برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيري در نهجالبلاغه اميرالمؤمنين(خطبه 32)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 28- 11-98
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
خطبه 32 نهجالبلاغه «أَصْبَحْنَا فِي دَهْرٍ عَنُودٍ و زَمَنٍ كَنُودٍ يُعَدُّ فِيهِ الْمُحْسِنُ مُسِيئاً وَ يَزْدَادُ الظَّالِمُ فِيهِ عُتُوّاً لَا نَنْتَفِعُ بِمَا عَلِمْنَا وَ لَا نَسْأَلُ عَمَّا جَهِلْنَا وَ لَا نَتَخَوَّفُ قَارِعَةً حَتَّى تَحُلَّ بِنَا» حضرت ميفرمايد: مردم ما در دوران بسيار پر کينهاي قرار داريم و همراه با ناسپاسيهاي شديد روزگاري است که انسانهاي خوب را بد ميشمارند و ظالم بر ظلمش ميافزايد، از دانشمان استفاده نميکنيم. آنچه نميدانيم، نميپرسيم و از حوادث هم نگران نيستيم تا بر ما وارد شود. يکي از زيباترين خطبههاي حضرت هست و پيام بسيار مهمي دارد.
حضرت دارند يک گزارشي از دوران خودشان و زمان خودشان ميدهند. تلاش امام در تمام خطبهها، پيام کلي خطبههاي اميرالمؤمنين اين است که حضرت ميخواهند جامعه را برگردانند به ارزشهايي که در دوران پيامبر بين مسلمانها بود و در آن 25 سال کمرنگ شد. حضرت ميخواهند در اين دوران پنج سال خلافتشان دوباره فضاي جامعه را به فضاي دوران پيامبر برگردانند.
همه تلاش امام اين است که با سخن گفتن و خطبه خواندن و بيان اشکالاتي که مردم دارند، يادآوري آن دوران، اصحاب پيامبر چه ويژگيهايي داشتند، حضرت تلاش ميکردند دوباره ارزشهاي زمان پيامبر را حاکم کنند. در اين 25 سال گرايشهاي به معنويت و اخلاق و ارزشهاي متعالي که پيامبر اسلام آورده بود خيلي جا به جا شد.
در جنگ و جهاد اگر چند نفر مجروح ميشدند و روي زمين ميافتادند، آب برايشان ميبردي اشاره ميکرد او از من تشنهتر است و آب به کسي نميرسيد. همه به همديگر تعارف ميکردند. اوج ايثار و تقوا و اخلاص بود. ريافروشي و تظاهر در جامعه نبود. محصولش سلمان فارسي و مقداد و ابيذر شد اما در اين 25 سال آن ارزشها به شدت تضعيف شد و علاوه بر اين در اين 25 سال به دليل فتوحاتي که براي مسلمانها پيش آمد و غنايم جنگي که نصيب يک عده از مسلمانهاي ضعيف الايمان شد، ديگر بيشتر ثروت ارزشمند شد. قدرت ارزش پيدا کرده بود. مسابقه ثروت و قدرت بود.
در حالي که در زمان پيامبر مسابقه اخلاق و ايثار و معنويت و گذشت بود. اگر بخواهيم يک پيام کلي براي خطبههاي اميرالمؤمنين ترسيم کنيم همين است و شايد رمز اينکه در نهجالبلاغه زياد ميبينيد حضرت دعوت به زهد ميکنند، در برابر دنيا زدگي در اين 25 سال خانهنشيني اميرالمؤمنين بود که اينها به ثروتهايي رسيده بودند.
حضرت ميفرمايد: «أَصْبَحْنَا» ما امروز صبح کرديم، روزگار امروز را بخواهيم توصيف کنيم دو ويژگي دارد، «فِي دَهْرٍ عَنُودٍ و زَمَنٍ كَنُودٍ» عنود يعني پر از کينه و عناد، به جاي محبت و اخلاص و برادري و گذشت، در جامعه آدم کينه ميبيند. کنود در قرآن هم هست، «إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَكَنُود» (عاديات/6) انسانها ناسپاس هستند. کسي اهل ستايش و سپاس پروردگار نيست. هرکسي مواظب کلاه و زندگي خودش است. از آثار اين شرايط،«يُعَدُّ فِيهِ الْمُحْسِنُ مُسِيئاً» آدمهاي خوب، بد جلوه ميکنند.
شما بخواهي دنبال تقوا و ايمان و گذشت و ايثار باشي، تعجب ميکنند. متقين را وقتي کسي ميبيند، کسي ميگويد: به داد مردم برسيد، ميگويند: اينها قاطي دارند. «وَ يَزْدَادُ الظَّالِمُ فِيهِ عُتُوّاً» در اين فضا قهراً آنهايي که ميخواهند ستم کنند زمينه را براي خودشان ميبينند و هر روز به ستمشان ميافزايند.
در حکمت 93 حضرت ميفرمايد: روزگاري ميرسد «يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لَا يُقَرَّبُ فِيهِ إِلَّا الْمَاحِلُ» آنهايي که مکر و حيله و شيطنت دارند، راه برايشان باز است. «وَ لَا يُظَرَّفُ فِيهِ إِلَّا الْفَاجِرُ» آدمهاي فاجر را ميگويند: چقدر مراقب و حواس جمع است. «وَ لَا يُضَعَّفُ فِيهِ إِلَّا الْمُنْصِفُ» يک آدم مؤمن و منصف را تضعيف ميکنند. «يَعُدُّونَ الصَّدَقَةَ فِيهِ غُرْماً» ميگويد: آقا دنبال دستگيري از ديگران باشيد، شما که ثروت داريد، از ديگران دستگيري کن. وقتي به عدهاي ميگفتند: به بيچارهها برسيد، ميگفتند: اگر خدا ميخواست ميداد، صدقه دادن را خسارت ميدانند و حاضر نيستند از ديگران دستگيري کنند. «وَ صِلَةَ الرَّحِم مَنّاً» آقا به خويشاوندت برس، اگر هم کاري کند با منت است.
«وَ الْعِبَادَةَ اسْتِطَالَةً عَلَى النَّاسِ» اگر هم کسي اهل عبادت باشد، فخرفروشي به ديگران هست. حتماً بعضي ميپرسند: اميرالمؤمنين موفق به اصلاح جامعه شدند؟ پيام تمام خطبههاي اميرالمؤمنين همين است. تغيير ارزشهاي غلطي که بر جامعه در اين 25 سال حاکم شده است و بازگرداندن مردم به ارزشهاي زمان پيامبر، آيا حضرت موفق شدند؟ نه، نتوانستند. وقتي جامعه با فضايي انس گرفت، با ارزشهاي باطل انس گرفت، بازگرداندن آن سخت و دشوار است.
اوايل انقلاب چقدر مردم اهل گذشت و ايثار بودند. آيا فضاي جامعه، مردم همان ارزشهايي که روزهاي اول داشتند را دارند؟ الآن فاصلههاي طبقاتي در جامعه محصول چيست؟ شما دو تا خانه خالي داري، آمار ميدهند در سراسر کشور دو ميليون خانه خالي هست. اگر در هر خانه چهار نفر زندگي کند، ده ميلون نفر آواره را پناه ميدهيم. الآن صدقه را خسارت ميدانند، زرنگي را به مکر و حيله و استفاده از رانت ميداند.
اميرالمؤمنين در اين پنج سال گرفتار سه جنگ داخلي شديد شدند و فرصت نشد که حضرت فرهنگسازي کنند. يادمان باشد اگر محصول دوران پيامبر سلمان فارسيها شد، ابوذرغفاريها شد، محصول اين دوران که نظام ارزشي عوض شد، تقدم ابوسفيانها شد، ابوموسي اشعريها شد. مردم در کوفه دنبال ابوموسي اشعري ميدوند که فرماندار و استاندارشان شود. حضرت در غررالحکم ميفرمايد: «النَّاسُ بِزَمَانِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِمْ» مردم بيش از آنکه تحت تأثير پدر و مادرشان باشند، تحت تأثير زمانشان هستند. زمان يعني فضاي جامعه، چه چيزي ارزش شده است.
بارها به پدر و مادرها گفتم که شما نگران بچهها هستيد. جوان ما تحت تأثير فضاي جامعه است. تحت تأثير دانشگاه و رسانه است. تحت تأثير فيلمها و روزنامه و سريالهاي خانگي است. رسانه چه چيزي را تبليغ ميکند و ارزش ميداند. مرحوم استاد محمد جواد مغنيه که از علماي بزرگ بودند، در نجف درس ميخواندند و يک مقاله مفصلي نوشتند. ميگويند: گاهي انسان غفلت ميکند و فکر ميکند فرزندش محصول تربيت خودش است، بچهها که خوب درنميآيند خودش را سرزنش ميکند و ميگويد: من چه کار بدي کردم. مادر ميگويد: من لقمه حلال دادم، کم نگذاشتم. چرا اينطور شدند؟ بچههاي ما بيش از اينکه تحت تأثير پدر و مادر و سفره و خانه باشند، تحت تأثير فضاي جامعه هستند.
در جامعه ما چه چيزي بيشتر ارزش است؟ «النَّاسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِم» مردم بيش از آنکه تحت تأثير پدر و مادرها باشند، تحت تأثير حاکمانشان هستند. حاکم يعني فضاي جامعه، امروز حاکمان ما بيشتر چه چيزي را تبليغ ميکنند؟ مردم از اينها ميشنوند. به گوش ديگران ميرسد. گاهي جامعه به حدي جا به جا ميشود، يک آدم خوب ببينند تعجب ميکنند.
رسول خدا حديثي دارند که مرحوم کليني در کافي شريف نقل کردند. رسول خدا به اصحابشان فرمودند: چه ميکنيد؟ زماني ميرسد که ديگر کسي امر به معروف و نهي از منکر نکند. گفتند: يا رسول الله، مگر ممکن است چنين زماني پيش بيايد؟ حضرت فرمود: بالاتر از اين، امر به منکر و نهي از معروف کنند. اصحاب جا خوردند، گفتند: يا رسول الله مگر ممکن است؟ امر به منکر و نهي از معروف؟ حضرت فرمود: زماني که «رَأَيْتُمُ الْمَعْرُوفَ مُنْكَراً وَ الْمُنْكَرَ مَعْرُوفاً» معروف در جامعه منکر ميشود و خوبيها عجيب باشد.
ما خانمهاي با حجاب خوب خيلي داريم اما يک عده از اين پوششها تعجب ميکنند. مگر ميشود زن اينقدر خودش را محفوظ نگه دارد؟ معروف منکر شده است.
يک منکر خيلي عادي است، بعضي از بدحجابيها خيلي ناجور است و منکر نيست. اگر ارزشها تغيير کرد همه چيز عوض ميشود. در سوره مبارکه نمل قرآن کريم ميفرمايد: «فَما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ» (نمل/56) در زمان لوط زشتترين گناهي که در تاريخ ثبت شده، عدهاي از مردم زمان لوط انجام ميدادند. حضرت لوط اينها را نهي از منکر ميکرد. «إِلَّا أَنْ قالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْيَتِكُمْ» پيامبر الهي، حضرت لوط و خانوادهاش را بيرون کنيد از شهرتان! چرا؟ جرمشان چيست؟ «إِنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُونَ» اين پيامبر و قبيلهاش را بيرون کنيد، آدمهايي هستند که ميخواهند پاک باشند و پاکي جرم است.
در سوره مبارکه هود آيه 27 داستان حضرت هود است. «فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما نَراكَ إِلَّا بَشَراً مِثْلَنا» به هود ميگفتند: تو يک بشري مثل ما هستي، فکر نکن خيلي ممتاز هستي. «وَ ما نَراكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَراذِلُنا» يک عده اراذل دنبالت هستند. «بادِيَ الرَّأْيِ» آدمهاي کوتاه فکر دنبالت هستند. پاک بودن جرم است و بايد بيرونشان کرد.
يکي از شارحين نهجالبلاغه نکتهي قشنگي را تذکر دادند و فرمودند: ميدانيد انسان خود به خود طالب شخصيت است. انسان دوست دارد در جامعه محترم باشد. شخصيتها به چه تفسير ميشود؟ چه کسي محترم است و شخصيت دارد؟ يک زماني ارزش به چه بود؟ سلمان فارسي را ميديدند، ابيذر و مقداد را ميديدند اينها را افراد صالحي ميدانستند و ميگفتند: ميشود ما هم مثل اينها شويم؟ اما اگر در اين جامعه ارزشگذاريها عوض شد، الآن ارزشها عوض شده و به جاي اخلاق و گذشت و ايثار، با فاصله 25 سال از زمان پيامبر دو ارزش مهم در جامعه هست، يکي ثروت و يکي قدرت است.
در تاريخ هست به قدري ثروتها زياد بود که طلاهايشان را با تبر ميشکستند. همه نوبت دارند و ميدوند براي اينکه به يک پست و مقامي برسند. اگر مصلحان جامعه بتوانند نظام ارزشي را عوض کنند، هنر کردند. داستان شيخ بهايي معروف است. شيخ بهايي يک عالم استثنايي بود که حدود چهارصد سال پيش زندگي ميکرد. مرحوم علامه مجلسي شاگرد ايشان بود. اوايل جوان بود پاي درس شيخ بهايي ميرفت. شيخ بهايي در اصفهان بود و بعد از اينکه از دنيا ميرود بدن مطهرش را طبق وصيتش به مشهد آوردند. يک مرد استثنايي بود. شخصيت فوق العادهاي بود و از مفاخر کم نظير است.
شاه عباس به شيخ بهايي گفت: در برابر اين خدماتي که به علم و دانش کردي يک جايزه به شما بدهم. فهميد که بايد کاري کند نظام ارزشي جامعه را عوض کند. اقبال به علم و دانش کم شده بود. به شاه عباس پيشنهاد کرد مصالحه کنيم. هرچه در نظرت هست به من جايزه بدهي، مصالحه کنيم. ميگويد: هرچه شما بگويي. ميگويد: من يک روز ساعت ده صبح، سوار مرکب شاهي ميشوم، من سواره و تو پياده باش.
اين انگيزه او را متوجه نميشود و شيخ بهايي آدم فخرفروشي نبود. قبول ميکند که ساعتي ايشان سوار بر مرکب شاهي و شاه عباس دنبال شيخ بهايي باشد. ايشان هدفشان اين بود که ميخواست به جوانان بگويد: نظام ارزشي جامعه اين است. من شيخ بهايي بخاطر علم و دانشم، سوار هستم شاه را کنار مرکب خودم پياده کشاندم. همين حرکت در چشمها تأثيرگذار بود و اقبال به علم و دانش بيشتر شد.
گاهي انسان ميتواند با تأثيرگذاري حرکتي را عوض کند. در مقابل دوران 25 سالهاي هست که اميرالمؤمنين شکايت ميکنند. «أَصْبَحْنَا فِي دَهْرٍ عَنُودٍ» ما در زمان پر کينه هستيم «و زَمَنٍ كَنُودٍ» همه دنبال ثروت و جمع مال هستند. «في دهر» کنايه از مردم زمان هست. «يُعَدُّ فِيهِ الْمُحْسِنُ مُسِيئاً» خوبها بد جلوه ميکنند. «وَ يَزْدَادُ الظَّالِمُ فِيهِ عُتُوّاً» ستمگر فرصت خوبي ميداند که افکارش را بر مردم پياده کند. «لَا نَنْتَفِعُ بِمَا عَلِمْنَا» اگر ارزشها عوض شد از دانستههايمان استفاده نميکنيم. الآن فراوان هستند کساني که ميگويند: اينقدر راههايي که براي درآوردن ثروت و رانتها هست.
شما صبح فلانجا ثبت نام کن، پولت چند برابر ميشود. با اين اوضاعي که هست و مسابقهاي که براي ثروت هست. براي چه علم داشته باشيم؟ اينگه چندين سال درس بخواني و بعد چه شود. زماني علم ارزش دارد که در جامعه تمام مردم بگويند: يک عالم ارزشمند است. ايثارگر ارزشمند است. تجليل از سردار سليماني از کارهايي است که نظام ارزشي جامعه را عوض ميکند. جوانان ما ميبيند کسي که اينقدر مخلص است و ايثارگر است، مردم اينطور از اخلاص و ايثار تقدير ميکنند.
ميگويد: ما هم برويم براي خدا کار کنيم، خدا ميبيند و جامعه ميفهمد. اما اگر نظام ارزشي جامعه رسانهها بود، ايثار و علم و دانش ارزش نباشد، هرکس سر کسي کلاه بگذارد موفق است. حضرت فرمود: «وَ لَا نَسْأَلُ عَمَّا جَهِلْنَا» دنبال اين نيستيم که آنچه نميدانيم را ياد بگيريم. «وَ لَا نَتَخَوَّفُ قَارِعَةً حَتَّى تَحُلَّ بِنَا» از حوادث تلخ نگران نيستيم مگر اينکه بر ما فرود بيايد.
مسلمان بايد حوادث را پش بيني کند، دشمن ضربه نزند. حضرت از اينجا ميفرمايد: «وَ النَّاسُ عَلَى أَرْبَعَةِ أَصْنَافٍ» امروز مردم چهار دسته شدند. «مِنْهُمْ مَنْ لَا يَمْنَعُهُ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَهَانَةُ نَفْسِهِ وَ كَلَالَةُ حَدِّهِ وَ نَضِيضُ وَفْرِهِ» يک عده اگر فساد نميکنند و مفسد اقتصادي نيستند، چون دستشان نميرسد. «وَ مِنْهُمْ الْمُصْلِتُ [بِسَيْفِهِ] لِسَيْفِهِ وَ الْمُعْلِنُ بِشَرِّهِ وَ الْمُجْلِبُ بِخَيْلِهِ وَ رَجِلِهِ» يک عده قدرت دارند و خوب ميتوانند سر ديگري کلاه بگذارند، «قَدْ أَشْرَطَ نَفْسَهُ وَ أَوْبَقَ دِينَهُ» آماده شده براي اين کار «لِحُطَامٍ» اين گروه دوم سه کار انجام ميدهند، «يَنْتَهِزُهُ» يا دنبال جمع کردن مال است، «أَوْ مِقْنَبٍ يَقُودُهُ» يا دنبال قدرت است.
مردم سه دسته هستند. «أَوْ مِنْبَرٍ يَفْرَعُهُ» بعضي لذتشان اين است که دلشان ميخواهد فرعون باشند، يک عده دلشان ميخواهد قارون باشند و يک عده دوست دارند سامري باشند. فرعون قدرت و قارون ثروت ميخواهد و سامري از تزوير لذت ميبرد. آنهايي که دنبال مال هستند، شايد اگر هزار پست هم پيشنهاد کني دوست نداشته باشند و دنبال فساد مالي هستند. «وَ لَبِئْسَ الْمَتْجَرُ» ولي بدانيد بد تجارتي است. «أَنْ تَرَى الدُّنْيَا لِنَفْسِكَ ثَمَناً» همه ثمن خود را در دنيا خلاصه کردي. اين جمله که اميرالمؤمنين دارند انسان قيمت تو بهشت بود. آسماني شدن و اوج گرفتن، تو مسجود فرشته بودي و فرشتهها به تو سجده کردند.
من که اينجا نشستم يا فرعون هستم، يا قارون يا سامري يا علوي، بايد علوي باشم. مردم گرفتار زياد است، شب عيد نزديک است. ميتواني به خانوادهاي کمک کني، بکن. يک عده قارون هستند و فقط جمع ميکنند، يک عده فرعون هستند و فقط فکر رسيدن به قدرت هستند. حاضر است همه جور پولي بپاشد تا به قدرت برسد. بعضي قدرت را فداي ثروت ميکنند. يک عده سامري هستند. «وَ مِمَّا لَكَ عِنْدَ اللَّهِ عِوَضاً وَ مِنْهُمْ مَنْ يَطْلُبُ الدُّنْيَا بِعَمَلِ الْآخِرَةِ» دسته اول آب نداشتند شنا کنند. دسته دوم همه چيز دارند يا فرعوني يا قاروني يا سامري يا زر و زور و تزوير است.
دسته سوم «وَ لَا يَطْلُبُ الْآخِرَةَ بِعَمَلِ الدُّنْيَا» نميآيد آخرت را با تلاش دنيايياش بدست بياورد، نماز و عبادتش تظاهر است. اگر چهره عبادي هم دارد، آخرت نميخواهد و اداي زاهدها را درميآورد. «قَدْ طَامَنَ مِنْ شَخْصِهِ وَ قَارَبَ مِنْ خَطْوِهِ وَ شَمَّرَ مِنْ ثَوْبِهِ وَ زَخْرَفَ مِنْ نَفْسِهِ لِلْأَمَانَةِ وَ اتَّخَذَ سِتْرَ اللَّهِ ذَرِيعَةً إِلَى الْمَعْصِيَةِ» خطر اين دسته از آن دسته قبلي بيشتر است. چون آنها شمشير را از رو بستند.
خا رحمت کند مرحوم حاج آقا حسين فاطمي که مرد بزرگي بود. ولي خدا بود و تأثير کلام عجيبي داشت. علما و مراجع ما پاي درس اخلاق ايشان ميرفتند. از قديميها شنيدم که امام مقيد بودند پاي درس ايشان باشند. مرحوم بهجت عاشق ايشان بود. کتابي هم هست که همه حرفهاي ايشان در اين کتاب هست «جامع الدرر» عنوان اين کتاب هست. اين قصه را نقل کردند، در اين کتاب مينويسند: قافلهاي به سفر ميرفت.
در بين راه دزدها سر گردنه جلوي اين قافله را گرفتند. سر دسته دزدها از بالا مواظب بود و حمايت ميکرد. ديد يکي از اين دزدها که مشغول غارت اموال است به کاغذي رسيده و روي اين کاغذ هي توقف ميکند، دزد را صدا کرد. گفت: قصه اين کاغذ چيست؟ گفت: من يکباره در اين کاغذ ديدم يک دعايي نوشته و گفته هرکس اين دعا همراهش باشد، از دزد در امان است. اين سر دسته دزدها گفت: عجب! پس اينها با اين اعتقاد آمدند که اين دعا همراهشان است. تمام اموالشان را برگرداندند. اينها تعجب کردند که با هزار مکافات شبانه روز ايستاديم، يک قافله آمده غارت کرديم، چرا بايد برگردانيم؟ گفت: ما دزد مال مردم هستيم نه دزد دين مردم! کسي که ميگويد: با اين دعا من نجات پيدا ميکنم، دينش نبايد از دست برود.
گاهي ما در پوشش دين، به اسم دين کاري ميکنيم دين مردم را ميدزديم که دزهاي سر گردنه اين کار را نميکنند. اگر نگاه جامعه طوري شد که بگويند: جامعه اسلامي نتوانست درست عمل کند و زندگي مردم را به سامان برساند و نظام اسلامي را ناکارآمد جلوه داديم، به خون شهدا خيانت کرديم، به امام و ارزشهاي انقلاب خيانت کرديم، دين مردم را گرفتيم، دزدهاي سر گردنه مال مردم را ميبرند. امروز اعتقادات و دين مردم را نبريم.
در کدام صحنه از مردم خواستيد و نيامدند، رهبر انقلاب فرمودند: با اين مردم جنس ما جور است. لذا حضرت ميفرمايد: اگر راست ميگويي در دنيا تلاش کن. حضرت چهار دسته را بيان ميکنند در برابر اين دسته مرداني هستند، يک عده مردان مرد هستند. ولي حضرت در دوران خودش ميفرمايد: امروز کم هستند. چند تا مالک و عمار و سردار سليماني داريم؟ اين خطبه 32 نهجالبلاغه هست که عزيزان خودشان مطالعه کنند.