برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: شرح کلماتي از نهجالبلاغه اميرالمؤمنين امام علي(عليهالسلام)- خطبه209
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 06- 01-98
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، خطبه 209 نهجالبلاغه، اين کلام اميرالمؤمنين را قبل از سيد رضي، مرحوم کليني در کافي شريف نقل کردند. سيد رضي گلچيني از کلمات حضرت را جمع آوري کردند و مصادر کلمات حضرت قبل از سيد رضي هم فراوان وجود داشته از جمله اين کلام حضرت که در کافي مرحوم کليني آمده است. داستان اين است که دو تا از ياران حضرت علي(ع)، يکي علاء بن زياد و يکي عاصم بن زياد، اين خطبه مربوط به اين دو نفر است. علاء بن زياد بيمار شد، اميرالمؤمنين براي عيادتش در بصره رفتند، داستان اين ملاقات در بصره هست که اميرالمؤمنين عيادت صحابي خود آمدند.
از فرصت عيادت استفاده کردند و يک موعظه اخلاقي کردند و من تقاضا دارم در اين ديد و بازديدهاي عيد که ميروند، فرصتي است براي اينکه انسان کار خوبي انجام بدهد يا احوالپرسي کنند. شما که بزرگ خاندان هستي، چه کار کردي؟ وقتي به ديدن شما ميآيند، شما که ميتواني يک سراغي بگير، از فاميل و بستگان، اگر گرفتاري و مشکلي دارند، بدهي دارند کمک کن. معناي ديد و بازديد اين نيست که بتوانيم دو ساعت همينطور بنشينيم.
اميرالمؤمنين از فرصت عيادت بيماري يک موعظه اخلاقي کردند. يک کسي يک مطلب علمي دارد، حرف علمي بزند. از فرصتها استفاده کنيم و مواظب باشيم جلسات به گناه آلوده نشود. آبروي کسي را نبريم، غيبت نکنيم. آيت الله العظمي گلپايگاني فرمودند: وقتي به مهماني ميرويد، نبض جلسه دست شما باشد.
البته به اين معني نه که حرف خود را بر اهل مجلس تحميل کنيم. در حالات رسول خدا هست که حضرت اينطور نبود که خودش را تحميل کند. در هر مجلسي مينشستند، هر بحثي که مردم ميکردند، حضرت ادامه ميدادند. اگر حرف دنيايي بود، حضرت همان را ادامه ميدادند. اگر حرف آخرتي بود، حضرت ادامه ميدادند. تحميل نکنيم که الا و لابد محور جلسه بايد من باشم. اين بد است. در عين حال حضرت فرمود: اگر جلسه به سمت گناه ميرود، جلسه را در دست خود بگيريد.
حضرت وقتي عيادت صحابي خود، علاء آمدند، ديدند يک خانه بزرگي در بصره دارد. فرمودند: «مَا كُنْتَ تَصْنَعُ بِسِعَةِ هَذِهِ الدَّارِ فِي الدُّنْيَا» خانه بزرگ خيلي خوب است، در کافي مرحوم کليني است که پيامبر اسلام فرمود: «مِنْ سَعَادَةِ الْمَرْءِ الْمُسْلِمِ الْمَسْكَنُ الْوَاسِعُ» (كافي، ج 6، ص 526) از خوشبختيهاي يک مرد است که خانه بزرگ داشته باشد. داشتن خانه بزرگ مانعي ندارد، اشکال ندارد. آنهايي که خانه بزرگ دارند اگر از اين فرصت خوب استفاده کنند نعمت پروردگار است، وسيله بندگي پروردگار است. فرمودند: با اين خانه بزرگ چه ميکني؟ «وَ أَنْتَ إِلَيْهَا فِي الاخِرَةِ كُنْتَ أَحْوَجَ» (نهجالبلاغه/خطبه209) تو در قيامت به اين خانه بزرگ بيشتر احتياج داري ولي ميتواني همين خانه بزرگ دنيا را تبديل کني به خانه بزرگي در آخرت.
فرمودند: «وَ بَلَي إِنْ شِئْتَ بَلَغْتَ بِهَا الاخِرَةَ» سه تا مثال زدند، «تَقْرِي فِيهَا الضَّيْفَ وَ تَصِلُ فِيهَا الرَّحِمَ وَ تُطْلِعُ مِنْهَا الْحُقُوقَ» 1- در اين خانه بزرگ از مهمانها پذيرايي کني. کار خير فقط صدقه به فقير دادن نيست. آن کسي که خانه چهل متري دارد، ميگويد: نميتوانم پذيرايي کنم. خانه هشتاد متري دارد، ميگويد: نميتوانم. دويست متري ميگويد: جا ندارم. 500 متري هم ميگويد: ندارم. پس چه کسي ميتواند؟ خوشا به حال کساني که در اين ايام تعطيلات تمام منزلشان محل رفت و آمد ارحام و خويشاوندان است. البته مردم هم بايد رعايت کنند.
امام صادق فرمود: دوست دارم خدا ببيند من خودم را کوچک ميکنم براي اينکه به ارحام خود برسم و صله رحم انجام ميدهم. فرمود: پس 1- اگر در اين خانه بزرگ مهماني انجام ميدهي، 2- ارحامت را پذيرايي و صله رحم ميکني. 3- حقوق الهي را ميپردازي، يعني خانه را از مال حلال تهيه کردي، اگر چنين است «مَطَالِعَهَا فَإِذاً أَنْتَ قَدْ بَلَغْتَ بِهَا الاخِرَةَ» (نهج البلاغه، خطبه 209) اين دنيا نيست، اين آخرت است. خانه دنياي تو خانه آخرت شده است.
قرآن يازده بار به جاي اينکه بگويد: مال، گفته خير. يکي سوره بقره آيه 180 است. «كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِين» نميگويد: اگر مالي داري وصيت کن، اگر خير داري. در نماز جمعه ميخوانيم، قرآن ميفرمايد، وقتي ميخواهد از مال دنيا اسم بياورد، ميگويد: «فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ» (جمعه/10) نماز جمعه تمام شد، «فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ» موقع نماز جمعه کسب و کار را تعطيل کنيد.
نماز جمعه که تمام شد، دوباره برگرديد «وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ» به جاي اينکه بگويد: برو مغازه را باز کن، ميگويد: «وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ» قرآن مال دنيا و کار دنيا را خير و فضل الهي ميداند. اگر از خانه وسيع و مال دنيا اينطور استفاده کنيم، اين فضل و خير است. پس تا اينجا عرض کرديم، اميرمؤمنان از فرصت عيادت بيمار، علاء بن زياد استفاده کردند و نصيحت کردند که از اين خانه وسيع خوب استفاده کن.
علاء بن زياد گفت: خوب شد شما آمدي و به من نصيحت کردي. ولي يا اميرالمؤمنين، من يک برادر دارم عاصم، ميخواهم شکايت او را به شما بکنم. حضرت فرمود: چه شده است؟ گفت: او زندگي دنيا را زمين گذاشته، يک عبا به دوش گرفته و اصلاً دنيا را طلاق داده است. رهبانيت و گوشهگيري و زهد را پيشه کرده است.
اميرالمؤمنين فرمود: برويد او را بياوريد. شما صله ارحام ميروي، ميگويند: خبر داري فلاني با هم اختلاف خانوادگي دارند؟ شما همانجا واسطه خير شويد و اين دو نفر را آشتي بدهيد. وقتي عاصم آمد حضرت با او تند صحبت کرد. فرمود: «يا عدى نفسه» اي دشمن، «لقد استهام بك الخبيث» شيطان تو را فريب داده است.
مؤمن و مسلمان کسب و کار را کنار بگذارد و عبا به دوش بگيرد و سر به بيابان و کوه بگذاري و نماز و عبادت کني. کي انبياء اينطور بودند و اولياء اينطور بودند؟ همان امير مؤمناني که مناجات شب داشت، نخلستانها را آباد ميکرد. پيامبر همينطور بود. حضرت فرمود: اي دشمن خود، چرا اينطور کردي؟ چرا ترک دنيا کردي؟ از دنيا خوب استفاده کنيد. حقوق را ادا کنيد. چرا به زن و بچهات رحم نکردي؟ «اترى الله احل لك الطيبات و هو يكره ان تأخذها» تو فکر ميکني خدا طيبات را حلال کرده، آنوقت دوست نداري از آن استفاده کني؟ يکوقت يکي از اساتيد فرمود: دنيايي که مذمت شده، اشتباه نکنيم، سه تا معنا دارد.
آيا دنيايي که مذمت شده، آسمان و زمين و دريا، خدايا اين را خودت خلق کردي، «سَخَّر لکم، خلق لکم» 2- کسب و کار و تجارت را خودش فرمود: «الکاسب حبيب الله». معناي سوم اينکه ما فريب دنيا را بخوريم، برده دنيا شويم و حلال و حرام سرمان نشود. خويشاوند و ارحام را نفهميم، دنيا سوار بر ما باشد. «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ» (اعراف/32) خدا اين روزيهاي پاکيزه را حرام نکرده است.
عاصم بن زياد وقتي اين جملات را از حضرت شنيد، گفت: اتفاقاً من کار خوبي کردهام. چرا؟ مگر شما امام ما نيستي؟ ما از شما ياد گرفتيم. اين لباسي که شما مي پوشي و غذايي که شما ميخوري، در نامه45 به عثمان بن حنيف فرمود: «أَلا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَي مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ» از همه دنيا دو قرص نان، دو جامه، من کار خوبي کردم. شما اميرالمؤمنين و امام متقين هستي، من هم ميخواهم مثل شما زندگي کنم.
اميرمؤمنان از اين برداشت غلط او ناراحت شد و فرمود: واي بر تو! براي چه مرا با خودت مقايسه کردي؟ من مثل تو نيستم. من امام هستم، حاکم هستم. «انّ اللّه فَرَض على ائمة العدل ان يُقدّروا انفسهم بِضعَفَةِ الناس» اينها جزء محکمات نهجالبلاغه است. خدا واجب کرده «علي ائمة العدل» اگر شما ميخواهي حاکم عادل باشي، شما رئيس جمهور عادل هستي، نماينده عادل هستي، رئيس قوه قضاييه عادل هستي، شما استاندار عادل هستي، امام جمعه عادل هستي، اگر ميخواهي عادل باشي، زندگيتان مثل طبقات ضعيف مردم باشد.
من دارم، از حلال هم دارم، ولي نميتواني پيشوا باشي. چرا؟ حضرت فرمود: تا فقير فقرش او را به شورش وا ندارد. فقير اگر ديد ائمه العدل هم ندارند، ثروت دارند ولي استفاده نميکنند و ميگويند: با مردم همدردي کنيم، مردم مشکلات دارند، ما اين مشکلات را درک کنيم.
وحيد بهبهاني از علماي بزرگ شيعه، ميگويند: يکوقت ايشان ديد عروس خانمش يک لباس پر زرق و برقي پوشيده است. پسرش هم بود. گفت: اين لباس چيست عروس خانم پوشيده است؟ پسر گفت: قرآن کريم ميفرمايد: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ» (اعراف/32) چه کسي حرام کرده است؟ حلال خداست، خدا راضي است. وحيد بهبهاني گفت: آن آيهاي که خواندي، من هم خواندم، ولي ما الآن پيشواي مردم هستيم و فقرا بايد فقرشان را به ما تسلي بدهند.
الآن بينندهها ميگويند: عجب خطبهاي ايشان خواند و چه برداشت خوبي کرد، ولي خدا يک چيزي را براي پيشوايان واجب کرد و يک چيزي براي عموم مردم، آنچه مردم حواسشان باشد، اين حکمت 328 است. «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَرَضَ فِي أَمْوَالِ الاغْنِيَاءِ أَقْوَاتَ الْفُقَرَاءِ» خدا قوت فقرا را در مال ثروتمندان قرار داده است. «فَمَا جَاعَ فَقِيرٌ إِلا بِمَا مُتِّعَ بِهِ غَنِيٌّ» اگر يک فقيري در جامعه هست، آن غني حق اين را ندارد. «وَ اللَّهُ تَعَالَي سَائِلُهُمْ عَنْ ذَلِكَ» خداي متعال فرداي قيامت سؤال ميکند.
اگر امروز جامعه ديني ما، متدينين ما، همه مردم ما خمس مالشان را درست ميدادند، زکات واجب و مستحبيشان را درست ميدادند، صله رحم واجبي که بارها گفتيم، پدر و مادر و اولاد واجب است، خويشاوندان صله رحم به معني رفع گرفتاري، نه فقط سر بزنيد، اگر جامعه ديني ما همين را عمل ميکرد، اگر واجبات مالي، خمس و زکات را ميداديم، صله رحم را انجام ميداديم، مستحبات را انجام ميداديم، اميرمؤمنين ميفرمايد: فقيري در جامعه نبود، فرداي قيامت خداوند سؤال ميکند.
در تاريخ داريم همين اميرالمؤمنين وقتي فقير آمد گفت: به من کمک کنيد، زمخشري در کتاب خود «ربيع الابرار» نوشته است. حضرت گفت: ندارم، اوايل که حضرت به مدينه آمده بود دستش خالي بود. تا گفت: ندارم، فقير گفت: علي فرداي قيامت جواب خدا را چه ميدهي؟ خدا قيامت از تو ميپرسد که من از تو کمک خواستم و تو کمک نکردي. روايت است که اميرالمؤمنين شروع کرد به گريه کردن، فقير رفت، حضرت فرمود: او را بياوريد. فرمود: دوباره بگو و حضرت دوباره گريه کرد. به قنبر فرمود: چه داريم؟ گفت: هيچ! فرمود: زره مرا به او بده. گفت: زره قيمتي است! فرمود: نميخواهم تمام عالم براي من باشد و فرداي قيامت يک نفر بگويد: علي من آنجا نگهت ميدارم!