پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيري در نهج‌البلاغه اميرالمؤمنين (خطبه چهارم)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 30- 10-98
 بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

حاج آقاي حسيني قمي: خطبه چهارم نهج‌البلاغه، «بِنَا اهْتَدَيْتُمْ فِي الظَّلْمَاءِ وَ [تَسَنَّمْتُمُ‏] تَسَنَّمْتُمْ‏ ذُرْوَةَ [الْعَلْيَاءَ] الْعَلْيَاءِ وَ بِنَا [انْفَجَرْتُمْ‏] أَفْجَرْتُمْ‏ عَنِ السِّرَارِ وُقِرَ سَمْعٌ لَمْ يَفْقَهِ الْوَاعِيَةَ» سيد رضي قبل از نقل اين خطبه مي‌نويسند: از فصيح‌ترين خطبه‌هاي اميرالمؤمنين اين خطبه است. در اين خطبه و خطبه‌هاي بعد خيلي تعبيرات بسيار زيباي مبالغه در فصاحت و بلاغت به کار بردند، از اينجا تا خطبه چهاردهم، ده خطبه اميرالمؤمنين در يک موضوع مطالبي را بيان مي‌فرمايند و آن موضوع يکي از سخت‌ترين و غم‌بار ترين قسمت‌هاي تاريخ خلافت اميرالمؤمنين است.

دوران خلافت حضرت خيلي غمبار بود چون هم باعث دو دستگي در جامعه اسلامي و هم تلفات فراواني بود. در جنگ جمل سي هزار نفر کشته شدند. پنج هزار نفر از ياران اميرالمؤمنين کشته شدند. از خطبه چهارم تا چهاردهم در مورد موضوع جمل است. در موضوع جمل کلمات فراواني از اهل‌بيت داريم، جامع‌ترين و معتبرترين کتاب در اين موضوع کتاب الجمل شيخ مفيد هست.
اميرالمؤمنين مي‌فرمايد: «بِنَا اهْتَدَيْتُمْ فِي الظَّلْمَاءِ» به وسيله ما اهل‌بيت از تاريکي جهالت نجات پيدا کرديد و هدايت شديد. «وَ [تَسَنَّمْتُمُ‏] تَسَنَّمْتُمْ‏ ذُرْوَةَ [الْعَلْيَاءَ] الْعَلْيَاءِ» به وسيله من به قله هدايت رسيديد.

«وَ بِنَا [انْفَجَرْتُمْ‏] أَفْجَرْتُمْ‏ عَنِ السِّرَارِ» وارد سپيده نوراني شديد. «وُقِرَ سَمْعٌ لَمْ يَفْقَهِ الْوَاعِيَةَ» کر باد گوشي که موعظه در آن اثر نکند. شارحين نهج‌البلاغه فرمودند: حضرت مي‌فرمايد: «لم يفقه» موعظه را نمي‌پذيرد. «وَ كَيْفَ يُرَاعِي النَّبْأَةَ مَنْ أَصَمَّتْهُ الصَّيْحَةُ» چطور مي‌شود انتظار داشت کسي که صيحه و فرياد او را بيدار نکرد، صداهاي ضعيف او را بيدار کند. اشاره حضرت به سفارشاتي است که در قرآن و احاديث و کلمات پيامبر است. «رُبِطَ جَنَانٌ‏ لَمْ يُفَارِقْهُ الْخَفَقَانُ» مطمئن باد آن دلي که خوف خدا از او فاصله نمي‌گيرد. انسان هميشه بايد بين خوف و رجاء باشد، «مَا زِلْتُ أَنْتَظِرُ بِكُمْ عَوَاقِبَ الْغَدْرِ» خطاب به آنهايي که قائله جمل را برپا کردند، فرمودند: من هميشه منتظر عواقب غدر و مکر و حيله شما بودم.

قبل از اينکه شما دست به آتش فتنه جمل بزنيد، انتظار چنين چيزي را داشتم. «وَ أَتَوَسَّمُكُمْ‏ بِحِلْيَةِ الْمُغْتَرِّينَ» نشانه فريب خوردگان را در شما مي‌ديدم. «حَتَّى سَتَرَنِي عَنْكُمْ جِلْبَابُ الدِّينِ‏» نه اينکه شما پوشش دين داشتيد، تظاهر به دين داري مي‌کرديد، مانع مي‌شد من پرده‌ها را کنار بزنم. رسول خدا با همين منافقين مي‌ساختند و رو نمي‌کردند. مسجد ضرار را ساختند و حضرت در مقابلشان مي‌ايستند. «وَ بَصَّرَنِيكُمْ صِدْقُ النِّيَّةِ» فکر نکنيد من خبر نداشتم، خدا بخاطر صدق نيتي که داشتم به من بصيرت داد. من مي‌دانستم شما نقش و حيله و نيرنگ داريد و فتنه به پا مي‌کنيد.
شارحين نهج‌البلاغه اشاره کردند که اين باطن ديدن را اميرمؤمنين از کجا بدست آورده است؟ نه تنها اميرالمؤمنين بلکه هر مؤمني که جز اولياي خوب خدا باشد، مي‌تواند اين باطن را پيدا کند. در سوره انفال آيه 29 خداوند مي‌فرمايد: «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً» اگر شما تقوا داشته باشيد، خدا يک قدرتي به شما مي‌دهد که بتوانيد حق و باطل را تشخيص دهيد. يا اين روايتي که در کافي مرحوم کليني هست، حديث بسيار زيبايي است.

پيامبر خدا فرمودند: «اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ» از هوشياري و بيداري مؤمن بر حذر باشيد،«فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ» او به نور خدا نگاه مي‌کند. مؤمن يک بصيرتي دارد، با يک نور ديگر مي‌بيند و باطن شما را مي‌فهمد. روايت ديگر از امام رضا(ع) هست، اين اختصاص به معصوم ندارد و هر مؤمني به درجه‌اي از ايمان برسد مي‌تواند اين بصيرت را پيدا کند. امام رضا(ع) فرمودند: هر مؤمني مي‌تواند به نور الهي نگاه کند و آن هشياري و بيداري را داشته باشد،«اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ قَالَ بَلَى قَالَ وَ مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ لَهُ فِرَاسَةٌ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ عَلَى‏ قَدْرِ إِيمَانِهِ‏ وَ مَبْلَغِ اسْتِبْصَارِهِ وَ عِلْمِهِ» خدا اين نور را هرچقدر درجه ايمانش بالاتر باشد به او مي‌دهد. «وَ قَدْ جَمَعَ اللَّهُ» البته ائمه درجه‌اي از اين بصيرت را دارند که «لِلْأَئِمَّةِ مِنَّا مَا فَرَّقَهُ فِي جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ» ائمه از تمام ظرفيت ايمان استفاده کردند. حضرت مي‌فرمايد: من آن بصيرت را داشتم ولي شما را افشاء نمي‌کردم. بنا نبود پيامبر خدا و اميرمؤمنان از باطن افراد خبر بدهند.


«أَقَمْتُ لَكُمْ عَلَى سَنَنِ الْحَقِّ فِي جَوَادِّ الْمَضَلَّةِ» من در کنار جاده‌هاي گمراهي ايستادم تا شما را به مسير حق ببرم. «حَيْثُ تَلْتَقُونَ وَ لَا دَلِيلَ» دور هم جمع مي‌شديد ولي راهنمايي نداشتيد. «وَ تَحْتَفِرُونَ وَ لَا تُمِيهُونَ» به آب نمي‌رسيديد، چون راهنمايي نداشتيد خودتان فکر مي‌کرديد با اجتماع خودتان به جايي مي‌رسيد، نمي‌رسيد و نياز به امام داريد. «الْيَوْمَ أُنْطِقُ لَكُمُ الْعَجْمَاءَ» اين خطبه را حضرت بعد از جمل خواندند، «ذَاتَ الْبَيَانِ» امروز مي‌خواهم حوادث بي زبان و عبرت آموز را به زبان بياورم و واقعيت مسائل را بگويم. «عَزَبَ‏ رَأْيُ امْرِئٍ تَخَلَّفَ عَنِّي» هرکس از من جدا شود، از حقيقت دور است.

اين روايت که اهل‌بيت(ع) را تشبيه به کشتي نجات کردند. «مَا شَكَكْتُ فِي الْحَقِّ مُذْ أُرِيتُهُ» من از روزي که حق را ديدم لحظه‌اي شک و ترديد در آن نداشتم. حديث معروفي که حضرت فرمودند: «لَوْ كُشِفَ‏ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِينا» همه پرده‌ها کنار برود به يقين من چيزي اضافه نمي‌شود. شما که اين يقين را داشتيد چرا زودتر افشاء نمي‌کرديد؟ حضرت فرمودند: «لَمْ يُوجِسْ مُوسَى ع خِيفَةً عَلَى نَفْسِهِ» اشاره به سوره طه آيه 65 تا 67 دارد، در قرآن کريم هست وقتي ساحرها آمدند و عصا و ريسمان انداختند و تبديل به مار شد، موسي ترسيد و نگران شد.

حضرت مي‌فرمايد: «بَلْ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهَّالِ وَ دُوَلِ الضَّلَالِ» نه اينکه نگران خودش بود، مي‌ترسيد نکند اين بازي ساحران تأثير گذار باشد و مردم ايمانشان را از دست بدهند. در دوران خلافت اميرالمؤمنين سه جنگ سنگين داخلي پيش آمد و جنگ خارجي با دشمن بيگانه نبود. جنگ جمل چقدر مردم را دو دسته کرد و مردم را از کنار اميرالمؤمنين پراکنده کرد. اميرالمؤمنين از شهادت خودش باکي نداشت، مي‌ترسيد حرفي بزند و مردم متفرق شوند. «الْيَوْمَ تَوَاقَفْنَا» فرمود: ديگر تمام شد، صف‌ها جدا شد. «عَلَى سَبِيلِ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ» آن طرف جاده حق و آن طرف جاده باطل است. آن طرف سپاه حق و آن طرف سپاه باطل است. «و مَنْ وَثِقَ بِمَاءٍ لَمْ يَظْمَأْ» اگر کسي مطمئن باشد به رهبر بيدار و هوشيار هيچوقت تشنه نمي‌ماند. از اينجا ده خطبه پيوسته در موضوع جمل است. از خطبه ششم به بعد دوباره در مورد جمل است. خطبه ششم هم خيلي زيباست.


در تاريخ آمده است، در شرح نهج‌البلاغه ابن ابي الحديد و ديگرن نقل کردند، وقتي اميرالمؤمنين به خلافت رسيدند و مردم با حضرت بيعت کردند، حضرت يک نامه‌اي به شام و معاويه نوشتند که مردم با من بيعت کردند. يک گروهي هم به مدينه بفرستيد که من بپرسم آنجا چه خبر است. در يمن و جاهاي ديگر هم اين کار را مي‌کردند که به مردم بگوييد با من بيعت کنند. وقتي نامه را براي معاويه فرستادند، معاويه فهميد که اگر بخواهد تسليم اميرالمؤمنين باشد، اميرالمؤمنين او را برکنار مي‌کند. به جاي اينکه جواب اميرالمؤمنين را بدهد، يک نامه براي زبير نوشت. همين طلحه و زبيري که جمل را به راه انداختند. از يک نقطه ضعفي از آنها استفاده کرد. آن نقطه ضعف چه بود؟ اينها عشق و علاقه به حکومت داشتند.

تشنه رياست بودند. آخرين چيزي که از دل صديقين بيرون مي‌رود، حبّ رياست است. به زبير نوشت که من از مردم شام براي تو بيعت گرفتم، علي کيست! از اينجا مشکلي نداريد. فقط مواظب حجاز باشيد و عراق را مواظب باشيد، مواظب بصره و کوفه باشيد. مواظب باشيد علي در بصره و کوفه نفوذ پيدا نکند. ابن ابي الحديد ذيل خطبه هشتم آورده است، آدم از اين قسمت تاريخ غصه مي‌خورد. طلحه و زبير که در جنگ احد افتخار آفريدند، جنگيدند و انگشت‌هاي طلحه آسيب ديد و پيامبر خدا تشويقشان کردند، تا وسوسه سلطنت و قدرت و حکومت آمد، شک نکردند که ممکن است نقشه باشد! به طمع افتادند و گفتند: شام که براي ماست، کوفه و بصره را بگيريم تمام است.


ابن ابي الحديد مي‌نويسد اينها خدمت اميرالمؤمنين آمدند. گفتند: «قد رأيت‏ ما كنا فيه من الجفوة» وقتي حضرت به خلافت رسيد، گفتند: در دوران خلافت ديديد که چيزي به ما ندادند. شما که به قدرت رسيدي، يک پست و مقامي به ما بده. اميرمومنان فرمودند: من بايد بررسي کنم، ولي همينجا حرف آخر را بزنم، بدانيد من به کسي خلافت مي‌دهم و استانداري و حکومت مي‌دهم که دو شرط داشته باشد، ديندار باشد و امانتدار باشد. قصه شمع بيت المال را همه شنيدند که حضرت شمع را خاموش کردند و فرمودند: اين چراغ بيت‌المال است، اين دو بلند شدند و گفتند: صحبت با حضرت سخت است.

وقتي اينها از حضرت علي نا اميد شدند، خدمت اميرالمؤمنين آمدند و گفتند: ما داريم به عمره مي‌رويم، اميرالمؤمنين نگفت من باطن شما را مي‌دانم، فرمود: اين عمره نيست، حيله و مکر و فريب است. گفتند: به خدا قسم مي‌خواهيم به عمره برويم. فرمودند: من مي‌دانم شما مي‌خواهيد نقشه بکشيد و لشگر جمع کنيد. دوباره با اميرالمؤمنين بيعت کردند و به عمره رفتند. آنجا لشگري جمع کردند و جرقه جمل از آنجا زده شد.


در خطبه 172 نهج‌البلاغه حضرت خيلي ناراحت هستند، مي‌فرمايند: «فخرجوا يجرون‏» اينها تنهايي موقعيتي نداشتند که بيايند و مردم را جمع کنند. از حريم پيامبر استفاده کرد و از همسر پيامبر استفاده کردند و اين را راه انداختند. اميرالمؤمنين مي‌فرمايد: طلحه و زبير، اين نامردها! «فحبسا نساءهما في بيوتهما و أبرزا حبيس رسول اللَّه (ص) لهما و لغيرهما» اين نامردهاي بي انصاف، همسران خود را در خانه خود نگه داشتند ولي همسر پيغمبر را همراه لشگر به بصره بردند. «في جيش ما منهم رجل الا و قد أعطانى الطاعة» لشگري که همه با من بيعت کرده بودند.

«و سمح لي بالبيعة طائعا غير مكره» مجبور نبودند و با ميل و رغبت با من بيعت کردند. در خطبه سوم نهج‌البلاغه فرمودند: نزديک بود بچه‌هاي من زير دست و پا از بين بروند از هجوم جمعيت براي بيعت! «فقدموا على عاملي بها» يکوقت بصره رفتند «و خزان بيت مال المسلمين و غيرهم» استاندار بصره جناب عثمان بن حنيف را گرفتند و زدند، تمام موي سر و صورتش را کندند، اميرالمؤمنين وقتي اين آقا را ديد به گريه افتاد. از بس او را زده بودند. بيت‌المال را برداشته بودند، «فقتلوا طائفة» قبل از شروع جنگ يک عده را کشتند، «صبرا» کي اميرالمؤمنين دست به شمشير بردند؟ قتل صبر چه قتلي است؟ آنقدر طرف را بزني تا بميرد. «و طائفة غدراً فو اللَّه»


تاريخ تکان دهنده‌اي است، يکي از غم‌بارترين و تلخ‌ترين دوران اميرالمؤمنين است. در خطبه‌ي شش حضرت مي‌فرمايد: «وَ اللَّهِ‏ لَا أَكُونُ‏ كَالضَّبُعِ» چون عده‌اي آمدند به اميرالمؤمنين گفتند: براي چه شما مي‌جنگي؟ بگذار بصره هم براي آنها باشد. «تَنَامُ عَلَى طُولِ اللَّدْمِ» من مثل کفتار نيستم. در ضرب‌المثل‌ها داريم که مي‌گويند: کفتار نادان‌ترين حيوان است و زود فريب مي‌خورد. صياد در خانه کفتار مي‌رود و مي‌گويد: نگران نباش، صيادي در کار نيست. در خانه‌ات آرام باش. وقتي او را به خواب برد، او را صيد مي‌کند. «حَتَّى يَصِلَ إِلَيْهَا طَالِبُهَا» صياد صيدش کند «وَ يَخْتِلَهَا رَاصِدُهَا» فريبش بدهند.

در خطبه 27 نهج‌البلاغه که مفصل‌ترين خطبه حضرت در مورد جهاد است، فرمود: «مَا غُزِيَ قَوْمٌ قَطُّ فِي عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا» من اينطور نيستم که بنشينم دشمن در خانه من بيايد و در خانه با او بجنگم! هيچ قومي در خانه‌اش درگير جنگ نشد، مگر اينکه ذليل شدند! بايد مرزها را جلوتر ببري. تعبيري که مقام معظم رهبري در نماز جمعه اين هفته فرمودند، سردار سرافراز ما شهيد سليماني و سردار شهيد ما جناب ابوالمهدي يک مکتب بودند و دو تا فرد نبودند.

مکتب مقاومت بودند. روز تشييع شهداي سرافرازمان گفتم که يمن و عراق و سوريه و غزه و لبنان و ايران و همه عالم اينها را مي‌شناسد. اينها همين تعبير اميرالمؤمنين است. حضرت قسم مي‌خورد که «فَوَ اللَّهِ مَا غُزِيَ قَوْمٌ قَطُّ فِي عُقْرِ دَارِهِمْ»‏ فرمودند: دشمن داعش را براي عراق درست نکرده بود، داعش مقدمه ايران بود. ما بنشينيم تماشا کنيم، اگر مردمي نشستند تا دشمن در خانه بيايد و با آنها بجنگند، آنها ذليل هستند.

زود است که تاريخ بتواند قدر سردار سرافراز ما را بداند. «وَ لَكِنِّي أَضْرِبُ بِالْمُقْبِلِ إِلَى الْحَقِّ الْمُدْبِرَ عَنْهُ» من با ياراني که دارم و اينهايي که با حق همراهي مي‌کنند با آنهايي که از حق روي گردان هستند، مي‌جنگم. «وَ بِالسَّامِعِ الْمُطِيعِ الْعَاصِيَ الْمُرِيبَ» با آنهاي يکه مطيع من هستم با کساني که از من تخلف کردند مثل طلحه و زبير مي‌جنگم «أَبَداً حَتَّى يَأْتِيَ عَلَيَّ يَوْمِي» تا به شهادت برسم. اين مظلوميت من امروز نيست، من 25 سال مظلوم بودم و هستم. «فَوَاللَّهِ مَا زِلْتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقِّي مُسْتَأْثَراً عَلَيَّ» من از روزي که پيامبر از دنيا رفته «مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِيَّهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ» مظلوم بودم و نشستم. در اين پنج سال مظلوميت اميرالمؤمنين بيشتر از 25 سال بود. من مثل حيوان نيستم، کفتار را در خانه خودش شکارش مي‌کنند و بدون هيچ مقاومتي اسير مي‌شود.


اين اوج مظلوميت اميرالمؤمنين است و جنگ جمل خيلي غم‌بار است. وقتي جنگ تمام شد، شيخ مفيد در کتاب جمل نقل مي‌کنند. اميرالمؤمنين وقتي جنگ تمام شد براي مردم بصره سخنراني کردند. وقتي جنگ تمام شد، فرمود: مردم بصره! شما با طلحه و زبير همراهي کرديد، چرا با آنها همراه شديد؟ عيب و ايراد من چه بود و چه نقصي در زندگي من ديديد؟ يک عبا روي دوش حضرت بود و يک پيراهن بر تن داشتند، فرمودند: اين عبا و پيراهن من از بيت‌المال شما نيست و دستباف اهل من است. «وَ اللَّهِ إِنَّهُمَا لَمِنْ غَزْلِ أَهْلِي مَا تَنْقِمُونَ مِنِّي يَا أَهْلَ الْبَصْرَةِ وَ أَشَارَ إِلَى صُرَّةٍ فِي‏ يَدِهِ‏ فِيهَا نَفَقَتُهُ» کيسه‌اي دست حضرت بود که خرجي حضرت در آن بود. «فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا هِيَ إِلَّا مِنْ غَلَّتِي ِالْمَدِينَةِ» به خدا قسم اين از بيت‌المال شما نيست.

دسترنج من در مدينه است. «فَإِنْ أَنَا خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِكُمْ بِأَكْثَرَ مِمَّا تَرَوْنَ فَأَنَا عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْخَائِنِينَ» اگر روزي که من رفتم ديديد يک ذره به اموال من اضافه شده به شما خيانت کردم! چه عيبي در حکومت من بود که با طلحه و زبير همراه شديد؟ شيخ مفيد مي‌فرمايد: سي هزار نفر کشته شدند. 25 هزار نفر جملي بودند. اميرمؤمنان در جنگ جمل خيلي عجيب به ميدان مي‌رفتند. اصحاب حضرت آمدند حضرت را قسم دادند، گفتند: اينطور به ميدان نرويد.

اگر شما به شهادت برسي دين از بين مي‌رود. شما ملاحظه کنيد و بگذاريد ديگران بروند. فرمود: به خدا قسم اين جنگ و جهادي که اينطور به ميدان مي‌روم فقط براي خدا مي‌روم. حضرت بهمحمد حنفيه، پسرش فرمود: اينطور بجنگ! اصحاب دلشان به حال محمد حنفيه سوخت و از او دفاع کردند و گفتند: يا اميرالمؤمنين چه کسي مي‌تواند مثل شما بجنگد که از محمد حنفيه اينطور انتظار داري؟ حضرت وقتي در ميدان رفتند، گفتند: زبير آمده است.

حضرت با يک پيراهن رفتند بدون زره و کلاه خود، طلحه و زبير هردو در اين جنگ کشته شدند، حضرت وقتي وسط ميدان رفتند، اصحاب ترسيدند. محمد حنفيه گفت: بابا جان! تيراندازها همه نشستند، آماده هستند. تو با يک پيراهن وسط لشگر مي‌روي؟ حضرت فرمود: پسرم نترس! «وَ اللَّهِ‏ قَاتَلْتُ‏ مَعَ‏ النَّبِيِّ ص وَ أَنَا حَاسِرٌ أَكْثَرَ مِمَّا قَاتَلْتُ وَ أَنَا دَارِعٌ» تو کجا بودي در زمان پيامبر، در جنگ بدر و حنين و احد و احزاب، ما بدون لباس و تجهيزات نظامي مي‌جنگيديم! در رکاب رسول الله بدون تجهيزات نظامي مي‌جنگيديم.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group