برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيري در نهجالبلاغه اميرالمؤمنين(شرح خطبه 45 و 28)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 21- 11-98
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
حاج آقاي حسيني قمي: خطبه 45 مقدمهاي براي خطبه 28 نهجالبلاغه است. «الْحَمْدُ لِلَّهِ غَيْرَ مَقْنُوطٍ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ لَا مَخْلُوٍّ مِنْ نِعْمَتِهِ وَ لَا مَأْيُوسٍ مِنْ مَغْفِرَتِهِ» همه خطبههاي اميرالمؤمنين و اهلبيت با حمد الهي شروع ميشود و در هر خطبهاي ويژگيهايي براي پروردگار يا براي اين حمد گفته ميشود که غير از خطبه ديگر است و تکراري ندارد.
در خطبه 114 داريم «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْوَاصِلِ الْحَمْدَ بِالنِّعَمِ وَ النِّعَمَ بِالشُّكْرِ نَحْمَدُه علي آلائه کما نحمَدُه علي بلائه» خطبه دوم، خطبه اول نهجالبلاغه «الحمد للّه الّذي لا يبلغ مدحته القائلون، و لا يحصي نعمائه العادّون و لا يؤدّي حقّه المجتهدون» خطبه 157 «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ الْحَمْدَ مِفْتَاحاً لِذِكْرِهِ وَ سَبَباً لِلْمَزِيدِ مِنْ فَضْلِهِ وَ دَلِيلًا عَلَى آلَائِهِ وَ عَظَمَتِهِ» هر خطبهاي حمد خداوند را دارد و هر حمدي ويژگيهاي جديد خداوند را دارد. از جمله اين خطبه «الحمدلله» چطور خدا را حمد ميکنيم؟ «الْحَمْدُ لِلَّهِ غَيْرَ مَقْنُوطٍ مِنْ رَحْمَتِهِ» در حالي که نااميد از رحمت خدا نيستيم. اشاره به سوره مبارکه حجر آيه 56 دارد «قالَ وَ مَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ» فقط گمراه است که از رحمت خدا نا اميد است. کسي نااميد از رحمت است که گمراه است. «غير المغضوب عليهم و الضالين» اگر نا اميد باشيم در دسته گمراهان رفتيم.
در پيامها زياد داريم، اگر سنگينترين گناه را انجام داده باشيم، داريم اگر کسي گناهي کرد و پشيمان شد، خدا ميآمرزد قبل از اينکه ذکر استغفرالله بگويد. البته حق الناس را بايد پرداخت کرد، حق الله نماز و روزه را بايد انجام داد ولي نبايد نا اميد شد. «وَ لَا مَخْلُوٍّ مِنْ نِعْمَتِهِ» ما از نعمت خدا بي بهره نيستيم، تمام وجود ما را نعمت خدا گرفته است. «وَ لَا مَأْيُوسٍ مِنْ مَغْفِرَتِهِ» از آمرزش پروردگار نا اميد نيستيم. اشاره به آيه87 سوره يوسف دارد «إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ» آنجا فرمود: نا اميد از رحمت خدا نيست مگر گمراه، اينجا ميفرمايد: نا اميد «الا الکافرون» تو خدا را قبول نداري که نا اميد هستي. اگر خدا را بشناسي، نبايد نا اميد باشي. وقتي گناهان کبيره را ائمه نام ميبرند، اول گناه کبيره يأس از رحمت خداست. ما از عبادت خدا سرپيچي نکرديم. با اين نماز و روزه حق پروردگار ادا نميشود.
بنده همان به که ز تقصير خويش، عذر به درگاه خدا آورد
ورنه سزاوار خداونديش کس نتواند که به جا آورد
«الَّذِي لَا تَبْرَحُ مِنْهُ رَحْمَةٌ» رحمتش زوال ناپذير است. اشاره به آيه 156 سوره اعراف دارد، خداوند فرمود: «عَذابِي أُصِيبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ» رحمت من واسع است که همه را در برميگيرد. اما عذاب به هرکس بخواهم ميرسد. در بحث عذاب وعيد است، ميگويند: در وعيد اگر کسي تخلف کند، اشکال ندارد. خداوند وعيد است. در عذاب اگر تخلف کرد ممکن است محقق نشود. در وعده خدا تخلف نيست. «وَ لَا تُفْقَدُ لَهُ نِعْمَةٌ» خدايي که نعمتش جاودانه است. اشاره به آيه 20 سوره مبارکه لقمان دارد. ِ «وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً» خدا تمام نعمتهايش را بر شما مقدر کرده است.
گاهي شايد غافل باشيم، نعمتهايي که خدا به ما داده مثلاً الآن چندين هزار نفر براي دريافت عضو در نوبت هستند. يکي از کارهاي خوبي که از آن غفلت کرديم، مردم را تشويق کنيم که اگر مرجع تقليد شما اجازه اهداي عضو ميدهد، اين را در وصيتنامهاش بنويسد. يک عده با عضو ما حيات بگيرند. عدهي زيادي براي دريافت نکردن اهداي عضو از دنيا ميروند. گاهي رسانه افرادي که عضو دريافت کردند را نشان ميدهد، آن کسي که دريافت کرده به اين خانوادهاي که موافقت کردند، ميگويد: من تا آخري عمر نوکري شما را ميکنم و مديون شما هستم.
شما به من حيات مجدد داديد. ما چقدر عضو از خدا دريافت کرديم، آنوقت ما ميتوانيم حساب کنيم چند تا عضو گرفتيم؟ ميتوانيم شماره کنيم؟ اميرالمؤمنين ميفرمايد: « لَا تَبْرَحُ مِنْهُ رَحْمَةٌ وَ لَا تُفْقَدُ لَهُ نِعْمَة» نعمتش جاودانه است. «وَ الدُّنْيَا دَارٌ مُنِيَ لَهَا الْفَنَاءُ» دنيا خانهاي است که فنا و نابودي برايش مقدر شده است. «وَ لِأَهْلِهَا مِنْهَا الْجَلَاءُ» مقدر شده که از اين خانه بايد برويم. «وَ هِيَ حُلْوَةٌ [خَضِرَةٌ]» دنيا رفتني است و بايد از دنيا برويم. «وَ قَدْ عَجِلَتْ لِلطَّالِبِ وَ الْتَبَسَتْ بِقَلْبِ النَّاظِرِ» گاهي آدم به اشتباه ميافتد و فکر ميکند اينجا جاودانه است.
«فَارْتَحِلُوا مِنْهَا بِأَحْسَنِ مَا بِحَضْرَتِكُمْ مِنَ الزَّادِ» دنيا خيلي خوب است ولي طوري از دنيا برويد، بهترين زاد و توشه را همراه خود ببريد. در خطبه 204 سيد رضي مينويسد حضرت فراوان خطبه را ميخواندند. شيخ صدوق در أمالي مجلس 77 مينويسد اميرمؤمنان هرشب به طرف مردم برميگشتند و اين خطبه را ميخواندند. رحمت خدا به شما! زاد و توشه بگيريد و چيزي جمع کنيد. «تَزَوَّدُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ فَقَدْ نُودِيَ فِيكُمْ بِالرَّحِيل» جاودانه نيست، از اين فرصت خوب استفاده کنيد. «وَ لَا تَسْأَلُوا فِيهَا فَوْقَ الْكَفَافِ» اميرالمؤمنين ميفرمايد: زياده خواهي نکنيد.
در کافي مرحوم کليني بابي داريم به نام کفاف، کفاف يعني چه؟ پيامبر خدا از مسيري عبور ميکردند، لوازمي نداشتند، تشنه و گرسنه شدند و نياز به آب و غذا داشتند، ديدند کسي دام دارد. حضرت فرمود: اگر ميشود به ما شيري بده. اين خيلي بخيل بود. خسيس بود. گفت: نگاهت به شيرهاي درون ظرفها افتاد؟ اينها براي شام ماست. نگاهت به شير درون سينه گوسفندان افتاد؟ اينها براي صبحانه ما هست. ما چيزي نداريم به شما بدهيم. رسول خدا رفتند. در يک منطقه ديگر از کسي ديگر تقاضا کردند، گفتند: ما تشنه و گرسنه هستيم، گفت: هرچه بخواهيد.
شايد هم هيچکدام پيامبر را نشناختند. به حضرت شير داد و گفت: اين چيزي نيست. يک گوسفند هم به حضرت داد. گفت: اين هرچه بود که در توان داشتيم. اگر بيشتر ميخواهيد برويم از جاي ديگر براي شما بياوريم. رسول خدا يک دعا در حق مرد اول و يک دعا در حق اين مرد کردند. در حق اولي دعا کرد که «اللهم اکثر ماله و ولده» خدايا مال و نسلش را زياد کن. در اين دومي که همه چيز داد حضرت فرمود: خدا به اندازه کفايت زندگي به او بدهد. اصحاب گفتند: يا رسول الله اشتباه دعا نکرديد؟ حضرت فرمود: «إِنَّ مَا قَلَ وَ كَفَى» مال ولو کمش کفايت زندگي را بکند، «خَيْرٌ مِمَّا كَثُرَ وَ أَلْهَى» بهتر از مال زيادي است که آدم را مغرور کند.
يکوقت کسي دنبال مال زياد است، براي کار خير و دستگيري از ديگران و زندگي زن و فرزند و رسيدگي به ديگران ميخواهد. اينها خوب است. اما اگر ما از اين مرزها گذشتيم، يعني ثروت شده عشق به جمع کردن، گرهاي باز نميکند. بعضي هستند مال زيادي دارند و دست خير دارند، اما بعضي فقط جمع ميکنند. فرمود: آن کمي که کفايت زندگي باشد بهتر از زيادي است که آدم را مشغول شمارش و جمع مال کند. «أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ» فقط جمع کند. «اللَّهُمَّ ارْزُقْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ الْكَفَافَ» خدايا به محمد و آل محمد به اندازه کفافشان بده. بيش از کفافتان در دنيا نخواهيد.
در حکمت 192 نهجالبلاغه يک جمله از اميرالمؤمنين هست «يَا ابْنَ آدَمَ مَا كَسَبْتَ فَوْقَ قُوتِكَ» اگر چيزي جمع کردي بيش از خرج خودت، «فَأَنْتَ فِيهِ خَازِنٌ لِغَيْرِك» فقط خزانهدار ديگري هستي، ميگذاري و ميروي. چيزي براي خودت نگه نميداري. الآن بعضي هستند مردم از آنها طلب دارند، حاضر نشده حق مردم را بدهد.
يکي از علماي بزرگ مرحوم آيت الله شيخ ابوالقاسم قمي بود. اين بزرگوار مرجع تقليد و صاحب رساله بود ولي احساس کرد آيت الله العظمي حائري مؤسس حوزه بهتر ميتواند حوزه را اداره کند، تمام موقعيتش را دو دستي تقديم آيت الله العظمي حائري کرد و گفت: اين آقا در خانه خودش را بست و گفت: کسي حق ندارد بيايد. اين بزرگوار شاگردي داشت مرحوم آخوند ملا علي همداني در همدان از اولياي خدا بود، وقتي استاد از دنيا ميرود، فرمودند: من استادم را خواب ديدم، دست استادم را محکم گرفتم و گفتم: استاد دست شما را رها نميکنم. بگو آن طرف چه خبر بود؟ گفت: من که از دنيا رفتم فرشتهها آمدند دو بشارت به من دادند. گفتند: خوشا به حالت حق الناس بر گردنت نيست. کاري کنيم وقتي از دنيا ميرويم فرشتگان بگويند: حق الناس بر گردنت نيست. گفتند: خوشا به حالت محبت حضرت زهرا را داري.
«أَمَّا بَعْدُ فَإِنَ الدُّنْيَا قَدْ أَدْبَرَتْ وَ آذَنَتْ بِوَدَاعٍ» سيد رضي خطبه را که نقل ميکنند غوغايي کرده است در عظمت فصاحت و بلاغت اميرالمؤمنين، «وَ إِنَّ الآْخِرَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ وَ أَشْرَفَتْ بِاطِّلَاعٍ أَلَا وَ إِنَّ الْيَوْمَ الْمِضْمَارَ وَ غَداً السِّبَاقَ وَ السَبَقَةُ الْجَنَّةُ وَ الْغَايَةُ النَّارُ» وقتي سيد رضي ميخواهد توضيح بدهد، اميرالمؤمنين حجت خداست، مثلاً شما بخواهيد شعر سعدي را به عربي برگردانيد، نميشود. اميرالمؤمنين فرمود: بدانيد دنيا پشت کرد و اعلام وداع کرده است.
آخرت اقبال کرد و به طور ناگهاني ميآيد. امروز روز تمرين است. کسي که مسابقه اسب سواري ميرود گاهي اسب مسابقه را ماهها يا بيشتر تمرين ميدهند، خيلي بايد تمرين داد يک اسب چابک و ورزيده شود. در ساعت مسابقه ديگر نميشود کاري کرد. شما اگر اسب را از سالها آماده نکرده باشي، ديگر نميتوان کاري کني. اگر در دنيا آماده نشديم، ورزيده نشديم و سالها تمرين نکرديم، نميتوان گفت: ما را برگردان يکبار ديگر آماده شويم. فردا مسابقه است، جايزه چيست؟ جايزه بهشت است. به بهشت رسيدي که هيچ و اگر نرسيدي بعدش آتش است. اميرالمؤمنين تعبيرات فراواني از دنيا دارند. در حکمت 130 نهجالبلاغه دوازده تعبير هست که اميرالمؤمنين از دنيا چطور تعبير ميکند.
1- «الدُّنْيَا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا» اهل صداقت باشيد، با صداقت با دنيا رفتار کن. 2- «وَ دَارُ عَافِيَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا» 3- «وَ دَارُ غِنًى لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا» توشه بگيري اينجا فرصت است. 4- «وَ دَارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا» 5- «مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مُصَلَّى مَلَائِكَةِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْيِ اللَّهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ» مسجد دوستان خداست، مصلي فرشتگان است، تجارتگاه اولياي خداست. سيدالشهداء تعبيري دارند که دنيا «قنطره» پل است. امام هادي دارند که «الدنيا سوق» دنيا بازار است. حضرت ميفرمايد: با همه ويژگيها دنيا گذشته و امروز روز تمرين است.
«أَ فَلَا تَائِبٌ مِنْ خَطِيئَتِهِ قَبْلَ مَنِيَّتِهِ» کسي نيست قبل از مرگش از خطايش توبه کند. «أَ لَا عَامِلٌ لِنَفْسِهِ قَبْلَ يَوْمِ بُؤْسِهِ» کسي نيست امروز يک کاري کند قبل از اينکه روز گرفتارياش برسد. «أَلَا وَ إِنَّكُمْ فِي أَيَّامِ أَمَلٍ مِنْ وَرَائِهِ أَجَلٌ» امروز فرصت داريد، اجلت برسد تمام است. آقا و خانم محترم تا دستت ميرسد کاري بکن.
تا که دستت ميرسد شو کارگر *** چون فتي از پاي خواهي زد به سر
ديگر مهلت نداري، «فَمَنْ عَمِلَ فِي أَيَّامِ أَمَلِهِ قَبْلَ حُضُورِ أَجَلِهِ» هرکس در اين فرصت کار کرد، سود کرده است. «أَلَا وَ إِنِّي لَمْ أَرَ كَالْجَنَّةِ نَامَ طَالِبُهَا» نديدم کسي مثل بهشت که طالبان بهشت خوابيدند، چطور تو طالب بهشت هستي و هيچ کاري نميکني. «وَ لَا كَالنَّارِ نَامَ هَارِبُهَا» نديدم مثل آتش، آنهايي که ميخواهند از آتش فرار کنند خواب هستند. يعني اگر کسي از قوانين الهي نتوانست استفاده کند، از احکام الهي و رحت پروردگار نتوانست استفاده کند، حتماً باطل گرفتارش خواهد کرد.
همه حرف اميرالمؤمنين يک کلمه است. ما ميتوانيم از دنيا خوب استفاده کنيم، بخوابيم ببينيم کي بيدار ميشويم؟ اين فراز نهجالبلاغه هشدار به مردم و موعظه است. «أَلَا وَ إِنَّكُمْ قَدْ أُمِرْتُمْ بِالظَّعْنِ وَ دُلِلْتُمْ عَلَى الزَّادِ» به شما سفر را اعلام کردند، به شما گفتند: زاد و توشه برداريد، «وَ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ [عَلَيْكُمْ] عَلَيْكُمُ اثْنَتَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ» آنچه بيش از همه ميترسم هوا پرستي است. براي دو روز دنيا و هواهاي دنيا، حق و ناحق کردن و ظلم کردن و اذيت و آزار دادن، آنچه بيش از همه ميترسم هواپرستي است و آرزوهاي طولاني است.
گاهي از اين فرصتهاي دنيا طوري غفلت ميکنيم که آنچنان در اين تمرين پشيمان ميشويم ديگر قابل جبران نيست. پدرش از خادمان امام عسکري(ع) است، پدر از دنيا رفت، مادرش گفت: من آرزو دارم کاش امام عسکري تو پسر را هم به خادمي ميپذيرفت. مادرش شب و روز دعا ميکرد. شب نيمه شعبان شد. به اين پسر گفت: برو حرم سيدالشهداء زير قبه امام حسين دعا کن. من مادرت هستم، دعاي مادر اثر دارد. من دعا ميکنم، تو دعا کن، انشاءالله امام عسکري تو را هم بپذيرد. شب نيمه شعبان تا سحر دعا کرد، از حرم بيرون آمد، کسي سراغش آمد، گفت: امام عسکري مرا فرستاده است.
به همين زودي دعا اثر کرد، بلند شو برويم. گفت: من بروم کوفه مادرم کوفه است، بارم را ببندم. با مادرش خداحافظي کرد، بارش را بست و مادر خيلي خوشحال شد. دعاي زير قبه سيدالشهداء، کسي ميخواهد سامرا برود، رفت بغداد خانه يکي از دوستانش، گفت: عجب شبي آمدي، امشب چه خبر است؟ گفت: امشب شب جشن بزرگ اديان مذهبي است. گفت: ما مسلمان هستيم. گفت: بازي درنياور. اين را در آن جشن برد. مشروبات آورد و گفت: بخوريد. گفت: ما مسلمان هستيم. گفت: يک شب هزار شب نميشود. راضي شد مشروب خورد. هر فسق و فجوري را مرتکب شد.
گفت: توبه ميکنيم. فردا به سامرا آمد. نزديک خانه امام عسکري(ع) غسل کرد. در نهر آبي غسل کرد و توبه کرد. رفت مسجد نماز بخواند سلام نماز را داد، همان آقايي که در کربلا سراغش آمده بود ديد. گفت: برويم؟ گفت: کجا برويم؟ امام عسکري پيام داد که ما يک چنين آدمي را نميخواهيم. از همان مسيري که آمدي برگرد. چقدر خرج راهت بوده است؟ اين خرج راهت باشد از همين راهي که آمدي برگرد. او برگشت و قصه را به مادرش گفت، گفت: تا امام عسکري توبه مرا قبول نکند خودم را به زنجير ميبندم. اتفاقاً چند روز بعد امام (ع) به شهادت رسيدند، البته خدا توبه را ميپذيرد. ولي انسان ميرسد به درجهاي که اول بود؟ توبهات قبول شد. اگر اين ظرف را آلوده کردي دوباره رفتي بشويي، ديگر آن ظرف اول نميشود. همه حرف اميرالمؤمنين اين است که نديدم مثل بهشت که اين همه طالبان بهشت هستند ولي خوابيدند. سعدي دارد،
صد حيف از اين عمر گرانمايه که بگذشت *** ما از سر تقصير و خطا در نگذشتيم
پيري و جواني چو شب و روز بيامد *** ما شب شد و روز آمد و بيدار نگشتيم
بر لوح معاصي خط عذري نکشيديم *** پهلوي کبائر حسناتي ننوشتيم
گر خواجه شفاعت نکند روز قيامت *** بايد که ز مشاطه نرنجيم که زشتيم
شايد که عنايت برسد ورنه نپندار *** با اين عمل دوزخيان اهل بهشتي