برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيري در نهجالبلاغه، شرح خطبه 99
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 29- 02- 99
بسم الله الرحمن الرحيم
، قبل از شورع خطبه 99، يک نکته را يادآوري کنم، مرحوم محدث قمي(ره) مکرر ميفرمودند: اگر کسي مطلبي را از جايي ياد ميگيرد، خوب است نام استاد و کتاب را ببرد. در مباحث نهجالبلاغه من از پنج شرح استفاده ميکنم. اولين شرح، قديميترين شرح نهجالبلاغه براي يکي از علماي شيعه به نام ابن ميثم بحراني است.
دومين شرح، شرح ابن ابي الحديد است از علماي اهل سنت، سومين شرح براي مرحوم تستري است و چهارمين شرح، شرح منهاج البراعه عالم بزرگ، مرحوم ميرزا حبيب الله خويي است. اينها عربي است. شرح چهارم خيلي مفصل است. پنجمين شرح که فارسي است و براي همه مفيد است، پيام امام اميرالمؤمنين(ع) شرح نهجالبلاغه آيت الله العظمي مکارم شيرازي است.
بسم الله الرحمن الرحيم، «و من خطبة له ع في التزهيد من الدنيا» اين خطبه را اميرالمؤمنين در خطبه نماز جمعه بيان کردند. «نَحْمَدُهُ عَلَى مَا كَانَ» حمد خدا ميگوييم بر آنچه گذشته است. حمد بر گذشته هم شامل حمد بر نعمتها است و هم شامل حمد بر بلاها هست. حضرت هميشه تعبيرشان اين است «نَحْمَدُهُ عَلَى آلَائِهِ كَمَا نَحْمَدُهُ عَلَى بَلَائِهِ» حمد خدا ميگوييم بر نعمتها همانطور که حمد خدا ميگوييم در بلاها، خدايا در بلا و در نعمت سپاسگزار هستيم. اينکه ما فقط حمد خدا در نعمتها بگوييم بي انصافي است.
ما اگر بدانيم بلاها هم حکمتي دارد، قرآن کريم تعبيري دارد، «وَ يَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَيْرِ» (اسراء/11) يعني انسان همانطور که از ما خير چيزهايي که برايش شر است را از ما ميخواهد. «وَ كانَ الْإِنْسانُ عَجُولًا» انسان عجله دارد که حتماً به اين حاجت برسد. گاهي بلا مصلحت انسان است و گاهي نعمت مصلحت انسان است. خداوند براساس حکمت عمل ميکند. در دعا داريم «يا من لا تغيّر حکمته وسائل» التماس ما حکمت خدا را تغيير نميدهد. در بلا بايد حمد خدا بگوييم، در نعمت هم بايد حمد خدا بگوييم.
«وَ نَسْتَعِينُهُ مِنْ أَمْرِنَا عَلَى مَا يَكُونُ» گذشته شاکر هستيم و آينده را هم از تو کمک ميخواهيم. «وَ نَسْأَلُهُ الْمُعَافَاةَ فِي الْأَدْيَانِ كَمَا نَسْأَلُهُ الْمُعَافَاةَ فِي الْأَبْدَانِ» خدايا از تو دو تقاضا دارم، عافيت در دين و عافيت در بدن، خدايا دين و بدن ما سالم باشد. گاهي ما غفلت ميکنيم. چقدر در دعاهايمان حوائج مادي بود؟ چقدر حوائج معنوي بود؟ داستاني بگويم، مرحوم ابن ميثم بحراني در شرح نهجالبلاغه خود نقل کردند. يک بانويي بود، بانوي عابده و زاهده که به عبادت معروف بود. عفيره نام داشت. اين بانوي عابده ديد کسي يک جملهاي ميگويد: «ما أشد العمى على من كان بصيرا» اين نعمت بينايي را داشته، بينايياش را از دست داده بود. ميگفت: چقدر سخت است نابينايي براي کسي که سالها بينايي داشته است.
اين بانوي عابده که اين جمله را شنيد، گفت: درست است از دست دادن اين نعمت سخت است. گفت: کاش يک مقدار انسان حواسش به بيماريهاي دل باشد. ما وقتي بيمايي خود را از دست ميدهيم ميفهميم که عجب نعمتي بود، چقدر غصه ميخورد که خدايا ساليان سال بينايي داشتم. شده يکبار بگوييم: خدايا ساليان سال متواضع بودم، چقدر بد است متکبر شدم! بگوييم خدايا ما ساليان سال چه حال عبادتي داشتيم، نماز ميخوانديم و دعا ميکرديم. غصه بخورد خدايا چقدر بد است اين بي حالي بعد از ساليان سال، غصه اينها را ميخوريم؟ غصه بد اخلاقي را ميخوريم؟ قبلاً سخاوتمند بودم و الآن چقدر سخت است. اينها بيماريهاي روحي است. الآن چقدر مراقب بيماريهاي جسمي هستيم.
همين روزها بيماري کرونا، در بيماري روحي هم اينطور هستيم؟ کتاب معراج السعاده، کتاب جامع السعاده مرحوم نراقي چيست؟ از آيت الله بهجت(ره) پرسيدم: چه کتابي را بخوانيم؟ فرمودند: معراج السعاده، جامع السعاده بخوانيد. اساس اين کتاب اين است که راههاي ابتلاي به بيماريهاي روحي و درمانش را بيان ميکند. چه ميشود آدم مبتلا به بخل و تکبر و بداخلاقي ميشود؟ تمام بيماريهاي روحي را آوردند و راه درمانش را هم ذکر کردند. ما چقدر مواظب درمان بيماريهاي جسمي و قبل از آن پيشگيري هستيم؟ بيماري روحي هم همين است. امام صادق در کافي شريف فرمود: چرا آدم متکبر ميشود؟ «مَا مِنْ رَجُلٍ تَكَبَّرَ أَوْ تَجَبَّرَ إِلَّا لِذِلَّةٍ وَجَدَهَا فِي نَفْسِهِ» دليل تکبر چيست؟ چون در خودش يک کمبودي ميبيند.
علامه جعفري (ره) هم شرح نهجالبلاغه مفصلي دارد، خيلي تعبير قشنگي است از يکي از بزرگان نقل ميکند، ميگويد: اگر يک صدم اشکهايي که براي شکمهاي گرسنه ريخته ميشود براي روحهاي گرسنه و بيماريهاي روحي ريخته ميشد، هم گرسنگي جسم برطرف ميشد و هم گرسنگي روح، کسي که بخيل است چه مشکلي دارد؟ در روح و جانش مشکل دارد. کسي که حسادت دارد، تکبر دارد، بد خلق است، مشکل روحي دارد. اگر آدم از بخل بيرون آمد، جامعه گرفتار نخواهد شد. اميرالمؤمنين ميفرمايد: خدايا عافيت در دين و دنيا، عافيت در جسم و روح به ما بده.
در نوشتههاي مرحوم آيت الله احمدي ميانجي ميديدم، مهمترين اثر باقيمانده از ايشان دو کتاب هست به نام مکاتيب الرسول و مکاتيب الائمه، حاصل عمر ايشان است. ايشان ميفرمايد: يکي از مهمترين اقداماتي که پيامبر خدا در آغاز حکومت اسلامي در مدينه انجام دادند، اين بود. پيامبر در مدينه متوجه يک نقطه ضعف بزرگي در جامعه جاهلي بودند. براي برطرف کردن اين نقطه ضعف يک اقدام مهم انجام دادند. در عصر جاهليت عرب جاهلي قبل از اسلام درآمدش چه بود؟ با قتل و غارت و جنگ بود.
پيامبر خدا که وارد مدينه شدند، ديدند اينها درگير جنگ هستند و درآمدي ندارند و با کشاورزي و صنعت و علم و دانش آشنا نيستند. مهمترين کارهاي پيامبر اين بود که در مدينه زمينهايي که در اختيار حاکم اسلامي بود مثل غنائم و انفال و فيء، اينها را تقسيم بين مردم کردند. اينها قبل از اسلام به دليل فقر بچههايشان را ميکشتند. «وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ» (انعام/151) بخاطر فقر بچههايتان را نکشيد. اگر فرزندانشان را ميکشتند بخاطر فقر بود، اگر ميجنگيدند بخاطر درآمد بود. پيامبر آمد تمام زمينها را تقسيم کرد و فرمود: دنبال کشاورزي و صنعت برويد.
حتي اسيران جنگي، شرط آزاديشان اين بود که اگر به ده نفر از مسلمانان خواندن و نوشتن ياد ميدادند، آزاد ميشدند. پيامبر ميفرمود: برويد صنعت را از اينها ياد بگيريد. جامعه اسلامي بايد روح و جسمش سالم باشد. دنيايش هم بايد آباد باشد. پيامبر فقط روي نماز شب تأکيد نداشت، دنيايتان هم بايد اصلاح شود.
کار عملي پيامبر اين بود که تمام زمينهايي که در اختيار حاکم اسلامي بود را تقسيم کردند، فرمودند: عظمت دادن به جايگاه کشاورز و کار، زارعها گنجهاي الهي هستند. نزد خدا چيزي از زراعت محبوبتر نيست. تمام پيامبران کشاورزي ميکردند. پيامبران دامداري ميکردند. اين جايگاه را بالا بردند. تشويق به تعليم صنعت کردند.
برويد از ديگران چيز ياد بگيريد. پيامبر خدا از کارهايي که در مدينه کردند، بازار مدينه براي يهوديها بود، يک بازار اسلامي تشکيل دادند که اينها از بازار يهود بي نياز باشند. رسول خدا فرمود: «إِنِّي لَأُبْغِضُ الرَّجُلَ يَكُونُ كَسْلَانَ عَنْ أَمْرِ دُنْيَاهُ فَهُوَ عَنْ أَمْرِ آخِرَتِهِ أَكْسَلُ» من دوست ندارم آدم کسل باشد، کسي که از امر دنيايش کسالت داشته باشد، اينجا بيحالتر است.
پيامبر خدا کسي را ميديدند، خوششان ميآمد، چه آدم توانمندي، سؤال ميکردند: شاغل است؟ اگر ميگفتند: نه، ميفرمود: از چشم من افتاد. «طَلَبُ الْحَلَالِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ» طلب حلال بر هر مسلماني فريضه است. شخصي ميگويد: اگر در نهجالبلاغه هيچ کلامي نباشد جز همين کلام، براي عظمت نهجالبلاغه کافي است. اميرالمؤمنين فرمود: «قِيمَةُ كُلِّ امْرِئٍ مَا يُحْسِنُه» ارزش هر انسان به اندازه توانايي است که در او هست. صنعت و دانش و هنري که بلد است.
پس پيامبر خدا هم يک کار عملي کردند و هم يک کار فرهنگي کردند. اسلام هم دنياي آباد و هم دين آباد ميخواهد. در بعضي از روايات حسنه دنيا چيست؟ خدايا در دنيا به ما حسنه بده. حسنه دنيا چيست؟ اينکه آدم بينياز باشد و دست نيازش جلوي ديگري دراز نباشد. يک زندگي خوبي داشته باشد و اهل علم و دانش باشد. سلامت داشته باشد و اخلاق، حسنه آخرت هم رضوان الهي، بهشت الهي است. اگر کسي دنيا به اين حسنهها رسيد، مقدمهاي ميشود براي اينکه به آن حسنات هم برسد.
«عِبَادَ اللَّهِ أُوصِيكُمْ بِالرَّفْضِ لِهَذِهِ الدُّنْيَا» بندگان خدا، اين دنيا را رها کنيد، «التَّارِكَةِ لَكُمْ» شما رها نکنيد، او شما را رها ميکند. اميرالمؤمنين بيش از همه در مدينه کار کشاورزي و عمران و آباداني داشت. اميرالمؤمنين ميخواهند آن فضاي مسابقه در دنيا پرستي را از بين ببرند. ابن ميثم بحراني در شرح نهجالبلاغه ميفرمايد: گاهي آدم به چيزي علاقه دارد و بايد از آن جدا شود. اينکه ما از دنيا جدا خواهيم شد، ترديدي نيست.
چقدر خوب است خودمان را کم کم جدا کنيم. بچههايي که ميخواهند از شير بگيرند، مادر چطور از شير ميگيرد. غذا ميدهد و با غذا مأنوسش ميکند، وعدههاي شير مادر را کم ميکند. دنيا شما را رها ميکند پس کم کم تعلقات خود را کم کنيد. متأسفانه ما برعکس هستيم، رسول خدا فرمود: آدم وقتي پير ميشود تازه دو چيز در او جوانه ميزند، يکي حرص و يکي آرزوهاي طولاني، «وَ إِنْ لَمْ تُحِبُّوا تَرْكَهَا» مادر کم کم بچه را از شير جدا ميکند.
«وَ الْمُبْلِيَةِ لِأَجْسَامِكُمْ» دنيايي که بدن شما را به مرور زمان از بين ميبرد. حضرت در نامهاي به معاويه نوشتند، آدم که سنش بالا ميرود، مثل لباس فرسوده است. اين لباس فرسوده را ميدوزي جاي ديگر پاره ميشود. «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ» (تکوير/1و2) خورشيد هم در حال فرسودگي است. خورشيد هر روز از آن کم ميشود. لذا وقتي آدم به سن و سالي ميرسد، هر بار يک مرضي سراغش ميآيد. ماهيت دنيا اين است.
«وَ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ تَجْدِيدَهَا فَإِنَّمَا مَثَلُكُمْ وَ مَثَلُهَا كَسَفْرٍ سَلَكُوا سَبِيلًا» مثل شما مثل مسافري است که وقتي راه ميافتد «فَكَأَنَّهُمْ قَدْ قَطَعُوهُ» ميگويد: رسيديم. خيلي زود رسيديم! بيست و چهارم ماه رمضان هم رسيد. شبهاي قدر هم گذشت. اين براي همه ما هشدار است. اگر کوتاهيهايي داشتيم در اين چند روز باقيمانده جبران کنيم. آنهايي که روزه گرفتند، تمام شد، آنهايي که نگرفتند هم تمام شد. اگر صدقات نداديم، کفاره نداديم، رد مظالم نداديم، هنوز هم فرصت هست. در حالات امام هست که يکي از بستگانشان ميگفت: وقتي رفتم خدمت امام ديدم خيلي ناراحت است.
فرمودند: فکر کردم امروز آخر ماه رجب بوده و تمام اعمال روز آخر را انجام دادم و متوجه شدم اول شعبان است. امام فرمودند: تا جوان هستيد هرکاري ميخواهيد بکنيد. آدم وقتي پير شد ديگر هيچ کاري نميتواند بکند. اميرالمؤمنين فرمود: مثل شما مثل مسافري است که خيلي زود ميرسد. «وَ أَمُّوا عَلَماً فَكَأَنَّهُمْ قَدْ بَلَغُوهُ وَ كَمْ عَسَى الْمُجْرِي إِلَى الْغَايَةِ أَنْ يَجْرِيَ إِلَيْهَا حَتَّى يَبْلُغَهَا وَ مَا عَسَى أَنْ يَكُونَ بَقَاءُ مَنْ لَهُ يَوْمٌ لَا يَعْدُوهُ» مگر ميشود آدمي که مرگي برايش تعيين کردند عمر جاودانه داشته باشد؟ «وَ طَالِبٌ حَثِيثٌ مِنَ الْمَوْتِ يَحْدُوهُ وَ مُزْعِجٌ فِي الدُّنْيَا [عَنِ الدُّنْيَا]» ما دنبال دنيا ميرويم در حالي که از پشت سر ما را هول ميدهند تا از دنيا فاصله بگيريم.
«حَتَّى يُفَارِقَهَا رَغْماً فَلَا تَنَافَسُوا فِي عِزِّ الدُّنْيَا وَ فَخْرِهَا» مسابقه نگذاريد براي بدست آوردن عزت و مقامات دنيا، ما حاضر هستيم حريف را از بين ببريم به هر قيمتي، «وَ لَا تَعْجَبُوا بِزِينَتِهَا وَ نَعِيمِهَا» اگر دنيا را ديديد، خيلي شگفت زده نشويد، «وَ لَا تَجْزَعُوا مِنْ ضَرَّائِهَا وَ بُؤْسِهَا» اگر گرفتاري ديديد خيلي جزع و فزع نکنيد. «فَإِنَّ عِزَّهَا وَ فَخْرَهَا إِلَى انْقِطَاعٍ وَ إِنَّ زِينَتَهَا وَ نَعِيمَهَا إِلَى زَوَالٍ» نعمتش تمام ميشود. «وَ ضَرَّاءَهَا وَ بُؤْسَهَا إِلَى نَفَادٍ» سختياش پايان پذير است. «وَ كُلُّ مُدَّةٍ مِنْهَا إِلَى مُنْتَهًى» همه مدتها به پايان ميرسد. «وَ كُلُّ حَيٍّ مِنْهَا إِلَى فَنَاءٍ» هر زندهاي به فنا ميرسد.
«أَ وَ لَيْسَ لَكُمفِي آثَارِ الْأَوَّلِينَ وَ فِي آبَائِكُمُ الْمَاضِينَ مُعْتَبَرٌ وَ تَبْصِرَةٌ» آيا تجربه گذشتگان بر شما کافي نيست؟ پدراني که از دست داديد باعث عبرت شما شود. «إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ أَ لَمْ تَرَوْا إِلَى الْمَاضِينَ مِنْكُمْ لَا يَرْجِعُونَ» نميبينيد اينهايي که رفتند ديگر برنميگردند. «وَ إِلَى الْخَلَفِ الْبَاقِينَ مِنْكُمْ لَا يَقِفُونَ» اينهايي که هستند ديگر عمر جاودانه ندارند. اهل دنيا را نميبينيد صبح و شامشان، «إِلَى أَهْلِ الدُّنْيَا وَ هُمْ يُصْبِحُونَ وَ يُمْسُونَ عَلَى أَحْوَالٍ شَتَّى فَمَيِّتٌ يُبْكَى» عدهاي از دنيا رفتند و عدهاي براي آنها گريه ميکنند. «وَ آخَرُ يُعَزَّى» يک عده مصيبت زده اين عزيز از دست رفته هستند.
«وَ صَرِيعٌ يَتَلَوَّى» عدهاي در بستر بيماري هستند «وَ عَائِدٌ وَ مَعُودٌ» عدهاي عيادت اين بيماران رفتند، «وَ آخَرُ بِنَفْسِهِ يَجُودُ» عدهاي جانشان را از دست ميدهند. «وَ طَالِبُ الدُّنْيَا وَ الْمَوْتُ يَطْلُبُهُ» عدهاي دنبال دنيا ميروند. «وَ غَافِلٌ وَ لَيْسَ بِمَغْفُولٍ» عدهاي غافل هستند ولي فکر ميکنند مرگ از اينها غافل است. «وَ عَلَى أَثَرِ الْمَاضِينَ يَمْضِي الْبَاقُونَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» يادتان باشد يک روز مرگ سراغ شما ميآيد و همه لذتها را از بين ميبرد. آرزوهاي بي حساب و کتاب را قطع ميکند. وقتي به شدت دنبال شهوات ميرويد، يادتان باشد مرگ سراغ شما ميآيد. از خدا کمک بخواهيد که بتوانيد حقش را ادا کنيد و نعمتهاي بي حساب و کتاب را از خدا بخواهيد اداء حق الهي را بکنيد.
«تَقُولُ فِي الْعَشْرِ الْأَوَاخِرِ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ فِي كُلِّ لَيْلَةٍ- أَعُوذُ بِجَلَالِ وَجْهِكَ الْكَرِيمِ أَنْ يَنْقَضِيَ عَنِّي شَهْرُ رَمَضَانَ أَوْ يَطْلُعَ الْفَجْرُ مِنْ لَيْلَتِي هَذِهِ وَ لَكَ قِبَلِي ذَنْبٌ أَوْ تَبِعَةٌ تُعَذِّبُنِي عَلَيْهِ» خدايا پناه بر تو نکند ماه رمضان تمام شود و من هنوز آمرزيده نشده باشم. در اين حوادث چند ماه گذشته خيليها عزيزاني را از دست دادند که مراسمي نداشتند و در غربت به خاک سپرده شدند. گرچه بارها سفارش کرديم که تماس صوتي و تصويري داشته باشيد.
در کافي شريف از امام صادق هست که کسي به حضرت گفت: من برادري دارم در بغداد است و ميترسم از دنيا برود، حضرت فرمود: چرا نگران هستي، هرجا از دنيا برود طوري نيست. گفت: چرا؟ فرمود: «أَمَا إِنَّهُ لَا يَبْقَى مُؤْمِنٌ فِي شَرْقِ الْأَرْضِ وَ غَرْبِهَا إِلَّا حَشَرَ اللَّهُ رُوحَهُ إِلَى وَادِي السَّلَامِ قُلْتُ لَهُ وَ أَيْنَ وَادِي السَّلَامِ قَالَ ظَهْرُ الْكُوفَةِ أَمَا إِنِّي كَأَنِّي بِهِمْ حَلَقٌ حَلَقٌ قُعُودٌ يَتَحَدَّثُونَ» هر مؤمني در شرق و غرب عالم از دنيا برود، خدا روحش را کنار مؤمنين در وادي السلام نجف منتقل ميکند، گويا من دارم ارواح مؤمنين را ميبينم که گرد هم جمع شدند، و با هم صحبت ميکنند. براي عزيزاني که از دنيا رفتند خيرات بدهيد، قطعاً اينها در جمع دوستداران اهلبيت هستند.