پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيري در نهج‌البلاغه اميرالمؤمنين (خطبه دوم)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 09- 10-98

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، يک داستاني بگويم که بسيار شنيدني است. ديروز از يکي از اساتيد بزرگوار شنيدم، فرمودند: نجف خدمت آيت الله العظمي سيستاني بودم، جمعي آنجا نشسته بودند. سؤال کردم: شما در ايامي که امام ايران بودند، سر درس امام شرکت کرديد؟ تا گفتم امام، ايشان فرمودند: اجازه بدهيد اول به احترام نام امام قيام کنيم، بلند شدند قيام کردند و نشستند و فرمودند: شما نمي‌دانيد امام چه خدمتي کرده است.

ما که اينجا گرفتار صدام بوديم متوجه مي‌شويم امام آنجا چطور نقش آفريني کردند. اين ايامي که در اختناق صدام بوديم، راديو گوچکي داشتم در کتابخانه، بعد از ساعت هشت اخبار که تمام مي‌شد و سخنراني ايشان که پخش مي‌شد، گوش مي‌کردم. ما امروز حامي و حافظ نظامي هستيم که يک مرجع تقليدي که امروز در عراق سنگردار در عراق هست و اميد همه مردم عراق به ايشان هست در برابر نام امام قيام مي‌کنند. شايد ده سال پيش همراه يکي از اساتيد محضر آيت الله سيستاني رسيديم.

من يک گوشه نشسته بودم. ايشان مطالبي را بيان کردند، در اين چهل دقيقه صحبت شايد چند مرتبه به زهد امام و زندگي زاهدانه امام اشاره کردند. مي‌فرمودند: اگر مردم ايران به حرف امام گوش کردند بخاطر زهد و اخلاص امام بود. فرمودند: من پنجاه و شش سال است نجف هستم، مردم عراق و نجف همه مي‌ديدند کل زندگي امام اين بود که خادمي داشتند صبح به بازار مي‌آمد، سبدي در دست داشت، چند سير گوشت و بادمجان در اين سبد مي‌گذاشت و مي‌برد. کل زندگي امام اين بود.

امروز اگر مردم ما پاي نظامشان ايستادند، اين نظامي است که يک مرجع بزرگوار اينطور به اين نظام احترام دارد. چه روزي شما به مردم گفتيد به صحنه بياييد و نيامدند؟ مردم از مسئولين گلايه دارند. حيف است اين نظام و انقلاب با اين عظمت، آنوقت گرفتار مشکلات اقتصادي باشند، سختي‌هايي که امروز هست.

فاصله طبقاتي که بين مردم است و شصت ميليون نفر از مردم شايسته سبد حمايتي هستند. حيف است با اين نظام و مردم هميشه در صحنه، مردم را گرفتار اين مشکلات کنيم. مردم صادق هستند و هميشه در صحنه حضور داشتند. حيف است قدردان اين مردم نباشيم. در آستانه انتخابات هستيم، براي رسيدن به مجلس هزينه‌هاي ميلياردي مي‌کنند. نظامي که برآمده از خون شهدا است، انشاءالله قدردان اين مردم باشيم.

شريعتي: از خطبه يک نهج‌البلاغه شنيديم و به خطبه دوم رسيديم، نکته‌هايي را شنيديم. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: به اين فراز از خطبه دوم رسيديم که اميرالمؤمنين فرمود: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ» شهادت به يکانگي پروردگار مي‌دهم. «فَإِنَّهَا عَزِيمَةُ الْإِيمَانِ» توحيد رکن ايمان است. «وَ فَاتِحَةُ الْإِحْسَانِ‏ وَ مَرْضَاةُ الرَّحْمَنِ وَ مَدْحَرَةُ الشَّيْطَانِ» تمام کارهاي ما رکن اصلي‌اش ايمان است. اگر باورهاي ديني درست شد، مسائل اعتقادي و عملي ما درست مي‌شود. دريچه احسان ايمان است. اگر من ايمان داشتم حاضر هستم به ديگران احسان کنم و از ديگران دستگيري کنم و درد مردم را درد خودم بدانم.

اميرالمؤمنين در خطبه 53 نهج‌البلاغه، نامه به مالک اشتر تعبيري دارند که چه کساني حريص و بخيل هستند؟ آنهايي که به خدا بدبين هستند. کليد احسان از ايمان به خداي متعال است. فقط و فقط خدا اثرگذار است. در دعاي تحويل سال مي‌خوانيم «يا مقلب القلوب و الابصار» اي خدايي که همه دلها دست توست. «لا اله الا الله» دريچه‌ي همه نيکي‌هاست. «وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ» شهادت به رسالت، «أَرْسَلَهُ بِالدِّينِ الْمَشْهُورِ وَ الْعَلَمِ الْمَأْثُورِ وَ الْكِتَابِ الْمَسْطُورِ وَ النُّورِ السَّاطِعِ وَ الضِّيَاءِ اللَّامِعِ وَ الْأَمْرِ الصَّادِعِ» اميرالمؤمنين مي‌فرمايد: هيچ زماني نشد که خداوند خلقش را از نبي و پيامبر جدا کند.

شيخ صدوق مي‌فرمايد: قبل از اينکه خدا انسان را بيافريند، اول خليفه خودش، اول کسي را که آفريد حضرت آدم بود. زماني نشد که خداوند انسان‌ها را بدون نبي و پيامبر، اول مخلوق پيامبر شده است. کار عمده انبياء چه بود؟ شکوفايي، عقل و فطرت انسان است. بعضي از فقها وقتي به اين موضوع مي‌رسند مي‌گويند: ما در مسأله توحيد جاهل و قاصر نداريم. ولي در داستان اصل خداشناسي ما جاهل و قاصر نداريم، هرکس به فطرتش مراجعه کند شهادت به يگانگي پروردگار مي‌دهد. هرچه عقل حکم کند، شرع هم همان را حکم مي‌کند. هرچه شر حکم کند عقل هم مي‌پذيرد. هرچه شريعت گفت، عقل هم مي‌پذيرد. ممکن است شر يک احکامي داشته باشد که عقل ما به مصالحش نرسد و نتواند دريافت کند. امکان ندارد شما يک حکمي در دين پيدا کني که خلاف عقل باشد.

«وَ النَّاسُ‏ فِي‏ فِتَنٍ» حضرت بيست ويژگي دوران جاهليت را بيان مي‌کنند، در چه شرايطي رسول خدا به رالت مبعوث شدند. مردم در فتنه‌ها بودند، يکوقتي گفتيم که وقتي اميرالمؤمنين به دوران جاهليت اشاره مي‌کنند، مي‌گوييم: دوراني بود که «يَغْذُو أَحَدُكُمْ‏ كَلْبَهُ‏، وَ يَقْتُلُ وُلْدَهُ» جاهليت دوراني بود که طفل شيرخوار را مي‌کشتند، ولي به سگشان غذا مي‌دادند ولي فرزندش را زنده به گور مي‌کرد. اينکه من روزي دو سه ساعت براي سگم وقت بگذارم، ولي براي پدر و مادرت وقت نداشته باشم و خانه سالمندان بگذارم. اين جاهليت مدرن است! «هُمْ مَوْضِعُ سِرِّهِ وَ لَجَأُ أَمْرِهِ، وَ عَيْبَةُ عِلْمِهِ، وَ مَوْئِلُ‏ حُكْمِهِ وَ كُهُوفُ‏ كُتُبِهِ» حضرت در مورد اهل‌بيت پيامبر توضيح مي‌دادند، 1-‏ «هُمْ مَوْضِعُ سِرِّهِ وَ لَجَأُ أَمْرِهِ» اسرار الهي نزد اهل‌بيت بود.

يکي از شارحين کافي شريف مرحوم ملاصدرا وقتي به اين جمله مي‌رسد که رسول خدا فرمود: «إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ نُكَلِّمُ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ» ما اسراري داريم که نمي‌شود به مردم گفت و به اندازه خرد مردم حرف مي‌زنيم. اميرمؤمنان مي‌فرمود: من اينقدر علم در سينه‌ام دارم که اي کاش پيدا مي‌کردم کساني که اين علوم را دريافت کنند. يکوقتي اين حديث را خوانديم که اگر ابوذر مي‌دانست آنچه که سلمان مي‌دانست، در برابر سلمان جبهه‌گيري مي‌کرد.

حديث از امام صادق(ع) هست که سه نفر خدمت سيدالشهداء آمدند، گفتند: يک مقدار از اسرار براي ما بگوييد. سيدالشهداء(ع) فرمود: شما تحمل نداريد بشنويد. اصرار کردند بگوييد. آقا فرمودند: يکي از شما بيايد، اگر اين تحمل کرد بعد براي آن دو نفر خواهم گفت. حضرت يکسري مطالب بيان کردند، عقلش از سرش پريد. زمين خورد. مجنون شد و تعادل نداشت.

گفتند: حضرت چه گفت؟ گفت: نمي‌توانم توضيح بدهم. اين واقعيتي است که اهل‌بيت(ع) داشتند. اميرالمؤمنين به اباذر فرمود: اگر سلمان اسراري که دارد بخواهد به تو بگويد، تو در برابر سلمان جبهه‌گيري خواهي کرد. ملاصدرا مثال زده که شما در اين غذاهايي که مي‌خوريد، همين غذاها را به طفل شيرخوار نمي‌تواني بدهي! به طفل شش ماهه چلوکباب بده، عصاره گوشت بده، دو روز بعد از بين مي‌رود و نمي‌تواند هضم کند. ملاصدرا مي‌گويد همينطور که در غذاي جسم هرکسي مي‌تواند غذاي خود را صرف کند، غذاي روح هم اينطور است. هرکسي نمي‌تواند علومي که ديگران دارند را داشته باشند.

وقتي موسي و خضر با هم راه افتادند، خضر کشتي را سوراخ کرد، وقتي اين کار را کرد و کشتي را سوراخ کرد، موسي اعتراض کرد. موسي نبي الله بود. مگر اعتراض نکرد و به خضر گفت: چرا اينها که به ما نان هم ندادند، ديوارشان را ساختي؟ خضر گفت: قول داده بودي حرف نزني. يعني اسراري نزد خضر بود که حضرت موسي تحمل نداشت. اگر بين سلمان و ابيذر و مقداد اين رابطه هست، اميرالمؤمنين فرمود: اهل‌بيت اسراري داشتند که ديگران برايشان قابل تحمل نيست. «وَ لَجَأُ أَمْرِهِ، وَ عَيْبَةُ عِلْمِهِ، وَ مَوْئِلُ‏ حُكْمِهِ وَ كُهُوفُ‏ كُتُبِهِ» مرجع احکام الهي هستند و پناهگاه کتاب‌هاي آسماني هستند. شارحين نهج‌البلاغه گفتند: چطور هرجا کوه باشد، تزلزل نيست. زلزله در مناطقي است که کوه کمتر باشد. کوه ميخ‌هاي زمين هستند. «وَ جِبَالُ دِينِهِ بِهِمْ أَقَامَ انْحِنَاءَ ظَهْرِهِ وَ أَذْهَبَ ارْتِعَادَ فَرَائِصِه‏»

«لَا يُقَاسُ‏ بِآلِ‏ مُحَمَّدٍ ص مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ» احدي از اين امت نمي‌شود با اهل‌بيت قياس کرد. نمي‌شود کسي را با اميرالمؤمنين قياس کرد. حضرت فرمودند: «وَ لَا يُسَوَّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَيْهِ أَبَدا» نبايد بين اميرالمؤمنين و کساني سر سفره اميرالمؤمنين نشستند يکسان نگاه کرد. در شارحين نهج‌البلاغه ابن ابي الحديد از همه قشنگتر اين را توضيح داده است. مي‌گويد: معلوم است که آقا به قبلي‌ها کنايه مي‌زنند. فکر نکنيد علي يک نفر است و آنها يک نفر بودند. حداقل دو نعمت را اشاره مي‌کنم. يکي علم و دانش اميرالمؤمنين است. اگر علم و دانش اميرالمؤمنين نبود، ديگران گرفتار بودند.

دهها بار در منابع آمده که خليفه دوم وقتي مي‌خواست قضاوتي بکند، مي‌گفت: اگر علي به فرياد ما نمي‌رسيد نابود شده بوديم. حتي در يک روايت هست که اميرالمؤمنين خودشان سلمان فارسي را در مسجدالنبي گذاشتند و فرمودند: هروقت اينها گرفتار شدند به من بگو. ابن ابي الحديد مي‌گويد: اميرالمؤمنين مقدم بر همه بود براي سه چيز، يکي بخاطر پسرعمويش رسول خدا، 2- «بنفسه» خودش 3- و پدرش ابي طالب؛ «فإن من قرأ علوم‏ السير عرف أن الإسلام لو لا أبو طالب لم يكن شيئا مذكورا» اگر کسي تاريخ اسلام را مطالعه کند، مي‌داند که اگر ابوطالب پدر اميرالمؤمنان نبود، اسمي از اسلام باقي نمانده بود. مي‌گويد: اگر جهاد اميرالمؤمنين نبود...

در بحث جهاد در آيه 154 سوره‌ي آل عمران، قرآن مي‌فرمايد: در جنگ احد عده‌اي فرار کردند. قرآن سرزنش مي‌کند. «إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ» آنهايي که در احد فرار کردند، «إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ» شيطان فريبشان داد. سراغ تفاسير اهل سنت برويد، مهمترين تفسير اهل سنت تفسير کبير فخر رازي است که اسامي فراري‌ها را آورده است. اميرالمؤمنين در احد ايستاد، آسمان‌ها سکه به نامش زدند «لا فتي الا علي لا سيف الا ذوالفقار» آنوقت ببينيد چه کساني فرار کردند؟ همه فرار کردند جز سه چهار نفر، يکي اميرمؤمنان است که ايستاده است. ابن ابي الحديد مي‌گويد: اينکه اميرالمؤمنين مي‌فرمايد نبايد بين علي و ديگران، بخاطر علم و جهادشان اشاره کرده است. علمشان و جهادشان، علمشان که همه مهمان سفره اميرالمؤمنين بودند و جهادشان، آن روزي که همه فرار مي‌کردند، اميرالمؤمنين در صف اول نبرد بود.

بعد مي‌گويد: اهل‌بيت اساس دين هستند. «هُمْ أَسَاسُ الدِّينِ وَ عِمَادُ الْيَقِينِ إِلَيْهِمْ يَفِي‏ءُ الْغَالِي‏ وَ بِهِمْ‏ يُلْحَقُ‏ التَّالِي» نه غلو، نه افراط و تفريط،‏ اگر کسي مي‌خواهد غلو کند نه، بايد همين که اهل‌بيت گفتند، خدا رحمت کند مرحوم آيت الله العظمي سيد عبدالهادي شيرازي مي‌فرمودند: چرا امام هادي زيارت جامعه کبيره را ياد ما دادند؟ ايمان همين مرز است، نه افراط و نه تفريط! «وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلَايَةِ وَ فِيهِمُ الْوَصِيَّةُ وَ الْوِرَاثَةُ» اهل‌بيت هم حق ولايت دارند، هم وصي پيامبر و وارث پيامبر هستند. وارث مقام پيامبر هستند. «الْآنَ إِذْ رَجَعَ الْحَقُّ إِلَى أَهْلِهِ وَ نُقِلَ إِلَى مُنْتَقَلِه» الآن حق به اهلش برگشت.

از ابن ابي الحديد ذيل اين خطبه ديدم که مي‌گويد: مسلماً اميرالمؤمنين افضل انسان‌هاست. علي بن ابي طالب حق خلافت دارد و از همه مسلمان‌ها او بر حق است. چرا ترک کرد؟ مصلحت نبود حضرت خليفه شود. چرا مصلحت نبود؟ چون ديگران به اميرالمؤمنين حسادت داشتند، از حضرت کينه داشتند، حضرت مصلحت دانست سکوت کند. عامه مردم حضرت را دوست داشتند و سفارش‌هاي‏ پيامبر را شنيده بودند. حضرت علي مي‌فرمايد: من زمان پيامبر مثل پاره تن پيامبر بودم. مثل نگاهي که مردم به ستارگان آسمان داشتند، به من داشتند. کسي با اميرالمؤمنين کينه نداشت جز يک عده کم. ولي آنهايي که در روز آخر حاضر نشدند ايمان بياورند، آن روزي که ايمان آوردند، دروغ و ظاهري بود. اين نگاهي است که مردم به اميرالمؤمنين داشتند.

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group