برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيري در نهجالبلاغه اميرالمؤمنين (ويژگيهاي مالک اشتر و سردار سليماني)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 17- 10-98
حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. عرض تبريک و تسليت دارم. به حق بايد گفت بعد از ارتحال امام(ره) سختترين خبري بود که مردم شنيدند و بالاترين تشييع جنازهاي بود که بعد از ارتحال امام در کشور ديديم و اين خودش يکي از مصاديق انتقام الهي است، حضور مردم که خواري است بر چشم دشمنان. قرآن کريم ميفرمايد: «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهاد» ما پيامبران و مؤمنين را در دنيا و قيامت ياري ميکنيم. يکي از مفسرين اهل سنت در تفسير في ضلال ميگويد: اگر شما سؤال کنيد خدا کجا در دنيا انبياء و اولياء را ياري کرده است، اين همه انبياء را کشتند و پيامبران را قطعه قطعه کردند و سيدالشهداء را سر بريدند، اتفاقاً ميگويد: من مثالم به امام حسين(ع) است.
ميگويد: اگر امام حسين هزار سال عمر ميکرد نميتوانست پيامي که با شهادت خود به دنيا رساند را برساند. دقيقاً همين نصرت الهي شامل اين سردار سرافراز ما شد. چقدر بايد ايشان تلاش ميکرد تا اينطور نداي مظلوميتشان را به عالم برسانند. حاج قاسم چقدر بايد جلسه ميگرفت و توجيه ميکرد، نمايندگان مجلس عراق را که تصويب کنيد اخراج آمريکاييها و خارجيها را، با خونش اين کار را کرد. اين مفسر اهل سنت ميگويد: اگر سيدالشهداء هزار سال عمر ميکرد کاري که با شهادتش انجام شد با حياتش انجام نميشد. پس وعده خدا تحقق پيدا کرده است. «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهاد» خدا وعده داده که ما مؤمنين را در دنيا ياري ميکنيم.
خانوادههاي اين شهيدان يادشان باشد که خدا ميگويد: من در دنيا ياري ميکنم. چه چيز ميتوانست اين موج خروشان که در شهرهاي تهران و قم و مشهد و خوزستان، همه شهرهاي ايران راه بياندازد. از بعد شهادت ما نگران اين شهداي بزرگوار نيستيم و بايد نگران خودمان باشيم که چند روز ديگر با يک مرگ طبيعي از دنيا ميرويم. چند نفر براي تشييع جنازه ما بيايند، آن هم از روي رودروايسي، ما بايد دلمان به حال خودمان بسوزد. اين مرگ غصه دارد نه اين شهادت.
در قصه شهادت شهداي هفت تير و يارانشان ديديد که برکت شهادت اين بزرگوار اين بود که بساط منافقين از کشور جمع شد و امروز از خدا ميخواهيم در برابر اين شهادت، جمع شدن بساط کفر استکبار از منطقه هست. گفتم: شهيد سردار سپهبد قاسم سليماني براي شهادت عجله داشت. سيد حسن نصرالله در سخنرانيشان فرمود: اول سال ميلادي پيش من آمد، گفتم: سال نو با ديدار شما شروع شد و چه سال خوبي است. گفت: بساط شهادت شروع ميشود و ما شهيد نشديم. اين بالاترين پاداشي بود که خداوند ميتوانست به يک انسان مجاهد في سبيل الله عطا کند و در چنين ايامي و با اين شهادت و تجليل باشد، در آستانهي فاطميه حضرت زهرا، ايشان در کرمان بيت الزهرا داشتند و علاقه شديدي به حضرت زهرا داشتند و روضه برپا ميکردند. مردم ما امسال در مجالس فاطميه شرکت ميکنند و ياد اين سردار بزرگوار هستند. پنجشنبه و جمعه و شنبه، سه روز فاطميه اول هست که پنجشنبه روز شهادت حضرت زهرا است. «حنياً له»
شريعتي:
گمان مکن که به پايان رسيد کار مغان *** هزار باده نا خورده در رگ تاک است
اين روزها زياد ميشنويم که حاج قاسم سليماني را به مالک اشتر اميرالمؤمنين تشبيه ميکنند. نکتههاي ناب شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي حسيني قمي: آنچه از اميرالمؤمنين ميخوانيم و به روح اين شهدا هديه ميکنيم، اين روزها زياد شنيديم که حاج قاسم سليماني را به مالک اشتر زمان تشبيه ميکنند. چند فراز از کلمات اميرالمؤمنين در نهجالبلاغه در مورد مالک ميخوانم. جمله اول در نامه 38 است که حضرت به مردم مصر نامه نوشتند که مالک را نزد شما ميفرستم «بَعَثْتُ إِلَيْكُمْ عَبْداً مِنْ عِبَادِ اللَّهِ» بالاترين افتخار يکي از بندگان خدا را در نماز اولين افتخاري که براي پيامبر ذکر ميکنيم «اشهد ان محمداً عبده و رسوله»، «لَا يَنَامُ أَيَّامَ الْخَوْفِ وَ لَا يَنْكُلُ عَنِ الْأَعْدَاءِ سَاعَاتِ الرَّوْعِ» مالکي را ميفرستم که آرامش ندارد، خواب ندارد. پشت به دشمن نميکند. «أَشَدَّ عَلَى الْفُجَّارِ مِنْ حَرِيقِ النَّارِ» از شعله آتش بر کفار سختتر و تندتر و مؤثرتر هست. «وَ هُوَ مَالِكُ بْنُ الْحَارِثِ أَخُو مَذْحِجٍ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا أَمْرَهُ» حرفش را بشنويد و مطيع او باشيد.
«فِيمَا طَابَقَ الْحَقَّ» با همه عظمتي که مالک دارد، ميدانيد حساب معصوم جداست، معصوم مالک را ميفرستد و مالک هم در بست مطيع اميرالمؤمنين است. حضرت ميفرمايد: از او اطاعت کنيد، تا جايي که فرمانش با حق هماهنگ است. «فَإِنَّهُ سَيْفٌ مِنْ سُيُوفِ اللَّهِ» مالک من شمشيري است از شمشيرهاي الهي «لَا كَلِيلُ الظُّبَةِ وَ لَا نَابِي الضَّرِيبَةِ» کند نميشود و ضربهاش بي تأثير نيست. «فَإِنْ أَمَرَكُمْ أَنْ تَنْفِرُوا فَانْفِرُوا وَ إِنْ أَمَرَكُمْ أَنْ تُقِيمُوا فَأَقِيمُوا» هرجا گفت کوچ کنيد، حرکت کنيد و هرجا گفت: بمانيد، بمانيد. «فَإِنَّهُ لَا يُقْدِمُ وَ لَا يُحْجِمُ وَ لَا يُؤَخِّرُ وَ لَا يُقَدِّمُ إِلَّا عَنْ أَمْرِي» هر قدمي که برميدارد و هرکاري ميکند هماهنگ با من است. انسان ميتواند در اوج به جايي برسد و ولي خدا در موردش اينطور بگويد. «وَ قَدْ آثَرْتُكُمْ بِهِ عَلَى نَفْسِي» مالک براي خودم بود و نميخواستم به شما بدهم، ايثار کردم مالک را به شما دادم. «لِنَصِيحَتِهِ لَكُمْ وَ شِدَّةِ شَكِيمَتِهِ عَلَى عَدُوِّكُم» مالک من خيرخواه شما بود و در برابر دشمن سختگير بود. اين جمله اميرالمؤمنين در نامه 38 نهجالبلاغه بود.
در بخش حکمتها، حکمت 442 حضرت اينطور ميفرمايند. سردار سرافراز ما همه اين ويژگيها را داشت. آسايش نداشت و هر قدمي برميداشت به اذن فرماندهي کل قوا بود. رهبري ما ايثار کرد که اين افسر دلاور را براي يک جهاد بين المللي داد. قدم به قدم يمن و سوريه و لبنان و عراق او را ميشناسد. حضرت جملهاي در حکمت 442 نهجالبلاغه دارد که بعد از شهادت مالک است. وقتي خبر شهادت مالک رسيد، حضرت فرمود: «لَوْ كَانَ جَبَلًا لَكَانَ فِنْداً وَ لَوْ كَانَ حَجَراً لَكَانَ صَلْدا» اگر به کوه تشبيهاش کنم، کوه تک دومي نداشت. اگر به سنگ تشبيه کنم نفوذ ناپذير بود. «لَا يَرْتَقِيهِ الْحَافِرُ وَ لَا يُوفِي عَلَيْهِ الطَّائِر» هيچ پرندهاي بر اوج قله فکر او نميتوانست پرواز کند و روي اين کوه قدم بردارد.
شيخ مفيد مقداري مفصلتر اين را نقل کردند. وقتي خبر شهادت مالک به اميرالمؤمنين رسيد، فرمود: به ملاقات خدا رفت، خدا مزد مالک را بدهد. زنان عالم ديگر نميتوانند مثل مالک را براي من تربيت کنند. ولي خدا، حجت خدا، اميرمؤمنان قسم جلاله ميخورند که بعد از مالک کسي مانند او را پيدا نميکنم. حضرت مدتي گريه ميکردند و شديد بود. وقتي خبر شهادت مالک به معاويه رسيد، شيخ مفيد اين قصه را نقل کرده است. معاويه گفت: علي دو دست داشت. يک دستش را در جنگ صفين قطع کرديم و يک دستش را امروز قطع کرديم. مالک در مسير مصر توسط کسي که از طرف معاويه مأمور بود ترور شد و به شهادت رسيد. دست صفين او عمار ياسر بود و يکي هم مالک بود.
در نامه 13 نهج البلاغه که مفصل است، حضرت لشگري را اعزام ميکنند که فرمانده مالک است. حضرت فرمود: مالک را فرمانده لشگر قرار دادم، از او اطاعت کنيد. مالک را سپر و زره لشگر قرار بدهيد. يکي از شارحين نهجالبلاغه تعبير قشنگي دارد، ميگويد: مالک به جايي رسيد که در يک لشگر يک تنه سپر و زره لشگر شد. انصافاً سردار ما يک تنه سپر و زره امتي بود و در کشورهاي مختلف بود. در نامه 53 نهجالبلاغه که نامهاي است که عهدنامه مالک اشتر است. عهدنامه مالک اشتر وقتي تمام ميشود اميرالمؤمنين به مالک خطاب ميکند، مالک من از خدا تقاضايي دارم «وَ أَنَا أَسْأَلُ اللَّهَ بِسَعَةِ رَحْمَتِهِ وَ عَظِيمِ قُدْرَتِهِ» خدايي که رحمتش خيلي گسترده است.
«أَنْ يَخْتِمَ لِي وَ لَكَ بِالسَّعَادَةِ وَ الشَّهَادَةِ» مالک از خدا خواستم پايان من و پايان تو به شهادت ختم شود. يعني اگر غير از اين مدل شهادت بود ما در اين مقام و عظمت اين بزرگوار به اين درجه نميرسيديم. اميرالمؤمنين براي مالک اشتر دعا کردند. ابن ابي الحديد عبارتي ذيل نامه 13 نهج البلاغه دارد. ميگويد: «أنّه كان فارسا شجاعا رئيسا من أكابر الشيعة و عظمائها شديد التحقّق بولاء أمير المؤمنين عليه السّلام و نصره» در تعلقش نسبت به اميرالمؤمنين هيچکس به پاي مالک نميرسيد.
کسي در حضور رسول خدا دعا ميکرد، يک دعاي مخصوص، در دعاها يک حاجتي از خدا ميخواهيم، گفت: خدايا خودت نگاه کن، خلق اول و آخر از تو چه خواستند، بهترين دعاهاي خلق اول و آخر را به من بده. رسول خدا شنيد و فرمود: فهميدي از خدا چه خواستي؟ گفت: نه من به خدا واگذار کردم. فرمود: اگر اين دعايت مستجاب شود، خون تو در راه خدا ريخته خواهد شد. يعني کساني که به شهادت رسيدند بهترين دعاي خلق اول و آخر، از آدم تا خاتم هرکس هرچه از خدا خواسته گل سر سبد حوائج شهادت در راه خدا بوده است. اين روزها در رسانه و فضاي مجازي زياد ديدم که به ابعاد نظامي و خدمات ايشان پرداختند.
بعد ديگري که شايد کمتر توجه شد بعد اخلاقي و معنوي و عرفاني اين بزرگوار است. مقام عرفاني و معنوي اين بزرگوار الآن تحت الشعاع مقام نظامياش قرار گرفته است. يکي اخلاص اين بزرگوار است. يکبار ايشان حاضر شد يک مصاحبه مفصل داشته باشد که با زحمت راضي شد. يکبار در حرفش من نيست. من گفتم و من رفتم، من عامل موفقيت شدم. «مَنْ أَصْعَدَ إِلَى اللَّهِ خَالِصَ عِبَادَتِهِ، أَهْبَطَ اللَّهُ [إِلَيْهِ] أَفْضَلَ مَصْلَحَتِهِ» اگر کسي عبادت خالصانه به آسمانها فرستاد خداوند بهترين مصلحت او را برايش نازل ميکند. چقدر خالصانه زندگي کرد و خدا چطور از او قدرداني کرد.
يکي از اعضاي دفتر امام(ره) ميگويد که من سالها با امام بودم، يک روز امام (ره) فرمودند: همه مردم يک درجهاي از هواي نفس دارند. ولو عبادت ميکنند ولي در عين حال هواي نفس دارند. مدتي گذشت، از امام شنيدم که فرمودند: استاد ما مرحوم شيخ عبدالکريم حائري(ره) هيچ هواي نفسي نداشت. گفتم: آقا، يادتان رفت چند روز پيش گفتيد: همه مردم يک رگههايي از هواي نفس دارند؟ فرمود: اين را تو نميفهمي! انسان ميتواند در اوج به جايي برسد که امام شود، سردار قاسم سليماني شود. يکبار من در حرفهايش نبود و هيچ هواي نفسي در وجودش نبود. سردار سرافراز گفت: روي سنگ مزارم بنويسيد: سرباز! در اين فضايي که قرار داريم موقعيت خوبي است به خودمان تلنگر بزنيم. هرکس هرکاري ميکند براي خدا باشد.
تو بندگي چو گدايان به شرط مزد مکن *** که خواجه خود ره و رسم بنده پروري داند
تو خالصانه بيا خدا بلد است، خدا چطور تجليل کرد. يک انتقام همين مراسم و تجليل بود. اينها از حضور و همراهي مردم ميترسند. تو وصيت کن که روي قبرت بنويسند سرباز سليماني! ما ميدانيم چطور از تو تجليل کنيم. تو يمن رفتي، سوريه و عراق رفتي، يمن رفتي، چيزي نگو. ما بلديم چطور خدمت شما را بزرگ کنيم و به عرش برسانيم.
چرا ايشان فرمود: مرا اينجا دفن کنيد؟ ايشان ميفرمايد: در عمليات کربلاي پنج ما قبل از عمليات دو نفر را فرستاديم بررسي اطلاعات عمليات و برگردند. از آب که عبور کردند، يکي دو روز گذشت و نيامدند. نگران شديم. يک نوجواني در لشگر ما بود براي کرمان، پدرش فرهنگي و مادرش فرهنگي بود. نزد من آمد و گفت: آقاي سليماني فردا شب جنازه اين دو جوان ميآيد، يکي شهيد اکبر موسي پور و يکي شهيد صادقي! گفتم: از کجا خبر داري؟ گفت: حسين پسر غلامحسين به تو ميگويد، ايشان وصيت کردند که مرا کنار اين نوجوان شهيد دفن کنيد.
اين جوان به مقاماتي رسيد که اولياي خدا بعد از هفتاد سال به اين مقام ميرسند. جناب سليماني اين مسير را اينطور رفت. راهي که مرحوم آيت الله بهجت و آيت الله سيد علي آقاي قاضي، راهي که اولياي خدا هفتاد سال طي کردند اين شهيد سرافراز ما در زندگي طي کرد. روزهاي آخر سال گذشته کفنش را محضر مراجع در قم برده که امضاء کنيد. الآن تمام آسمانيان براي طهارت و خوبي اين مرد بزرگ شهادت ميدهند. اين نوجوان پيش من آمد گفت: اينها فردا برميگردند.
فردا ديدم جنازهي اين بزرگوار شهيد اکبر موسي پور و شهيد صادقي برگشت. سراغ اين نوجوان رفتم، گفتم: از کجا خبر داشتي؟ ما فرمانده اين عمليات هستيم. گفت: من ديشب اينها را خواب ديدم. ديشب شهيد اکبر موسي پور را خواب ديدم. به من گفت: ميداني چرا اين به خواب من آمد و ديگري نيامد؟ چون او نماز شبش ترک نميشد. هم ازدواج کرده بود و هم نماز شبش ترک نميشد. يعني اينها يافته بودند، که هرچه ميخواهيد در نماز شب است. اين بعد معنوي و اخلاص و عبوديت ايشان گفتني است.
فرمودند: در جنگ 33 روزه لبنان روز 28 به بعد نگران شديم و گفتيم: شکست ميخوريم. يکي از رزمندگان صديقه طاهره را خواب ديد. رفت خودش را روي پاهاي حضرت زهرا بياندازد، گفت: چرا به فرياد ما نميرسيد؟ حضرت زهرا فرمودند: همه چيز درست ميشود. اين رزمنده گفت: ما شکست ميخوريم، کم آورديم. شهيد قاسم سليماني فرمودند که اين رزمنده در عالم رؤيا ديد صديقه طاهره(س) از زير مقنعه خود يک دستمالي بيرون آوردند و يک حرکت دادند و فرمودند: تمام شد. اين رزمنده ميگويد: من از خواب بيدار شدم.
خبر دادند هلي کوپتر صهيونيستها سقوط کرد و سقوط اين هلي کوپتر همان و پايان جنگ سي و سه روز همان بود. بعدها يکي از وزراي کشورهاي منطقه به من گفتند: بعد از سقوط اين هلي کوپتر جان بولتون ملعون مرا پيدا کرد و گفت: هر شرطي در مذاکره دارند ميپذيريم و جنگ را تمام کنيد! اگر سردار سليماني توانست همه جا فاتح ميدان نبرد باشد با ارتباطش با اهلبيت، ارتباطش با صديقه طاهره(س) بود، با ارادت ويژهاي که به حضرت زهرا داشت، با اخلاصش بود، ارتباطي که با نوجوان سيزده ساله داشت، راهي که اولياي خدا و عرفا و صاحبان مقامات بعد از هفتاد هشتاد سال ميرسند، سردار سليماني به سرعت طي کرد.
شريعتي: اين ايام که مراسم تشييع پيکر حاک قاسم سليماني را در کربلا، نجف و مشهد، تهران ديدم احساس کردم يک فرصت براي تفکر ماست و خدا قلهاي را نشان ميدهد که ببيند فاصله ما چقدر زياد است.
حاج آقاي حسيني قمي: اينهايي که از رسانه ميبينند ميگويند: اين تشييع چطور بود؟ چطور خداوند اينقدر عزت به ايشان داد؟ چه کرده است؟ در تاريخ عالم بگرديد کجا براي يک فرمانده چنين کاري کردند؟ ايران قيامت شد. فقط اخلاص و خداباوري ايشان است. ايامي که ايشان در سوريه بودند در خانهاي که محل خودشان بود براي عمليات، کار که تمام ميشود به صاحبخانه نامه مينويسند که ما مجبور شديم از خانه تو به عنوان مقر عمليات استفاده کنيم، اگر خسارتي زديم و مشکلي ايجاد شد با من تماس بگيريد که دين شما را بدهم و بدهکار شما نباشم.
فرمانده جنگ که مقاومت را در چند کشور زنده ميکند، به صاحب خانه که اهل سنت است نامه مينويسد که بدهکار شما نباشم. فکر روز قبر و قيامتش است، به فکر کفنش هست، فکر خدا هست، فکر اخلاصش هست، فکر نماز شبش هست که هيچوقت نماز شبش ترک نميشد. از ويژگيهاي مهم سردار اين بود که در بحثهاي سياسي وارد بازيهاي سياسي و جناحي نشد و تابع حق بود. يک نمونه از ايشان سراغ نداريم! آدم سياستمدار بود ولي در بازيهاي سياسي وارد نشد. اين حرکت عمومي و قيامتي که در ايران پيدا شد، مجموعه خصال و عرفاني و معنوي اين بزرگوار زمينهساز اين حرکت نظامي است.