برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيري در نهجالبلاغه اميرالمؤمنين (خطبه هفتم)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 23- 10-98
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
حاج آقاي حسيني قمي: خطبه هفتم و هشتاد و دوم که از يک موضوع است، در خطبه هفت اميرالمؤمنين ميفرمايد: «اتَّخَذُوا الشَّيْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاكاً» در ويژگي کساني که دنباله رو شيطان هستند و وسوسههاي شيطان را ميپذيرند، حضرت چند جمله فصيح و بليغ و کوبنده، «وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاكاً فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِي صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِي حُجُورِهِمْ فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ» اينهايي که دنبال شيطان ميروند، شيطان را مالک و سرپرست کارهاي خود قرار دادند. هرکاري ميکنند با وسوسههاي شيطاني است. اينها گفتند: شيطان مالک و سرپرست ماست، شيطان هم اينها را شريک خود قرار داد. شارحين نهجالبلاغه فرمودند: اميرالمؤمنين شش ويژگي و راه نفوذ را بيان ميکنند به يک پرندهاي که ميخواهد تخم گذاري کند و بعد هم جوجه توليد ميشود، اين بايد جايي باشد که ابن ابي الحديد ميگويد: اينها معمولاً دنبال يک لانه خوبي براي تخم گذاري هستند.
حضرت اينها را تشبيه کردند که کار انسان به جايي ميرسد در اثر تسليم شدن در برابر شيطان، شيطان در سينه اينها تخم گذاري ميکند و جوجه به دنيا ميآورد. اينطور در سينههاي افراد راه پيدا ميکند. خدا نکند به تعبير اميرالمؤمنين شيطان در سينه انسان و زندگي و قلب انسان وارد شود. فکر ما خانه شيطان شود، وقتي اين جوجه شد حرکت ميکند و باز در دامن شيطان است، از اينجا برو نيست و از اينها فاصله نميگيرد. زبان انسان زبان شيطاني است. شيطان با چشم اينها نگاه ميکند. حرف ميزنند گويي شيطان صحبت ميکند. بنابراين نگاه و زبانش شيطاني است. مثل خون که در تمام اعضاي انسان جريان دارد، شيطان در تمام امور زندگي اينها جريان دارد.
«فَرَكِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ» شيطان به وسيله اينها گمراهيها و راههاي فاسد را نشان ميدهد و بديها را براي اينها زينت ميدهد. بد را خوب جلوه ميدهد. «فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِكَهُ الشَّيْطَانُ فِي سُلْطَانِهِ وَ نَطَقَ بِالْبَاطِلِ عَلَى لِسَانِه» شيطان حرف باطل را از زبان اينها جاري ميکند. در شرحهاي نهجالبلاغه نکات زيبايي را ديدم که شارحين فرمودند. نکته اول اينکه حضرت ميفرمايد: «اتَّخَذُوا الشَّيْطَانَ... وَ اتَّخَذَهُمْ» معلوم است قرارداد دو طرفه است. هم اينها تسليم شيطان شدند و هم شيطان ميگويد: شما که تسليم هستيد بسم الله، راه بيافتيد با هم برويم.
اين جملهاي که حضرت زهرا(س) در مسجد النبي فرمودند، يک فراز مهم از خطبه فدکيه اين است که صديقه طاهره فرمود: پيامبر که از دنيا رفت، «فَلَمَّا اخْتَارَ اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) لَهُ دَارَ أَنْبِيَائِهِ وَ مَأْوَى أَصْفِيَائِهِ» پيامبر که از دنيا رفت، شيطان سرش را از سوراخ بيرون کرد، «فاطلع الشيطان رأسه من مغرزه هاتفا بكم» شما را صدا زد. شيطان قدم به قدم، اول صدا کرد ببيند شما چه کاره هستيد؟ «فوجدكم لدعائه مستجيبين» ديد همه جواب شيطان را ميدهيد. «و للغرة فيه ملاحظين» حاضر هستيد فريب شيطان را بخوريد. «و استنهضكم» شيطان به شما برپا گفت، «فوجدكم خفافا» خيلي سبک بال بلند شديد. براي شيطان پرواز کرديد و سبک بال قيام کرديد. وقتي طرف شيطان رفتيم، اميرالمؤمنين ميفرمايد: اگر شما تسليم شيطان شديد، شيطان هم قرارداد مشترک دارد، ميگويد: بياييد.
نکته دوم که شارحين تذکر دادند،«اتَّخَذُوا الشَّيْطَانَ... وَ اتَّخَذَهُمْ» اينها اول سراغ شيطان رفتند. بعد شيطان اينها را به عنوان شريک انتخاب کرد. اگر شما طرف شيطان نرويد، نفوذ شيطان اختياري است و اجباري نيست. آيه 22 سوره ابراهيم، وقتي قيامت شيطان ميآيد، مردم گناهشان را گردن شيطان مياندازند، شيطان از خودش دفاع ميکند و ميگويد: من مجبورتان نکردم، من شما را دعوت کردم قبول کرديد.
نکته سوم که اميرالمؤمنين ميفرمايد: اينها با شيطان قرارداد بستند و شيطان اينها را شريک خود انتخاب کرد، اشاره به آيه 30 سوره اعراف دارد. «اتَّخَذُوا الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» عدهاي شيطان را سرپرست خود گرفتند، در مقابل شيطان اينها را شريک خود قرار داد، سوره انعام آيه 121 «إِنَّ الشَّياطِينَ لَيُوحُونَ إِلى أَوْلِيائِهِمْ» شياطين به دوستان خودشان يک مطالب مخفيانه القاء ميکنند. انسانهايي که با هم قرارداد بستند، چيزهايي را القاء ميکنند. بحث شيطان در نهجالبلاغه و قرآن مفصل آمده است. در قرآن 56 بار کلمه شيطان و در نهجالبلاغه 44 بار اين واژه آمده است.
در تعبير ديگر حضرت ميفرمايد: «فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ» شيطان از نگاه اينها ديگر نگاه ميکند، نگاه اينها و زبانشان شيطاني است. نظير اين تعبير اميرالمؤمنين در نامه دهم نهجالبلاغه دارد. نامهاي به معاويه نوشتند، حضرت به معاويه ميگويند: «قَدْ أَخَذَ الشَّيْطَانُ مِنْكَ مَأْخَذَهُ وَ بَلَغَ فِيكَ أَمَلَهُ وَ جَرَى مِنْكَ مَجْرَى الرُّوحِ وَ الدَّمِ» سير نزولي انسان به کجا ميرسد! تو يک آدم مرفه بي درد هستي که خورد و خوراکت زيادي داري و شيطان هرچه خواسته از تو گرفته است. بر تو مسلطتر شده است. هر آرزويي داشته، به آن رسيده است. مواظب باشيد ما به جايي نرسيم که شيطان بگويد: من آرزويي نداشتم که به آن نرسيده باشم. اميرالمؤمنين ميگويد: شيطان مثل روح و خون در تمام وجود تو جريان دارد.
در نامه 33 نهجالبلاغه حضرت به معاويه ميفرمايد: «وَ جَاذِبِ الشَّيْطَانَ قِيَادَكَ» رهبريات را از شيطان بگير، شيطان تو را اداره ميکند. همه حرف اميرالمؤمنين يک هشدار است، هر انساني ميتواند به اين درجه برسد که رهبرياش دست شيطان باشد. «فَإِنَّ الدُّنْيَا مُنْقَطِعَةٌ عَنْكَ» دنيا پايان پذير است و هميشه در اين دنيا نيستي. «وَ الْآخِرَةَ قَرِيبَةٌ مِنْكَ وَ السَّلَام» مرگت نزديک است، حواست باشد. حضرت ميفرمايد: مثل تو مثل لباس فرسوده است. هرجايش را بدوزي جاي ديگرش پاره ميشود. انسان به يک سني ميرسد که هر دردي را دوا کني مرض ديگر پيدا ميکند. رهبريات را از دست شيطان بگير.
بعضي از شارحين نهجالبلاغه فرمودند: عدهاي کارشان به جايي ميرسد که زبانشان زبان شيطان ميشود. شيطان با زبان اينها حرف ميزند و با چشم اينها ميبيند. نقطه مقابلش چيست؟ سير صعودي چيست؟ حديث از امام صادق است که در کافي مرحوم کليني هست که به حديث قرب نوافل معروف است، خداوند ميفرمايد: هيچ بندهاي به من نزديک نميشود، واجبات ميتواند وسيله قرب باشد، با نافله کار مستحبي و نماز نافله، من او را دوست دارم. وقتي بندهاي محبوب من شد، «وَ مَا تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنُ بِمِثْلِ أَدَاءِ الْفَرَائِضِ وَ إِنَّهُ لَيَتَنَفَّلُ لِي حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ» من گوش اين بنده ميشوم. «وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ» انسان ميتواند در سير نزولي به جايي برسد که حضرت ميفرمايد: زبانت زبان شيطان باشد، ميتواني به جايي برسي که زبانت زبان خدا باشد. من ميشوم زبان و گوش اين مؤمن.
«اتَّخَذُوا الشَّيْطَانَ... وَ اتَّخَذَهُمْ» يک قرارداد دو طرفه است، تو اگر نرفتي شيطان کاري ندارد، اگر مقاومت کردي شيطان کار ندارد. ولي بعضي به حدي ميرسند که شيطان محتاج آنهاست و بايد شاگردي کند. اين حديث از امام صادق بسيار تکان دهنده است و مرحوم کشي در رجال نقل کرده است. امام صادق(ع) وقتي نام کساني را بردند که در مورد اهلبيت غلو ميکنند، حضرت فرمود: «وَ ذَكَرَ الْغُلَاةَ وَ قَالَ إِنَّ فِيهِمْ مَنْ يَكْذِبُ» در اين جماعت عدهاي هستند دروغ ميگويند، «حَتَّى إِنَّ الشَّيْطَانَ لَيَحْتَاجُ إِلَى كَذِبِهِ» شيطان محتاج دروغ اينهاست، يادمان باشد بعضي از ما معلم شيطان هستيم.
انسان به جايي ميرسد که شيطان محتاج دروغ او است. شيطان بايد از اينها بپرسد. در اول اين روايت هست که حديث قدسي است، خداوند ميفرمايد: «مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارَبَتِي» کسي به يک مؤمن اهانت کند، اعلام جنگ با من است. شيطان بايد از ما بپرسد که امروز چطور آبروي مؤمن را ببريم. شيطان با همه شيطنت خود در پيش بعضي از ما بايد زانو بزند. امام صادق فرمود: شيطان محتاج بعضي از آدمهاست. حرفي ميزنند که شيطان به عقلش نميرسد و ما معلم شيطان ميشويم.
بار ديگر از ملک پران شوم *** آنچه در وهم تو نايد آن شوم
يک نکته که بايد اشاره کنم اين است که يکي از وسوسههاي مهم شيطان، زندگي ما چون ايام شهادت حضرت زهرا(س) بود، يادآوري کنم که در فاطميه دوم از هفتم بهمن ماه تا نهم طوري برنامهريزي کنيد که برنامه شادي در اين ايام نباشد. «مَنْ أَصْعَدَ إِلَى اللَّهِ خَالِصَ عِبَادَتِهِ، أَهْبَطَ اللَّهُ [إِلَيْهِ] أَفْضَلَ مَصْلَحَتِهِ» اگر کسي بتواند عبادت خالصانه به آسمانها بفرستد، خدا بهترين مصلحت را در زندگي او ميفرستد. ما براي اينکه شاگرد شيطان نباشيم بايد در کارهايمان اخلاص داشته باشيم، ريا نداشته باشيم. شيطان نميگذارد شما دنبال کار خير برويد. شما را وسوسه ميکند که خودت گرفتار هستي، نکن! اينکه انسان بتواند به درجه اخلاص برسد، يک کار اين است که در سراسر زندگي ما اخلاص باشد.
هفته گذشته کتابي را خواندم، در قم همايشي براي مرحوم آيت الله سيد محقق يزدي داماد آيت الله العظمي حائري بودند، معروف به آيت الله داماد بودند، برگزار شد. هم مباحثه امام بودند. وقتي در نجف امام ميشنوند از دنيا رفتند، ميفرمايند: کمر حوزه شکست. آيت الله شبيري زنجاني ميفرمايد: 21 سال شاگرد ايشان بودم آيت الله مکارم، آيت الله سبحاني، آيت الله احمدي ميانجي، امام موسي صدر، در دوراني زبدههاي حوزههاي علميه شاگرد اين بزرگوار بودند. واقعاً آدم وقتي اين کتاب را ميخواند لذت ميبرد.
در آمدن آيت الله العظمي حائري به قم چند نفر نقش کليدي داشتند، يکي آيت الله شيخ ابوالقاسم قمي بود. يکي آيت الله ميرزا محمد اشراقي بود. آيت الله شيخ ابوالقاسم قمي صاحب رساله بود. مرجع تقليد بود و رساله داشت. ولي وقتي ميفهمد آيت الله العظمي شيخ عبدالکريم حائري استاد است و بهتر از آن است، دعوت ميکند و راضي ميکند و آيت الله العظمي داماد، داماد آيت الله العظمي حائري بود، ميگويد: من در آن خانه زندگي ميکردم.
يک روز صبح زود ديدم همين آقايي که خودش صاحب رساله است، مجتهد هست، با همه شخصيت خودش را کوچک کرده يک روز صبح زود در خانه آيت الله العظمي حائري آمد. ايشان تعجب کرد، گفت: شيخ اين وقت صبح به زحمت افتاديد. براي چه آمديد؟ فرمود: ديشب تا صبح نخوابيدم. شنيدم شما ميخواهيد از قم برويد. تا صبح خوام نبرد، صبح زود ديگر طاقت نياوردم و آمدم ببينم قصه شما چيست؟ چرا ميخواهيد از قم برويد؟ فرمودند: نگران نباشيد، من نميخواهم جايي بروم. ديروز بعضي مرا اذيت کردند، تهديدشان کردم. گفتم: اگر بخواهيد اذيت کنيد من از قم بيرون ميزنم. شما نگران نباشيد. اينقدر اين مرد بزرگوار بود که مکرر آيت الله العظمي حائري به ايشان ميگويد: ما قم آمديم براي شما زحمت ايجاد کرديم.
بزرگوار ميگويد: چه زحمتي؟ شما باعث عظمت ما شديد و ما به برکت شما عنوان پيدا کرديم. امروز جامعه ما نيازمند همين حرفهاست. من احساس کنم ديگري از من بهتر کار ميکند. آيت الله صدر، آيت الله خوانساري، آيت الله حجت، سه مرجع تقليد و صاحب رساله، موقعيت علمي بالا تمام موقعيتشان را دو دستي در طبق اخلاص گذاشتند و گفتند: نه، يک کسي ديگر بهتر از ما ميتواند اداره کند. آن آقاي ديگر آيت الله العظمي بروجردي بود. يعني سه نفر تمام آبرويشان را خرج کردند، موقعيت علمي خودشان را خرج کردند آيت الله العظمي حائري را آوردند. سه نفر در سالهاي بعد همه موقعيتشان را خرج کردند آيت الله العظمي بروجردي را آوردند. اين اخلاص است.
يکوقتي ميرزاي نائيني که آيت الله العظمي خويي به شاگردي ايشان افتخار ميکرد. ميرزاي نائيني به کربلا منزل آيت الله العظمي حائري ميآيد، وقتي ايشان کربلا بوده و هنوز ايران نيامده، ميرزاي نائيني استاد مسلم حوزه نجف به منزل آيت الله العظمي حائري ميآيد. همانطور که نشسته در طاقچه منزل بالاي سر ايشان يک کتابي ميبيند. ميگويد: اين کتاب چيست؟ ميگويد: اين دوره اصول است من نوشتم، درس خارج اصول به نام دُرر که بعدها چاپ شد. دُررالاصول، هنوز چاپ نشده بود، خطي بود. ميگويد: ميشود اين را به ما بدهي از رويش يک نسخه برداريم؟ امانت ميگيرد يک نسخه ميرزاي نائيني استاد مسلم حوزه نجف ميگويد: اين کتاب خوبي است و به نام ايشان باشد يا من فرقي ندارد.
آنچه ما خيلي کم داريم همين اخلاص است، يکوقتي عرض کردم امسال رهبري فرمودند: آنهايي که فکر ميکنند نميتوانند خدمت کنند نيايند. به عکس شد. يعني براي 280 کرسي پانزده هزار نفر احساس وظيفه کردند. سخنگوي شوراي نگهبان گفتند: نود نفر از نمايندگان فعلي مجلس را براي دوره بعد رد صلاحيت کرديم و اکثراً به جرم فساد مالي رد صلاحيت شدند. ما هفتاد مفسد مالي در مجلس داريم. اگر اينها فساد مالي کردند، چرا مجلس را در اختيار اينها قرار داديم؟ مجلس هم تمام ميشود غالباً نمايندگان بيکار نميشوند و جاهاي ديگر مشغول کار ميشوند.
اگر به اين درجه برسيم که بخواهيم شاگرد و معلم شيطان نباشيم، بايد اخلاص داشته باشيم. خطبهي 82 نهجالبلاغه که تعبيرات تکان دهندهاي دارد. خطبهي 192 نهجالبلاغه مفصلترينش در مورد شيطان و ويژگي و وسوسههاي شيطان است. حضرت ميفرمايد: «أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ الَّذِي أَعْذَرَ بِمَا أَنْذَرَ» خدايي که عذر براي کسي باقي نگذاشته است. «وَ احْتَجَّ بِمَا نَهَجَ وَ حَذَّرَكُمْ عَدُوّا» شما را از دشمني بر حذر داشت، «نَفَذَ فِي الصُّدُورِ خَفِيّاً وَ نَفَثَ فِي الْآذَانِ نَجِيّاً فَأَضَلَّ وَ أَرْدَى وَ وَعَدَ فَمَنَّى وَ زَيَّنَ سَيِّئَاتِ الْجَرَائِمِ» دشمني که چند ويژگي دارد: آرام در دل و قلب شما نفوذ ميکند.
به طور نجوا آرام و آهسته در گوش شما ميخواند و گمراه ميکند، وعده ميدهد و شما را به آرزوها سرگرم ميکند. بارها حضرت در نهجالبلاغه فرمودند که آرزوها بايد با واقعيات هماهنگ باشد. چرا حضرت آرزوها را سرزنش ميکند؟ روايت داريم اگر اميد و آرزو نبود آدم زندگي را ادامه نميداد. ولي اگر آرزو با واقعيات منطبق نباشد وسوسه شيطان است. از کارهاي شيطان اين است که گناهان و جرايم را براي ما زينت ميدهد. «وَ زَيَّنَ سَيِّئَاتِ الْجَرَائِمِ وَ هَوَّنَ مُوبِقَاتِ الْعَظَائِمِ» گناهان را آسان جلوه ميدهد.
در آيه 27 تا 29 سوره مبارکه فرقان داريم که فرداي قيامت عدهاي از شدت ناراحتي دست خود را ميگزند، «وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا» کاش من دنبال پيغمبر رفته بودم. «يا وَيْلَتى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلًا» کاش با فلاني رفيق نشده بودم. «لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ» در تاريخ فراوان داريم آدمهايي که خوب بودند و رفيق بد گمراهشان کرده و آدمهاي بدي که رفيق خوب هدايتشان کرده است.
ميگويد: آنهايي که رفيق بد گمراهشان ميکند، «بَعْدَ إِذْ جاءَنِي وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولًا» چرا بعد از رفيق بد ميفرمايد، يعني انسان يادت باشد چه رفيق بد، چه شيطان تو را تنها ميگذارد. شيطان به جايي ميرسد که ميگويد: «اني بريءٌ منک» من از تو اعلام برائت ميکنم. فکر نکنيم شيطاني که ما را ميبرد تا آخر با ما هست. با رفيق تا جايي برويد که لب پرتگاه نرسيد.