أمالي شيخ صدوق هست يک نصراني تازه مسلمان شده بود. عبارت شيخ صدوق اين است که «أسلم بيد الحسين عليه السلام» به دست امام حسين مسلمان شد.

اينکه در دعا هست از خدا عاقبت بخيري بخواهيم. خدا رحمت کند يکي از دوستان ما مرحوم محمد خاني مي‌گفت: يکوقت مشهد مشرف بودم، روز آخر زيارت بود. آمدم بروم ديدم مرحوم آيت الله مرواريد زيارتنامه مي‌خواند. خدمت ايشان رفتم و گفتم: آقا ما غريب هستيم و مسافر هستيم از امام رضا چه بخواهيم؟ فرمود: عاقبت بخيري! آمدم يک گوشه ديگر حرم بيايم، مرحوم آيت الله آ ميرزا جواد آقاي تهراني را ديدم. همين سؤال را پرسيدم، ايشان تأملي کرد و فرمود: عاقبت بخيري!


شيخ صدوق عرض کردند که خودش و مادرش به دست امام حسين(ع) مسلمان شدند. وقتي روز عاشورا مشغول جنگ بود. وسط ميدان نبرد مادرش را ديد و برگشت. گفت: مادر خوشت آمد؟ راضي هستي؟ مادر گفت: نه، وقتي راضي مي‌شوم که در رکاب سيدالشهدا به شهادت برسي. فرداي قيامت جد او شفيع تو باشد. آمد ادامه داد و به شهادت رسيد، باز در روايت هست اين مادر فداکار هم عمود خيمه را گرفت و آمد، امام حسين(ع) او را برگرداند و فرمود: جهاد بر تو نيست. يک جمله گفت: نا اميدم نکنيد! شايد با ديدن شهادت همسر عبدالله بن عُمير دلش خواست به شهادت برسد. سيد الشهداء فرمودند: برگرد! گفت: خدايا اميد مرا قطع نکن. خيلي مهم است يک زن نصراني تازه مسلمان شده که فرزند عزيزش به شهادت رسيده، ناراحت است و مي‌گويد: خدايا اميد مرا قطع نکن. سيدالشهداء فرمود: خدا اميد تو را نااميد نمي‌کند. همين داغ براي تو کافي است!


شريعتي: تازه مي‌توان فهميد چرا زينب کبري گفت: «ما رأيت الا جميلا» آرزو مي‌کنيم خداوند متعال «يا ليتني کنت معکم» ما را سرشار از اخلاص قرار بدهد. امروز صفحه 446 قرآن کريم، آيات ابتدايي سوره مبارکه صافات را تلاوت خواهيم کرد. چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات را به روح بلند همه شهدايي که در رکاب سيدالشهداء با اشتياق به شهادت رسيدند، هديه کنيم.


«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏،«1» وَ الصَّافَّاتِ‏ صَفًّا «2» فَالزَّاجِراتِ زَجْراً «3» فَالتَّالِياتِ ذِكْراً «4» إِنَّ إِلهَكُمْ لَواحِدٌ «5» رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ رَبُّ الْمَشارِقِ‏ إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَواكِبِ «6» وَ حِفْظاً مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ مارِدٍ «7» لا يَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلى‏ وَ يُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جانِبٍ «8» دُحُوراً وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ «9» إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ «10» فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طِينٍ لازِبٍ «11» بَلْ عَجِبْتَ وَ يَسْخَرُونَ «12» وَ إِذا ذُكِّرُوا لا يَذْكُرُونَ «13» وَ إِذا رَأَوْا آيَةً يَسْتَسْخِرُونَ «14» وَ قالُوا إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ «15» أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ «16» أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ «17» قُلْ نَعَمْ وَ أَنْتُمْ داخِرُونَ «18» فَإِنَّما هِيَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ فَإِذا هُمْ يَنْظُرُونَ «19»وَ قالُوا يا وَيْلَنا هذا يَوْمُ الدِّينِ «20» هذا يَوْمُ الْفَصْلِ الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ «21» احْشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ وَ ما كانُوا يَعْبُدُونَ «22» مِنْ دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلى‏ صِراطِ الْجَحِيمِ «23» وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ «24»


ترجمه: به نام خداوند بخشنده مهربان‏. سوگند به صف بستگان (در صفوفى منظّم) صف بستنى. پس باز مى‏دارند (از معاصى و وسوسه‏ها) باز داشتنى. همانان كه پى در پى ذكر خدا (كتاب آسمانى) را تلاوت مى‏كنند. بى شك كه معبود شما يكتاست. پروردگار آسمان‏ها و زمين و آن چه ميان آن دو است و پروردگار مشرق‏ها (و مغرب‏ها). ما آسمان زيرين را به زيور ستارگان آراستيم. و (آن را) از هر شيطان متمرّد و سركشى محفوظ داشتيم. آن‏ها نمى‏توانند به (اسرار) عالم بالا گوش فرا دهند و از هر سو به آنها (شهاب) پرتاب مى‏شود. تا رانده شوند و براى آن‏ها عذابى پاينده است. مگر شيطانى (به آسمان بالا رود و) به سرعت خبرى را بربايد كه شهاب و شراره‏اى نافذ او را دنبال (و نابود) كند. پس از آنان نظر بخواه كه آفرينش آنان سخت‏تر است يا كسانى كه ما (در آسمان‏ها و زمين) آفريديم؟ ما آنان را از گِلى چسبنده آفريديم، بلكه تو (از افكار آنان) تعجب مى‏كنى و آنان (تو را) مسخره مى‏كنند. و هرگاه اندرز داده شوند پند نمى‏گيرند. و هرگاه معجزه‏اى بينند، يكديگر را به مسخره كردن دعوت مى‏كنند و مى‏گويند: اين جز جادويى آشكار نيست. (مى‏گويند:) آيا چون مرديم و خاك و استخوان (پوسيده) شديم آيا (دوباره) برانگيخته خواهيم شد؟! و آيا پدران گذشته‏ى ما نيز (زنده خواهند شد)؟ بگو: آرى (همه زنده مى‏شويد) در حالى كه خوار و كوچك خواهيد بود. همانا قيامت با يك صيحه است، پس آن گاه آنان (صحنه قيامت را) خواهند ديد. و گويند: واى بر ما اين روز جزاست. (به آنها گفته مى‏شود:) اين همان روز جدايى (حقّ از باطل) است كه دائماً آن را تكذيب مى‏كرديد. (خداوند به فرشتگان دستور مى‏دهد:) ستمكاران و هم رديفان آنان و آن چه را به جاى خداوند مى‏پرستيدند (در يك جا) گرد آوريد. پس همه را به راه دوزخ راهنمايى كنيد. آنان را متوقف كنيد، زيرا كه آنان مورد سؤال و باز خواست هستند.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group