برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: گزارشي از زندگي حضرت علي(عليهالسلام) و حضرت زهرا(سلام الله عليها)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 20- 11-97
بسم الله الرحمن الرحيم، «اللهم صل علي فاطمة و أبيها و بعلها و بنيها و سر المستودع فيها بعدد ما أحاط به علمه»
حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، چون ما مهمان سفره نهجالبلاغه حضرت اميرالمؤمنين(ع) هستيم. امير مؤمنان هنگام خاکسپاري مظلومه عالم، حضرت زهرا درد دلي دارد که در نهجالبلاغه آمده است. من اين سوگواره را از زبان حضرت علي(ع) ميخوانم. روضهاي که حضرت هنگام خاکسپاري حضرت صديقه طاهره کنار قبرشان با پيامبر درد دل ميکنند.
در جلسه گذشته که خدمت عزيزان بودم عرض کرديم مظلومهي عالم زيارتنامهاي ندارد در حالي که رسول خدا، اميرالمؤمنين، سيدالشهداء و ائمه عليهم السلام، ده، پانزده تا زيارتنامه رسيده از امام دارند، ولي صديقه طاهره يکي دو زيارتنامه دو سه خطي دارند. شايد به اين جهت باشد که قبر مخفي است و زيارت را بايد کنار قبري بخوانند.
اما قبري که خود حضرت از مبارزاتشان اين بود که اين قبر مخفي بماند، چرا بايد فاطمه زهرا(س) تنها يادگار پيامبر به اميرمؤمنان وصيت کند که مرا شبانه غسل بده، شبانه کفن کن و شبانه به خاک بسپار. قبرم مخفي باشد و به احدي اعلام نکن. شخصيتي مثل صديقه طاهره 95 روز بعد از رحلت خاتم الانبياء وقتي به شهادت ميرسد، حضور دستگاه خلافت در اين مراسم خيلي برايشان مهم است.
تمام موقعيت دستگاه حاکم اين است که بگويند: ما آمديم، ما خليفه رسول الله و جانشين پيامبر هستيم. پيامبر يک يادگار داشت که در جواني از دنيا رفت، ما بوديم که نماز بر پيکر او خوانديم و تشييع جنازه کرديم و احترام و تجليل کرديم. صديقه طاهره روي همين مسأله حساس بودند که نقطه مقابل عمل کنند و اين يک اعتراض سياسي بزرگي است.
صديقه طاهره بعد از ظهر به شهادت رسيدند و مردم براي تشييع حضرت زهرا آمدند. اميرمؤمنان فرمودند: تشييع جنازه به تأخير افتاد. براي اينکه مردم بروند و کسي نماند و به وصيت حضرت زهرا بتواند عمل کند. مردم فکرشان اين بود که حتماً فردا صبح تشييع ميکنند. مردم را خبر ميکنند و اطراف مدينه با خبر شوند. دختر پيامبر است و حکومت يک برنامهريزي گسترده داشته باشد براي تشييع و کارهاي گذشته خودشان را جبران کنند.
ما با حضرت زهرا رابطه خوبي داشتيم و زير تابوت حضرت زهرا را گرفتيم و همه چيز عالي است! تشييع حضرت را جزء شئون خودشان ميدانستند. نماز بر بدن حضرت و تجليل از حضرت را، حکومت چه تجليلي کرد از تنها يادگار پيامبر! حضرت فرمود: تشييع جنازه به تأخير افتاد. رفتند به اميد اينکه فردا بيايند و يک تشييع جنازه مفصلي انجام بدهند. وقتي حضرت شبانه اين بدن مطهر را دفن کردند و فردا آمدند سراغ گرفتند، گفتند: ديشب جنازه شبانه دفن شد.
در تاريخ هستند که باور نميکردند و اعتراض کردند. داستان مفصل است. به هر حال چون تشييع مخفيانه يک مبارزه سياسي حضرت بود، لذا نميتوانيم بگوييم: قبر مخفي است. آنوقت چه زيارتي، کجا بروند زيارتنامه بخوانند؟ ما تنها همين دو زيارتنامه کوتاه را داريم که اشاره کرديم. يکي همين «يا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ» است که امام جواد(ع) به يکي از نوادگان امام صادق فرمود: وقت ميخواهي قبر مادرت فاطمه زهرا را زيارت کني، اينطور بگو: «يا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِى خَلَقَكِ قَبْلَ انْ يَخْلُقَكِ» خدايي که قبل از آفرينش تو را آزمود.
گفتيم معلوم نيست، علماي بزرگ ما مثل علامه مجلسي و ديگران در تفسير اين زيارتنامه متحير هستند. در مصادر قديمي ما مثل تهذيب شيخ طوسي و منابع بسيار مهم ما هست ولي عقل همه شارحين کلمات اهلبيت(ع) متحير است که امام جواد چه ميفرمايد؟ چه امتحاني بود؟ در کجا بود؟ در عالم زر بود، عالم ارواح بود، «فَوَجَدَكِ لِما امْتَحَنَكِ صابِرَةً» اوج صبر در زندگي حضرت زهرا(س) بود. بخش دوم صحبت ما همان سوگواري است که ميخواهيم از زبان اميرمؤمنان(س) بخوانيم.
ولي بخش اول هم خيلي سريع ميگويم که امروز ما براي بانويي مظلومه تعظيم و تجليل ميکنيم، وقتي امام ولي خدا ميخواهد به او امتياز بدهد، فقط يک جمله در اين دو خط زيارتنامه هست. صبر در امتحانات بزرگ الهي. ما بايد صبر کنيم. چه کسي هست که در زندگي گرفتاري و سختي ندارد؟ محال است کسي در طول زندگاني شصت ساله بگويد: من هيچ مشکلي نداشتم. هرکس يک آزموني دارد. يکي آزمونش به فقر است.
يکي آزمونش به از دست دادن عزيزان هست. يکي آزمونش به فرزند است. اگر ميخواهيم امروز بگوييم: فاطمي هستيم، يادمان باشد امام حجت خدا وقتي ميخواهد به اين مادر مظلومه سلام بدهد، يک جمله ميگويد: «فَوَجَدَكِ لِما امْتَحَنَكِ صابِرَةً» تو اوج صبر و شکيبايي بودي در برابر امتحانات الهي. همه امتحاناتي که نام بردم در زندگاني صديقه طاهره(س) بود.
گاهي در جلسات عرض کردم، گفتم: همين جمعي که نشستيد، اگر بلاها و گرفتاريهايمان را روي هم بريزيم، جرأت ميدهيم با مصيبتهاي صديقه طاهره مقايسه کنيم؟ ولي آن بانو يک تنه همه اين مصيبتها را تحمل کرده،«فَوَجَدَكِ لِما امْتَحَنَكِ صابِرَةً» يک شکايت در زندگي حضرت زهرا نيست. آنهايي که گاهي عزيزي از دست ميدهند، ايمان ما متزلزل ميشود در مصيبتها، فاطمه زهرا يک دختر چهار، پنج ساله بود. مادر بزرگوارش خديجه کبري از دنيا ميرود. از روايات اينطور استفاده ميشود که پيامبر خدا داستان دفن اين مادر را از اين دختر چهار، پنج ساله نبردند.
حضرت خديجه را در قبرستان ابوطالب دفن کردند و برگشتند. در روايت هست وقتي حضرت از دفن همسر بزرگوارشان برگشتند، اين دختر چهار پنج ساله دور پدر ميگشت و ميگفت: مادرم را کجا برديد؟ پيک وحي الهي نازل شد: يا رسول الله به فاطمه بگو: مادرت نزد فرشتگان آسماني هست. در اين سالهايي که پيامبر خدا در مکه بود، مکه اوج اذيت و آزار و شعب ابي طالب و محاصره اقتصادي، تمام اين گرفتاريها بود و اين دختر با رسول خدا بود. گاهي ما عزيزي را از دست ميدهيم و ايمان ما متزلزل ميشود و عدالت خدا را زير سؤال ميبريم. خدايا اين چه عدالتي است؟ چرا اين بلا و مصيبت بايد براي ما پيش ميآمد؟ سيزده سال مکه بودند و هر روز پيامبر را اذيت و آزار کردند.
به مدينه آمدند، نه سال زندگاني مشترک اميرمؤمنان با فاطمه زهرا بود. هر سختي که قابل تصور باشد در اين زندگي ميبينيد. اولاً در اوج فقر اميرالمؤمنين، چون جزء مهاجرين بودند و مهاجرين از مکه هجرت کردند. تمام ثروتشان را در مکه گذاشته بودند. مشرکين اجازه نميدادند داراييهايشان را همراه خودشان ببرند و دست خالي به مدينه ميآمدند. وقتي به مدينه ميآمدند اصحاب صفّه وضعشان در مکه خوب بود، در مدينه فقيرانه زندگي ميکردند. کنار مسجد زندگي ميکردند. اميرمؤمنان مهاجري است که تمام دارايياش را در مکه گذاشته و آمده است. اگر ميشنويد اميرمؤمنان ثروتي دارد، نخلستان و باغستان دارد، اينها براي 25 سال خانهنشيني اميرالمؤمنين است. در اين ده سال که با فاطمه زهرا زندگي کرد اوج فقر اميرالمؤمنين است.
همين يک جمله براي امروز ما کفايت ميکند. اين دختر، اين تنها عزيز پيامبر، همه آرزوهاي يک پدر در همين دختر خلاصه ميشود. پدري که فقط يک دختر داشته باشد. ميخواهد ازدواج کند، چقدر پدر سعي دارد هرچه آرزو و آمال دارد در زندگي اين دختر، جهيزيه اين دختر خرج کند. وقتي جهيزيه حضرت زهرا را با آن مهريه مختصر از همان مهريه پول دادند رسول خدا و براي چند نفر جهيزيه خريداري کردند. وقتي جهيزيه را مقابل چشم پيامبر آوردند اشک رسول خدا جاري شد.
البته اشک شوق است. دعا کردند «للَّهُمَّ بَارِكْ لِقَوْمٍ جُلُّ آنِيَتِهِمُ الْخَزَفُ» نگاه کردند همه ظرفها گلي است، اين زندگي سادهاي که ده پانزده رقم بود. اشک پيامبر جاري شد و دعا کرد: خدايا مبارک بگردان اين زندگي را براي علي و زهرا، تمام ظرفهايشان سفال و گل است. ولي تو برکت بده! آنوقت ميشود کوثري که فخر رازي مفسر بزرگ اهل سنت در تفسيرش مينويسد و از وقتي اين تفسير را مينويسد، در قرن هفتم، هفتصد سال است علماي اهل سنت تمام کساني که بعد از فخررازي تفسير نوشتند مهمان سفره فخررازي بودند.
همانطور که بعد از شيخ طوسي تمام کساني که تفسير نوشتند، تفسير تبيان، مهمان سفره شيخ طوسي هستند. وقتي به تفسير سوره کوثر ميرسد، اين عالم بزرگ اهل سنت «إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَر» ميگويد: کوثر يعني فاطمه، بعد يک عبارتي دارد. مينويسد: کوثر فاطمه است. ميگويد: «فانظر كم قتل من أهل البيت، ثمّ العالم ممتلئ منهم و لم يبق من بني اميّة في الدنيا أحد يعبأ به!» ببين چقدر از فرزندان فاطمه(س) در طول تاريخ کشتند، ولي عالم پر است از فرزندان فاطمه! بني اميه، سادات را کشتند، بني عباس سادات را کشتند. در طول تاريخ هر ستمگري آمد با زهرا(س) مبارزه کرد و آنها را به شهادت رساند. اين عالم بزرگ مينويسد: يک نفر از بني اميه و دشمنان فاطمه زهرا در تاريخ باقي نمانده است.
دهها ميليون امروز فرزندان حضرت زهرا در سراسر عالم وجود دارد. ميگويد: نسل داريم تا نسل، چه نسلي؟ «ثمّ انظر كم كان فيهم من الأكابر من العلماء؛ كالباقر و الصادق و الكاظم و الرضا عليهم السّلام و النفس الزكيّة و أمثالهم» اين نسل، يازده امام در اين دامن بود. اين برکت و زندگي است.
جهيزيه خوب، خوب است ولي اگر کسي نتوانست يقين داشته باشد همه برکات زندگي به جهيزيه خوب و خانه مدل کذا نيست، به اخلاق و سازش است. متأسفانه آستانه تحمل ما خيلي کم شده است. زندگيها و جهيزيهها خوب است ولي آن محبت و صميميت گاهي نيست. نمونه دوم، اميرالمؤمنين(ع) شوهري که در اين نه سال زندگي مشترک، هشتاد، نود جنگ بر مسلمانها تحميل کردند، در تمام جنگها اميرمؤمنان حضور داشت.
اين جنگها را تقسيم کنيد به نه سال، ده سال، هر 40 روز، 45 روز يک جنگ بوده است. شوهري که هر 45 روز با بدن مجروح برگردد و در روايت هست هشتاد، نود جراحت بود. ولي فاطمه زهرا يکبار گلايه نکرد. در مناقب ابن شهر آشوب هست که وقتي حضرت زهرا ديدند اميرمؤمنان هر روز در جنگ و جهاد هست، خدمت پدر آمد. «تَمَنَّتْ وَكِيلًا عِنْدَ غَزَاةِ عَلِيٍّ ع» شوهر ما اميرمؤمنان هر روز در جنگ و جهاد است، يک کسي باشد کارهاي ما را انجام دهد. آيه نهم سوره مزمل نازل شد. «فَنَزَلَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكِيلًا» خدا بايد وکيل زندگي شما باشد. مگر سختي و گرفتاري نيست. خداي شرق و غرب عالم است، غير از او کسي نيست، او را وکيل زندگي خود قرار بده.
حديث بعدي در خصال شيخ صدوق است. امام باقر(ع) فرمود: «لَا شَفِيعَ لِلْمَرْأَةِ أَنْجَحُ عِنْدَ رَبِّهَا مِنْ رِضَا زَوْجِهَا» هيچ شفاعتي براي زن بالاتر از رضايت شوهرش نيست. قرآن ميتواند شفيع ما باشد. اهلبيت ميتوانند شفيع ما باشند. همه اينها وسيله شفاعت است ولي امام باقر فرمود: هيچ شفاعتي مؤثرتر از اينکه مرد از همسرش راضي باشد، نيست. اگر مردي بد اخلاقي و تندي کند، پرخاش کند و حقوق همسرش را رعايت نکند، سعد معاذ گرفتار عذاب قبر و فشار قبر شد با اينکه صحابي پيغمبر بود. امام باقر فرمود: هيچ شفيعي براي زن بالاتر از رضايت شوهرش نيست.
«وَ لَمَّا مَاتَتْ فَاطِمَةُ ع» وقتي حضرت زهرا به شهادت رسيد، بدن مطهرشان را حضرت دفن کردند، «قَامَ عَلَيْهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع» کنار قبر ايستادند، «وَ قَالَ اللَّهُمَّ إِنِّي رَاضٍ عَنِ ابْنَةِ نَبِيِّكَ» خدايا من از فاطمه راضي هستم. اگر اين جمله با همه مقاماتي که صديقه طاهره دارد، در عظمت حضرت زهرا تأثير نداشت، اميرمؤمنان اين جمله را نميگفت. حضرت قسم خورد: به خدا قسم در اين زندگي مشترک «فَوَ اللَّهِ مَا أَغْضَبْتُهَا وَ لَا أَكْرَهْتُهَا عَلَى أَمْرٍ حَتَّى قَبَضَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ وَ لَا أَغْضَبَتْنِي وَ لَا عَصَتْ لِي أَمْراً» يکبار فاطمه مرا ناراحت نکرد و من هم فاطمه را ناراحت نکردم.
يکبار فاطمه را بر کاري مجبور نکردم. فاطمه هم با من مخالفتي نداشت که بخواهم او را مجبور کنم. اميرمؤمنان وقتي ميخواهد از نه سال زندگاني مشترک با فاطمه زهرا گزارش بدهد، اينطور گزارش ميدهد، «وَ لَقَدْ كُنْتُ أَنْظُرُ إِلَيْهَا فَتَنْكَشِفُ عَنِّي الْهُمُومُ وَ الْأَحْزَانُ» من يک نگاه به زهرا ميکردم تمام غمها و غصههاي عالم از قلبم برطرف ميشد. تمام غصههاي حضرت بيرون خانه بود، وقتي به خانه ميآمد تمام ميشد. يک نگاه به فاطمه زهرا همه را تمام ميکرد. امروز از همه خواهش ميکنم، اگر کسي در زندگي مشکلات دارد، گرفتاري و دلخوري دارد، به احترام اشکي که امروز براي حضرت ريختند، همين امروز زنگ بزنند، کدورتها را کنار بگذارند. اصلاح کنند و بگويند: ما مديون فاطمه زهرا(س) بوديم.
در سالروز شهادت حضرت در محضر حاج آقاي حسيني قمي هستيم. قرار هست خطبه 202 نهجالبلاغه را براي ما بخوانند.
حاج آقاي حسيني قمي: سيد رضي(ره) ميفرمايند: «روي عنه أَنَّهُ قَالَهُ عِنْدَ دَفْنِ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ» اميرمؤمنان اين کلمات را هنگام خاکسپاري حضرت زهرا بيان کردند. سيدة النساء اشاره به روايات فراواني است که عامه و خاصه نقل کردند. ابن ابي الحديد در شرح نهجالبلاغه ميگويد: «متواتراً» يک روايت و دو روايت نيست.
روايات فراواني از پيامبر روايت شده که به حضرت تعبير سيدة النساء داشتند. «فَاطِمَةَ ع كَالْمُنَاجِي بِهِ رَسُولَ اللَّهِ ص عِنْدَ قَبْرِهِ» با پيامبر نجوا و درد دل ميکردند هنگام خاکسپاري مظلومه عالم. «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّي وَ عَنِ ابْنَتِكَ النَّازِلَةِ فِي جِوَارِكَ» سلام بر تو اي رسول خدا از ناحيه من و از ناحيه دخترت که در جوارA همسايگي تو آرميد. «وَ السَّرِيعَةِ اللَّحَاقِ بِكَ» دختري که خيلي زود به تو ملحق شد. فاطمه زهرا يک جوان هجده ساله بودند و بيماري نداشتند. «قَلَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي» اميرمؤمنان مظهر صبر پروردگار است.
اينجا هنگام دفن صديقه طاهره اعتراف ميکند که صبرم کم شد. «وَ رَقَّ عَنْهَا تَجَلُّدِي» صبرم لبريز شد. «إِلَّا أَنَّ فِي التَّأَسِّي لِي بِعَظِيمِ فُرْقَتِكَ وَ فَادِحِ مُصِيبَتِكَ مَوْضِعَ تَعَزٍّ» من مصيبتهاي سنگينتري ديدم. من داغ شما را ديدم، داغ پيامبر براي حضرت علي(ع) بسيار سنگين بود. سنگيني مصيبت شما براي ما باعث دلداري است. «فَلَقَدْ وَسَّدْتُكَ فِي مَلْحُودَةِ قَبْرِكَ» يا رسول الله من خودم بدن شما را در قبر گذاشتم. «وَ فَاضَتْ بَيْنَ نَحْرِي وَ صَدْرِي نَفْسُكَ» در خطبه 197 نهجالبلاغه هست «و انّ رأسهُ لعلي صدري» پيامبر در حالي از دنيا رفت که سر مبارکشان روي سينه اميرمؤمنان بود.
«إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ» يا رسول الله وديعه و امانتي که به من داده بودي، به شما پس دادم! شارحين نهجالبلاغه فرمودند: وديعه اشاره به تعبيري است که رسول خدا شب عروسي حضرت زهرا و حضرت علي بيان کردند.
سيد رضي که نهجالبلاغه را جمع آوري کردند، کتابي دارد به نام خصايص الائمه، در آن کتاب اين حديث را نقل کردند که شب عروسي فاطمه زهرا رسول خدا وقتي دست فاطمه زهرا را در دست اميرالمؤمنين گذاشت، فرمود: «يا أبالحسن هذه وديعة الله و وديعة رسوله عندک» فاطمه امانت خداست و امانت پيامبر است، «فاحفظ اللّه و احفظني فيها» اگر حق فاطمه را رعايت کردي، حق خدا و رسول را رعايت کردي.
«و إنّك لفاعل يا عليّ» ميدانم اين کار را ميکني ولي سفارش ميکنم امانت خداست و امانت رسول خداست. حضرت علي به پيامبر چنين فرمود: «فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ» امانتي که به من داديد، برگرداندم. من ندادم، او را از من گرفتند. زندگي ما زندگي کوتاهي بود. «أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ» غم من جاودانه است. «وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ» علي ديگر خواب ندارد. تا کي علي غصه دارد؟ «إِلَى أَنْ يَخْتَارَ اللَّهُ لِي دَارَكَ الَّتِي أَنْتَ بِهَا مُقِيمٌ» تا وقتي که به تو ملحق شوم و بميرم.
آخر نهجالبلاغه دو سه کلمه به آخرت حکمتها، شماره 469 است، به اميرمؤمنان گفتند: محاسنتان را خضاب کنيد، سفيدي برطرف شود. «الْخِضَابُ زِينَةٌ وَ نَحْنُ قَوْمٌ فِي مُصِيبَةٍ يُرِيدُ بِرَسُولِ اللَّهِ ص» خضاب براي مرد زينت است و من عزادار هستم. غم من جاودانه است تا من به شما ملحق شوم. «وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ» يا رسول الله به زودي دخترت به شما خبر خواهد داد، «بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِهَا» اينکه همه امت جمع شدند براي اينکه به فاطمه ظلم کنند. همه امت پهلوي فاطمه زهرا را نشکستند ولي چرا اميرمؤمنان اينجا چنين عرضه ميدارد؟ چون عدهاي سکوت کردند.
کساني که سکوت کردند در برابر ظلم به صديقه طاهره(س)، اميرمؤمنان همه را يک کاسه حساب ميکند و سهيم ميداند. هرکسي در برابر ظلم به يک مظلومي سکوت کرد، در آن ظلم شريک است. «فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ» از فاطمه بپرس، ولي معلوم نيست فاطمه همه دردهايش را به تو بگويد. اصرار کن، از زير زبان فاطمه بکش که با او چه کردند. «وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ هَذَا وَ لَمْ يَطُلِ الْعَهْدُ وَ لَمْ يَخْلُ مِنْكَ الذِّكْرُ» فاصله زيادي با رحلت شما نبود.
«وَ السَّلَامُ عَلَيْكُمَا سَلَامَ مُوَدِّعٍ» خداحافظي ميکنم و ميروم، نه اينکه خسته شدم از نشستن در اينجا، «لَا قَالٍ وَ لَا سَئِمٍ فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَةٍ» نه اينکه ملول و خسته شدم. ديگر بيش از اين حضرت نميتوانست کنار قبر فاطمه زهرا بماند، با شرايطي که بود. «وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِينَ» اگر شبانهروز اينجا بمانم نه اينکه وعدههاي الهي را يادم رفته است، قبول دارم خدا به صابرين وعده داده است. يک ادامهاي دارد که سيد رضي نياوردند و در کافي مرحوم کليني است.
حضرت عرضه ميدارد: «وَاهاً وَاهاً وَ الصَّبْرُ أَيْمَنُ وَ أَجْمَلُ» من بايد صبر کنم. «وَ لَوْ لَا غَلَبَةُ الْمُسْتَوْلِينَ لَجَعَلْتُ الْمُقَامَ وَ اللَّبْثَ لِزَاماً مَعْكُوفاً» اگر نگران نبودم که حاکمان ستمگر متوجه شوند قبر فاطمه زهرا کجاست، قبر مخفي است. اميرمؤمنان بيش از اين نميتوانست کنار قبر حضرت بماند. اگر نگران نبودم که حاکمان ستمگر متوجه قبر حضرت زهرا شوند، ماندن کنار قبر فاطمه را دائمي قرار ميدادم. کنار قبر فاطمه معتکف ميشدم. «وَ لَأَعْوَلْتُ إِعْوَالَ الثَّكْلَى» مثل مادري که فرزندي از دست بدهد، همينجا مينشستم و ضجه ميزدم. ولي ضجه من دشمن را با خبر ميکند.
«عَلَى جَلِيلِ الرَّزِيَّةِ فَبِعَيْنِ اللَّهِ تُدْفَنُ ابْنَتُكَ سِرّاً» يا رسول الله، خدا که ميبيند. آنچه به قلب اميرمؤمنان آرامش ميداد، اين است که همه مصيبتها را خدا شاهد و ناظر است. خدا حق اميرمؤمنان و حضرت زهرا را خواهد گرفت. همان جملهاي که امام حسين در سنگينترين داغ روز عاشورا، داغ علي اصغر داشتند، اين جمله در تاريخ هست. امام حسين وقتي داغ شش ماهه را ديد، عرضه داشت: خدايا اين مصيبت بر من آسان است، چون تو ميبيني! اينجا حضرت فرمود: «بعين لله» يا رسول الله دخترت مخفيانه دفن ميشود. «وَ تُهْضَمُ حَقُّهَا» حقش از بين ميرود. «وَ يُمْنَعُ إِرْثُهَا» ارث حضرت را ندادند.
«وَ لَمْ يَتَبَاعَدِ الْعَهْدُ» فاصله زيادي با وفات پيامبر نبود. «وَ لَمْ يَخْلُقْ مِنْكَ الذِّكْرُ وَ إِلَى اللَّهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ الْمُشْتَكَى» اي رسول خدا من شکايتم را به خدا ميبرم. حاکمان ستمگر متوجه حضرت ميشدند و حضرت بايد زود ميرفت. از آن طرف هم چهار فرزند خردسال در خانه داشتند و بايد به بچهها رسيدگي ميکرد.
کتابي داريم به نام «روضة الواعظين» براي فتّال نيشابوري است. اوايل قرن هفتم است. او مينويسد. اميرمؤمنان به خانه خودشان آمد. ديدند فاطمه زهرا بستر بيماريشان را جمع کردند. خيلي خوشحال شدند. در روايت هست که سه کار انجام دادند. سر بچهها را شستند، لباس بچهها را عوض کردند. مقداري نان پختند. مادري که ميخواهد سفر برود و چند بچه کوچک دارد، بخواهد يک هفته مسافرت برود چقدر نگران بچههاست.
اينکه گرسنه نمانند. فاطمه زهرا يک سفري ميرود که ديگر برنميگردد. لذا امروز با همين دست شکسته و پهلوي شکسته غذا پخته است. اميرمؤمنان وقتي به خانه آمد خيلي خوشحال شد که حرت راه افتاده و کار خانه کرده است. فرمود: خدا را شکر فاطمه جان، الحمدلله راه افتاديد! فاطمه زهرا طوري پاسخ داد که قلب حضرت آتش گرفت، گفت: علي جان، حالم خوب نشده است.
چون روز آخر بود کار خانه کردم *** گيسوي فرزندان خود را شانه کردم
امشب به نخل آرزويم برگ پيداست *** در چهرهي زردم نشان مرگ پيداست
تا حضرت اين جمله را شنيدند، فرمودند: فاطمه جان از کجا خبر داري روز آخر است؟
گل بر من و جواني من گريه ميکند *** بلبل به ناتواني من گريه ميکند
از درد شانه، شانه نشد موي زينبم *** زينب به ناتواني من گريه ميکند
سابقه ندارد يک زن جوان هجده ساله در خانه نتواند کار خانه بکند و فرزندان خود را اداره کند. نتواند بچههاي خردسالش را جمع کند.
ديگر حسين را نتوانم به بر گرفت *** اين گل به باغباني من گريه ميکند
حضرت زهرا در پاسخ حضرت علي که فرمود: از کجا با خبر هستي روز آخر است؟ فرمود: علي جان، پدرم را در خواب ديدم، گفتم: مشتاق ديدارت هستم. پدر فرمود: من هم مشتاق ديدارت هستم. همين امشب مهمان من هستي. حضرت تا اين جمله را شنيد، در اتاق آمدند. «أَحْبَبْتِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ فَجَلَسَ عِنْدَ رَأْسِهَا وَ أَخْرَجَ مَنْ كَانَ فِي الْبَيْتِ» سر زهرا را به سينه چسبانيد، مدتي هردو گريه ميکردند. بچهها را از اتاق بيرون کردند.
نه ساله بودم آمدم من خانه تو، تو شمع من بودي و من پروانه تو
جايم ببين بستر شده، پروانه خاکستر شده
شبها اگر درد دلم با تو نگفتم، از سينه و بازو و پهلويم نگفتم
زينب بگو بيرون رود تا حرف ما را نشنود
حتي وقتي زينب را از اتاق بيرون کردند، گمان نميکنم حرفهاي دلش را به اميرمؤمنان گفته باشد. اگر همه حرفها را گفته بود، امشب هنگام غسل فاطمه زهرا، اميرمؤمنان سر به ديوار نميگذاشت.
تو ميبيني علي را زار و خسته، نميبيني تو پهلوي شکسته
تو ميبيني ز من آه شبانه، نميبيني تو جاي تازيانه
فرمود: به همه فرزندان من تا قيام قيامت سلام برسان. چگونه اميرمؤمنان اين بدن را در خانه غسل دادند، نميدانم. ولي نوشتند اميرمؤمنان اوج مهر و عاطفه است. حتماً اميرمؤمنان راضي نميشود هنگام غسل مادر، بچهها غسل مادر را ببينند. ولي غسل که تمام شد، من به تازگي پيامي را ديدم که يکي از بينندگان نوشته که وقتي مادر مرا غسل دادند، به من نگفتند، من بچه خردسالي بودم. 25 سال است که هنوز غصه دارم که چرا خبر نشدم و جنازه مادرم را نديدم. لذا نوشتند وقتي حضرت علي غسل حضرت را تمام کرد، خواستند بندهاي کفن را گره بزنند، براي اينکه اين بچهها هميشه داغ فراق و نديدن مادر در قلبشان نماند، بچهها را صدا کرد که بياييد با مادر وداع کنيد. اميرمؤمنان خدا را شاهد ميگيرد که من بدن زهرا را غسل داده بودم، بدن زهرا را کفن کرده بودم، خواستم بند کفن را ببندم، وقتي بچهها را صدا زدم، ديدم بدن غسل داده زهرا، دستهاي زهرا از کفن بيرون آمد، ناله از اين جنازه بيرون آمد و دستها را به گردن حسن و حسين انداخت و کار به جايي رسيد که فرشتگان آسمان فرياد زدند: «بچهها را از بدن زهرا بردار که ديگر فرشتگان آسمان طاقت ديدن ندارند.»