برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: آشنايي با خطبه 114 نهج البلاغه
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 08- 05-98
حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، خطبه 114 نهجالبلاغه اميرالمؤمنين، به ذهنم رسيد که اگر توفيق باشد نتيجه اين سالهاي نهجالبلاغه و مهماني سفره اميرالمؤمنين اين باشد که مروري بر همه نهجالبلاغه داشته باشيم. خطبه 114 با اين جمله شروع ميشود، «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْوَاصِلِ الْحَمْدَ بِالنِّعَمِ وَ النِّعَمَ بِالشُّكْرِ» يکي از علماي بزرگ يحيي بن حمزه هست براي قرن هفتم هست، ال 705 وفاتش هست. يک کتابي دارد به نام «الطراز» در موضوع بلاغت است و از علماي زيدي هست، يمني هست. يمن که اميرالمؤمنين(ع) مدتي در آنجا حضور داشتند، بسياري علاقهمندان به اميرالمؤمنين هست.
وقتي به اين خطبه حضرت ميرسد، ميگويد: اگر کسي شفا مي خواهد، بعد از قرآن اين کلام اميرالمؤمنين شفاي جانها و روح و روان انسان است. ميگويد: اگر بخواهيم کلام بشري را معجزه بناميم، اولين معجزه کلام اميرمؤمنان است. اگر بخواهيم حساب کنيم بعد از قرآن چه کلامي معجزه است، قرآن اول است و دومين معجزه خطبه 114 اميرالمؤمنين(ع) است. اگر کسي بخواهد حق اين خطبه را ادا کند حداقل بايد ده جلسه در مورد اين خطبه صحبت کند. نامه 69 نهجالبلاغه و خطبه 114 موضوعات اخلاقي فراواني دارد.
«الْحَمْدُلِلَّهِ الْوَاصِلِ الْحَمْدَ بِالنِّعَمِ وَ النِّعَمَ بِالشُّكْرِ» حضرت با حمد خدا شروع ميکند هرجا حضرت حمد خدا ميگويد، يک وصف جديدي براي خدا بيان ميکند. الحمدلله براي خدايي که وصل ميکند حمد را به نعمت، نعمت را با شکر، يعني اگر خدا به شما نعمتي داد و حمد خدا را گفتي، سپاس و حمد خدا باعث ميشود خدا نعمت جديدي به شما بدهد.
تعبيري اميرالمؤمنين در نهجالبلاغه دارند، «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ الْحَمْدَ مِفْتَاحاً لِذِكْرِهِ وَ سَبَباً لِلْمَزِيدِ مِنْ فَضْلِهِ وَ دَلِيلًا عَلَى آلَائِهِ وَ عَظَمَتِهِ» حمد خدايي که کليد ذکر خدا حمد است. هرجا ميخواهيم سخني از پروردگار بگوييم با حمد شروع ميکنيم. حمد خدا گفتي، خدا فضلش را به شما بيشتر ميکند. آيهاي که ميفرمايد: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُم» سعدي ميگويد: منت خداي را عزوجل که طاعتش موجب قرب است و به شکر اندرش مزيد نعمت. يعني همين «الواصل الحمد بالنعم» شما شکر خدا گفتي، خدا به شما نعمت ميدهد. شما شکر خدا را بگويي،«لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُم» يکي هم گفتند: «الواصل الحمد بالنعم» يعني خدا گفته: بعد از نعمت، تو حمد مرا بگو. نعمت دادم، يادت نرود حمد کني. تکليفي براي بندگان خود معين کرده است.
در برابر نعمتها حمد الهي را يادت نرود. در سيرهي اهلبيت فراوان است، لباس نو ميپوشيدند، شروع به حمد خدا ميکردند. سر سفرهي غذا حمد خدا ميکردند. باز ادامه اين جمله زيباي سعدي هست که هرنفسي که فرو ميرود، ممد حيات است. چون برميآيد مفرح ذات است پس در هر نفس دو نعمت موجود و بر هر نعمت شکري واجب است. بعد اعتراف ميکند: از دست و زبان که برآيد کاز عهدهي شکرش به در آيد. بنده همان به که ز تقصير خويش،عذر به درگاه خدا آورد!! يک معنا اين است که خدا بر ما تکليف کرده است و ما را مکلف کرده اگر نعمتي به تو دادم، حمد يادت نرود.
در وسايل الشيعه يک بابي هست، شايد دهها روايت دارد که سر سفره غذا نشستيد، با بسم الله شروع کنيد و با حمد خدا تمام کنيد. از اين دهها روايت فقط يک روايت را بخوانم. حضرت فرمود: «الطَّعَامُ إِذَا جَمَعَ أَرْبَعَ خِصَالٍ فَقَدْ تَمَّ» سفرهاي به کمال ميرسد که چهار ويژگي داشته باشد. سفرهي مطلوب رسول خدا، سفرهي کامل در نگاه پيامبر بايد چهار ويژگي داشته باشد. 1- با حمد و نام خدا شروع شود. 2- با حمد خدا تمام شود. 3- «إِذَا كَانَ مِنْ حَلَالٍ» حلال باشد.
4- «وَ كَثُرَتِ الْأَيْدِي وَ سُمِّيَ فِي أَوَّلِهِ وَ حُمِدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي آخِرِهِ» سفرهاي مطلوب است که دستهاي زيادي به سمت سفره دراز شود. اگر انسان بيمار نباشد و سالم باشد، روزي از سفره لذت ميبرد که مهمامهايي سر سفره هست. يک روز که خانواده نيست و تنها غذا ميخوريد اصلاً لذت ندارد.
«و نَحْمَدُهُ عَلَى آلَائِهِ كَمَا نَحْمَدُهُ عَلَى بَلَائِهِ» ما خدا را حمد ميگوييم بر نعمتها، همانطور که در مصيبتها حمد ميگوييم. اگر خدا بلايي به ما رساند، باز هم الحمدلله. مخاطبين ما که موفق به زيارت عاشورا هستند، اوج زيارت عاشورا سجده آخر هست. سجده بالاترين مقام قرب انسان به مقام پروردگار است. آنجا که سر به سجده ميگذاريم باز هم حمد خدا ميگوييم: «اللهم لک الحمد، حمد الشاکرين لک علي مصابهم الحمدلله علي عظيم رَزيتي» در سجده که اوج بندگي و عبوديت است، ميگوييد: «اللهم لک الحمد حمد الشاکرين».
از اين به بعد وقتي زيارتنامه ائمه را ميخوانيد، يک مقدار توجه کنيد. يکوقتي نگفتيم راه دريافت معارف سه راه است. زيارات، روايات، مناجات، فرقي ندارد، اينها معارف است. در زيارتها، نوع زيارتها، در قالب زيارتهاي ائمه(ع) وقتي زيارتنامه ميخوانيم فوري سراغ مصائب اهلبيت ميروند. ميخواهند بگويند: يادت باشد به زيارت امامي آمدي که خود اين امام بلا ديده است. مصيبت ديده است. اگر مصيبتي به شما رسيد، از ميدان به در نرو! اول زيارت امين الله هست «السلام علي امين الله في ارضه و حجته علي عباده اشهد انک جاهدت في الله حق جهاده»
اميرمؤمنان تعبيري دارد گاهي متأسفانه در جاهاي حساس درجا ميزنيم و ايمان ما متزلزل ميشود. حديث در ارشاد شيخ مفيد است. اميرالمؤمنين ميفرمايد: زندگي من سه مرحله داشت. تا کوچک بودم که دوران مکه و آزار و اذيت قريش بود و شکنجه و شعب ابي طالب، «لَقَدْ خِفْتُ صَغِيراً وَ جَاهَدْتُ كَبِيراً» 23 ساله بودم که به مدينه آمدم، از 23 تا 33 سالگي در هشتاد نبرد حضور داشتند. در جنگ احد نود جراحت داشتند.
در تاريخ هست گاهي جراحت به قدري سنگين بود که وقتي صديقه طاهره مرهم ميگذاشت، يک وسيلهاي را داخل بدن ميکرد و از آن طرف ديگر بيرون ميآورد تا اين خون قطع شود. «حَتَّى قَبَضَ اللَّهُ نَبِيَّهُ ع فَكَانَتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرَى» تازه مصيبت بزرگ شروع شد. اين گزارش زندگي اميرالمؤمنين است.
امام هادي به ما ياد داد که وقتي به اميرالمؤمنين سلام ميدهيد، بگوييد: «السلام عليک يا اميرالمؤمنين اشهد انک اول مظلومٍ و اول من غُصِب حقه» تو اولين مظلوم عالم هستي و اولين کسي هستي که حق او را غصب کردند. گاهي انسان مظلوم است که نميتواند دفاع کند و بايد تحمل و صبر کند. اگر در زندگي به ما ظلم شده و سختي و بلا و گرفتاري ديديم. در جامعه ميبينيم افرادي که دچار سختي ميشوند و گاهي دينشان متزلزل ميشود و چرا سختي ميبينيم؟ چرا اين بلا براي من پيش آمد؟ شما مگر زيارت نميروي و امام را زيارت نميکني؟ تمام زيارتنامهها از بلا و مصيبت اهلبيت ميگويند. بلا سه جهت دارد و گاهي سبب بيداري انسان است.
آدم از خواب غفلت بيدار ميشود. ما نميتوانيم در مورد ديگران قضاوت کنيم. گاهي عقوبت و تلنگر است و گاهي سبب بيداري است و گاهي کفارهي گناهان ماست، چقدر روايت داريم که گاهي خداوند ميخواهد يک بندهاش را پاک پاک آن طرف ببرد، گناهاني داشته که کفاره اين گناهان در دنيا يک بلا و مصيبت است و گاهي هم براي قدرشناسي نعمتهاست. آدم قدر نعمت و سلامتي را نميداند. قدرشناس باشيم و بدانيم گاهي عقوبت است، گاهي بيدارب و تنبه است.
شيخ صدوق در خصال دارد، پيامبر فرمود: «لو لا ثلاثة» اگر سه چيز نبود، گاهي در برابر خداي متعال خيلي گردن کلفتي ميکنيم و مغرور و غافل ميشويم. سر به سجده براي حق نميگذاريم. فرمود: اگر سه چيز نباشد، هيچ چيز سرش را پايين نميآورد. 1- «المرض، الفقر، الموت» يکي بيماري است. وقتي آدم به بيماري ميافتد ميگويد: من اينقدر ضعيف و ناتوان بودم. اينقدر سر و صدا ميکردم، اينقدر فرياد ميکشيدم.
با يک بيماري و تب و ناراحتي جزئي چنان به بستر بيماري ميافتد، اين باد و غروري که داشته کم ميشود. ما خودمان را ميشناسيم. يک نفر ميگفت: روزها صبح بيدار ميشوم و دنبال کار و مطالعه هستم و ظهرها بعد از نهار خوابم ميگيرد. به قدري اين خواب براي من سنگين است که ميگويم: اينقدر آدم ضعيف که در برابر يک خواب ناتوان است. اگر الآن نخوابم ديگر ديوانه ميشوم و نميتوانم خودم را اداره کنم. در برابر بيماري و فقر و تنگدستي، آخري هم مرگ است. بعضي مرگ بايد سرشان را به زمين بزند. يکوقتي با بيماري حل ميشود، يکوقتي با فقر حل ميشود و گاهي با مرگ، فرمود: با اينکه فقر و بيماري و مرگ دارد، باز هم آرام ندارد و تسليم نميشود و گردن کلفتياش را کنار نميگذارد.
عبارتي ديدم، هفته گذشته گفتيم از مفصلترين شرحي که بر نهجالبلاغهي اميرالمؤمنين نوشته شده در بين علماي شيعه، کتاب «طريق السالکين» ابن ميثم بحراني است. ايشان وقتي به اينجا ميرسد، ميگويد: چرا اميرالمؤمنين گفت«و نَحْمَدُهُ عَلَى آلَائِهِ كَمَا نَحْمَدُهُ عَلَى بَلَائِهِ»؟ ميگويد: خواسته به ما ياد بدهد بلاء و نعمت را کنار هم گذاشته است. هم بلا حمد ميخواهد و هم نعمت حمد ميخواهد، هم بلا آزمايش است و هم نعمت آزمايش است.
از آن طرف يکوقتي گفتيم آزمون ثروت، کمتر از آزمون فقر نيست. «و نَحْمَدُهُ عَلَى آلَائِهِ كَمَا نَحْمَدُهُ عَلَى بَلَائِهِ» خود قرآن در سوره مبارکه انبياء آيه 35 دارد، «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنا تُرْجَعُونَ» نعمت، بيماري، ثروت، سلامتي، فقر، همه آزمايش است. همه مرگ را ميچشيم، هم بلا و هم خير، هم روزي که ثروت داري و هم روزي که فقير هستي، هم روزي که سلامت داري و هم روزي که بيمار هستي، آزمون سلامت کمتر از آزمون بيماري نيست. آزمون ثروت کمتر از آزمون فقر نيست. آزمون قدرت کمتر از آزمون آنهايي که قدرت دارند، نيست. آن کسي که ثروت دارد چطور از اين ثروت استفاده ميکند؟ آن کسي که در سلامت است از آزمون سلامت چطور استفاده ميکند؟
داستان را شيخ صدوق در عيون الاخبار الرضا نقل کرده است. کسي محضر حضرت رضا آمد، ائمه براي اينکه مردم را براي بلا و مصبت آماده کنند، مصيبت نيامده آمادهشان ميکردند. کسي محضر امام رضا ميرود، حضرت با او صحبت ميکرد، حضرت مسائلي را از او پرسيد. بي مقدمه يکباره حضرت فرمود: «يَا أَبَا مُحَمَّدٍ، مَا ابْتَلَى اللَّهُ عَبْداً مُؤْمِناً بِبَلِيَّةٍ فَصَبَرَ عَلَيْهَا، إِلَّا كَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ أَلْفِ شَهِيدٍ» اگر بلايي به مؤمني رسيد، صبر کرد، خدا اجر شهيد را به او ميدهد. راوي ميگويد: من خجالت کشيدم. عبارت اين است، خجالت کشيدم! امام حجت خداست، ما بحث بيماري و بلا و مصيبت نداشتيم.
ما امام را طور ديگري ميشناختيم. حرفي نزدم و از محضر امام خداحافظي کردم، خواستم به شهرم برگردم. همراهاني داشتم که رفته بودند و من در آن شهر ماندم. آن شب يک درد پاي شديد کردم. درد پاي من منجر به ورم پا شد. خودم را به شهر رساندم. ورم به قدري شديد شد که به حد يک جراحت عظيم شد، «لَا أَنَامُ وَ لَا أُقِيمُ فَعَلِمْتُ أَنَّهُ حَدَّثَنِي لِهَذَا الْمَعْنَى» نه ميتوانستم بخوابم و نه ميگذاشتم کسي بخوابد. چند ماه اين درد پا شروع شد و با من بود. تازه فهميدم چرا امام رضا بي مقدمه آن بيان را فرمودند.
ما مشهد و کربلا ميرويم. به امام رضا ميگوييم: بيماري ما را شفاء بده. امام و ولي خدا نميتوانست به جاي اينکه با اين مقدمه حرف را قطع کند، او هم به آقا سوء ظن پيدا کند و خجالت بکشد، اين چه ولي خدايي است که حرف ما را به هم زد. به جاي اين حرفها که فصيلت صبر بر بلا را به آقا بگويد، امام يک معجزه ميکرد. نميتوانست بلا را از او دفع کند؟ معلوم ميشود بلا قرار نيست هميشه دفع شود و گاهي کفارهي گناهان ما و قدرشناسي نعمتهاست. همان شب ورم پا گرفت و درد شديد آمد. خوب امام رضا، جانم به قربانت به جاي اينکه به من پيشاپيش تسلي بدهي، معجزهاي کن اين درد را نگيرم. بنا نيست ائمه هميشه معجزه کنند و هيچکس دردي نداشته باشد.
خود ائمه در زندگيشان بيماري داشتند يا نه؟ در حالات رسول خدا هست که پيامبر خدا در سال يکي دو بار سردرد شديدي ميگرفتند و گاهي بيماريشان به قدري شديد ميشد که ديگر وصيتنامهشان را آماده ميکردند. در حالات سيدالشهداء هست، انصافاً اگر الآن اين حديث را بخوانم و بعد يک سؤال بپرسم، در حالات امام حسين(ع) هست که حضرت به حج رفتند. حاجيان از مدينه کجا مُحر ميشوند؟ مسجد شجره، سيد الشهدا محرم شد، اميرالمؤمنين و همه کاروان مُحرم شدند. وسط راه سيدالشهداء بيمار شد. به قدري بيماري شديد شد که ديگر نتوانستند مسير را ادامه بدهند و حج را به جا آورند، حاجي اگر وسط راه در احرام بيمار شود، ميخواهد برگردد، چطور بايد برگردد؟ احرام است و در شجره مُحرم شده است. نميتواند اعمال انجام بدهد، در روايت هست بايد يک قرباني براي حاجي انجام داد تا از احرام بيرون بيايد.
اميرالمؤمنين يک قرباني براي امام حسين انجام داد، امام حسين لباسهايش را برداشت و به مدينه برگشت. در بين اين هشتاد هزار حاجي که ميروند، براي يک حاجي چنين قصهاي پيش ميآمد، بيمار ميشد و برميگشت ما چه ميگفتيم؟ نميگفتيم: اي بي سعاده، اي بدبخت، اي بيچاره، ببين چه غلطي کردي که خدا تو را جواب کرد؟ گفت: از وسط راه گفت: نميخواهم به خانه من بيايي. اولياي خدا بيماري داشتند، پيامبر و امام حسين بيماري داشت. آيات سوره «هل أتي» مگر براي بيماري امام حسين و امام حسن نبود که فاطمه زهرا و اميرالمؤمنين نذر کردند سه روز روزه بگيرند؟ امام رضا طرف را آماده ميکند.
سيرهي اهلبيت اين نيست و زندگي اهلبيت اينطور نبوده است. ما بخواهيم و وظيفهي ماست، اميرالمؤمنين در نهجالبلاغه ميفرمود: شما دعا کنيد. اگر آن دعا برآورده شد که شد، اگر نشد، در نامه 31 به امام حسن، حضرت فرمود: خدا جاي ديگر برايت جبران ميکند. يک خير ديگري به تو ميرساند و يک شر ديگري از تو دفع ميکند. گاهي بلايي از ما دور ميشود و ميگوييم: اي بابا! يک خيري ميرسد ميگوييم: خدايا ما قابل اين خير نبوديم. اين خير براي اين است که جايي دعا کرده بودي و آن دعا به مصلحت تو نبود، اينطور جبران کردم.
در أمالي شيخ طوسي از امام صادق روايت ديدم، خداوند به حضرت موسي وحي کرد يا موسي! «يَا مُوسَى مَا خَلَقْتُ خَلْقاً أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنِ» من در عالم کسي را محبوبتر از مؤمن نزد من نيست. محبوبترين مخلوق خدا مؤمن است، «وَ إِنِّي إِنَّمَا أَبْتَلِيهِ لِمَا هُوَ خَيْرٌ لَهُ» گاهي مبتلايش ميکنند بخاطر اينکه خير او در همين است. من مصلحت او را ميدانم. اگر اين صبر کرد، «وَ أُعَافِيهِ لِمَا هُوَ خَيْرٌ لَهُ فَلْيَصْبِرْ عَلَى بَلَائِي وَ لْيَشْكُرْ نَعْمَائِي وَ لْيَرْضَ بِقَضَائِي أَكْتُبْهُ مِنَ الصِّدِّيقِينَ عِنْدِي» اسمش را در صديقين مينويسم. وقتي خدا وعده ميدهد شوخي ندارد.
رفته مشهد حاجت نگرفته و ميگويد: ديگر مشهد نميروم، چرا حضرت حاجت مرا نداد؟ يکوقت مصلحت در بيماري و يکوقت در شفاء است. امام حسين شب عاشورا خطبهاي دارند، ميفرمايد: بهترين حمد و ثناي خدا را ميگويم، هم در سختي و هم در نعمت حمد خدا را ميگويم. يک روز روي سينهي پيامبر بودم، يک روز هم چشم باز ميکنم شمر روي سينهي من نشسته است.
«وَ نَسْتَعِينُهُ عَلَى هَذِهِ النُّفُوسِ» اين نفس و جان ما دو ويژگي دارد، «الْبِطَاءِ عَمَّا أُمِرَتْ بِهِ السِّرَاعِ إِلَى مَا نُهِيَتْ عَنْهُ» اميرالمؤمنين ما را خوب ميشناسد، از خدا کمک ميخواهيم، «الْبِطَاءِ عَمَّا أُمِرَتْ بِهِ» آنچه را خدا ميگويد انجام بدهيم، کند هستيم. صدقات، دستگيري، پشت گوش مياندازيم. بطيع و کند هستيم. فرمان خدا را به سختي انجام ميدهيم. نماز، دم غروب آفتاب، يک نمازي را بفهمي و نفهمي بخوان و برو. آنچه خدا فرمان ميدهد، کند هستيم.
ميخواهد روزه بگيرد، اول ماه رمضان هزار درد و مرض ميگيرد، حج ميخواهد برود هزار عذر و بهانه ميآورد که پولمان را به آل سعود صفاک کودک کش بدهيم! وقتي خدا فرمان ميدهد، با کندي است. «السِّرَاعِ إِلَى مَا نُهِيَتْ عَنْهُ» آنجايي که خدا ميگويد: انجام نده، چقدر سريع و تند ميرود. از خدا بايد کمک بخواهيم.
بحث حجاب و عفاف که اين روزها داغ است. درست است جامعه يک وظيفهاي دارد، در بدحجابي و عفاف و حجاب اينقدر سرعت و شتاب داشته باشيم، اينجا که نشستيم بايد براي خدا حرف بزنيم. اينکه اين دوربين براي رسانه هست، نبايد ملاحظه داشته باشيم. من اعتقادم اين است که در بحث حجاب و عفاف اگر سراغ دختري ميرويم که در ميدان وليعصر هستند و نهي از منکر ميکنيم و پليس را مأمور ميکنيم، من اعتقادم اين است که نهي از منکر باشد.
ولي اين آخرين درجهي نهي از منکر است. اين درجه دهمش است. درجهي اولش کجاست؟ آنهايي که تأثيرگذار فرهنگي و فکري در جامعه هستند، آنجا بايد شروع کرد. وقتي ميخواهيم کاري را شروع کنيم از جايي شروع کنيم که تأثير گذار است يا درجه آخري که تأثير بذيري ندارد. در رأسش فضاهاي مجازي و رسانههاست و حرفي که رسانهها دارند. فضاي مجازي و رسانهها جاي خود، رسانه ملي و تأثيري که دارد قابل مقايسه با هيچي نيست.
مگر اميرالمؤمنين نفرمود: «النَّاسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِمْ» مردم به زمانشان شبيه هستند، زمان يعني رسانه و تلويزيون و فضاي مجازي، زمان يعني دانشگاه و مدرسهها، چه کسي در اين فضا تأثيرگذار است؟ رسانه ملي از همه مؤثرتر است و به نظر من بدتر از رسانه ملي سريالهاي خانگي است که وزارت ارشاد مجوز ميدهد. يا بحث حجاب را کنار بگذاريد يا اگر ميخواهيد مطرح کنيد از دختر در خيابان وليعصر شروع نکنيد. اگر راست ميگوييد از بالا شروع کنيد و از سريالهاي خانگي شروع کنيد.
هفته گذشته سردار اشتري فرمانده ناجا گفته است، به ما ميگويند: با بدحجابي برخورد کنيد ولي بدحجابيهايي که در بانکها و بيمارستانها و تلويزيون هست به مراتب بدتر از دختري است که در خيابان است. الآن بالاي چهار ميليون پرسنل دارد و بالاي چهل درصد خانم هستند. فرهنگسازي کنيد. وقتي سينما و تلويزيون را با جاي ديگر مقايسه ميکنيم، اميرمؤمنان ميفرمايد: خدايا تو به ما کمک کن. يک فرماني مه ميدهد يک کاري انجام بدهد. ده رکعت نماز، ببينيد چقدر بازي سر اين نماز درميآوريم، فارسي بخوانيم، عربي سخت است. از آن طرف«الْبِطَاءِ عَمَّا أُمِرَتْ بِهِ السِّرَاعِ إِلَى مَا نُهِيَتْ عَنْهُ» خدا را قسم ميدهم به محمد و آل محمد به همه ما توفيق آشنايي با معارف اهلبيت و درک معارف اهلبيت و عمل به معارف اهلبيت را عنايت بفرمايد.