برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيره تربيتي اميرالمؤمنين علي(ع) در نهجالبلاغه- حکمت 252
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 04- 10-97
حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، حکمت 252 «فَرَضَ اللَّهُ الايمَانَ تَطْهِيراً مِنَ الشِّرْكِ وَ الصَّلاةَ تَنْزِيهاً عَنِ الْكِبْرِ وَ الزَّكَاةَ تَسْبِيباً لِلرِّزْقِ وَ الصِّيَامَ ابْتِلاءً لاخْلاصِ الْخَلْقِ وَ الْحَجَّ تَقْوِيَهً لِلدِّين» (نهجالبلاغه، حكمت 252) اين حکمت فلسفهي يکسري از احکام اسلامي است. حضرت بيست مورد را نام بردند، بسيار شبيه تعبيراتي است که حضرت صديقه(س) در آن خطبهي نوراني فدکيه در مسجدالنبي بيان کردند. چون اميرمؤمنان و فاطمه زهرا(س) يک نور هستند، کلماتشان هم مثل هم هست. البته در خطبه موارد بيشتر است، اينجا همه موارد نيامده است. حکمت بسيار نوراني و زيبايي است.
قبل از آن به يکي دو سؤال پاسخ بدهم، يکي اينکه ما بايد از فلسفهي احکام سؤال کنيم يا نه؟ ميدانيد بعضي از فرقههاي اسلامي هستند که ميگويند: لزومي ندارد احکام الهي حکمتي داشته باشد. الزاماً احکام الهي معلل به غرض نيست. نبايد دنبال حکمت براي آن بگرديم. بعضي ميگويند: حکمت هم داشته باشد ما نبايد دنبال حکمتهايش باشيم. جواب اين سؤال خيلي روشن است. قرآن کريم خداوند متعال را بارها به عنوان وصف حکيم معرفي کرده است. اگر خداوند حکيم است کارهايش هم روي حکمت است و احکامش هم روي حکمت است. ثانياً اگر بنا شد حکمت نداشته باشد خوب چرا انجام بدهيم؟ چرا ضد آن را انجام ندهيم؟ سوم اينکه چرا آيات قرآن و روايات ما به يکسري از احکام اشاره کردند؟ «وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ» (بقره/179) حکمت قصاص را بيان ميکند. «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون» (بقره/183)
ما کتابي داريم که از مهمترين کتابهاي شيخ صدوق است، به نام «علل الشرايع» اسم کتاب اين است. شيخ صدوق رواياتي که فلسفهي احکام در آن بيان شده، در اين کتاب جمع آوري کرده است. يا همان خطبهي صديقه طاهره، حکمت 252 اگر بنا بود ما سؤال نکنيم يا کارهاي پروردگار حکمتي نداشت که نبايد اينقدر آيات و روايات در کتاب مخصوص اين موضوع داشته باشيم. ميگويند: چه فايده دارد ما دنبال حکمت احکام باشيم؟ گاهي اين را ميپرسند، گاهي هم ميگويند: آيا اگر يکجا حکمتش را ندانستيم نبايد عمل کنيم؟ اولاً اينکه بيان احکام چه فايدهاي دارد خيلي روشن است، اگر انسان بداند فلسفه احکام چيست، شوق به انجامش بيشتر است.
وقتي بدانم فلسفه زکات، فلسفه روزه چيست، اگر بدانم خيلي بهتر انجام ميدهم. وقتي بدانم آثار بد شرابخواري، فحشاء، فلسفه بد شرابخواري، فلسفه حرمت فحشاء را بدانم خيلي بيشتر بيزار ميشود. نکته مهم اين است يکوقت فکر نکنيم اگر موردي بود که حکمتش را ندانستيم بگوييم: آقا اين را تا ندانيم عمل نميکنيم. چرا نماز صبح دو رکعت است؟ اگر بدانيم عمل ميکنيم.
خدا شهيد آيت الله مطهري را رحمت کند، اين مثال را بيان ميکردند. ميفرمودند: شما نزد حکيم ميرويد، اين آقا را چون حکيم ميداني به او مراجعه ميکني. براي بيماري سه دارو به شما تجويز ميکند. شما ميگويي: تأثير اين قرص را ميدانم چون مسکّن است. اين شربت درد گلوي مرا تسکين ميدهد. اما اين قرص تأثيرش چيست؟ تا من ندانم استفاده نميکنم! ولو نميدانيم ولي چون به حکيم مراجعه کرديم به او اعتماد داريم و حتماً عمل ميکنيم. بنابراين اينطور نباشد که حتماً اگر جايي حکمت را ندانستيم، عمل نکنيم.
نکته آخر اين است که ما يک علت داريم و يک حکمت داريم. غالباً مصالح و مفاسدي که در احکام گفته ميشد، غالباً حکمت است و الزاماً نبايد علت باشد. مثلاً يک خانمي وقتي از شوهرش طلاق ميگيرد، در احکام اسلامي هست که بايد سه ماهي بعد از طلاق ازدواج نکند. حکمتش چيست؟ حکمتش اين است که اگر از آن شوهر، فرزندي باردار بوده، اين زمان بگذرد و مشخص شود. يک کسي بگويد: مگر حکمتش اين نيست؟ حالا دو سال است شوهر ما يک شهر ديگر بوده و ما در يک شهر ديگر بوديم. الآن هم طلاق گرفتيم. ما ديگر نبايد اين را انجام بدهيم. وقتي گفتيم: حکمت است علت نيست که بگوييم حتماً به اين دليل است. حکمت که شد ديگر الزاماً نميتوانم بگويم من اين مورد خودم را انجام نميدهم. بين حکمت و علت اشتباه نکنيم.
حکمت 252 «فَرَضَ اللَّهُ الايمَانَ تَطْهِيراً مِنَ الشِّرْكِ وَ الصَّلاةَ تَنْزِيهاً عَنِ الْكِبْرِ» حکمت نماز چيست؟ اگر آدم ميخواهد از تکبر دور باشد، بالاترين اوج تواضع انسان اين است که در برابر پروردگار باشد. چقدر مذمت شده که کسي به يک پولداري فقط بخاطر پولدار بودنش احترام کند. يکوقت نه آدم دست بخيري است، احترامش ميکني. مدرسه ساخته، مسجد ساخته، داريم از کساني که کار خير کردند تجليل کنيد و تشويق کنيد. «کان رسول الله(ص) يُحَسِّن الحَسن و يُقَوّيه» کار خوبي ميديدند تحسين ميکردند.
ولي فقط بخاطر اينکه پولدار است تجليل کنيم، فرمودند: نه، اين بخشي از دين و باورهاي دينياش را در حقيقت از دست داده است. اوج تواضع انسان فقط در برابر پروردگار است. روايت زيبايي است که شيخ صدوق در کتاب کمال الدين نقل کردند. از وجود امام زمان(عج) است. انسان وقتي سجده ميکند در برابر پروردگار يعني من تسليم خدا هستم، خدايا هرچه تو بگويي. فرق انسان با شيطان يکي همين است. او سجده نکرد، دعواها سر همين بود. شيطان گفت: خدايا تو هرچه ميخواهي، من جاي ديگر انجام ميدهم. اين يک کار را انجام نميدهم.
خطبه قاصعه اميرالمؤمنين، خطبه 192 را حتماً بخوانيد که زيباترين خطبه حضرت در مورد تکبر است. حضرت در يک فرازي ميفرمايد: «فعدو الله امام المتعصبين و سلف المستکبرين» امام آدمهاي متکبر، هرکس قيافه ميگيرد بداند پيشوايش شيطان است. قيافه نگير! در برابر رفيق، همسر، فرزند، استاد، چرا قيافه ميگيري؟ وقتي که قيافه ميگيري، خودت را در آينه ببين، اينهايي که بداخلاقي ميکنند و گرفتار بداخلاقي هستند، خيلي بد است. اسا تکبر را شيطان گذاشته است. حضرت ميفرمايد: خدا چطور بر سر او زد و او را کوچک کرد بخاطر اينکه تکبر ميکرد؟ وقتي آدم قيافه ميگيرد خودش را زمين زده است. خداوند در دنيا او را مطرود کرده است.
هرکس ميخواهد اعوذ بالله بگويد، ميگويد: اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. از اين بالاتر و بدتر هست؟ آنجا هم آتش در انتظار اوست. بعد ميفرمايد: ببينيد خدا با ابليس چه کرد. «فَاعْتَبِرُوا بِمَا كَانَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ بِإِبْلِيسَ إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِيلَ وَ جَهْدَهُ الْجَهِيدَ وَ كَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلافِ سَنَةٍ» (نهجالبلاغه/خطبه192) حضرت ميفرمايد: خدا شش هزار سال عبادت او را از بين برد. ما داريم که طرف شصت سال آبرو جمع کرده و شما با يک کليپ او را زمين ميزني! کاري ميکني خانه نشين شود. آبروي هفتاد ساله را بر باد ميدهي و خدا هم حسنات هفتاد ساله تو را به او ميدهد.
اين ظلم است؟ «فَمَنْ ذَا بَعْدَ إِبْلِيسَ يَسْلَمُ عَلَي اللَّهِ» وقتي بعد از شش هزار سال عبادت نابود شد، چه کسي ديگر سالم ميماند؟ ما خيلي عبادت کنيم در طول هفتاد سال عمر، پنجاه سال است. شيطان شش هزار سال عبادت کرده است. «بِمِثْلِ مَعْصِيَتِهِ كَلا مَا كَانَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِيُدْخِلَ الْجَنَّةَ بَشَراً بِأَمْرٍ أَخْرَجَ بِهِ مِنْهَا» (نهج البلاغه، خطبه 192) شيطان سجده نکرد، شما سجده کن.
در کمال الدين شيخ صدوق هست که امام زمان(عج) فرمود: «ما ارغَمَ انف الشيطان بشيء افضل من الصلاة» ميخواهي بيني شيطان را به خاک بمالي؟ هيچ چيزي مثل نماز نيست. «فصلها و ارغَم انف الشيطان» نماز بخوان بيني شيطان را به خاک بمال. يک جمله ديگر هم که خيلي مهم است، حديث در کافي مرحوم کليني است و امام صادق فرمودند: «مَنْ ذَهَبَ يَرَى أَنَّ لَهُ عَلَى الْآخَرِ فَضْلًا فَهُوَ مِنَ الْمُسْتَكْبِرِينَ» (كافى، ج 8، ص 128) هرکس خودش را بهتر از ديگران بداند در دايره متکبرين است. اگر من گفتم: از ديگران بهتر هستم، من هم مستکبر هستم.
به امام صادق گفتند: چرا اينطور ميگوييد، ما اهل نماز هستيم. مسجد ميرويم. روزه ميگيريم. ما از کافران بهتر نيستيم؟ حضرت فرمود: قرآن نخواندي؟ گفت: کجاي قرآن؟ فرمود: در سوره مبارکه اعراف داستان ساحران و حضرت موسي، اينها آمده بودند به گمان خودشان سحر موسي را باطل کنند، ولي وقتي ديدند گفتند: نه اين سحر نيست. اين معجزه است. اين پيامبر است و ايمان آوردند. فرعون گفت: همه شما را ميکشم. گفتند: همه قدرت تو در دنياست، هرکاري ميخواهي بکن. تمام کساني که در برابر حضرت موسي آمدند که يار فرعون شوند، گفتند: پاداش ما چيست؟ «إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبِينَ» (اعراف/113) ما غالب شديم پاداش ما چيست؟ فرعون گفت: مقرب درگاه خودم ميشويد. به فاصله يک ساعت بعد شهيد راه حق شدند.
نماز بايد اين اثر را در انسان داشته باشد. اگر من از مسجد بيرون ميآيم، همان آدم قيافهگير هستم، معلوم ميشود نماز در من تأثير نداشته است. بايد کار کنيم نماز در وجود ما اثر گذار باشد. جمله دوم فرمود: «وَ الزَّكَاةَ تَسْبِيباً لِلرِّزْقِ» اين جمله را دو جور معنا کردند، من هردو را بگويم. اول اينکه فرمودند: زکات سبب روزي ديگران است. يعني باعث ميشود فقرا از زکات بهره ببرند. در حکمت 328 هست که حضرت فرمود: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَرَضَ فِي أَمْوَالِ الاغْنِيَاءِ أَقْوَاتَ الْفُقَرَاءِ» غذاي فقرا در مال اغنياء است. «فَمَا جَاعَ فَقِيرٌ» اگر کسي فقير است بخاطر اين است که غني حق او را نداده است.
بحث خمس و زکات که بارها گفتيم، فرمود: اگر مردم زکات مالشان را ميدادند، «لَوْ أَنَّ النَّاسَ أَدَّوْا زَكَاةَ أَمْوَالِهِمْ مَا بَقِيَ مُسْلِمٌ فَقِيراً مُحْتَاجاً» (منلايحضرهالفقيه، ج 2، ص 7) ما يک فقير نداشتيم. اسلام ميگويد: آقاي کشاورز، زمين و گندم و آب و حيات براي من بوده است. من به شما دادم، چند دانه گندم پاشيدي هزار کيلو شده است. پنجاه کيلو را به فقير بده! دامدار بيست تا گوسفند داشتي، زمين و دريا از خدا بوده است، بيست تا گوسفند تو الآن پانصد تا شده است. 495 تا براي تو، پنج تا را به فقير بده. نه نياز به مجتهد دارد، نه رسيد نياز دارد. زکات سبب روزي است و خدا واجب کرده است.
اگر مردم خمس مالشان را ميدادند، امروز 4 دي ماه شما شروع به کسب و کار کردي و حقوق گرفتي، تا 4 دي 1398 يکسال براي تو، هرطور دوست داري زندگي کني. مسافرت برو، خانه و ماشين بخر. وليمه بده، جهيزيه بده، يک سال بعد نگاه کن اگر کم آوردي بايد به تو کمک کنند. اگر مساوي شدي که هيچ، اگر اضافه آمد يکبار هشتاد درصد براي تو و بيست درصد خمس بده. از دو ميليون دويست هزار تومان خمس ميشود. به چه کسي ميتواني بدهي؟ سهم سادات را به سادات فقير، زکات را به سادات نميدهند. ايمان ضعيف است.
اگر دويست تومان خمس باشد، صد هزار تومان سهم سادات فقير و صد هزار تومان هم سهم امام است. مرحوم آيت الله العظمي صافي، آيت الله العظمي سيستاني ميگويند: خودتان بدهيد. از مراجع گذشته مرحوم آيت الله العظمي خويي، آيت الله العظمي تبريزي ميگويند: سهم سادات را خودتان بدهيد. سهم امام هم نزد مجتهد برويد و بگوييد : شما ميخواهيد چه کنيد؟ به من اجازه بدهيد من در آن مسير خودم مستقيم خرج کنم. فتواي آيت الله العظمي صافي و آيت الله سيستاني را گفتيم.
کل سهم سادات را ميگويند خودتان بدهيد. سهم امام هم بارها گفتيم اگر دل چرکين هستيد، به مجتهد و نماينده مجتهدت بگو: من کجا خرج کنم؟ مقام معظم رهبري يک ليستي دارند، يک برنامهاي دارند، گفتند: اگر کسي مقلد مقام معظم رهبري است، ده ميليون خمس دارد، يعني پنجاه ميليون اضافه آمده که بايد ده ميليون خمس بدهد. فرمودند: يک چهارم، دو ميليون و پانصد سهم سادات را خودت ببر و بده. از بخش سهم امام، يک سوم سهم امام را از اين ده ميليون، شما ميتواني به ارحام نيازمند خودت بدهي. واجب النفقه نباشند، پدر و مادر و اولاد نباشند. يک نفر زنگ زد و گفت: ميشود رد مظالم را به مادرم که نيازمند است بدهم؟ گفتم: از خدا بترس. تو اينقدر مادرت فقير است که ميخواهي به مادرت بدهي؟ ارحام ديگر، مثل برادر، برادر زاده، يک سوم سهم امام را به آنها بده. مراجع تقليد ما مسئوليت سنگيني دارند.
يک کسي خدمت آيت الله العظمي حجت(ره) رفته بود. از راه دوري آمده بود و ميخواست خمسش را بدهد. بلند شد برود عقب عقب ميرفت. يک کسي گفت: چرا عقب عقب ميروي؟ گفت: دارم خوب چهرهاش را در ذهنم ترسيم ميکنم که فرداي قيامت در صحراي قيامت خدا و پيغمبر به من گفتند: خمست را به چه کسي دادي؟ چهرهاش يادم باشد و بگويم: خدايا من به اين دادم. اينقدر مسئوليت سنگيني است. خوب است آقايان هرسال بيايند بگويند: اين مقدار وجوهات دريافت شده و اين مقدار هزينه کرديم. اين همه بيمارستان، درمانگاه، اين همه مسجد و مدرسه، اين همه کتاب.
پس حوزههاي علميه چه ميکند در برابر اين وهابيها؟ اينها بايد با همين راهها اداره شود. در تعلق ما به دنيا گير هست. پس معناي زکات دو معنا شد، يک معنا «وَ الزَّكَاةَ تَسْبِيباً لِلرِّزْقِ» براي فقرا، يک معنا فرمودند: روزي خود ماست که زکات ميدهيم. يعني رشد خودش است. حديثي در من لا يحضر شيخ صدوق است که امام رضا(ع) فرمود: «عِلَّةَ الزَّكَاةِ مِنْ أَجْلِ قُوتِ الْفُقَرَاءِ وَ تَحْصِينِ أَمْوَالِ الاغْنِيَاءِ» (لايحضره الفقيه، ج 2، ص 8) مال ثروتمند محفوظ ميماند. آقاي پولداري که حاضر نيستي پنج تا گوسفند و پنجاه کيلو گندم بدهي و تا اين مقدار به فقرا برسي، مال خودت در معرض خطر قرار ميگيرد. يک روزي همينها شورش ميکنند و مال تو را ميبرند.اگر ميخواهي مالت محفوظ بماند زکات بده.
«وَ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَهً لِلْعَوَامِّ» (نهج البلاغه، حكمت 252) امر به معروف مصلحت عامه مردم است. چرا مصلحت عامه مردم است؟ ديدم شارحين نهجالبلاغه نکته لطيفي گفتند. مگر امر به معروف مصلحت خواص نيست؟ فرمودند: خواص نبايد کاري کنند که جامعه نياز به امر به معروف داشته باشد. يک منکري انجام شود که بخواهيم نهي از منکر کنيم. خواص بايد زمينه را طوري ايجاد کرده باشند که معروف در بين مردم عمل شود.
خواص چه کساني هستند؟ خواص آنهايي که صاحب تريبون و رسانه هستند. الآن رسانه ملي ما بايد کاري کند که معروف در جامعه به خوبي خوب انجام شود. نيازي نباشد که عوام سراغ امر به معروف بروند. آنکسي که فضاي مجازي و رسانه در خدمتش است اينقدر بايد حجاب و نماز و عفاف را زيبا جلوه بدهند و اقامه معروف کنند. نيازي نباشد که معروف ترک شود و ما بخواهيم امر به معروف کنيم. نهي از منکر براي دوري سفها است. اگر آدم يک مقداري توجه داشته باشد اين جهل انسان است که گرفتار منکر ميشود. اگر توجه داشته باشد اصلاً دنبال منکر نميرود.
شايد زيباترين تعبير در مورد امر به معروف و نهي از منکر حکمت 364 نهجالبلاغه است. «مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» تمام کارهاي خير، نماز، روزه، زکات، خمس و حج خانه خدا، حضرت ميفرمايد: همه يک طرف، «عِنْدَ الامْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنْ الْمُنْكَرِ إِلا كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍ» اگر بخواهيم با امر به معروف و نهي از منکر مقايسه کنيم، آب دهان با يک درياي خروشان است. تمام اعمال خير مثل نماز و روزه و خمس و حج را کنار هم بگذاريد به علاوه جهاد، با امر به معروف و نهي از منکر مقايسه کنيد، تمام آنها آب دهان ميشود و اين درياي خروشان است.
آخرين باري که امر به معروف کرديم کي بود؟ البته بارها گفتيم که آداب دارد و زمان خاص دارد و شرايط خاص دارد. حضرت ميفرمايد: از اين بالاتر هم سراغ دارند، «ذَلِكَ كُلِّهِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ» (نهج البلاغة، حكمت 374) حرف حق نزد يک امام ستمگر! الآن به برکت نظام اسلامي امامٍ جائر نداريم. ولي ظلم و جور داريم. بالاتر از همه اينها چه مقايسهاي است؟ آنجايي که بايد از حق مظلوم دفاع کني ملاحظه نکن، انقلاب در آستانه چهل سالگي است. ظلم و جور زياد داريم.
شريعتي: قرار هست اين هفته از مرحوم علامه محقق حلي براي ما بگويند و از خدمات ارزنده ايشان بشنويم.
حاج آقاي حسيني قمي: اولاً ميدانيد محقق علي الاطلاق وقتي هيچ قيدي نداشته باشد همين محقق اول(ره) است.
هزار مرتبه شويم دهان به مشک و گلاب *** هنوز نام تو بردن کمال بي ادبي است
همينطور ميگوييم محقق بدون اينکه بتوانيم اشارهاي بکنيم. استاد علامه حلي و سيد بن طاووس بوده است. شاگرداني مثل اين بزرگواران در دامن اين استاد پرورش پيدا کردند.
خود علامه حلي که شاگرد محقق هست در جايي ميگويد: استاد من محقق افضل اهل زمان خودش بود. شهيد ثاني گلايه کرده است که چرا فرمودي افضل زمان خودش؟ چه کسي بعد از او مثل محقق آمده است؟ بگو افضل همه زمانها! کتابي به نام «شرايع» دارد که معروف است قرآن فقه است. قرآن چقدر مقدس است. شرايع دوازده هزار حکم فقهي ما را با استدلال و بيان آورده است. به مرحوم آيت الله العظمي بروجردي گفتند: اگر شما بخواهي يک چيزي مثل شرايع بنويسي، ميتواني؟ فرمود: يک سطرش را نميتوانم بنويسم! شرايعي نوشته که دهها نفر از فقهاي شيعه آمدند توضيح دادند و براي آن کتاب شرح نوشتند، «جواهر الکلام» شرح شرايع الاسلام است.
مسالک شهيد ثاني شرح شرايع الاسلام است. يعني افتخار ميکردند فقهاي بزرگ بعد از محقق که متن شرايع، بر آن کتاب و ذيل آن کتاب يک کتاب فقهي ديگر بنويسند. اين مدل نوشتن احکام براي شرايع و محقق اول است. بعدها هرکس آمده از محقق به بعد ياد گرفته است. در اين هفتصد سال که فقها آمدند مهمان سفره محقق هستند. ما دو سه فقهاي بزرگ داريم که کتابشان مرجع ميشود. يکي شهيد اول است، شهيد اول وقتي کتاب مينويسد، شهيد ثاني کتابش را ذيل آن مينويسد. يکي علامه حلي است و يکي هم محقق است. انشاءالله عزيزان به حرم اميرالمؤمنين که مشرف شدند، از صحن که وارد ميشوند دست راست قبر اين بزرگوار و دست چپ قبر مقدس اردبيلي است.