برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيره تربيتي اميرالمؤمنين علي (عليهالسلام) در نهجالبلاغه- خطبه 183
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 28- 03-98
حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، خطبه 183 نهجالبلاغه، خطبه مفصلي است. «وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَيْسَ لِهَذَا الْجِلْدِ الرَّقِيقِ صَبْرٌ عَلَى النَّارِ فَارْحَمُوا نُفُوسَكُمْ» اميرمؤمنان ميفرمايد: بدانيد اين پوست نازک شما طاقت آتش ندارد. «فَإِنَّكُمْ قَدْ جَرَّبْتُمُوهَا فِي مَصَائِبِ الدُّنْيَا» در دنيا تجربه کرديد چطور در برابر سختيهاي دنيا طاقت شما کم است. «أَ فَرَأَيْتُمْ جَزَعَ أَحَدِكُمْ مِنَ الشَّوْكَةِ تُصِيبُهُ» چه فريادي از شما بلند ميشود يک خواري به بدن شما فرو ميرود. «وَ الْعَثْرَةِ تُدْمِيهِ» زمين ميخوريد، مجبور ميشويد. «وَ الرَّمْضَاءِ تُحْرِقُهُ» روي ريگ داغي چند قدم راه رفتيد، «فَكَيْفَ إِذَا كَانَ بَيْنَ طَابَقَيْنِ مِنْ نَارٍ» اينجا يک گرما يا ريگ سوزان است، يک جراحت کوتاه است، يک خوار را طاقت نداريم. وقتي ميان دو طبقه از آتش در قيامت قرار بگيريد. «ضَجِيعَ حَجَرٍ» در کنار سنگ داغ، «وَ قَرِينَ شَيْطَانٍ» در آتش ديگر انبياء و اولياء کنارش نيستند.
شياطين و فراعنه و يزيد و اين عذاب روحي خيلي سخت است. «أَ عَلِمْتُمْ» اميرالمؤمنين(ع) به سبک قرآن هم انذار دارند و هم بشارت، اينها انذار هستند. «أَنَّ مَالِكاً إِذَا غَضِبَ عَلَى النَّارِ حَطَمَ بَعْضُهَا بَعْضاً لِغَضَبِهِ» مالک دوزخ وقتي بر آتش غضب کند، آتش روي هم ميغلتد. «وَ إِذَا زَجَرَهَا تَوَثَّبَتْ بَيْنَ أَبْوَابِهَا جَزَعاً مِنْ زَجْرَتِهِ» مالک دوزخ فرياد بزند، اين آتش دوزخ پرتاب ميشود به طرف دربهاي جهنم. «أَيُّهَا الْيَفَنُ الْكَبِيرُ» يَفَن يعني پيرمرد، سالخورده، حضرت مخصوصاً خطابي ميبرند به سالخوردگان، فرصت سالخوردگان کمتر هست. «الَّذِي قَدْ لَهَزَهُ الْقَتِيرُ» سالخوردهاي که ضعف همه وجودت را گرفته است.
گفتيم يکوقت اميرالمؤمنين به معاويه نامه نوشتند و فرمودند: «انما مثلک کمثل الثوب المهيل» سني از تو گذشته است. مثل تو مثل لباس فرسوده است، گاهي لباسها فرسوده که ميشود، از يک طرف ميکشي درست کني، از آن طرف پاره ميشود. سالخورده ثوب مهيل است. الآن سالخوردهها داروي فشار خون ميخورند، چربيشان مشکل ميشود. چربي را کنترل ميکنند يک بيماري ديگر ميشود. «أَيُّهَا الْيَفَنُ الْكَبِيرُ الَّذِي قَدْ لَهَزَهُ الْقَتِير» سالخوردگي و ضعف همه وجودت را گرفته است، «كَيْفَ أَنْتَ إِذَا الْتَحَمَتْ أَطْوَاقُ النَّارِ بِعِظَامِ الْأَعْنَاقِ» چه ميکني و چگونه خواهي بود؟ اگر کاري کني که آتش به استخوان گردنت بچسبد، «وَ نَشِبَتِ الْجَوَامِعُ حَتَّى أَكَلَتْ لُحُومَ السَّوَاعِدِ» چه ميکني اگر طوق آتش به استخوان گردنت بچسبد، «فَاللَّهَ اللَّهَ» خدا را در نظر داشته باشيد، «مَعْشَرَ الْعِبَادِ» بندگان خدا، مرحوم استاد محمد جواد مغنيه، عالم بزرگي بود. شرح نهجالبلاغه دارد.
ميگويد: از عجايب کلام اميرمؤمنان اين است که حضرت در بسياري از خطبهها اين سه موضوع را دارد. حمد و ثناي پروردگار، درود بر خاتم انبياء، انذار و بشارت. ولي هيچ خطبهاي تکراري نيست. تمام حمد و ثناها، درود بر پيامبر و انذار و بشارت هم با يک واژه جديد است.
بندگان خدا! «وَ أَنْتُمْ سَالِمُونَ فِي الصِّحَّةِ قَبْلَ السُّقْمِ» اميرمؤمنان براي چه ما را ترساند؟ ميفرمود: تا سالم هستيد از فرصت استفاده کنيد. «وَ فِي الْفُسْحَةِ قَبْلَ الضِّيقِ» تا وقتي به تنگدستي نيافتاديد، براي خود کاري کنيد. مرحوم آيت الله شيخ مرتضي طالقاني مرد فوق العادهاي بود. در نجف استاد شخصيتهايي مثل آيت الله ميلاني بود.
علامه جعفري کفاية الاصول مرحوم آخوند خراساني را خدمت ايشان ميخواند. روز آخري که خدمت ايشان رفتم درس بخوانم نشسته بود. فرمودند: براي چه آمدي؟ آقاي بهجت ميگويد. گفتم: آمدم درس بخوانم. فرمود: تمام شد. گفتم: آقا نه حوزه تمام شده و نه درس تمام شده است. فرمود: من تمام شدم! فردا خبر مرگ مرا ميشنوي. گفتم: خوب پس درس تعطيل است. ما اين همه راه آمديم يک موعظهاي بکنيد. فرمود:
تا که دستت ميرسد شو کارگر *** چون فتي از پاي خواهي زد به سر
شريعتي: اي که دستت ميرسد کاري بکن *** پيش از اين کاز تو نيايد هيچ کار
حاج آقاي حسيني قمي: اميرمؤمنان تمام فريادهايش براي اين است که هشدار ميدهد تا هستيد يک کاري کنيد. قرآن کريم وقتي ميخواهد ما را تشويق کند، يک کاري بکن. آقا و خانم محترم دستگيري کن. مردم خيلي گرفتار و پريشان هستند. متأسفانه فاصلههاي طبقاتي در يک خانواده حتي بسيار زياد شده است. خانمي ميگفت: برادرم ماشين ميلياردي دارد ولي من کارگر خانههاي مردم هستم و شب را هم بايد نگهباني بدهم تا بتوانم اجاره خانهام را بدهم. آقاي محترم حداقل شما حواست به خواهرت باشد! در سوره مبارکه بقره داريم «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فِيهِ وَ لا خُلَّةٌ» (بقره/254) در راه خدا بده، روزي ميرسد که هيچ کاري از تو برنميآيد.
در سوره مبارکه منافقون هست «وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ» (منافقون/10) قبل از اينکه مرگت برسد، کاري کن. «فَيَقُولَ رَبِّ لَوْ لا أَخَّرْتَنِي إِلى أَجَلٍ قَرِيبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَكُنْ مِنَ الصَّالِحِينَ» خدايا يک مهلت بده، «فاصَّدَّق» صدقه بدهم. مهلت بدهي تازه ميفهمم در اين جامعه که مردم گرفتار هستند ميشد رحم کنم. آقاي صاحبخانه ما ميدانيم شما هم خريد سه برابري داريد، اما مستأجر شما خريد سه برابري دارد و مستأجر هست اما شما مالک هستي. غم و گرفتاري خود را تقسيم کن. ما کمتر از يک ماه پيش قرآن سر گرفتيم و بک يا الله گفتيم. پس به اين قرآن ايمان داريم.
ماه رمضان جايي تبليغ بودم، يک آقايي هر روز ميآمد روبروي ما مينشست. اول جلسه تا آخر جلسه مينشست، جمعه آخر ماه رمضان روز جمعه آخر ماه رمضان، منبر ما تمام شد. همه سر سفره افطار نشسته بودند. يک مرتبه يک گوشه دعوا شد و صداي فرياد، گفتند: يک لقمه در گلوي آقاي فلاني ماند و نفسش بند آمد. مردم ريختند و نگران شدند. اورژانس آمد. مردم نتوانستند کاري کنند و سه چهار دقيقه نفسش بند آمد. اورژانس رسيد و با دستگاه لقمه را خارج کرد. او را بيمارستان بردند و دو روز بعد از دنيا رفت. خدا رحمتش کند. نفر اول مينشست و سخنراني ما را گوش ميداد.
باور ميکرد جمعه آخر، آخرين جمعه عمرش باشد؟ يکي از دوستان ما پزشک فوق تخصص قلب در قم است. گفت: بيمارستان رفتم و گفتند: يکي از دستگاهها از کار افتاده و نيم ساعت طول ميکشد تا دستگاه درست شود. اگر شما کاري داري انجام بده. گفتند: فرصت خوبي است ميروم به مادرم سر ميزنم. رفتم مادرم را ديدم، مادرم گفت: چه وقت خوبي آمدي. چطور اين ساعت آمدي؟ گفتم: دستگاه بيمارستان از کار افتاده است. خوب وقتي است بيا با هم غذا بخوريم. ناهار الويه بود. لقمه اول را خوردم، مادرم هم لقمه اول را خورد. لقمه دوم را خوردم و مادر خورد. لقمه سوم را خوردم و مادرم افتاد.
من که فوق تخصص قلب دارم و هزاران قلب را احياء کردم نتوانستم کاري کنم. غصه من از اين است که يک ماه قلب مادرم را تهران بردم و همه چکابها را انجام دادم، هيچ مشکلي نداشت. اين آقا ميگفت: به قدري روي قفسه سينه مادرم فشار آوردم، قفسه سينه مادرم شکست ولي نفس برنگشت.
حضرت در حکمت 428 کلامي دارند، ميفرمايند: «مِسْكِينٌ ابْنُ آدَمَ» بيچاره انسان، چهار ويژگي داري 1- «مَكْتُومُ الْأَجَلِ» اجلت معلوم نيست. اين آقا فکر نميکرد جمعه آخر رمضان تمام کند. 2- «مَكْنُونُ الْعِلَلِ» بيماريهايش مخفي است. 3- «مَحْفُوظُ الْعَمَلِ» در حالي که اجلش نامعلوم است و بيماريهايش پنهان است ولي اعمالش محفوظ است. خدا رحمت کند آقاي بهجت ميفرمود: وقتي شما نهجالبلاغه ميخوانيد مردم پاي منبر شما نيستند، پاي منبر اميرالمؤمنين هستند. به همديگر رحم کنيم، مشکلات را تقسيم کنيم. اگر الآن تصميم گرفتي دستگيري کني، از خويشاوندان خودت غافل بودي، همين الآن شروع کني. «تُؤْلِمُهُ الْبَقَّةُ وَ تَقْتُلُهُ الشَّرْقَةُ وَ تُنْتِنُهُ الْعَرْقَة» بيچاره يک پشه آزارت ميدهد. يک قطره آب تو را ميکشد.
يک بوي بدنت آزارت ميدهد و از خودت بيزار ميشوي. مرگت مخفي است. بيماريهايت مخفي است. تاريخ فوت خود را نميداني! حضرت هشدار ميدهد از فرصت استفاده کن. «يا معشر العباد و أنتم سالمون في الصحّة قبل السقم» تا سالم هستيد، «و في الفسحة قبل الضيق» تا دست شما بسته نشده است. ديروز آقايي به من گفت: فلاني را ميشناسي؟ گفتم: اسمش را شنيدم. گفت: در فلان کشور زندگي ميکرد و اموالش بي حساب و کتاب بود. الآن سيصد ميليارد تومان کم آورده است. تمام ثروت و اموالش را فروخته به يک زندگي خيلي سخت برگشته است.
آدمي که صد ميليون پول خردش بود الآن کسي يک ميليون به او بدهد خوشحال ميشود. هميشه وضع آدم خوب نيست. واجب مال و خمس مال و زکات و صدقه مستحبي را بده.
«فاسعوا في فكاك رقابكم» خودتان را آزاد کنيد. خدا نيازي ندارد، چهار دستور دادند: «أَسْهِرُوا عُيُونَكُمْ» قسمتي از شب را بيدار باشيد. «وَ ضَمِّرُوا بُطُونَكُمْ» اينقدر نخوريد، مشکلات چاقي و بهداشت تغذيه خيلي مطرح هست. «وَ اسْتَعْمِلُوا أَقْدَامَكُمْ» پاي خودتان را در حل مشکلات مردم برداريد و يک گرهاي از مردم باز کنيد. «وَ أَنْفِقُوا أَمْوَالَكُم» انفاق کنيد. «وَ خُذُوا مِنْ أَجْسَادِكُمْ تَجُودُوا بِهَا عَلَى أَنْفُسِكُمْ» هي به اين بدن و تقويت اين بدن بگيريد و روحتان را وسيع کنيد. هرچه بدن را پرورش بدهيم در روح ضعيف ميشويم. آنهايي که روحشان را پرورش دادند، به بدنشان سخت گرفتند.
روزه يکي از اينهاست. بخل نورزيد، خدا فرمود: «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ» (محمد/7) شما دين خدا را ياري کنيد، خدا شما را ياري ميکند، خداوند فرمود: «مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِيرَةً» (بقره/245) همه کارهاي خير را قرض ميگويند. انفاق هم قرض به خدا دادن است. دستگيري از ديگران قرض به خدا دادن است. «فَلَمْ يَسْتَنْصِرْكُمْ» اگر از خدا قرض خواست نه اينکه خدا فقير بود، نه! «مِنْ ذُلٍّ وَ لَمْ يَسْتَقْرِضْكُمْ مِنْ قُلٍّ اسْتَنْصَرَكُمْ وَ لَهُ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» آسمان و زمين لشگر خداست. «وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ وَ اسْتَقْرَضَكُمْ وَ لَهُ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» خزائن آسمان و زمين براي خداست ولي به شما ميگويد: قرض بدهيد. «وَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ وَ إِنَّمَا أَرَادَ أَنْ يَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» (نهجالبلاغه/ص268) دنيا دار امتحان است. دل ميکني يا نه؟ فقط خودت را ميبيني؟
من فکر ميکنم اينهايي که فکر اين هستند که به هر شکلي شده زندگيشان جور باشد، فکر ميکنند روزي در اين کشور مشکلي پيش بيايد، همه گرفتار باشند و تو تنها در رفاه و آسايش باشي؟ ميشود زندگي کرد؟ گرفتاري را با هم تقسيم کنيم. خوبي را با هم تقسيم کنيم و به داد هم برسيم. هرجا قرآن انذار دارد، بشارت هم دارد. چقدر خداوند ميگويد: ما پيامبران را فرستاديم، بشراً و نذيرا. زود باشيد، مبادرت کنيد. وقت نيست، اگر ميخواهي کار خير کني زود باش که شيطان نميگذارد. «فَبَادِرُوا بِأَعْمَالِكُمْ تَكُونُوا مَعَ جِيرَانِ اللَّهِ فِي دَارِهِ» اگر کار خوبي کردي، در بهشت کنار همسايگان خدا هستيد.
«رَافَقَ بِهِمْ رُسُلَهُ» کساني که خداوند پيامبرانش را رفيق آنها قرار داد. «وَ أَزَارَهُمْ مَلَائِكَتَهُ» يعني فرشتگانش را در بهشت ميفرستد که به زيارت اين مؤمن برويد. انسان مسجود فرشته است، يکي از مسئوليتهاي فرشتهها در بهشت اين است که به زيارت مؤمنين بروند. «وَ أَكْرَمَ أَسْمَاعَهُمْ أَنْ تَسْمَعَ حَسِيسَ نَارٍ أَبَداً» خدا اينها را گرامي داشت از اينکه حتي صداي مخفي آتش را هم نخواهند شنيد. اشاره به آيه 102 سوره انبياء دارد. «وَ صَانَ أَجْسَادَهُمْ أَنْ تَلْقَى لُغُوباً وَ نَصَباً» اينها هيچ رنج و اذيتي نخواهند ديد. «ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ» اين فضل خداست.
«يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ» اين فضل خداست. «أَقُولُ مَا تَسْمَعُونَ» اينکه ميگويم بشنويد را ميشنويد. «وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلَى نَفْسِي وَ أَنْفُسِكُمْ وَ هُوَ حَسْبُنَا وَ نِعْمَ الْوَكِيل» اين فراز آخر خطبه 183 بود.
امام صادق فرمود: «مَا بَلَا اللَّهُ الْعِبَادَ بِشَيْءٍ أَشَدَّ عَلَيْهِمْ مِنْ إِخْرَاجِ الدِّرْهَمِ» (خصال/ج1/ص8) شيخ صدوق از امام صادق(ع) نقل ميکند. سختترين آزمون بندگان که خدا قرار داده چيست؟ گذشتن از مال است. از جان، سختتر است. در مشهد همين بحث را داشتم، از منبر پايين آمدم، آقايي آمد به من گفت: عجب کلامي امام صادق داشتند. گفتم: چطور؟ ميگفت: من هشت سال زمان جنگ، خط مقدم جبهه بودم. جانم را هشت سال در کف دستم گذاشته بودم. الآن سي سال است جنگ تمام شده و به کار اقتصادي زدم و نميتوانم از مالم بگذرم!
اميرمؤمنين(ع) ميفرمود: حواستان باشد، جمع نکنيد و هي نگه داريد، آخر چه ميشود؟ يک کاري کنيد بعد از مرگ نام نيک از شما بماند. بگويند: عجب مردي بود. آن شب که آه در بساط نداشتم او در خانه مرا زد. الآن بعضي نميتوانند اجاره بدهند، کانکس اجاره ميکنند. نام نيک بماند، اميرالمؤمنين فرمود: «وَ لِسَانُ الصِّدْقِ يَجْعَلُهُ اللَّهُ» خدا برايت بعد از مرگ نام نيک قرار بدهد، «لِلْمَرْءِ فِي النَّاسِ خَيْرٌ لَهُ مِنَ الْمَالِ [يُوَرِّثُهُ غَيْرَهُ] يَرِثُهُ غَيْرُه» (نهجالبلاغه/ص65) براي چه کسي ميخواهي ارث بگذاري؟ انبياء از خدا تقاضا ميکردند، حضرت ابراهيم از خدا خواست «وَ اجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ» (شعرا/84) خدايا کاري کن بعد از مرگ ما مردم بگويند: عجب پيامبري بود.
خدايا کاري کن ما رفتيم مردم بگويند: عجب ابراهيمي بود. قرآن ميگويد: ما اين کار را کرديم، «وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا» (مريم/50) ما نام ابراهيم را به عظمت باقي گذاشتيم. انبياء دلشان ميخواست بعد از مرگشان بگويند: عجب پيامبري. اينکه مردم به نيکي ياد کنند، خيلي مهم است. در حرم حضرت معصومه گفتم: آقا از دنيا ميرود، شش متر بنر ميزنند بزرگ خاندان! بزرگ خاندان روي سنگ قبر و روي بنر، کدام يکي از شما گرفتار هستيد، کدام يک دختر دم بخت داريد و هرچه خواستگار ميآيد به يک بهانه رد ميکني! اين چه بزرگ خانداني است! زمان حيات بزرگ خاندان نبودي!
حديث دوم در أمالي شيخ مفيد است. رواياتي داريم که گاهي ابليس حرفهايي به انبياء ميزدند، از جمله اين است. ابليس به حضرت موسي گفت: «إِذَا هَمَمْتَ بِصَدَقَةٍ فَأَمْضِهَا» ميخواهي صدقه بدهي و کار خير کني، زود باش. شيطان به موسي گفت: خواستي کار خير کني، زود باش. «فَإِنَّهُ إِذَا هَمَّ الْعَبْدُ بِصَدَقَةٍ» وقتي تصميم گرفت صدقه بدهد و کار خير بکند. «كُنْتُ صَاحِبَهُ دُونَ أَصْحَابِي أَحُولُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَهَا» (أمالي/ص157) ديگر نميگذارم بقيه شياطين بيايند.
خودم مستقيم وارد ميشوم تا اين را منصرف کنم. حديث سوم «مَا مَحَقَ الْإِسْلَامَ مَحْقَ الشُّحِّ شَيْءٌ» (کافي/ج4/ص45) چه چيزي ميتواند اسلام را نابود کند؟ مسلماني ما واقعي است يا ظاهري است؟ الآن ما راست ميگوييم نظام ما اسلامي است يا دروغ ميگوييم؟ اسلام و مسلماني را هيچ چيز نميتواند نابود کند.
«محق الشُّح» آدم بخيل باشد، حريص هم باشد. جمع کند و به ديگران هم ندهد. اين نابود ميکند. مردم به ما خبر بدهند، بگويند: ما از کسي دستگيري کرديم، کسي پول ميخواست، وام ميخواست، گرفتار بود. زمين خورده بود، خانمي که به شما ارث رسيده براي چه پولت را در بانک ميگذاري که پانزده درصد سود بگيري؟ حرام است. اينکه در خانواده شما گرفتار هست، اولاد شما نيازمند هست، اگر کسي در بين شما گرفتار هست بايد رها کني و به اطرافيانت کمک کني.