برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: فضايل اميرالمؤمنين علي(ع) در کتاب فضائل الصحابه احمد حنبل
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 29- 05-98
حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، براي انتخاب موضوع خيلي فکر کردم. دلم ميخواست يک بحث جديدي باشد. کتابي هست از يکي از علماي اهل سنت به نام فضائل الصحابه، فضايل اصحاب پيامبر در اين کتاب جمعآوري شده است. مؤلف اين کتاب احمد حنبل است. يکي از ائمه و پيشوايان چهارگانه اهل سنت، وفاتش 241 هست يعني حدود 1200 سال پيش، کتابش به عنوان يک کتاب مرجع است. کتابي دارد به نام مسند در اين کتاب سي هزار حديث جمع آوري کرده و تمام کساني که بعد از او آمدند از کتابهاي او نقل حديث کردند. بسياري از رواياتي که در صحيح بخاري و صحيح مسلم هست، سنن ديگر اهل سنت هست، مرجعشان کتابهاي احمد حنبل است.
شافعي ميگويد: «هو امامٌ في القرآن و سيرة و السنة و الفقه» چهل کتاب نوشته است. گمان نميکنم هيچ کتابخانهاي باشد که يکي يا چند تا از کتابهاي احمد حنبل را نداشته باشد، در کتاب فضايل الصحابه دو هزار حديث در مورد فضيلت اصحاب پيامبر آورده و 370 حديث در مورد اميرالمؤمنين است. امروز در اين روز با عظمت غدير چند حديث از اين کتاب بخوانم و قضاوت را با مخاطبين قرار بدهم. بسياري از برادران و خواهران اهل سنت جزء بينندگان برنامه هستند و پيام ميدهند.
به همه عزيزان ميگويم: من قضاوت نميکنم فقط از اين 370 حديث که احمد حنبل در وصف اميرالمؤمنين آورده، خودتان قضاوت کنيد، چه کسي بايد جانشين پيامبر خدا باشد؟ با وجود حديث غدير، حديث منزلت و حديث تقلين، حديث سفينه، حديثي که ذيل نزول آيهي تطهير است.
شمارههاي حديث را ميگويم که عزيزان راحت يادداشت کنند. اين کتاب دهها بار چاپ شده است. اين نسخه که دست من است نسخهي بيروتي هست. صفحهي 227 حديث 1018، يکي از اصحاب پيامبر به نام براء بن عازب است. «كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص فِي سَفَرٍ فَنَزَلْنَا بِغَدِيرِ خُمٍ» ما در سفر حج در محضر پيامبر بود، از سفر برميگشتيم، به منطقهي غدير خم رسيديم.
«فَنُودِيَ فِينَا الصَّلَاةَ جَامِعَةً» ندا دادند همه جمع شويد، پيامبر با شما کار دارد. نماز جماعتي خواندند، «وَ كُسِحَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص تَحْتَ شَجَرَتَيْنِ فَصَلَّى الظُّهْرَ وَ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ ع» بعد از نماز ظهر دست علي(ع) را گرفتند و فرمودند: «فَقَالَ أَ لَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنِّي أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ قَالُوا بَلَى» بعد فرمودند: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ» خلاصه غدير همين است که 1200 سال پيش اين عالم اهل سنت در کتابش بيان کرده است. حدود چهارده روايت در اين موضوع در اين 370 روايت آورده است.
وقتي پيامبر خدا دعا کردند «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ» عين عبارت است «قَالَ فَلَقِيَهُ عُمَرُ بَعْدَ ذَلِكَ فَقَالَ لَهُ هَنِيئاً لَكَ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ» کسي که بعداً خليفهي دوم رسول الله شد، اول کسي بود که در غدير به اميرالمؤمنين تبريک گفت. «أَصْبَحْتَ وَ أَمْسَيْتَ مَوْلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ» از اين به بعد ديگر تو ولي هر مؤمن، زن مؤمن و مرد مؤمن هستي.
حديث دوم حديث 994، کسي نزد زيد بن ارقم آمد. از اصحاب پيامبر، گفت: من حديثي را در مورد غدير با واسطه شنيدم، ميخواهم مستقيم از شما بشنويم. زيد بن ارقم احتياط کرد، گفت: مثل اينکه ميخواهيد يک گيري به من بدهيد و براي من دردسري درست کنيد. چرا کساني که در غدير حضور داشتند، اين جمع فراوان، حالا وقتي ميگويند: حديث داستان غدير را بخوانيد، نگران هستند.
فضا به شکلي پيش آمده که جرأت نميکنند. گفت: خيلي دردسر براي من درست کرديد، اين گفت: نه، مطمئن باش. من برايت دردسر درست نميکنم. پيامبر دست اميرالمؤمنين را گرفت و گفت: «وَ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ ع فَقَالَ أَ لَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنِّي أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ قَالُوا بَلَى مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ» فضايي بود که برخي جرأت نميکردند حديث غدير را روايت کنند. حديث سوم صفحه 261 اين کتاب هست، حديث 1169، «جمع عليٌ عليه السلام الناس»
يکوقتي اميرالمؤمنين عدهاي از مردم را جمع کردند و قسم دادند، فرمودند: «كلّ امرئ مسلم سمع رسول اللّه يقول يوم غدير خمّ ما سمع لمّا قام» شما را به خدا سوگند، هرکس در غدير خم شنيد آن مطلبي که پيامبر در مورد من فرموده، بلند شود شهادت بدهد. يک عده قيام کردند، « فقام ناس كثير فشهدوا حين أخذه بيده فقال للناس: أتعلمون أنّي أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟! قالوا: نعم يا رسول اللّه. قال: من كنت مولاه فهذا مولاه، اللّهمّ وال من والاه، و عاد من» اين را به اين جهت خواندم، چون گاهي در شبهاتي که مطرح هست، ميگويند: اگر داستان غدير وجود داشت چرا خود اميرمؤمنان به غدير استناد نکردند. فراوان موارد متعدد بود از جمله اين رواياتي که خواندم. پس از چهارده حديثي که در کتاب فضايل الصحابه احمد حنبل است، سه حديث را خواندم.
دوم حديث منزلت است، نزديک بيست روايت اينجا در مورد حديث منزلت آمده است. حديث اول صفحه 255 شمارهي 1139 است. روايت از شخصي به نام زيد بن ابي اوفي است. محضر پيامبر در مسجد رسيدم، ديدم امروز روز خاصي است و پيامبر سراغ اصحاب خود را ميگيرند. تمام اصحاب را صدا ميزدند که به مسجد بيايند. هرکس در مسجد نبود پيک ميفرستاد که به فلاني و فلاني بگوييد بيايند. وقتي همه جمع شدند، حمد و ثناي الهي گفتند و بين مسلمانها عقد اخوت و برادري خواندند.
بين همه که عقد اخوت خواندند، اميرمؤمنان عرض کرد: يا رسول الله، چون براي اميرمؤمنان چيزي بيان نکردند. رسول خدا فرمود: «الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ وَ مَا أَخَّرْتُكَ إِلَّا لِنَفْسِي» تو را براي خودم نگه داشتم، بين همه عقد اخوت خواندم و تو را براي خودم نگه داشتم. «أَنْتَ مِنِّي إِلَّا بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي» همانطور که هارون جانشين موسي بود تو جانشين من هستي. «وَ أَنْتَ أَخِي وَ وَارِثِي» برادر و وارث من هستي. هجدهم ذي الحجه يکي از مناسبتهايش داستان جانشيني است که از افتخارات بزرگ اميرمؤمنين است.
حديث دومي که از مجموعه روايات حديث منزلت ميخوانم، صفحه 233 هست، حديث شمارهي 1043، شخصي نزد سعد بن مالک آمد، ميگويد: من يک سؤالي گفتم، ميخواهم يک حديثي از تو بپرسم ولي ميترسم. چرا ميترسي؟ هرچه ميخواهي سؤال کن. گفتم: حديث منزلت را شنيدي؟ ميشود براي من نقل کني؟ گفت: بله من شنيدم، حديث را خواند که پيامبر خدا به اميرمؤمنان در داستان تبوک وقتي اميرمؤمنان را به جاي خود در مدينه قرار دادند، اميرمؤمنان عرض کرد يا رسول الله چرا مرا اينجا گذاشتي؟ من ميخواستم با شما بيايم؟ مرا در شهر گذاشتي نزد زنها و کودکان، رسول خدا فرمود: «أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى» چرا اين روايت را خواندم؟ اينکه فضا اينقدر سنگين است که سعد بن مالک تا اين حديث را خواند، طرف گفت: من ميترسم از تو بپرسم. گفت: نه نگران نباش.
وقتي سؤالش از حديث منزلت بود، حديث را خواند، سريع رفت. نشان ميدهد بعد از قصهي غدير کاري کردند که ديگران نميتوانند به راحتي شهادت بدهند. حديث بعدي حديثي است که سعد وقاص نقل ميکند، صفحهي 215 هست، حديث 958، کسي ميگويد: من نزد سعد بن ابي وقاص رفتم. من يک روايتي از شما شنيدم، ميخواهم از شما بشنوم. راوي ميگويد: واقعيت اين است که حديث را از پسرش شنيده بودم. ولي نخواستم بگويم پسرت براي من گفته، گفتم: شايد پسرش را مؤاخذه کند. چه کسي گفت: اين حديث را نقل کني؟ گفتم: حديث منزلت چيست؟ حديث را براي من خواند.
رسول خدا فرمود: «أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى» چرا اين روايت را خواندم؟ عبارتي ابن ابي الحديد دارد، همينهايي که راوي حديث غدير و حديث منزلت بودند، همينها بعداً روي مصالح و منافع شخصي يا کتمان ميکردند يا حاضر نبودند نقل کنند. سعد بن ابي وقاص، در خطبهاي در نهجالبلاغه، خطبه 172 ميفرمايد: در روز شوراي شش نفره، کسي به من گفت: «يا علي انک لحريصٌ» اميرالمؤمنين فرمود: من حريص نيستم، حقم را مطالبه ميکنم. در شوراي شش نفره سعد بن ابي وقاص که راوي حديث منزلت هست به حضرت ميگويد: چرا براي خلافت حرص ميزني؟ فرمود: من حقم را مطالبه ميکنم و شما حق مرا نميدهيد!!
يک گزارشي هست که مقداري به ما کمک ميکند، صفحه 245 حديث 1095 است، کسي ميگويد: خودم شنيدم سعد بن ابي وقاص که در شورا به اميرالمؤمنين اعتراض کرد که چرا براي خلافت حرص ميزني، با اينکه خودش راوي حديث منزلت است، خودش ميگفت: اميرمؤمنان، «تَذْكُرُ عَلِيّاً أَمَا إِنَ لَهُ مَنَاقِبَ أَرْبَعَ [أَرْبَعاً]» علي چند ويژگي دارد که من حاضر بودم ثروتهاي فراواني را بدهم و اين ويژگي را داشته باشم. يکي داستان فتح خيبر، يکي حديث منزلت، يکي حديث غدير، «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ وَ نَسِيَ سَعْدٌ الرَّابِعَةَ» يک روايت ديگر ديدم، صفحه 258 حديث 1155 داستان حديث منزلت است.
کسي نزد معاويه آمد و از او سؤالي پرسيد، گفت: از علي بن ابي طالب سؤال کن. اين خواست خيلي خودشيريني کند، گفت: نه، من دوست دارم تو جواب بدهي. معاويه گفت: چرا حاضر نيستي از علي بپرسي؟ علي کسي است که پيامبر در مورد او فرمود: «أَنْتَ مِنِّي إِلَّا بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى» من خودم ميديدم که خليفهي دوم به علي بن ابي طالب مراجعه ميکرد، خودم ديدم مواردي که مسائل بر او مشکل ميشد و به علي بن ابي طالب مراجعه ميکرد.
عنوان سوم که عرض ميکنم که اميرمؤمنان(ع) اعلم مردم بود. حديث 1100 صفحهي 247، گزارش اصحاب پيامبر در مورد علي بن ابي طالب اين است، احدي از اصحاب پيامبر نبود که بگويد: «سَلُونِي إِلَّا عَلِيُ بْنُ أَبِي طَالِبٍ» فقط علي بود که ميگفت: از هرچه ميخواهيد بپرسيد. من راههاي آسمان را از راههاي زمين بهتر ميدانم. کسي که ميگويد: «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي» اعلم مردم، سؤالي نيست که کسي از اميرمؤمنان پرسيده باشد و اميرمؤمنان در جوابش درمانده باشد.
حديث بعدي حضرت فرمود: ميخواهم نعمت خدا را بگويم. حضرت قسم ميخورد که من وقتي در محضر پيامبر بودم دو حالت داشت، يا من سؤال ميکردم و پيامبر جواب ميداد. يا من سکوت ميکردم، پيامبر شروع ميکرد. در اين زمينه روايات فراوان داريم ولي امروز از اين منبع ميخوانيم. يا من سؤال ميکردم و حضرت جواب ميداد، يا من سکوت ميکردم و پيامبر شروع ميکرد.
حديث 1102 از سعيد بن مصيب، خليفهي دوم ميگفت: به خدا پناه ميبرم که مشکلي براي ما پيش بيايد و علي بن ابي طالب نباشد و به فرياد ما نرسد. صفحه 204 شماره 890، مردم مدينه ميگفتند: در مورد چه کسي حرف ميزنيد؟ اعلم مردم علي بن ابي طالب است. «افضل الاهل المدينه علي بن ابي طالب» افضل مردم مدينه علي بن ابي طالب است. هيچکس غير از اميرالمؤمنين نگفت: «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي» اگر کسي ميگفت رسوا ميشد. بگويد: هرچه ميخواهيد از من بپرسيد. عنوان چهارم داستان فتح خيبر که قريب بيست حديث در اين کتاب آمده، حديث اول حديث 1039 هست.
راوي ميگويد: رسول خدا در روز جنگ خيبر فرمود: «لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ غَداً رَجُلًا» پرچم خيبر را فردا دست کسي ميدهم که او فاتح خيبر است. «يُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ» اين خدا و رسول را دوست دارد، خدا و رسول او را دوست دارد. مردم آن شب تا صبح منتظر بودند ببينند فردا پيامبر پرچم را به دست چه کسي ميدهد، صبح زود محضر پيامبر آمدند.
به دست کسي ميدهم که خدا و رسول او را دوست دارد، همه منتظر بودند، «فقال أين علي بن ابي طالب» علي بن ابي طالب کجاست؟ گفتند: يا رسول الله، حضرت چشم درد دارند. فرمود: بگوييد بيايد. حضرت با معجزه چشم درد اميرالمؤمنين را شفا دادند و پرچم خيبر را به دست اميرمؤمنان دادند و راه افتادند. اين شعر معروفي که عزيزان زياد شنيدند، احمد حنب در اين کتاب، 1200 سال پيش نقل کرده وقتي مرحب طرف اميرالمؤمنين در جنگ خيبر بود، وقتي آمد رجز خواند، «أَنَا الَّذِي سَمَّتْنِي أُمِّي حَيْدَرَة» من آن کسي هستم که مادرم مرا حيدر ناميد.
به مناسبت عيد غدير داريم فضايل اميرالمؤمنين را از کتاب فضايل الصحابه احمد حنبل از پيشوايان چهارگانه اهل سنت ميخوانيم که براي 1200 سال پيش است. کسي که داستان حديث غدير و حديث منزلت و حديث ثقلين را دارد. حديث از انس بن مالک است، ميگويد: به سلمان گفتيم: سلمان از پيامبر سؤال کن: وصي و جانشين شما چه کسي است؟ «فقال له سلمان يا رسول الله من وصيُک» پيامبر فرمود: وصي موسي که بود؟ گفت: يوشع بن نون، فرمود: «فانَّ وصّي و وارِثي يَقضي دَيني و يُنجِزُ مَوعُودي علي بن ابي طالب».
حديث بعدي در مورد شجاعت اميرالمؤمنين هست، حديث 1108 صفحهي 248، من اين يک روايت را بخوانم. «کان عليٌ عليه السلام يأخذ راية رسول الله» در تمام جنگها کسي که پرچمدار پيامبر بود، اميرمؤمنان بود. اگر پيامبر احياناً در جنگي شرکت نميکردند، شمشير خود را به اميرمؤمنين ميدادند.
حديث بعدي در مورد سبقت اميرمؤمنان در اسلام هست. اينها از امتيازات بسيار مهمي است. علامه اميني در الغدير هزاران هزار حديث در اين مورد دارند. حديث 995 از کتاب احمد حنبل، اين افتخار اميرمؤمنان بود. اميرمؤمنان فرمود: «أنا عبد اللَّه و أخو رسول اللَّه و أنا الصديق الأكبر و ما قالها أحد قبلي و لا يقولها الا كاذب مُفتر» من برادر پيامبر و صديق اکبر هستم. هيچکس بعد از من نميتواند بگويد: من عقد اخوت با پيامبر داشتم، الا اينکه دروغ بگويد و افترا بزند. «و لقد أسلمت و صليت قبل الناس بسبع سنين» هفت سال قبل از ديگران اسلام آوردم و نماز خواندم.
در صفحه 226 حديث جالبي است که امام مجتبي(ع) شبي که اميرالمؤمنين از دنيا رفتند، فرداي آن روز سخنراني کردند و فرمودند: کسي از ميان شما رفت، «مَا سَبَقَهُ الْأَوَّلُونَ بِعِلْمٍ» هيچکسي در علم و دانش بر او سبقت نگرفت، «وَ لَا يُدْرِكُهُ الْآخَرُونَ» کسي به پاي او نميرسد. وقتي پيامبر او را به جنگي ميفرستاد تا فاتح نميشد برنميگشت. «مَا تَرَكَ بَيْضَاءَ وَ لَا صَفْرَاءَ» اوج عظمت و قدرتش اين بود که در بخش بزرگي از خاورميانه حکومت ميکردند.
بسياري از کشورهايي که امروز يک کشور هست، يکي از استانهاي اميرمؤمنان بود. يمن يک استان بود، حجاز يک استان بود، عراق يک استان بود. ولي امام مجتبي فرمود: در حالي به شهادت رسيدند که هيچ چيزي از مال دنيا باقي نگذاشتند، «إِلَّا سَبْعَمِائَةِ دِرْهَمٍ» هفتصد درهم جمع آوري کرده بودند و ميخواستند يک خدمتکاري براي اهلبيتشان بگيرند.
حديث تطهير، آيهي تطهير و حديث کساء 24 ذي الحجه هست، از مناسبتهاي دهه ذي الحجه همين است. صفحهي 263 حديث 1172 خيلي جالب است. گاهي ديدم در مورد حديث کساء سؤالاتي ميشود. اين قديميترين منبع از منابع اهل سنت است. ام سلمه راوي حديث است. وقتي خبر شهادت امام حسين(ع) رسيد، به قاتلان سيد الشهداء نفرين کرد. بعد اين داستان را نقل کرد و گفت: من خودم ديدم پيامبر را که روزي فاطمه زهرا يک صبحانهاي براي پدر بزرگوارش آورد.
رسول خدا فرمود: علي کجاست؟ عرضه داشت: در خانه هستند. فرمود: برو علي را بياور. علي با دو فرزندش آمد. حسن و حسين را آورد، محضر پيامبر آمدند و پيامبر حسنين را بر دامن خود نشاند، اميرالمؤمنان در سمت راست و فاطمه زهرا در سمت چپ، ام سلمه ميگويد: ديدم عبايي بر دوش کشيدند و اين جمله را فرمودند: «اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي أَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِيراً» سه بار اين را بيان کردند و اين داستان نزول آيهي تطهير است.
آيهي تطهير ميگويد: «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» (احزاب/33) عصمت اميرمؤمنان و فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسين است. در روايت ديگري انس بن مالک ميگويد: پيامبر خدا بعد از نزول آيهي تطهير شش ماه تمام پيامبر خدا در خانه حضرت زهرا ميآمدند، وقتي ميخواستند براي نماز صبح بروند در خانه حضرت ميآمدند و صدا ميزدند: «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً».
شريعتي: نکات بسيار خوبي را شنيديم. از يکي از بزرگان اهل سنت ميخواندم که از ايشان پرسيدند: دربارهي علي چه ميگويي؟ گفت: من دربارهي علي چه بگويم وقتي دوستانش از ترس، فضايل او را کتمان کردند و دشمنانش از حسد فضايل او را نگفتند، با اين حال آوازهي علي شرق و غرب عالم را فرا گرفته است.
حاج آقاي حسيني قمي: اين جمله معروف است و ابن ابي الحديد هم دارد و از ديگران نقل شده که دوستان اميرمؤمنان از ترس مخفي کردند و دشمنان هم که از روي دشمني ولي همه عالم باز از فضايل اميرالمؤمنين پر شده است. روايتي در صفحه 220 حديث 981 است.
ابوسعيد خدري ميگويد: «كُنَّا نَعْرِفُ مُنَافِقِي الْأَنْصَارِ بِبُغْضِهِمْ عَلِيّاً» اگر ميخواستيم تشخيص بدهيم چه کسي منافق و چه کسي مؤمن حقيقي است، هرکس دشمن علي بن ابي طالب بود و با علي رابطه نداشت و کينه علي بن ابي طالب را در دل داشت، معلوم بود منافق است. حديث آخر از ابن عباس است که بسيار زيباست، «قَالَ: ذُكِرَ عِنْدَهُ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع» ابن عباس از اصحاب ويژه پيامبر و اميرالمؤمنين است.
وقتي ميخواست از دنيا برود يک جمله گفت: «اللهم اني اتقرب اليک بولاية علي بن ابي طالب» انشاءالله همه ما امروز غدير يک کاري براي حضرت انجام بدهيم تا بتوانيم اينطور از دنيا برويم. ابن عباس ميگويد: جايي بودم صحبت اميرالمؤمنين شد، ابن عباس گفت: ميدانيد در مورد چه کسي صحبت ميکنيد؟ «فَقَالَ إِنَّكُمْ لَتَذْكُرُونَ رَجُلًا كَانَ يَسْمَعُ وَطْأَ جَبْرَئِيلَ ع فَوْقَ بَيْتِهِ» صداي رفت و آمد جبرئيل را بالاي خانهي خود ميشنيد.
شريعتي: امسال در برنامه در مورد سنت اطعام عيد غدير صحبت کرديم و همسايههايي که امسال هواي هم را داشتند و به مناسبت عيد غدير اطعام دادند. اگر به ظهر نرسيديم براي افطار و شام اين کار را بکنيم.
حاج آقاي حسيني قمي: اگر به ما ميگفتند: روز غدير يا افطار غدير وجود مقدس امام زمان(ع) مهمان شماست، چقدر خوشحال ميشديم. روايت است که اطعام غدير معادل اطعام همهي انبياء و صالحان و اولياء است. انگار شما ابراهيم و موسي و عيسي و حضرت محمد و اميرمؤمنان را طعام داديد. غدير بهانه آشتي و آشنايي با همسايهها شود. زيارت غديريه که در مفاتيح هست، بسيار فوق العاده است را از دست ندهيم.
عمار ياسر از سرداران بسيار وفادار به اميرالمؤمنين است، در جنگ صفين جواني خدمت حضرت علي آمد و گفت: يا اميرالمؤمنين من ميخواهم با شما بجنگم اما مقداري برايم سخت است، براي اينکه ميبينم شما نماز ميخواني و دعا ميخواني و قرآن ميخواني. لشگر معاويه هم دعا و نماز و قرآن ميخوانند. شما حق هستيد يا آنها حق هستند؟ اميرالمؤمنين حواله به عمار ياسر دادند که برو جوابت را از عمار بگير. اين جوان نزد عمار آمد. عمار گفت: تو در جنگ بدر و احد بودي؟ گفت: نه، سن ما به آن زمان نميرسد. گفت: اگر من پيرمرد که آن زمان در رکاب پيامبر بودم را قبول داري، يادت باشد همين صف بندي که امروز داريم، همين را آن روز داشتيم. همينهايي که در جنگ صفين مقابل ما پرچم گرفتند، در جنگ بدر و احد مقابل پيغمبر پرچم داشتند. ما در رکاب پيامبر و اينها مقابل پيامبر بودند. همان اسلام و کفري که آن روز بود، همين صف آرايي امروز برقرار است.
انشاءالله اين عيد براي همه مبارک و فرخنده باشد و هرچه در توان دارند براي اميرالمؤمنين سرمايهگذاري کنند، «الحمدلله الذي جعلنا من المتمسکين بولاية اميرالمؤمنين و الائمة» خدايا به حق صاحب امروز ما را بر ولايت اميرالمؤمنين زنده بدار و بر ولايت اميرالمؤمنان بميران، بر ولايت اميرالمؤمنين محشور بگردان. «اللهم اني نتقرب اليک بولاية علي بن ابي طالب» به حق اميرمؤمنان همه کساني که گرفتاري دارند، گرفتاريها برطرف و حوائجشان را برآورده بخير بگردان. آنهايي که منتظر اولاد هستند خانههايشان را با فرزند خوب و صالح روشن بگردان.