يكشنبه 4 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: شرح خطبه 154 نهج‌البلاغه
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 22- 08-97
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

حاج آقاي حسيني قمي: خطبه 154 نهج‌البلاغه خطبه مفصلي هست که اوايل اين خطبه در مورد فضايل اهل‌بيت(ع) هست ولي من بخش پاياني اين خطبه را تقديم مي‌کنم. يکوقتي در نهج‌البلاغه گفتيم که اميرالمؤمنين (ع) موارد متعددي کلماتي را از پيامبر خدا نقل کردند. رسول خدا فرمود: «قَالَ الرَّسُولُ الصَّادِقُ (ص) إِنَّ اللَّهَ يُحِبُ‏ الْعَبْدَ وَ يُبْغِضُ عَمَلَهُ‏» (نهج‏البلاغه، خطبه 154) من مي‌خواهم بيان اين کلام نوراني اميرالمؤمنين را در قالب يک سؤال مطرح کنم. سؤالي که فراوان مي‌پرسند، مخصوصاً جوان‌ها! مي‌گويند: اگر کساني که کارهاي خوبي انجام مي‌دهند، فضايل اخلاقي انجام مي‌دهند، ولي به انبياء ايمان ندارد و خدا را قبول ندارند، آيا پاداشي از پروردگار به آنها مي‌رسد؟ يا خود مؤمنين گاهي کاري انجام مي‌دهند ولي قصد قربت در کارمان نداريم، چون کار بدون قصد قربت ثواب و اجري ندارد.

اعمالي که ما انجام مي‌دهيم اگر بخواهيم خدا به ما ثواب و اجر بدهد دو چيز لازم است. اولاً بايد نيت کنيم و ثانياً قصد قربت. الآن شما نماز ظهر و عصر را خوانديد، چهار رکعت نماز ظهر همه را براي خدا بخواني و قربتاً الي الله، السلام عليکم آخر را غليظ کني و بغل دستي بگويد: تجويد را نگاه کن! اين نماز حتماً باطل است و بحثي نيست. يکوقت ما دنبال اجر و ثواب هستيم و بايد نيت و قصد قربت داشته باشيم، اما خدا تفضلاً به کساني که کارهاي خوب انجام مي‌دهد و بدون اينکه اعتقادات صحيحي داشته باشند، پاداش مي‌دهد؟ اميرمؤمنان در اينجا به آن سؤال جواب دادند. در ميان عالمان بزرگ شيعه کاهي به اين سؤال پرداخته شده و مقدم همه شهيد ثاني(ره) که از فقهاي نامي و بزرگ شيعه هست. در حدود پانصد سال پيش زندگي مي‌کردند. ايشان در شرح لمعه «الروضة البهيه» يک کتاب درسي است که هزاران طلبه به عنوان کتاب درسي مي‌خوانند. ايشان به مناسبتي در کتاب «الدِين» به اين موضوع اشاره کردند.


ايشان مي‌فرمايد: گاهي خداوند تفضلاً بر کارهاي خوبي که ديگران انجام مي‌دهند ولي قصد قربت ندارند پاداش مي‌دهد. مفصل‌تر از شهيد ثاني يک عالم بزرگواري اين بحث را مطرح کرده به نام آيت الله العظمي آخوند ملا زين العابدين گلپايگاني معروف به حجت الاسلام، اولين اين بزرگوار شاگرد صاحب جوار بوده و استاد شخصيت‌هايي مثل ميرزاي شيرازي بود. ميرزاي شيرازي شاگرد اين مرد بزرگ بود. از نظر مقامات علمي فوق‌العاده بود.

حتي در حالاتشان هست که وقتي شيخ انصاري از دنيا رفت براي مرجعيت به ايشان مراجعه کردند. ايشان در گلپايگان بود و نپذيرفت و گفت: از من سني گذشته و قبول نکردند. يعني شخصيتي است که در رديف شيخ انصاري با استاد ميرزاي شيرازي، مقامات علمي‌اش معلوم است و مقامات معنوي فوق‌العاده‌اي داشته است. در گلپايگان ايشان مزاري دارد که مسجد هم به نام خودشان هست، معروف است به نام مسجد حجت الاسلام و به ايشان مي‌گويند: حجت الاسلام. قبر ايشان زيارتگاه است. ايشان يک کتابي دارند به نام «انوار الولايه» کتاب بسيار مفصلي است، اين کتاب که هفت رساله ايشان هست از هر چند صفحه مي‌شود يک رساله نوشت. ايشان با اشاره به کلام شهيد ثاني مفصل مطرح کردند که جواب اين سؤال اين است که بله، خداوند کساني که کار خوبي انجام بدهند ولو ايمان به خدا و انبياء نداشته باشند، خدا به آنها تفضلاً پاداش مي‌دهد. ايشان براساس روايات اهل‌بيت(ع) نمونه‌هايي را نقل کردند.


در سوره شعرا آيه 168 داستان قوم لوط است، «إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ‏ لُوطٌ أَ لا تَتَّقُونَ، إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ، فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ» (شعرا/161/163) قوم لوط در تاريخ ثبت شده که زشت‌ترين فحشاء را در تاريخ انجام دادند که يکوقتي هم اشاره کرديم. قرآن در سوره شعرا مي‌فرمايد: وقتي پيامبرشان حضرت لوط آمد اينها را نصيحت کرد، از جمله کلماتي که حضرت لوط اين پيامبر بزرگ الهي به قومش که زشت‌ترين فحشاء را انجام مي‌دادند چه فرمود؟ اينها بايد شعارهاي ديني ما باشد. نگاه دين چيست؟ آيا نگاه دين دشمني با گناهکار است يا دشمني با گناه بد است؟ با خودش مشکل دارد يا با عملش؟ ما يک آدم گنهکاري را ديديم، ولي ما با خودش دشمن نيستيم و مي‌خواهيم دستش را بگيريم در عين اينکه گناهش زشت است.

اميرمؤمنان در نهج‌البلاغه خطبه‌اي دارند «يَنْبَغِي لِأَهْلِ اَلْعِصْمَةِ وَ اَلْمَصْنُوعِ إِلَيْهِمْ فِي اَلسَّلاَمَةِ أَنْ يَرْحَمُوا أَهْلَ اَلذُّنُوبِ وَ اَلْمَعْصِيَةِ» تو آدم خوبي هستي، تو پاک هستي؟ بسم الله. به گنهکار رحم کن و دستش را بگير. با گناه دشمن باش نه گنهکار. انبياء و اولياء با گناه مخالف بودند ولي با گنهکار دشمن نبودند ولو زشت‌ترين عمل را انجام مي‌داد. حضرت لوط به قومش که زشت‌ترين فحشاء را مرتکب مي‌شدند فرمود: «قالَ‏ إِنِّي‏ لِعَمَلِكُمْ‏ مِنَ الْقالِينَ» (شعرا/168) من دشمن عمل شما هستم. انبياء دشمن کسي نيستند. زشت‌ترين گناه را انجام دادند، در عين حال پيامبر بزرگ الهي مي‌گويد: من دشمن عمل شما هستم! همين بيان در نهج‌البلاغه هست که حضرت مي‌فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُ‏ الْعَبْدَ وَ يُبْغِضُ عَمَلَهُ‏» خدا بندگانش را دوست دارد و با کار بد آنها دشمن است. خدا دشمن کار زشت است، انبياء دشمن انسان‌ها نيستند.


اين فقيه بزرگ آمدند به استناد آيات و روايات ده مورد را نام بردند که خدا در اينجا پاداش مي‌دهد با اينکه طرف خدا و پيامبر را قبول ندارد. يا خدا و پيامبر را قبول دارد فعلاً براي قصد قربت لله انجام نمي‌دهد. اين فقيه بزرگ که شاگرد صاحب جواهر و استاد ميرازي شيرازي در رديف شخصيت‌هايي مثل شيخ انصاري با اين کتاب بسيار پر عظمت، اجازه بدهيد داستاني را نقل کنم که بهتر جا بيافتد. شيخ طوسي(ره) کتابي به نام أمالي دارند و اين داستان را نقل کردند. عزيزان بيننده، فرهيختگان در کنار طبقات مختلف مردم ممکن است بيننده برنامه باشند، اگر نقدي هست پيامک بدهيد.

شيخ طوسي در أمالي مي‌نويسد مردي بود از شام به مدينه آمد. شام مرکز تبليغات عليه اهل‌بيت(ع) بود. اينها پرورش يافتگان مکتب بني اميه و معاويه بودند. به مدينه آمد و يکوقتي امام باقر در مسجد النبي درسي داشتند که با ايشان برخورد کرد. تصادفاً جذب اين جلسه شد و هم از امام و هم از اين جلسه علمي خوشش آمد. روزها سر درس امام مي‌آمد ولي يک روز به امام باقر(ع) گفت: يکوقت اشتباه نشود، اينکه من درس شما مي‌آيم نه اينکه به شما اعتقادي دارم، ما از شام آمديم و تربيت يافته شام هستيم. گفت: اعتقاد من اين است.

اگر بخواهيم بنده مطيع خدا و رسول باشيم بايد دشمن شما باشيم. ما اينطور هستيم ولي علت اينکه درس شما مي‌آيم اولاً بخاطر اينکه از دانش شما استفاده کنم و ثانياً اخلاق شما خيلي متين است. اين خيلي مهم است که يک مرد شامي تربيت يافته بني اميه آنقدر جذب اخلاق امام باقر مي‌شود که همه عقايدش را دارد در عين حال به حضرت مي‌گويد: اطاعت خدا و رسول در دشمني شماست ولي من بخاطر ادب و اخلاق و علم شما به درس شما مي‌آيم. حضرت فرمود: با همين عقيده بيا. چيزي بر خدا مخفي نمي‌ماند. مدتي با همان نگاه و عقيده به درس امام مي‌آمد. يک روز امام باقر بعد از نماز صبح در مسجد النبي نشسته بودند، يک کسي دوان دوان خدمت حضرت آمد.

گفت: اين مرد شامي که درس شما مي‌آمد مريض شد و از دنيا رفت. قبل از مرگش سفرش کرد که مرا غسل بدهيد و کفن کنيد و بگذاريد نماز بر جنازه من را امام باقر بخواند. گفت برويد به حضرت بگويد: بيايد بر جنازه من نماز بخواند. آمدند گفتند: آقا ما او را غسل داديم و کفن کرديم آماده براي خاکسپاري است. شما بياييد نماز بخوانيد و او را دفن کنيم. تا اين جمله را گفتند، حضرت فرمود: نه، اين نمرده است، او را دفن نکنيد! گفتند: او ديشب مرده است. فرمودند: نه! چون حضرت نمي‌خواست واقعيت مطلب را به اينها بگويد. حضرت قصدش احياي موتي بود. مي‌خواست مرده را زنده کند ولي نمي‌خواست حضرت در فضاي تربيت يافتگان بني اميه روشن شود که امام باقر مرده، زنده مي‌کند. فرمود: او نمرده است.

آب و هواي شام با مدينه متغير است، او را نگه داريد تا من بيايم. امام باقر(ع) با اينکه نماز صبح خوانده بودند و در مسجد بودند، برگشتند، مجدداً وضو گرفتند، به مسجد آمدند و يک نماز مفصلي خواندند و يک قنوت طولاني، چه از خدا تقاضا کردند؟ نمي‌دانيم. قنوت حضرت تمام شد به سجده رفتند، سجده طولاني کردند. اينقدر اين نماز و قنوت و سجده طول کشيد، آفتاب طلوع کرد. فرمودند: حالا برويم. به خانه اين مرد شامي آمدند. جنازه را نشان دادند، حضرت صدايش کرد: بلند شو، بلند شو! اين بدن به حرکت درآمد. حضرت زود رفتند. اينها نفهمند چه بود و چه شد. فقط فرمودند: اين نمرده بود و فقط چند ساعتي چيزي نخورده بود و ضعف کرده بود. حضرت به منزل آمدند. مرد شامي را از کفن بيرون آوردند.

غذايي به او دادند. اين مرد راه افتاد و به منزل حضرت آمد. گفت: مي‌شود با شما خصوصي صحبت کنم؟ تا نشست گفت: آمدم به شما بگويم: اشهد انک ولي الله و حجته علي ارضه! حضرت فرمودند: چه شد؟ مگر تو نمي‌گفتي طاعت خدا و رسول در دشمني شماست؟ گفت: شما نخواستيد اينها بفهمند و من فهميدم. من مرده بودم و اينها مرا غسل دادند. روح مرا مي‌بردند، خودم شنيدم منادي ندا داد، روحش را برگردانيد و امام باقر از ما تقاضا کردند! مي‌دانم احياء شده به دست شما هستم و از ياوران حضرت شد.


از اين داستان چه نتيجه‌اي مي‌گيريم؟«إِنَّ اللَّهَ يُحِبُ‏ الْعَبْدَ وَ يُبْغِضُ عَمَلَهُ‏» خدا با افراد دشمن نيست. اهل‌بيت هم اينطور بودند. اين مرد شامي حرفش بد بود ولي عملش خوب بود، اينکه به امام علاقه دارد و پاي درس امام مي‌آيد. جذب اخلاق امام شده، جذش دانش امام شده خيلي خوب است. «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُ‏ الْعَبْدَ وَ يُبْغِضُ عَمَلَهُ‏» خدا بندگانش را دوست دارد، کار بدي انجام بدهند با کار بدشان دشمن است. گاهي کسي کافر است و خدا شرک را دوست ندارد، کفر را دوست ندارد ولي همين آدم اگر کار خوب انجام داد، کار خوبش را دوست دارد. گفتيم ايشان ده مثال زدند که در اين موارد آدم مي‌بيند به استناد آيات و روايات که کارهاي خوب را مي‌پسندند.


مثال اول را فرمودند: سخاوت است. اگر انسان‌هايي سخاوتمند هستند، خدا را قبول ندارند. پيغمبر را قبول ندارند. عيب ندارد تو سخاوت داشته باش، نداشتي خدا پاداش مي‌دهد. در مجمع البيان اين است، سامري وقتي حضرت موسي تأخير کرد «وَ واعَدْنا مُوسى‏ ثَلاثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ» (اعراف/142) وقتي ده روز به ميقات حضرت موسي اضافه شد، سامري شروع به گوساله درست کردن کرد و مردم را به گوساله پرستي دعوت کرد. گوساله ساختن طول کشيد و يک هفته زمان برد. قرآن مي‌فرمايد: «عِجْلًا جَسَداً لَهُ‏ خُوار» به صورتي قرار داده بود که صدايي هم مي‌کرد که مردم بگويند: يک حياتي دارد. يک هفته زمان برد تا اين گوساله آماده شود. سه روز فرصت داشت مردم را به گوساله پرستي دعوت کند.

سه روز چند نفر آمدند گوساله پرست شدند؟ گاهي مردم براي باطل چقدر زود جمع مي‌شوند و براي حق دير! مرحوم علامه طبرسي در تفسير مجمع البيان مي‌نويسد: سه روز ششصد هزار نفر گوساله پرست شدند. حالا انبياء چقدر بايد خون جگر بخورند تا مردم را دعوت به راه حق کنند اما براي باطل زود جمع مي‌شوند. حضرت موسي برگشت و مبارزه کرد که چرا چنين کردي و با قومش برخورد کرد و يک مجازات سنگيني براي اين قوم مقرر کرد. مجازاتي که براي امتي سابقه نداشت. نوبت به مجازات خود سامري رسيد، روايتي که علامه طبرسي نقل مي‌کند اين است که خداوند به حضرت موسي وحي کرد: «يا موسي لا تقتل السامري» مجازات قومش مرگ ولي رأس فتنه نه! چرا؟ «لانه رجلٌ سخيٌ» آدم سخاوتمندي بود. سخاوت را خدا دوست دارد و پاداش مي‌دهد ولو طرف سامري باشد. سامري باشد سنگين‌ترين گناه، تخفيف پيدا کرد. يک تحريم اجتماعي شد و نمي‌توانست با کسي ارتباط برقرار کند.


مورد دومي که مي‌خواهم بگويم پناه دادن به بي پناهان است. اگر کسي به بي پناهي پناه داد، خدا از او مي‌پذيرد و مي‌خرد ولو کافر و مشرک باشد. فصل زمستان است، ما مي‌گوييم: کافر به کسي پناه بدهد خدا از او مي‌خرد. الآن در اين فصل، ما پناه بدهيم به کسي که پناه ندارد. اگر مستأجرين مشکلي در اجاره دارند، بيرون نکنيم و دست نگه داريم. خدا به سامري بخاطر سخاوتش رحم کرد، حتماً به ما هم رحم خواهد کرد. چقدر کساني هستند که سقف خانه‌هايشان چکه مي‌کند، آواره هستند، زلزله زده‌هايي که خانه‌هايشان درست نشده است. پناه بدهيم که خدا پناه دادن را دوست دارد. سايه کسي را از او نگيريد. خدا دوست ندارد کسي که سايبان کسي را بگيرد. داستان محمد بن ابي عمير را گفتيم.

بعد از چهار سال زندان، مأمون او را زندان کرد، شکنجه کرد و زندان کرد، تمام اموالش را مصادره کرد. آزادش کرد و بعد از چهار سال آمد در خانه نشست، به فکر شام زن و بچه‌اش بود. امشب براي زن و بچه‌ام چه غذايي تهيه کنم؟ هيچي نداشت و معظل نان شبش بود. در خانه را زدند و جلوي در رفت، رفيقش بود. گفت: ما ده هزار درهم از شما قرض کرده بوديم، برايت آورديم. گفت: چطور آوردي؟ کاسبي کردي و ارثي به تو رسيده است؟ گفت: نه، من ديدم تو از من بيچاره‌تر هستي، با پول تو خانه خريده بودم، معامله را به هم زدم و خانه‌ام را فروختم و پول تو را آوردم. محمد بن ابي عمير قسم خورد و گفت: به خدا قسم الآن به يک درهم از اين پول احتياج دارم. ولي يک درهم را از تو نمي‌گيرم. چون مولاي من گفته: کسي را از سر پناه خودش به خاطر بدهي بيرون نکنيد! گفت: معامله را برگردان و به خانه خودت برگرد!


الآن ممکن است پيام بدهند پس چرا بانک سر پناه ما را از ما گرفت؟ وقتي نتوان پول را داد، خانه وقتي گرو گذاشته شده باشد، خانه را برمي‌دارند. رسانه ملي از برنامه‌هاي خوبي که دارد، بالاي نود درصد از مردم مي‌گفتند: ما از بانک‌ها راضي نيستيم. بيچاره شديم! قانون را طوري درست کردند که هرطور شما بچرخي و از هر طرف بروي، به نفع خودشان تمام مي‌شود. اگر کسي هم به کسي پناه بدهد، خدا دوست دارد. مرحوم علامه مجلسي(ره) در بحار نقل کرده است، اگر يکي از علماي بزرگ اهل سنت به نام سبط بن جوزي ننوشته بود من با اين جرأت نمي‌گفتم. ايشان مي‌نويسد: در بلخ کسي بود از علويون، زني داشت و چند دختر داشت، اين آقا سرپرست خانواده از دنيا رفت.

مشکلاتي براي اين زن پيش آمد و مجبور شد بچه‌هاي يتيم را به شهر ديگري ببرد. به سمرقند رفت. وقتي به سمرقند رسيد که هم شب سرد زمستاني بود و هم برف و باران بود. بچه‌هاي يتيمش را در مسجدي گذاشت و گفت: ببينم مي‌توانم سرپناه پيدا کنم يا نه؟ در راه که مي‌رفت ديدي مردم دور کسي جمع هستند. سؤال کرد: اين آقا کيست؟ گفتند: رئيس اين شهر است. رفت و ماجرا را تعريف کرد و گفت به داد من برس. اين آقا هم گفت: تو مي‌گويي من علويه هستم، يک سند بياور. ديد فايده ندارد و نا اميد شد. رفت و ديد مردم دور کسي جمع شدند. سؤال کرد: اين شخص کيست؟ گفتند: اين هم در شهر نفوذ کلامي دارد ولي مجوسي هست. مسلمان نيست! گفت: مسلمان به داد من نرسيد بلکه مجوسي به داد من برسد.

رفت و ماجرايش را تعريف کرد. تا اين جمله را گفت، مجوسي گفت: صبر کن! خودش مستقيم به خانمش گفت: به خانه برو و به خانمم بگو خودش برود و مشکل اين خانم را بر طرف کند و جا و لباس و غذا براي اينها فراهم کند. شب که به خانه رفت، اين آقا يک خوابي ديد، آن مردم مسلماني هم که اين زن را نا اميد کرد هم خواب ديد. مسلمان پيامبر را خواب ديد، که عالم قيامت است و صحراي محشر است، به محضر حضرت رفت و سلام کرد. حضرت جواب داد و رو برگرداند. گفت: يا رسول الله! من مسلمان هستم. چرا رويتان را برمي‌گردانيد؟ تا گفت: مسلمان هستم، حضرت فرمود: سند بياور که تو مسلمان هستي! اين فهميد چه خاکي بر سرش شده است. از خواب بيدار شد و به دنبال اين زن همه جا را گشت.

خانه مرد مجوسي را پيدا کرد و گفت: ده هزار درهم مي‌دهم بگذار اين زن و بچه‌هايش را امشب به خانه خودم ببرم. گفت: من هم همين خواب را ديدم. پيامبر اسلام کاخي را نشان دادند و فرمودند: اين براي مجوسي است بخاطر اينکه پناه داده است. من از خواب بيدار شدم به دست اين زن خودم و تمام اهل خانه‌ام مسلمان شديم! صد هزار درهم هم بدهي ديگر اينها را به تو نمي‌دهم.
شريعتي: امروز صفحه 502 قرآن کريم، آيات پاياني سوره مبارکه جاثيه و آيات ابتدايي سوره مبارکه احقاف را تلاوت خواهيم کرد.


«وَ بَدا لَهُمْ‏ سَيِّئاتُ ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ «33» وَ قِيلَ الْيَوْمَ نَنْساكُمْ كَما نَسِيتُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا وَ مَأْواكُمُ النَّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ ناصِرِينَ «34» ذلِكُمْ بِأَنَّكُمُ اتَّخَذْتُمْ آياتِ اللَّهِ هُزُواً وَ غَرَّتْكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا فَالْيَوْمَ لا يُخْرَجُونَ مِنْها وَ لا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ «35» فَلِلَّهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّماواتِ وَ رَبِّ الْأَرْضِ رَبِّ الْعالَمِينَ «36» وَ لَهُ الْكِبْرِياءُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «37»


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏، حم «1» تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ «2» ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ الَّذِينَ كَفَرُوا عَمَّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ «3» قُلْ أَ رَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِي ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماواتِ ائْتُونِي بِكِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ «4» وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ «5»


ترجمه: و بدى‏هاى اعمالشان برايشان روشن شد و آنچه را به مسخره مى‏گرفتند، فراگيرشان شد. و به آنان گفته شود: امروز ما شما را به فراموشى مى‏سپاريم، همان گونه كه شما ديدار امروزتان را به فراموشى سپرديد، جايگاه شما آتش است و براى شما هيچ ياورى نيست. اين به خاطر آن است كه شما آيات خدا را مسخره گرفتيد و زندگى دنيا مغرورتان كرد. پس امروز نه از آتش دوزخ خارج مى‏شوند و نه از آنان خواسته مى‏شود كه رضايت خدا را بخواهند. پس سپاس و ستايش مخصوص خداوند است، پروردگار آسمان‏ها و پروردگار زمين، پروردگار جهانيان. و بزرگى در آسمان‏ها و زمين مخصوص اوست و اوست خداى عزيز و حكيم.


به نام خداوند بخشنده مهربان‏، حا، ميم. نزول (اين) كتاب، از جانب خداوند عزيز حكيم است. ما آسمان‏ها و زمين و آنچه را ميان آنهاست، جز بر اساس حق و زمان‏بندى مشخّص نيافريديم، و (لى) كسانى كه كفر ورزيدند، از آنچه بدان هشدار داده شده‏اند، روى‏گردانند. بگو: آيا آنچه را به جاى خداوند مى‏خوانيد، ديده‏ايد؟ به من نشان دهيد كه چه چيزى را از زمين آفريده‏اند، يا در (آفرينش) آسمان‏ها چه مشاركتى داشته‏اند؟ اگر راستگو هستيد، كتابى پيش از اين (قرآن) يا نشانه‏اى علمى (بر ادّعاى خود) براى من بياوريد. و كيست گمراه‏تر از كسى كه به جاى خداوند، كسانى را مى‏خواند كه تا روز قيامت پاسخش را نمى‏دهند و حتّى از خوانده شدن خود بى‏خبرند.
شريعتي: حسن ختام فرمايشات شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي حسيني قمي: انشاءالله اين بحث را ادامه خواهيم داد. جمع‌‌ بندي حرف ما اين است که انسان‌ها اگر با ايمان باشند، ايمان به خدا و انبياء داشته باشند قطعاً پاداش فوق العاده خواهد داشت. بعضي مي‌گويند: آئين و مذهب مهم نيست، شما هر دين و آئيني داشته باش ولي قلبت پاک باشد. قطعاً اينطور نيست. حتماً ايمان به خدا و پيامبر و اهل‌بيت مهم است و هرکاري مي‌کنيم بايد در دايره ايمان باشد. بحث ما اين است که اگر کسي موفق نشده بود، گاهي با کار خير موفق مي‌شوند مثل همين مجوسي که با پناه دادن خدا راه اسلام را برايش باز کرد. حالا اگر کسي به اسلام نرسيد چطور؟ اديسون برق را اختراع کرد، اگر مسلمان بود خدا فوق العاده پاداش به او مي‌داد. اين خدمت به مردم کرده چون ايمان ندارد هيچ پاداشي ندارد؟ نه، خدا به کارهاي خوب پاداش مي‌دهد، با ايمان چه بهتر ولي به اين معنا نيست که بگوييم: هرکسي هر آئين و مذهب مي‌خواهد داشته باشد.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group