برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: بررسي آسيبهاي انقلاب در محضر نهجالبلاغه
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 23- 11-97
بسم الله الرحمن الرحيم، «اللهم صل علي محمدٍ و آل محمد و عجل فرجهم»
بسم الله الرحمن الرحيم، خطبه 56 نهجالبلاغه، «لَقَدْ كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص نَقْتُلُ آبَاءَنَا وَ أَبْنَاءَنَا» ما با پيامبر بوديم و ميجنگيديم، گاهي پدر اين طرف بود و پسر آن طرف، يعني پدر در لشگر اسلام و فرزند در لشگر کفر بود. «وَ إِخْوَانَنَا» گاهي برادر اين طرف بود، يک برادر در لشگر اسلام بود و يک برادر در لشگر کفر بود. در کربلا هم همينطور بود، گاهي يک برادر در لشگر سيدالشهداء بود و يک برادر در لشگر کوفيان بود.«وَ أَعْمَامَنَا مَا يَزِيدُنَا ذَلِكَ إِلا إِيمَاناً وَ تَسْلِيماً» (نهجالبلاغه، خطبه 56) چون باور داشتيم به کار خودمان، اين جنگها و جهادها ولو نزديکترين نزديکان روبروي ما بودند، بر ايمان و تسليم ما اضافه ميکرد. باعث ايمان بيشتر ما ميشد. «وَ مُضِيّاً عَلَي اللَّقَمِ» مسير صحيحي که انتخاب کرده بوديم، مسير را با سرعت پيش ميرفتيم ولو طرف مقابل ما نزديکان ما باشد. «وَ صَبْراً عَلَي مَضَضِ الالَمِ» مقاومت ميکرديم براي سختيهاي جهاد «وَ جِدّاً فِي جِهَادِ الْعَدُوِّ» ايماني که بود ولو نزديکان ما، باز جديت ما براي جهاد با دشمن بيشتر ميشد.
يکي از آموزههاي مهم دين اين است که اگر انسان مسير را درست انتخاب کرد، مسيرش درست شد، باورش درست بود، اعتقادش درست بود، ديگر مهم نيست. يعني ما ملاحظه اينکه کسي نزديک ما هست، برادر ماست، پدر و پسر، پسرعمو است، نداريم. حتي بالاتر از اين اگر بينندگان خاطرشان باشد به تازگي يک بحث در مورد شهادت داشتيم و آيه 135 سوره نساء را خوانديم «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ» براي خدا گواهي بدهيد و قيام شما قيام عدالت باشد، «وَ لَوْ عَلى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ» عليه خودتان و پسرتان و بستگانتان، در نظام ديني، نظام فکري اسلامي نميگنجد که من به ملاحظه اينکه طرف پسرم هست و برادرم هست، بخواهم ملاحظه کنم و باجي به او بدهم، امتيازي بدهم و رانتي ايجاد کنم، چون اين برادر من است، پسرعموي من است.
ميگويد: گاهي طرف مقابل ما برادر ما بود. گاهي برادر در صف مقابل بود و ما صفها را جدا کرده بوديم و ميايستاديم. اگر انسان بخواهد ملاحظه کند که اين برادر من است، نميشود با برادر جنگيد، معيار حق است. واي اگر ما بخواهيم باج بدهيم که طرف بستگان ما است.
عقيل آمد از اميرمؤمنان تقاضا کرد که يک مقدار به من اضافه بدهيد، من گرفتار هستم. حضرت فرمود: گرفتاري براي همه مسلمانها هست. صبر کن اول ماه که حقوق بيت المال را بگيريم و من سهم خودم را به شما ميدهم. گفت: سهم شما چقدر است که صبر کنم سهم خودتان را بدهيد؟ فرمودند: يک پيشنهاد ديگر داريم، بازار مسلمانها الآن تعطيل است، کسي نيست يواشکي برويم بازار، مغازه کسي را بزنيم.
گفت: شما قطعاً اهل اين کارها نيستيد! فرمود: تو به من ميگويي: از يک مغازه سرقت نکن. آنوقت چطور سرقت از بيت المال کنم؟ مغازه طرفش يک نفر است. آن کسي که از بيت المال سرقت ميکند طرفش همه مردم هستند. اميرمؤمنان ميفرمايد: ما اينطور ميجنگيديم. طرف مقابل ما برادر ما بود. خود رسول خدا مگر نبود؟ اين طرف پيامبر بود و آن طرف ابولهب بود. اين طرف حمزه بود و آن طرف شيبه بود. نزديکان با هم ميجنگيدند.
«وَ لَقَدْ كَانَ الرَّجُلُ مِنَّا وَ الاخَرُ مِنْ عَدُوِّنَا يَتَصَاوَلانِ تَصَاوُلَ الْفَحْلَيْنِ» يکي از اين طرف لشگر اسلام و يکي از طرف لشگر کفر با هم ميجنگيدند مثل دو مرد، آنها قوي بودند. «يَتَخَالَسَانِ أَنْفُسَهُمَا أَيُّهُمَا يَسْقِي صَاحِبَهُ كَأْسَ الْمَنُونِ» هرکدام تلاش ميکرد ديگري را از بين ببرد. «فَمَرَّةً لَنَا مِنْ عَدُوِّنَا وَ مَرَّةً لِعَدُوِّنَا مِنَّا» گاهي دشمن پيروز ميشد و گاهي ما پيروز ميشديم. در بدر ما پيروز شديم و در احد آنها پيروز ميشدند. چه شد در مجموع لشگر اسلام پيروز شد؟ «فَلَمَّا رَأَي اللَّهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بِعَدُوِّنَا الْكَبْتَ وَ أَنْزَلَ عَلَيْنَا النَّصْر» خدا ديد ما راست ميگوييم و صداقت داريم. خدا صداقت را ياري کرد.
يعني حتي خدا با انبياء خودش، با مجاهدين صدر اسلام، قرار ندارد مگر اينکه صداقت را در آنها ببيند. اگر خدا صداقت را در آنها ديد ياري ميکند وگرنه ياري نميکند. تا اينکه اسلام مستقر شد و پيروز شد. پس اگر بخواهيم در آسيبهاي انقلاب از اميرالمؤمنين پيام بگيريم، آسيب يک انقلاب چيست؟ عامل موفقيتش صداقت است. آسيبش چيست؟ بي صداقتي، اگر مردم ما صداقت داشته باشند پيروز ميشوند. مردم ما در 22 بهمن سال 57 صداقت داشتند و صادقانه به ميدان آمدند. رژيم پهلوي صداقت نداشت. دروغ ميگفت و ظلم و جنايت ميکرد. خدا ديد امام و امت راست ميگويد. خدا ديد ما راست ميگوييم و مردم ما راست ميگويند، خدا مردم ما را پيروز کرد.
اگر امروز همان صداقت را امت و مردم و مسئولين ما داشته باشند باز پيروزي هست و اگر چنين نباشد، پيروزي نيست. «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» (رعد/11) خودشان دست به تغيير بزنند صادقانه، در حالات امام هست که در فرانسه بودند، هجوم خبرنگارها براي گزارش از زندگي و کارهاي امام بود. يک خبرنگاري آمده بود و گفته بود: من ميخواهم از 24 ساعت زندگي امام يک مستند درست کنم. امام موافقت کرده بودند. 24 ساعت تهييه مستند خيلي سخت بود، گفته بودند شما مثلاً يک حالت مطالعه بگيريد ما فيلم برداري ميکنيم.
يک مقدار روي تخت دراز بکشيد، ميگوييم اين حالت خواب امام است. چند نفر از دوستان شما بيايند و با هم صحبت کنيد. يک غذاي ساده بخوريد و ما بگوييم اين غذا خوردن امام است. غذا نبود و يک نان و ماست گذاشته بودند اين را بخوريد. امام فرمود: نه، من حاضر نيستم و اين دروغ است. مگر من ظهر نان و ماست ميخورم؟ ميخواهيد اين را به اسم غذاي من نشان بدهيد؟ اين دروغ است. امامي که در زواياي زندگي مراقبت بد يک کلمه خلاف واقعيت نگويد.
گفتم: يکي از علماي يزد انگشتر دست نميکرد. گفتند: مگر نميگوييد انگشتر اينقدر ثواب دارد؟ گفت: چرا قبول داريم ثواب دارد ولي اگر من انگشتر دست کنم ميترسم مردم فکر کنند، من ميخواهم بگويم تمام مستحبات را انجام دادم، انشگتر هم دست ميکنم، ميترسم چنين برداشتي شود و اين دروغ است. نميخواهم اينطور القاء کنم به کسي که مرا ميبيند. امام اينطور بود. امام واقعاً صداقت داشت. امروز مردم و امت و مسئولين ما آن صداقت را دارند؟ همان صداقت درجه يک را داريم؟ مردم صداقت دارند ولي مسئولين صداقت ندارند.
زندگي خودشان را وقتي با طبقات محروم مقايسه ميکنيد خيلي فاصله دارد. در انقلاب مردم ما صادقانه بودند. همه با هم بودند و دست به دست هم ميدادند، ياري بکنند. ولي صداقت نبايد کمرنگ شود و گاهي کمرنگ ميشود. در بحث گراني و مشکلات اقتصادي، مسئوليتهايي که حاکمان دارند، آنطور که بايد عمل شود، عمل نميشود. کسي ميگفت: هفته گذشته بليط مشهد 240 هزار تومان بود، اين هفته 340 هزار تومان شده بود.
مگر کسي نظارت بر اين آژانسها دارد؟ همه ما آرزوي موفقيت دولت را داريم ولي اين دولت خيلي حواسش را جمع کند. بايد شب و روز نداشته باشند. از چند مورد سخنرانيها، چند مورد در مورد گرانيها و راه حل آن باشد. آيا مشکل اصلي مردم برطرف شدن فيلترينگ است؟ مشکل اصلي اين است که زنها ورزشگاه بروند؟ مسئولين با صداقت باشند.
مردم ما صداقت دارند؟ در 57 که همه ميگفتند: ما نداريم عيب ندارد، شما به ديگري بده. الآن خود مردم و کسبه و تجار و صنعتگران، فقط دولت نيست، دولت يک عددي است و بايد نظارت داشته باشد و قوي هم باشد، آنها کوتاهي نکنند ولي مردم چطور؟ آنهايي که ارز را هرطور بخواهند ميفروشند، کاسبي که هرمقدار بخواهد نرخ را گران ميکند، توليد کنندهاي که آزاد است و هرطور بخواهد، مردم هم نقش دارند.
شما کاسب جزء يک مغازه هستي، از شما تا توليد کننده درجه بالا يک مقدار انصاف داشته باشيم، از سود خودمان بزنيم. اميرمؤمنان ميگويد: اگر راست گفتيد خدا شما را پيروز ميکند. اگر ما صداقت سال 57 را داشتيم حتماً در برابر استکبار جهاني موفق ميشويم. هرچه صداقت کمتر باشد به همان مقدار بيشتر معطل هستي. چون صداقت نيست. کاسب سعي ميکند زندگي خودش را حفظ کند، توليد کننده به فکر توليد خودش است. اگر روزي به اينجا برسيم که اساس صحبت ما اين باشد که مخاطب بپسندد، ديگر حرف دين نميشود.
گاهي مخاطب ميپسندد و گاهي نميپسندد. سالهاي قبل آمدند گفتند: يارانه ثبت نام کنيد. تمام علما و مراجع اطلاعيه دادند که اين يارانه را کساني ثبت نام کنند که نياز دارند و هرکس نياز ندارد ثبت نام نکند. هشتاد ميليون ثبت نام کردند، اگر بعضي ثبت نام نکردند خيلي نادر بودند. پنج شش ميلون خارج نشينها بودند که آنها هم ثبت نام کردند. الآن ميگويند: شما لازم نداريد بياييد صرف نظر کنيد. مردم ميترسند که اگر ما برداشت نکنيم ميرود براي دکوراسيون فلان سازمان و وزارتخانه.
هشت سال پيش در خدمت يکي از اساتيد محضر آيت الله العظمي سيستاني رفتيم. به احترام آن بزرگوار، ايشان شروع کرد 45 دقيقه صحبت مفصل کردند. سه مرتبه اين مرجع بزرگوار وقتي ميخواست مثال بزند چطور انقلاب پيروز شد، از زهد امام تعريف ميکرد. ايشان فرمود: من 56 سال است نجف هستم، من ميديدم تمام مردم عراق و نجف در اين پانزده سال که امام در نجف بودند، خادم امام صبح از خانه بيرون ميآمد، يک سبدي دستش بود. يک دو سير گوشت ميخريد و چند تا بادمجان در سبد ميگذاشت و به خانه امام ميبرد. کل زندگي امام همين بود.
ايشان ميفرمود: با اينکه امام پول داشت، من از امام جمعه خمين شنيدم که بعد از انقلاب، امام (ره) ايشان را خواسته بودند، فرمود: اصلاً من نميدانم خمين، ارث و زمين موروثي چه دارم، هرچه هست نديده برو تقسيم کن بين نيازمندان. به امام ميگفتند: هوا گرم است به کوفه برويم.
ميفرمود: مردم در ايران امکانات ييلاق ندارند. حتي کولر و پنکه استفاده نميکرد. الآن مسئولين اينطور هستند؟ اميرالمؤمنين فرمود: «لكَيْلا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ» من ساده زندگي ميکنم که فقير، فقرش او را به خروش نياورد. اگر فقير ديد بالاترين مقام کشوري ندارد، من هم ندارم، ما گوشت اينترنتي ثبت نام ميکنيم، وزرا اينترنتي ثبت نام ميکنند. اگر اينطور باشد ما نداريم ديگر، الآن رستوران مجلس شوراي اسلامي هم پخت و پز ندارد. اگر اين بود مردم ميگويند: عيب ندارد! الآن قوه قضائيه هم بروي هيچي نيست. امام داشت ولي استفاده نميکرد. آيت الله سيستاني سه بار فرمود: رمز موفقيت امام که مردم، امام را پسنديدند، زندگي امام بود.
در خاطرات امام هست که يکوقت مرحوم حاج احمد آقا(ره) به امام گفته بودند: خانهي شما که مردم رفت و آمد ميکنند فرشش کامل نيست. زيلو بود، نصف زيلو است و نصف چيزي نيست. مردم مراجعه ميکنند. اجازه بدهيد آن طرف را هم کامل کنيم. امام فرمود: نميخواهد. چه خبر است؟ مگر اينجا خانه صدر اعظم است، فرش نداشته باشد. حاج احمد آقا گفت: صدر اعظم کيست، اينجا خانه امام زمان است. امام فرمود: معلوم نيست خانه امام زمان هم فرشش کامل باشد. خدا رحمت کند مرحوم قرهي پيرمردي بود اخيراً از دنيا رفت. کل مسائل مالي ما دست ايشان بود. مرحوم قرهي در خاطراتشان هست که فرموده بود: امام فرمود: هر خرجي ميخواهيد در اين خانه بکنيد بايد به من بگوييد.
يک موقع کليد پنکه سقفي را بدون اجازه عوض کرديم، چون خراب شده بود. امام که فهميدند، گفتند: تو و احمد دست به دست هم داديد مرا جهنمي کنيد. چرا نگفتيد و اين کار را کرديد؟ تا روز آخر ايشان اجازه ندادند کسي جماران را تعمير کند. الآن مسئولين ما اينطور هستند؟ امام راست ميگفت، مردم ما هم اگر صداقت 57 را داشتند، اميرمؤمنان فرمود: «فَلَمَّا رَأَي اللَّهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بِعَدُوِّنَا الْكَبْتَ وَ أَنْزَلَ عَلَيْنَا النَّصْر» حضرت آخر يک قسم ميخورد.
به اصحابش ميفرمايد: «وَ لَعَمْرِي لَوْ كُنَّا نَأْتِي مَا أَتَيْتُمْ» شما شل عمل ميکنيد، خوب به ميدان نميآييد. گلايههاي اميرمؤمنان از اصحابش در نهجالبلاغه فراوان است. شايد پنجاه مورد است «يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لا رِجَال» (نهج البلاغه، خطبه 27) معروفترين هست. فرمود: اگر ما ميخواستيم مثل شما انقلاب کنيم، به جهاد برويم و با دشمن بجنگيم، «مَا قَامَ لِلدِّينِ عَمُودٌ وَ لَا اخْضَرَّ لِلْإِيمَانِ عُودٌ» ستون اسلام اصلاً برپا نميشد. درخت اسلام سبز نميشد. «وَ ايْمُ اللَّهِ لَتَحْتَلِبُنَّهَا دَماً» اينطور که شما عمل ميکنيد، از اين شتر شير نميدوشيد، خون ميدوشيد. «وَ لَتُتْبِعُنَّهَا نَدَما» آخر هم پشيماني براي شما دارد.
حضرت در نامه سوم نهجالبلاغه ميفرمايد، اگر صداقت سال 57 و همدلي و ساده زيستي سال 57 بود، مردم ما با همه گرفتاريها کم نگذاشتند و ديروز هم آمدند، خيليها ديروز آمدند ولي گفتند آمدن ما به اين معنا نيست که از شما راضي هستيم، خيليها ديروز اين حرف را زديم. ما بخاطر خدا و نظاممان آمديم. بخاطر شهدا و پيامبر رهبرمان آمديم، اگر زهد 57 و گذشتي 57 و همدلي و صداقت و معنويتهاي 57 بود، امروز آن معنويتها را داريم؟ يکي از قضات به حضرت علي خبر دادند که يکي از قضات شما خانه گران قيمتي خريده است.
اگر مال حرام باشد بله، مال حلال باشد چه اشکالي دارد؟ اشکالي ندارد ولي همان که عرض کردم، اميرالمؤمنين فرمود: روزي که هيچکس ندارد شما هم نداشته باش. وقتي ميبيني آقا يک پرايد سوار شده که شش بار هل ميدهد تا بتواند ببرد، لازم نيست شما با بنز ميلياردي بيايي، ولو براي خودت نيست. درد مردم را احساس کنيد. سواره از پياده خبر ندارد! وقتي شکم من سير بود، يکبار براي پيش نيامده که بچه من روي دستم بماند و بخواهم بيمارستان بروم و پول نداشته باشم. پشت پذيرش بيمارستان بنشينم و گريه کنم! اميرمؤمنان جملهاي دارد خيلي عجيب است.
جنگ جمل تمام شد، حضرت ناراحت بود چرا بايد جنگ جمل پيش بيايد؟ صفين طرفش معاويه بود. معاويه ادعاي حکومت براي خودش داشت. اما جمل چه کساني بودند؟ امثال طلحه و زبيرهايي که ادعا داشتند. شيخ مفيد(ره) مينويسد در جنگ جمل سي هزار نفر کشته شدند. 25 هزار نفر از جمليها و 5 هزار نفر از ياران اميرمؤمنان به شهادت رسيد. جنگ که تمام شد آقا با مردم بصره درد دل کرد. فرمود: «يا أهل البصرة! ما تنقمون مني» ميشود بگوييد عيب و ايراد حکومت جه بود که با من جنگ کرديد؟ بگوييد کجايش اشکال داشت و من اصلاح کنم. «و أشار إلي قميصه» حضرت پيراهن کهنه بر تن داشتند، فرمود: «وَ اللَّهِ إِنَّهُمَا لَمِنْ غَزْلِ أَهْلِي مَا تَنْقِمُونَ مِنِّي» (المناقب، ج 2، ص 98) به خدا قسم اين پيراهن و عبا را از بيت المال شما برنداشتم. اينقدر من از بيت المال سهم نگرفتم. اين را در مدينه برايم بافتند و براي خودم است.
«يَا أَهْلَ الْبَصْرَةِ وَ أَشَارَ إِلَى صُرَّةٍ فِي يَدِهِ فِيهَا نَفَقَتُهُ» صره يعني کيسه، کيف پول حضرت بود. فرمودند: اين کيسه «فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا هِيَ إِلَّا مِنْ غَلَّتِي بِالْمَدِينَةِ» به خدا خرجي را از بيتالمال برنداشتم. اين درآمد خودم هست در 25 سالي که در مدينه خانه نشين بودم، کسب و کار و زراعت کردم، از آنجا برداشت کردم. عيب حکومت اميرمؤمنان را بگوييد، براي چه با من جنگ کرديد؟ سي هزار نفر کشته شدند، به چه جرمي؟
فرمود: به زندگي من نگاه کنيد! «فَإِنْ أَنَا خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِكُمْ بِأَكْثَرَ مِمَّا تَرَوْنَ فَأَنَا عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْخَائِنِينَ» اگر روزي که رفتم چيزي به زندگي من اضافه شد، من به شما خيانت کردم. علي به مردم خيانت نکرد! اميرمؤمنان حقوق داشت ولي آنقدر نبود که حضرت بتواند جمع کند، اگر حقوقي بود بلافاصله با گرفتاريهايي که ميديد به ديگران ميداد. اگر چنين حاکمي با اين صداقت بود چرا بعضي باز مخالفت کردند؟ معروف است که وقتي طلحه و زبير آمدند با اميرمؤمنان مذاکره کنند که ميشود با حضرت کنار آمد يا نه، سهم خواهي کنند. وقتي نشستند اميرمؤمنان فرمود: صبر کنيد، چراغ را عوض کردند.
چراغي که روشن بود، عوض کردند. گفتند: چرا عوض کرديد؟ فرمود: چراغ بيت المال بود و حساب بيتالمال را ميکردم. شما صحبت شخصي با من داريد! گفتند: ما پاسخ خودمان را گرفتيم و رفتند. الآن در خبرها ميآيد گمرک فلانجا فلان قدر اختلاس شده است. فلان بانک پنج هزار ميليارد اختلاس شده است. در خبرها به تازگي خواندم که بعضي از مسئولين گفتند: در ايران 23 هزار بانک داريم، يازده هزار تا اضافه است. برويد از مردم بپرسيد: از کجا ناراضي هستيد؟ اگر بخواهيم آسيبها را بررسي کنيم يکي اين است که مردم صداقتشان کم شود، مديران ما همين مردم هستند.
اول برج که ميشود دولت هشت ميليون و پانصد هزار نفر حقوق بگير دارد. لذا خودشان آمار ميدهند تقريباً همه درآمد دولت خرج خودشان ميشود. چهار ميليون الآن سر کار هستند، چهار و نيم ميليون بازنشسته هستند. اگر اين مجموعه صداقت داشتيم، اگر مردم صداقت را در اوج داشتند، اگر کاسب و تاجر صداقت داشتند. خانم محترم که خانهدار هستي، شما پول داري و سهم داري، براي چه ارثت را در بانک ميگذاري و سودش را ميگيري؟ پولت را به يک بيچاره بده، به يک کسي وام بده، صندوق قرض الحسنه درست کن. اگر صداقت و زهد و ايمان سال 57 را داشته باشيم به نتيجه ميرسيم.