برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: توجه ويژه ائمه اطهار به اصحاب و شيعيان
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 25- 04-98
حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، يک بحث بسيار زيبايي است با عنوان مراقبات ويژهي اهلبيت(ع) نسبت به اصحاب و ياران خاصشان. غير از دستورات تربيتي و اخلاقي که به طور عمومي اهلبيت ميفرمودند، به طور خاص هم مواظب اصحاب و شيعيانشان بودند و از آنها دستگيري ميکردند. صدها روايت با اين عنوان ميتوانيم پيدا کنيم. اگر اسامي اصحاب اهلبيت(ع) را جستجو کنيم، جاهايي که ائمه خطاب خاصي به اصحاب و شيعيان خودشان دارند. در اين چند جلسه چند مورد حديث را خوانديم. در اين زمينه احاديث بسياري هست.
امروز ده روايت را در يک فصل خواهم خواند. فصل اول مراقبتي که امام(ع) براي اصلاح باورهاي ديني اصحابشان داشتند، ما گاهي خودمان از خودمان يک برداشتهايي ميکنيم که نگاه دين همين هست. يکوقتي گفتيم: همه مجتهد و صاحب نظر ميشويم. در بسياري از موضوعات همه اظهار نظر ميکنيم. يک مجتهد و فقيه صد سال در اين راه زحمت کشيده يا در مسائل قرآني يک مفسر مثل علامه طباطبايي شبانه روز با قرآن بودند. يا شبانه روزش در مسائل فقهي يا موضوعات کلامي و اعتقادي بوده است. چطور ما از راه ميرسيم با ديدن يک جمله و حديث فضاسازيها را ميبينيم و اظهار نظر ميکنيم.
حديث در کافي مرحوم کليني است، شخصي به نام ابراهيم از اصحاب امام صادق است، ميگويد: به مظهر امام صادق رسيدم و عرض کردم: «إِنِّي أَحُجُّ سَنَةً وَ شَرِيكِي سَنَةً» من يک برنامهريزي براي خودم دارم، يک سال من به حج ميروم و يک سال شريک من به حج ميرود. «قَالَ مَا يَمْنَعُكَ مِنَ الْحَجِّ يَا إِبْرَاهِيمُ» چرا هر سال به حج نميروي؟ «قُلْتُ لَا أَتَفَرَّغُ لِذَلِكَ» هرسال وقت ندارم و گرفتاري دارم. «جُعِلْتُ فِدَاكَ أَتَصَدَّقُ بِخَمْسِمِائَةٍ مَكَانَ ذَلِكَ» آقا به جاي اين سالي که حج نميروم پانصد تا در راه خدا بدهم؟ حضرت فرمود: «قَالَ الْحَجُّ أَفْضَلُ» حج افضل است. گفتم: هزار تا بدهم؟ فرمود: «قُلْتُ أَلْفٍ قَالَ الْحَجُّ أَفْضَلُ» گفتم: هزار و پانصد تا بدهم؟ فرمود: «قُلْتُ فَأَلْفٍ وَ خَمْسِمِائَةٍ قَالَ الْحَجُّ أَفْضَلُ» گفتم: دو هزار و پانصد تا بدهم، فرمود: «الحجٌّ افضل» فرمود: «قُلْتُ أَلْفَيْنِ قَالَ أَ فِي أَلْفَيْكَ طَوَافُ الْبَيْتِ» تو دو هزار تا صدقه بدهي، طواف خانه خدا و سعي صفا و مروه نصيبت ميشود؟ وقوف عرفات نصيب تو ميشود؟ شبهاي منا و رمي جمره نصيبت ميشود؟ گفتم: نه، فرمود: «قَالَ الْحَجُّ أَفْضَلُ» (کافي/ج4/ص259)
من ده روايت در اين زمينه ميخوانم. اميرالمؤمنين يک بياني دارد، چرا آن آقا ميگويد: من يک سال درميان حج ميروم و به جاي آن دو هزار درهم صدقه ميدهم. چرا حضرت ميفرمايد: «الحجُّ افضل» اولاً يادمان باشد اين يک واقعيتي است که هيچکس از خدا و رسول دلسوزتر از فقرا و نيازمندان نيست. ما چند جلسه آيات و رواياتي را خوانديم که در مورد دستگيري از ديگران، يک قطرهاي از درياي روايات و آيات بود، بعضي از عزيزان گفتند: اين بحث کافي است. قطعاً خدا و رسول و اهلبيت از ما بيشتر دلسوز نيازمند و فقير هستند. کسي محضر امام سجاد آمد و از ايشان کمک خواست.
امام سجاد بعد از واقعه کربلا و حکومت يزيد و مروانيان و واقعه حرّه و کشتار مردم مدينه فشار سختي به حضرت آمده بود و دوران سختي داشت. امام نداشتند به اين آقا کمک کنند. حضرت شروع به گريه کردند. سائل گفت: جانم به قربانتان، چرا گريه ميکنيد؟ حضرت فرمود: اينجا گريه نکنم کي گريه کنم؟ محتاجي به من مراجعه کند و نتوانم گرفتارياش را برطرف کنم. کسي از خدا و رسول و اهل بيت دلسوزتر براي نيازمند و فقير نيست. اميرالمؤمنين يک بياني دارد در نهجالبلاغه، کلمات حکمت آميز، حکمت 33 «فَاعِلُ الْخَيْرِ خَيْرٌ مِنْهُ وَ فَاعِلُ الشَّرِّ شَرٌّ مِنْه» کسي که کار خوبي انجام ميدهد، آن آدم از کار بهتر است. شما که صدقه ميدهيد و حج به جا ميآوريد، بالاتر هستيد يا آن کار بالاتر است.
تو که انجام ميدهي تو بالاتر هستي. سيد رضي اين جمله را انتخاب کرده است. ابن ابي الحديد وقتي به اين جمله رسيده است از بس تحت تأثير قرار گرفته همين يک کلمه را به شعر آورده است و بعد توضيح داده که چرا. اسلام دنبال تربيت انسان است و اگر ما آدمها را تربيت کرديم، انسانها را تربيت کرديم، سرچشمه درست کرديم. آنوقت اين سرچشمه ميتواند هزاران کار خير انجام بدهد. اما يک کار خير در خارج يک صدقه و يک حج و يک نماز است. مثل اينکه شما کنار يک سرچشمه برويد و يک ليوان آب برداريد و اين يک ليوان آب نه و بلکه يک عده تشنه را هم سيراب کنيد. شما سيراب کرديد ولي آن سرچشمه را يادتان باشد. اين قطرهاي از آن سرچشمه بود. اگر شما توانستي يک جامعهاي درست کنيد که آن جامعه متوجه مسائل خير باشد و متوجه کارهاي خوب و صدقه باشد،
مثلاً در بحثهاي بودجهاي، الآن که کشور ما دچار مشکلات و تحريم هست، هيچکس نميگويد: شما بياييد بودجههاي آموزشي يا فرهنگي را تعطيل کنيد. يک سال کلاً بودجههاي تربيتي را تعطيل کنيد و در بهزيستي و کميته امداد بريزيد. آن تربيت هست که مشکلات ما را حل ميکند. اگر ما انسانها را ساختيم، اين انسانهاي ساخته شده ميتوانند هر کار خير ديگري را انجام بدهند. همينهايي که ميروند يک نگاه در اربعين سيدالشهدا يا در شبهاي قدر يا در عرفه يا در مجالس اهلبيت، يک نگاه به قبر شش گوشه سيد الشهداء(ع) و يک نگاه به راهپيمايي بيست ميليوني مردم در عزاي امام حسين، اين تحول در او ميشود فاعل الخير، وقتي فاعل الخير شد همين هزاران کار ديگر از او بدست ميآيد. شما يک پارچ آبي که ده نفر را سيراب کرديد نگاه نکنيد. سرچشمه را نگاه کنيد.
حديث دوم در تهذيب مرحوم شيخ طوسي است. کسي محضر امام صادق(ع) آمد. گفت: «امْرَأَةٍ أَوْصَتْ أَنْ يُنْظَرَ قَدْرُ مَا يُحَجُّ بِهِ» (تهذيب الاحکام/ج5/ص447) يک خانمي داشت از دنيا ميرفت، وصيت کرد و گفت: هزينه حج چقدر است؟ به اندازه حج از مال من برداريد و کنار بگذاريد و بعد خدمت امام صادق برويد. از امام صادق سؤال کنيد، اين پول حج وصيت من است. اين پول را چه کنيم؟ «فَيُسْأَلَ فَإِنْ كَانَ الْفَضْلَ» افضل کدام است؟ «أَنْ يُوضَعَ فِي فُقَرَاءِ وُلْدِ فَاطِمَةَ ع» فرزندان زهرا و سادات يتيم، گرفتاران مدينه، حضرت فرمود: اگر حج واجبي بر گردنش بوده، خوب حج واجب بايد حتماً انجام شود. اما اگر حج واجب نبوده، «وُضِعَ فِيهِمْ وَ إِنْ كَانَ الْحَجُّ أَفْضَلَ حُجَّ بِهِ عَنْهَا فَقَالَ إِنْ كَانَ عَلَيْهَا حَجَّةٌ مَفْرُوضَةٌ فَلْيُجْعَلْ مَا أَوْصَتْ فِي حَجَّتِهَا أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ يُقْسَمَ فِي فُقَرَاءِ وُلْدِ فَاطِمَةَ ع» امام ميگويد: اگر حج واجب دارد که بايد برود. نميشود حج را تعطيل کرد.
روايت ديگر در کافي و تهذيب هست. ابراهيم که روايت اول را از امام صادق نقل کرد، ميگويد: آمدم به امام صادق گفتم: من در مسجد النبي بودم، زمان امام صادق مکتبهاي متعددي در برابر امام صادق ايجاد شده بود. گفت: نزد فلاني، امام و پيشواي فلان مکتب بودم. کسي آمد از او سؤال کرد: ما حج واجب را رفتيم، الآن يک کار خير ديگر انجام بدهيم يا دوباره حج برويم؟ گفت: نه، ديگر بس است! دنبال کار خير برويد. امام صادق فرمود: «كَذَبَ وَ اللَّهِ وَ أَثِمَ» والله دروغگو و گناهکار است. «الْحَجَّةُ أَفْضَلُ مِنْ عِتْقِ رَقَبَةٍ وَ رَقَبَةٍ حَتَّى عَدَّ عَشْرَ رَقَبَاتٍ ثُمَّ قَالَ وَيْحَهُ أَيُّ رَقَبَةٍ فِيهِ طَوَافٌ بِالْبَيْتِ وَ سَعْيٌ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ وَ وُقُوفٌ بِعَرَفَةَ وَ حَلْقُ الرَّأْسِ وَ رَمْيُ الْجِمَارِ فَلَوْ كَانَ كَمَا قَالَ لَعَطَّلَ النَّاسُ الْحَجَّ وَ لَوْ فَعَلُوا لَكَانَ يَنْبَغِي لِلْإِمَامِ أَنْ يُجْبِرَهُمْ عَلَى الْحَجِّ إِنْ شَاءُوا وَ إِنْ أَبَوْا فَإِنَّ هَذَا الْبَيْتَ إِنَّمَا وُضِعَ لِلْحَجِّ» يک حج که انجام بدهد از ده تا و صد تا و هزار تا کار خير ديگر بالاتر است. مثل روايت اول فرمودند که هيچ چيزي جاي اينها را نميگيرد.
حديث بعدي در تهذيب شيخ طوسي و مقنعه شيخ مفيد است. امام صادق راوي حديث است. فرمود: کسي محضر رسول خدا آمد، گفت: «إِنِّي خَرَجْتُ أُرِيدُ الْحَجَّ» امسال ميخواستم به حج بروم، دير شد. «فَعَاقَنِي وَ أَنَا رَجُلٌ مَيِّلٌ يَعْنِي كَثِيرَ الْمَالِ» آدم بسيار ثروتمندي هستم. «فَمُرْنِي أَصْنَعُ فِي مَالِي مَا أَبْلُغُ بِهِ مَا يَبْلُغُ بِهِ الْحَاجُّ» نرسيدم بروم. شما دستور بدهيد کار خيري انجام بدهم و ثواب حاجيان نصيب من شود. «قَالَ فَالْتَفَتَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَى أَبِي قُبَيْسٍ فَقَالَ لَوْ أَنَّ أَبَا قُبَيْسٍ لَكَ زِنَتَهُ ذَهَبَةٌ حَمْرَاءُ أَنْفَقْتَهُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ مَا بَلَغْتَ مَا بَلَغَ الْحَاجُّ» پيامبر نگاهي به اين شخص کرد و فرمود: کوه ابوقبيس کنار مسجدالحرام است، فرمود: به اين کوه نگاه کن. اگر به اندازهي اين کوه طلاي سرخ داشتي، در راه خدا ميدادي، ثوابي که حاجي گيرش ميآيد شما به اندازهي اين کوه ابوقبيس طلاي سرخ ميدادي، کافي نبود.
حديث چهارم در تهذيب است. امام صادق فرمود: «دِرْهَمٍ فِي الْحَجِ أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ أَلْفِ دِرْهَمٍ فِي غَيْرِهِ فِي الْبِرِّ» (تهذيب/ج5/ص22) يک درهم در حج بالاتر از هزاران هزار و ميليونها درهمي است که در راه ديگري باشد. حديث بعدي در کافي شريف است و داستان جالبي است. محدثين ما جمع روايات را نگاه کردند و عنواني انتخاب کردند. مرحوم شيخ حر عاملي در وسايل الشيعه باب زده است «استحبابُ اختيار حج مندوب علي الصدقه» حج مستحبي را کنار نگذاريد و بگوييد: من به جايش نفقه و صدقه ميدهم و کمک به فقرا ميکنم. هستند کساني که ميگويند: من نماز نميخوانم و روزه نميگيرم ولي به جايش کار خير ميکنم و کفاره ميدهم. کفاره جاي روزه گرفتن نيست.
حديث را سعيد سَمّان ميگويد، در کافي مرحوم کليني است. «كُنْتُ أَحُجُ فِي كُلِّ سَنَةٍ» هر سال به حج ميرفتم، «فَلَمَّا كَانَ فِي سَنَةٍ شَدِيدَةٍ أَصَابَ النَّاسَ فِيهَا جَهْدٌ» يک سالي شد که مردم خيلي گرفتاري مالي داشتند. «فَقَالَ لِي أَصْحَابِي» دوستان من گفتند: براي چه به حج ميروي؟ «لَوْ نَظَرْتَ إِلَى مَا تُرِيدُ» اين پولي را که صرف حج ميکني، صدقه بده. «أَنْ تَحُجَّ الْعَامَ بِهِ فَتَصَدَّقْتَ» صدقه دادم و حج نرفتم. «بِهِ كَانَ أَفْضَلَ قَالَ فَقُلْتُ لَهُمْ وَ تَرَوْنَ ذَلِكَ قَالُوا نَعَمْ قَالَ فَتَصَدَّقْتُ تِلْكَ السَّنَةَ بِمَا أُرِيدُ أَنْ أَحُجَّ بِهِ وَ أَقَمْتُ قَالَ فَرَأَيْتُ رُؤْيَا لَيْلَةَ عَرَفَةَ» شب عرفه خواب بدي ديدم، نگران شدم و قسم خوردم سال بعد اين کار را نکنم.
سال بعد حج رفتم، در منا خدمت امام صادق رفتم. ديدم دور حضرت شلوغ است. صبر کردم تا خلوت شد. «وَ قُلْتُ وَ اللَّهِ لَا أَعُودُ وَ لَا أَدَعُ الْحَجَّ قَالَ فَلَمَّا كَانَ مِنْ قَابِلٍ حَجَجْتُ فَلَمَّا أَتَيْتُ مِنًى رَأَيْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ عِنْدَهُ النَّاسُ مُجْتَمِعُونَ فَأَتَيْتُهُ فَقُلْتُ لَهُ أَخْبِرْنِي عَنِ الرَّجُلِ» گفتم: آقا سال گذشته به حج نرفتم و امسال آمدم، چنين خوابي ديدم، تکليف من براي سالهاي بعد چه باشد؟ «أَفْضَلُ الْحَجُّ أَوِ الصَّدَقَةُ» در سرزمين منا همه جور آدمي دور امام صادق بودند. امام در جوابها مراعات ميکردند. حضرت فرمود: صدقه خيلي خوب است. گفت: ميدانم صدقه خوب است.
حج بهتر است يا صدقه؟ حضرت فرمود: هم حج برويد و هم صدقه بدهيد. گفت: يکي را بگوييد. حضرت فرمودند: چه اشکالي دارد اين چيزي که قرار هست هزينه کنيد، نصفش را براي حج و نصفش را صدقه بدهيد. امام از جواب فرار کردند. فرمود: «وَ أَنَّى لَهُ مِثْلُ الْحَجِّ» چه چيزي جاي حج را ميگيرد؟ «فَقَالَهَا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ إِنَّ الْعَبْدَ لَيَخْرُجُ مِنْ بَيْتِهِ» انسان از خانهاش بيرون ميآيد، «فَيُعْطِي قِسْماً حَتَّى إِذَا أَتَى الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ» ميرود مسجد الحرام طواف ميکند. «طَافَ طَوَافَ الْفَرِيضَةِ ثُمَّ عَدَلَ إِلَى مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ فَصَلَّى رَكْعَتَيْنِ» پشت مقام ابراهيم دو رکعت نماز ميخواند. «فَيَأْتِيهِ مَلَكٌ» فرشتهاي ميآيد، وقتي نمازش تمام ميشود، «فَيَقُومُ عَنْ يَسَارِهِ فَإِذَا انْصَرَفَ ضَرَبَ بِيَدِهِ عَلَى كَتِفَيْهِ فَيَقُولُ يَا هَذَا أَمَّا مَا مَضَى فَقَدْ غُفِرَ لَكَ» خدا گذشتهات را آمرزيد، آماده باش براي آينده و هنوز کاري به عرفات نداريم.
مرحوم فيض کاشاني ميفرمايد: امام چقدر معطل کرد و هي طرف سؤال کرد، آخر فرمود: به حج چه ميرسد؟ يک طواف و دو رکعت نمازش باعث ميشود که فرشته بگويد: خدا گذشته تو را بخشيد. ميفرمايد: وقتي اين روايت را کنار روايت ديگري ميگذاريم که اينقدر تشويق به حج کردند، مانند روايت قبلي که خوانديم، معلوم ميشود امام مراعات ميکردند. چون در فصل حج افراد مختلفي از موافقين و مخالفين و کساني که مکتب اهلبيت را قبول نداشتند و در برابر اهلبيت بودند، ميگفتند: نميخواهد حج برويد، لذا امام اولين بار ياد او داد که اگر کسي به تو گير داد، اينطور بگو ولي يادت باشد «أني له مثل الحج».
اينکه اميرالمؤمنين ميفرمايد: «فاعل الخير» اينکه ما بياييم سرچشمه را درست کنيم، آدم درست کنيم. انسان بسازيم. هيچ جا نميآيند بودجههاي تربيتي را تعطيل کنند و بگويند: مردم گرفتار هستند. فکر را اصلاح کنيم، اين فکر که اصلاح شد، فراوان ديديم افرادي که ميگويند: ما اهل هر خلافي بوديم، من سالها روحاني کاروان حج بودم و از نزديک ديدم. گاهي با کاروانهاي دانشجويي رفتم. وقتي در تهران براي دانشجويان جلسه ميگذاشتيم ميگفتم: خدايا رحم کن، با اينها کجا ميخواهيم برويم؟! تيپها و قيافهها، حرفهايي که ميزدند و شوخيهايي که ميکردند، دو هفته 180 جوان را به حج ميبرديم.
به خدا قسم حج و عمرهاي مثل آن حج و عمرههايي که با دانشجويان بودم نديدم. يک جواني بود در کاروان ما ميگفت: من سه ختم قرآن در طواف داشتم. جواني بود يادم هست وقتي به ميقات مسجد شجره رسيديم، همه جوانها خيلي عجيب گريه ميکردند، اما ديدم اين جوان شيون ميزند. به حدي که وقتي لبيک تمام شد، صدايش کردم و گفتم: خوشا به حالت حال خوشي داريد ولي لبيک گفتي يا نه؟ از اينجا بدون احرام برويم احرام شما مشکل دارد و نميشود برگشت. رسيديم مسجد الحرام، باز در خط اين جوان بودم، گذشت. يک دو روز بعد نزد من آمد و گفت: من در لباس احرام بودم.
اعمال عمره تمام شد، به هتل آمدم. هنوز لباس احرام بر تن من بود. کليد را گرفتم که در را باز کنم. تلفن زنگ ميخورد، در را باز کردم داخل شدم، مادرم گفت: پسرم در مکه چه کردي؟ در مسجد الحرام و مدينه چه کردي؟ گفت: من يک مشکل بزرگي در زندگي داشتم. مادرم گفت: من راهي براي باز شدن گره ندارم. برو مدينه متوسل به حضرت زهرا(س) در مسجد النبي و مکه برو اولين نگاهت که به کعبه افتاد هرچه ميخواهي به خدا بگو. مادرم پشت تلفن گريه ميکرد و ميگفت: پسرم در مسجدالحرام و مسجد النبي چه کردي که گره من باز شد.
حديث بعدي براي کافي مرحوم کليني است. امام صادق ميگويد: «يَا عِيسَى إِنِّي أُحِبُ أَنْ يَرَاكَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيمَا بَيْنَ الْحَجِّ إِلَى الْحَجِّ وَ أَنْتَ تَتَهَيَّأُ لِلْحَجِّ» (کافي/ج4/ص281) دلم ميخواهد از اين حج برميگردي براي سفر بعدي آماده باشي. حديث بعدي در تهذيب شيخ طوسي است. يکي از اصحاب امام صادق ميگويد: خدمت حضرت رفتم. فرمود: چرا هر سال به حج نميروي؟ فرمود: ما زن و بچه داريم. فرمود: بنده خدا بميري چه کسي به زن و بچه تو ميرسد؟ همان خدايي که در زمان حيات به فکر آنها بود بعد از مرگ ما هم هست.
فرمود: دست زن و بچهات را بگير و هر سال به حج برو و در مصارف ديگر صرفهجويي کن. امام باقر فرمود: «مَا مِنْ عَبْدٍ يُؤْثِرُ عَلَى الْحَجِ حَاجَةً مِنْ حَوَائِجِ الدُّنْيَا إِلَّا نَظَرَ إِلَى الْمُحَلِّقِينَ قَدِ انْصَرَفُوا قَبْلَ أَنْ تُقْضَى لَهُ تِلْكَ الْحَاجَةُ» (من لا يحضر الفقيه/ج2/ص220) کسي ميگويد: من امسال حج نميروم، کار ديگري دارم آن را انجام ميدهم. حاجيها حجشان را تمام ميکنند و سرشان روز عيد قربان ميتراشيدند، اين هنوز به حاجت خودش نرسيد. اين آقا خواهد ديد اگر کسي بخاطر کار دنيا حجش را عقب مياندازد، امام باقر(ع) فرمود: حاجيها سرشان را تيغ زدند و روز عيد قربان حجشان را تمام کردند و اين هنوز به حاجت خودش نرسيده است.
حديث دهم را اسحاق بن عمار باز در کافي مرحوم کليني و تهذيب شيخ طوسي است. به امام صادق گفتم: «إِنَّ رَجُلًا اسْتَشَارَنِي فِي الْحَجِّ» کسي با من مشورت کرد که به نظرت حج بر من واجب است يا نه؟ من ديدم حال ندارد، گفتم: نميخواهد تو حال نداري، «فَقَالَ مَا أَخْلَقَكَ أَنْ تَمْرَضَ سَنَةً قَالَ فَمَرِضْتُ سَنَةً» (کافي/ج4/ص271) مجازات تو اين است که يک سال مريض شوي. حج يک احکامي دارد. بيمار يک شرايطي دارد. يک سال مريض شد.
در کافي مرحوم کليني هست که امام صادق فرمود: «لَوْ أَنَ أَحَدَكُمْ إِذَا رَبِحَ الرِّبْحَ» (کافي/ج4/ص280) آقا کاسب هستي، تاجر هستي، يک سودي گيرت ميآيد، «أَخَذَ مِنْهُ الشَّيْءَ فَعَزَلَهُ» يک کمي از اين سود کنار بگذار و بگو: اين براي حج. در طول سال همينطور يک مقدار کنار بگذار، وقتي موسم حج شد هزينه حج را دادي. فرمود: اين کار را نميکند. سودي که گيرش ميآيد را خرج ميکند، فصل حج که ميرسد ميگويد: دستم خالي است. گاهي بعضي اين کار را ميکنند و براي مجالس امام حسين يک صندوق دارند.
اين دعايي که ياد ما دادند، «اللهم ارزقني حج بيتک الحرام في عامي هذا و في کل عام» اين دعا را شيخ طوسي در تهذيب و شيخ مفيد در مقنعه دارد، مرحوم سيد در اقبال دارد و شيخ طوسي در مصباح دارد، امام سجاد در دعاي 23 صحيفه دارد، «وَ ارْزُقْنِي الْحَجَّ إِلَى بَيْتِكَ الْحَرَامِ وَ زِيَارَةَ قَبْرِ نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي عَامِي هَذَا وَ فِي كُلِّ عَامٍ مَا أَبْقَيْتَنِي» در کافي من لا يحضر و ثواب الاعمال شيخ صدوق است، اسحاق بن عمار يک آدم خاصي بود، امام مچ او را ميگرفت و مواظب او بود. از خودت اظهار نظر نکني و اجتهاد نکني. ما الآن در همه کار اظهار نظر ميکنيم.
به امام صادق گفتم: با حرفهايي که شما فرمودي و مرا گرفتار کردي، ديگر تصميم گرفتم هر سال يا خودم کسي را از اهلبيتم بفرستم و حج را تعطيل نکنم. امام فرمود: تصميم قطعي توست؟ گفتم: ياد گرفتم. فرمود: بدان خداوند وسعت رزق و کثرت مال به تو عطا خواهد کرد.
شريعتي: اين هفته قرار است از جناب زکريا بن آدم قمي بشنويم.
حاج آقاي حسيني قمي: حديث در غيبت شيخ طوسي و اختصاص شيخ مفيد است و از امام جواد(ع) است. زکريا بن آدم از زمان امام صادق، موسي بن جعفر، امام رضا و امام جواد را درک کرده است. وقتي از دنيا رفت، امام جواد فرمود: «رَحِمَهُ الله» رحمت خدا بر او باد، «يوم وُلدَ يوم قُبِضَ يوم يُبعَثُ حَيّاً» روزي که به دنيا آمد، روزي که از دنيا رفت و روزي که محشور شد. چطور زندگي کرد؟ «عارفاً بالحق» حق را شناخت، «قَائِلًا بِهِ صَابِراً مُحْتَسِباً لِلْحَقِّ» خودش را در مدار حق نگه ميداشت.
بحث امروز ما اين بود که حق را بشناسيم، حق را بگوييم و در مدار حق حرکت کنيم. اميرالمؤمنين فرمود: «فاعل الخير خيرٌ منه» شما سرچشمه را درست کن، اگر سرچشمه درست شد از اين سرچشمه هزاران هزار نفر سيراب ميشوند. اما وقتي يک ليوان آب دست کسي دادي، يک نفر را سيراب کردي. آن کسي که حج خانه خدا ميرود به سرچشمه رسيده و هزاران نفر را سيراب ميکند. جامعه را درست کنيم. حق را شناخت، حق را گفت و پاي حق ايستاد. خودمان قضاوت نکنيم.
حق را بگوييم. پاي حق بمانيم و فضاسازيها را کار نداشته باشيم. «قَائِماً بِمَا يَجِبُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ» آنچه خدا و رسول دوست داشت. «وَ مَضَى رَحِمَهُ اللَّهُ غَيْر ناکثٍ» پيمان نشکست، «لَا مُبَدِّلٍ فَجَزَاهُ اللَّهُ أَجْرَ نِيَّتِهِ وَ أَعْطَاهُ جَزَاءَ سَعْيِهِ» خداوند بالاترين و بهترين آرزوهايش را به او عطا کند. زکريا بن آدم يک مثال است براي انسان تربيت يافته، چرا اينقدر برايش ارزش قائل هستند. چرا امام رضا(ع) از مدينه تا مکه او را هم کجاوه خودش کرد؟ چرا وقتي ميخواست از قم برود، حضرت گفت: تو بمان. فرمود: چطور خداوند بلا را از مجاورين قبر پدرم موسي بن جعفر برميدارد، به برکت تو بلا را از مجاورين قبر تو برميدارد. اگر پاي حق بايستيم، معيار را حق بدانيم، سؤال کنيم، در هر چيزي اظهار نظر نکنيم. شما آدمي بسازيد که سرچشمه خيرات باشد بهتر از خود کار خير است.